محمدصادق ابوالحسنی، تاریخ پژوه: جنبش مشروطیت یکی از نقاطعطف تاریخ معاصر ایران است که فصلی نو در تحولات کشورمان گشود و با گذشت 115 سال، هنوز هم چتر تاثیر خود را بر فرهنگ و تاریخ و سیاست ایران برافراشته است. آنچه مشروطه را به وجود آورد و نیز آنچه بر مشروطه گذشت، از اهمیت و حساسیت ویژهای برخوردار است و برای روزگار ما درسهای بزرگی را به ارمغان میآورد. برای شناخت فواید و دستاوردهای مشروطهشناسی همین اندازه کافی است که به بعضی از محورهای درسآموز آن برای امروز توجه کنیم که عبارتند از: «چالش سنت و تجدد»؛ «مواجهه اسلام و غرب»؛ «مناسبات دین و دولت»؛ «اندیشه سیاسی علمای شیعه»؛ «رویکرد روشنفکری و منورالفکری در تاریخ معاصر»؛ «عملکرد مطبوعات، احزاب و گروهها»؛ «جریانشناسی نیروهای فکری، سیاسی و فرهنگی»؛ «پیشینه مجلس و قانونگذاری در ایران»؛ «تبعات سوء اختلافات و دستهبندیهاى «بحرانسازِ» سیاسى و اجتماعى»؛ «نقش سنن و شعائر مذهبى در پیشبرد قیام رهایىبخش ملّى»، «موضعگیری علما در قبال سلطنت»؛ «نقش مرموز انجمنهاى ماسونى» و «عاقبت استمداد از بیگانگان سلطهجو براى انجام اصلاحات داخلى». مسائلى از این دست، از موضوعات مهم و قابلتوجهى است که مىتوان مواد لازم براى بحث و تحقیق پیرامون آنها را، از سفره تاریخ مشروطه برگرفت.
بیجهت نیست که هم تاریخپژوهان و متفکران ایرانی، هم اندیشمندان جهان عرب و اسلام و هم خاورشناسان غربی توجه شایانی به این جنبش دارند.
در این میان، یکی از ویژگیهای مشروطه، پیچیده بودن ریشهها و رویدادهای آن است تا جاییکه اشراف بر تاریخ مشروطه، کار هر کسی نیست و نیاز به هوشمندی خاصی دارد. از پیچیدگی ذاتی این مقطع که بگذریم، کاستیهای موجود در تاریخنگاری مشروطه و پسامشروطه، بر این پیچیدگی افزوده است. نظر به اینکه از زمان ما تا روزگار مشروطه، سالهای زیادی گذشته و دیگر نمیتوانیم خودمان را مستقیما در متن حوادث آن قرار دهیم، لذا ناگزیریم از دریچه چشم تاریخنگاران به مشروطه بنگریم. به همین جهت، پیش از ورود به مباحث تاریخى، نخست نیازمند نقادی و پالایش تواریخ مشروطه هستیم. در این راستا سخت به «جریانشناسی» و «پدیدارشناسی» محتاجیم؛ چون جریانشناسی خودش متوقف بر نگاه پدیدارشناسانه به تاریخ مشروطیت است. آن وقت میتوانیم طلسم تحریف و شالودههای بیبنیاد را درهم بریزیم و طرحی نو دراندازیم. در این صورت از نقاط مثبت و منفی درس میگیریم و ضمن آسیبشناسی مشروطه، داشتهها و نداشتههای خود را محک بزنیم.
تاریخ مشروطه را «فاتحان» نوشتهاند
به نظر من میراث تاریخنگاری مشروطه، سخت نیازمند شفافسازی و ابهامزدایی است و تا آسیبشناسی نکنیم، به شناخت عمیق مشروطه نمیرسیم. در مقام پیدایش مکتب تاریخنگاری مشروطه باید نخست بدین نکته توجه کنیم که تاریخ مشروطه را «فاتحان» آن نوشتهاند. آن هم براساس منطق «زندهباد غالب و مرگ بر مغلوب»! یعنی بخشی از مشروطهخواهان (جناح سکولار و افراطی) بودند که مطالبات مردم را رادیکالیزه کردند و از نهضت عدالتخانه به سمت مشروطه سکولار سوق دادند و نهایتا همانها پیروز شدند و قدرت را در دست گرفتند و بعد هم نهتنها شیخ فضلالله نوریها و مشروعهخواهان را حذف کردند که حتی حرمت مشروطهخواهان اسلامگرا مثل سیدعبدالله بهبهانیها، ستارخانها، سیدمحمد طباطباییها و دیگران را نیز نگه نداشتند؛ همینها و وابستگان آنها، ابتکار تاریخنگاری مشروطه را در دست گرفتند و براساس توجیه رفتار فاتحانه خود و منکوبسازی مغلوبین، تاریخ مشروطه را رقم زدند.
بنده معتقدم بخش مهمی از تاریخنگاری مشروطه، تاریخنگاری ایدئولوژیک است و از حب و بغضهای ایدئولوژیکی رنج میبرد. حالا جانبداری و ضدیت مورخان با افراد و رجال صاحب نقش در مشروطه هم که جای خود و به وضوح قابلمشاهده است؛ در اینجا میبینید که حتی خود مورخان مشروطه نیز به یکدیگر حمله میکنند. مثلا کسروی، به نویسنده «تاریخ بیداری ایرانیان» یعنی ناظمالاسلام کرمانی حمله میکند و او را از مورخان خودخواه، چاپلوس، گزافهگو و دروغباف مشروطه به شمار میآورد. جالب این است که در نقطه مقابل، تقیزاده به «تاریخ کسروی» ایراد میگیرد و میگوید سیاستبافیهای کسروی سهچهارم کتابش را سست و دور از حقیقت ساخته است. از سوی دیگر مهدی ملکزاده، نویسنده کتاب «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» ناظمالاسلام را زیرسوال میبرد و معتقد است که اکثر نگارشهای او ساختگی و دور از واقع است. متقابلا فریدون آدمیت به سراغ ملکزاده میرود و از او با عنوان یک مورخ غیرحرفهای یاد میکند که کتابش از نظر علمی بیاعتبار و خالی از انصاف است.
اینها برای ما درس است که آسیبشناسی کنیم و محتوای تواریخ مشروطه را وحی منزل ندانیم. چیزی که هست، پروژه وارونهسازی حقایق مشروطه با مشهورات و پیشفرضهای بیبنیاد اجرا شد؛ لذا تا بهصورت نقادانه محتوای آن را پالایش نکنیم، به اسرار و حقایق مشروطیت نمیرسیم.
در این میان بحث شیخ فضلالله نوری، یکی از کلیدواژههای اصلی برای بازبینی و بازنگری تاریخ مشروطه است که تاریخنگاری ایدئولوژیک فاتحان مشروطه، اصلا حول مخالفت با مشروعهخواهی شکل میگیرد.
شیخ شهید؛ آماج حملات مورخین سکولار
واقعیت مساله این است که مرحوم آیتالله حاجشیخ فضلالله نوری شخصیتی است که غیر از عنادی که در زمان مشروطه نسبت به او ورزیدند و او را مظلومانه بر دار کشیدند، همان عناصر آمدند و ابتکار تاریخنگاری مشروطه را در دست گرفتند و شیخ شهید را به انواع و اقسام اتهامات مثل مستبد و ضدآزادی و ضدقانون و خلاصه ضدمنافع ملت متهم ساختند. یعنی به جای نقد علمی و منصفانه، دست به ترور فیزیکی و شخصیتی در حق شیخ زدند!
شما گزارش مدیر نظام نوابی را ببینید که تندروها چه جنایتی در حق شیخ مرتکب شدند. براساس مشاهدات عینی حتی به انگشت و انگشتر شیخ هم رحم نکردند و لباس آن عزیز را به غارت بردند. چه میگویم؟ طبق مدارک تاریخی، آنها میخواستند پیکر مطهر و بر دار رفته شیخ را نیز به آتش بکشند و فاجعه سوزاندن پیکر شهید اول را تکرار کنند. ولی به جرأت میتوان گفت بیش از آنچه در کشتار عالم طراز اول پایتخت سنگتمام گذاشتند، به فکر و مرام و اندیشه و شخصیت وی تاختند و ناجوانمردانه آن را مسخ کردند.
واقعا عجیب است که چگونه به کسی که اعدام شده، لقب خشونتطلب و مستبد داده شده و به کسانی که قاتل واقعی و اعدامکننده هستند، در مشروطه لقب آزادیخواه میدهند؟! این یک جابهجایی شگفتی در شاخصها و ارزشهای فرهنگی است که از سوی جبهه غربگرا صورت میگیرد.
معالأسف با وجود اینکه حدود ۱۱۲ سال از شهادت مظلومانه آن عالم زمانشناس با چنین وضع فجیعی میگذرد، هنوز هم دستبردار نیستند و شاید روز، هفته، ماه و سالی نباشد که کتاب، پایاننامه، مقاله، میتینگ و سخنرانی تند و غیرمنصفانهای در تخریب این شخصیت انجام ندهند!
مشروطه و دوقطبیهای کاذب تاریخی
یکی از راههای تحریف و غبارآلودکردن ذهنیت تاریخی ما نسبت به مشروطه، دوقطبیهای کاذب تاریخی است. پس اول باید ببینیم سناریوی دوقطبی چیست و بعد به مهمترین دوگانههای آن بپردازیم.
در سناریوی دوقطبیسازی همیشه یک پدیده چندوجهی و ریشهدار را به یک فرآیند دوگانه تقلیل میدهند تا همه عوامل و مسائل دیگر را کاملا تحتالشعاع قرار دهند. کسانی که به دوگانهسازی دامن میزنند، صحنه درگیری را در قالب و کلیشهای دوگانه میگنجانند و همه عوامل و فاکتورهای دخیل را در آن دو قالب میبرند که یک وجه آن کاملا سفید و وجه دیگر صددرصد سیاه است. بعد سازنده دوقطبی، وجه سفید را به خودش منتسب میکند و چهرهای صددرصد سیاه از حریف به نمایش میگذارد. مثلا در مشروطه دو جریان ایجاد میکنند. یک جریان اصلاحخواه، ترقیخواه، پیشرفتخواه و آزادیطلب و جریان دیگر یعنی مشروعهخواهان، کاملا مستبد، خشونتطلب و متحجر هستند. در مشروطه تا این دوقطبیها را نبینیم و اگر احیانا دوقطبی واقعی باشد، کشف نکنیم، گرفتار کلیشهها و دوگانههای کاذب میشویم.
دوگانه ضداستبداد - ضداستعمار
در اینجا میخواهم چند دوگانه کاذب تاریخی را در تاریخنگاری مشروطه کالبدشکافی کنم. نخستین مساله، دوگانه ضداستبداد - ضداستعمار و ضدبیگانه است.
میگویند مشروطیت امری ضداستبدادی است و ضدبیگانه و ضداستعمار بودن مشروطه ساخته و پرداخته عصر فعلی و نظام ما با محوریت مبارزه با آمریکاست. شیخ فضلالله نوری هم که آن موقع به این موضوع تاکید میکرد، حساسیت بیمورد و نابجایی داشت. گویی انگیزه ضداستعماری غیرواقعی است و در مشروطه نبوده و حتی مزاحم مطالبات ضداستبدادی است. براساس این دوقطبی، شیخ فضلالله نوری هم در رأس کسانی است که بیخود و بیجهت در این تنور میدمید و توهم توطئه داشت!
اما جریان بازنگری و بازنگاری تاریخ مشروطه در برابر مکتب محافظهکاران تاریخ مشروطه سر برآورد و نشان داد یکی از عوامل آغاز ماجرای مشروطه، اعتراض به موسیو نوز بلژیکی و اهانت یک فرنگی به مقدسات شیعه بود؛ یعنی همان دست بیگانه. حتی مذاکرات مجلس اول و صحبتهای جدی علیه روس و انگلیس گویای این مطلب است. بگذریم از اینکه عامل اصلی انحراف نهضت اصیل عدالتخانه، خود سفارت انگلیس بود.
بله، مشروطه بیشتر جنبه ضداستبدادی داشت ولی جنبه ضداستعماری هم جدی است. باید هردو را توأمان دنبال کرد و درکنار منافع ملت ایران، نقش قوی استعمار را انکار نکرد.
اجازه بدهید نگاهی به متون اصلی مشروطهخواهان بیندازیم و بر اسناد دسته اول تکیه کنیم. مثلا ادیبالممالک فراهانی در شعر معروف «ماییم که از پادشهان باج گرفتیم» یا شعر «آتش حبّ الوطن» اشارات صریحی به تجاوز قدرتهای خارجی به مشرقزمین و اسارت مسلمانان در چنگ آنان دارد یا میرزای نایینی در مقدمه کتاب «تنبیهالأمّه»، از هجمه صلیبیها به شرق اسلامی و لزوم پایداری و چارهاندیشی در برابر آنها سخن میگوید.
دوگانه اسلامیت ـ ایرانیت
دوگانه دیگر دوگانه اسلامیت ـ ایرانیت است یعنی ملیت را در برابر اسلام و تشیع قرار دادن. درحالی که یکی از مهمترین چهرههای ملی ما به گفته خود مشروطهخواهان، «ستارخان» است که تصریح میکند من مقلد آخوندخراسانی و دنبالهروی فتوای ایشان هستم. یعنی هم میتوانیم به اسلامیت و هم به ایرانیت بیندیشیم. بین اینها تنافی نیست. حتی در ماجرای قتل سیدعبدالحمید وفسی، که از جرقههای انقلاب مشروطه است، شعارهای مردم، رنگ و بوی عاشورایی دارد: «بیحربه، چون که جیش خداوند ذوالمنن/ بر حربیان شدند دلیرانه صفشکن /... از نو حسین کشته ز جور یزید شد/ عبدالحمید کشته عبدالمجید شد». منظور از عبدالمجید، عینالدوله است.
دوگانه مشروعهخواهی در تعارض با ملت ایران
سومین دوقطبی، قراردادن مشروعهخواهان در برابر آحاد ملت ایران است. حتی وانمود میکنند که در طیف علما هم نظر شیخ فضلالله نوری اصلا جایگاهی ندارد و مطرود و منزوی است.
علمای مشروعهخواه جبهه بزرگی را تشکیل دادند. اگر از نظر تعداد بیشتر از علمای مشروطه نبودند، کمتر هم نیستند. آیاتعظام آخوند ملاقربانعلی (در زنجان)، میرزا صادق آقامجتهد، حاجیمیرزا حسنآقا مجتهد مرحوم حاجمیرزا ابراهیم خویی، صاحب شرح نهجالبلاغه معروف (آذربایجان و تبریز)، آقا سیدمحمدباقر درچهای (اصفهان) و حاجملامحمد خمامی(رشت) (تهران): حاج آخوند رستمآبادی، سیداحمد طباطبایی، ملامحمد آملی و حاجآقا علیاکبر بروجردی و حاجمیرزا ابوتراب شهیدیقزوینی و حاج شیخ روحالله دانایی؛ فقط در تحصن حضرت عبدالعظیم(ع) دستکم 20 تا 30 مجتهد حضور داشتند. در خراسان هم مرحوم حاج میرزارضا خراسانی است.
دوگانه مشروطهخواه–روسفیل
دوگانه بعدی مشروطهخواه-روسفیل است. تاریخنگاران مشروطه اینگونه القاء میکنند بین روسهای متجاوز با مخالفان مشروطه همسویی کامل است. هرکس با مشروطه طرف است روسفیل بوده و مشروعهخواهان در اردوگاه روسها قرار دارند. شیخ را در راس افراد روسفیل قرار میدهند؛ این درحالی است که شیخ تا لحظه آخر حاضر نشد زیر پرچم روس برود و جانش را در مسیر عقیده و استقلالش گذاشت .
وانگهی از سخنان افراد مطلعی مثل محمد مصدق، حسن تقىزاده و فریدون آدمیت بر میآید که در اردوی مشروطهخواهان که تهران را تصرف کردند، سپهدار تنکابنى نماینده روسها از شمال کشور و سردار اسعد نماینده انگلیسیها از جنوب کشور بودند. قشون روس هم مقاومت چندانی دربرابر مشروطهخواهان ندارد. چرا؟ چون روس و انگلیس با طراحی روچیلدهاى اروپا با عقد قرارداد 1907 (تقسیم ایران اسلامى به منطقه نفوذ روس و انگلیس، و منطقه حایل و پوشالى بیطرف) بهنتیجه رسیده بودند که باید متحد شوند و دستکم در قضایای منتهی به فتح تهران کاملا همنوا بودند.
دوگانه مشروطهخواه ـ مستبد
دوگانه بعدی دوگانه مستبد ـ مشروطهخواه است. این دوگانه از همه پررنگتر است و بقیه دوگانهها در ذیل این دوگانه تقسیمبندی میشوند؛ مشروطهخواهان سکولار با القای اینکه یا با ما هستید یا در چنبره استبداد، شخصیتی مثل شیخفضلالله نوری(ره) را در راس استبدادگرایان جا میزنند.
در پاسخ به این دوقطبیسازیها باید عرض کنم شیخ فضلالله نوری بهمعنای واقعی انقلابی عصر استبداد و اصلاحگر عصر مشروطه است.
نهتنها بنده شیخ را مشروطهستیز بهمعنای مخالف آزادی، قانونخواهی و اصلاحات نمیدانم بهنظر من شیخ از پیشگامان اصلی مشروطه است و بلکه مشروطه شیخ (بهمعنای محدود کردن قدرت شاه و مبارزه با استبداد) از سالها قبل در جریان پیروزی نهضت تحریم تنباکو و عزل امینالسلطان آغاز شده بود.
سیر حرکت ضداستبدادی شیخفضلالله نوری(ره)
شیخ، میراثدار اصلی جنبش تحریم تنباکو و بازوی قدرتمند میرزای شیرازی است که ضربات سختی به دربار و استعمار وارد میسازد. افزونبر این طبق اعتراف کسروی، نهضت تحریم تنباکو مقدمه مشروطیت بود و علما جلودار بودند. بعد از پیروزی نهضت شیخ با درباریان و شاه جلسه گذاشت و تاکید کرد از این به بعد امور باید به صلاحدید علما انجام شود و تصمیم خودسر نباید انجام شود.
شیخ فضلالله(ره)، رکن اصلی خیزش مردم دربرابر خودکامگی امینالسلطان بود و زمینه عزل او را فراهم کرد. اگر به روایت مشروطهخواهان، مستبدترین شاه قاجار، ناصرالدین شاه است و امینالسلطان یکی از عناصر اصلی استبداد، پس حرکت ضداستبدادی شیخ خیلی بارز است. هرچند نهضت تحریم در درجه اول مقابل انگلیس بود ولی میرزایآشتیانی و شیخشهید، شمشیر نهضت تحریم را بر فرق شاه و امینالسلطان کوبیدند .
شیخ بعدا در نهضت عدالتخانه و ماجرای قتل سیدعبدالحمید در تحصن مقابل عینالدوله شرکت میکند. بگذریم از اینکه تا اندکی قبل از صدور فرمان مشروطه، اصلا خبری از آخوند خراسانی و علمای مشروطهخواه نجف بهطور مستقیم نبود و آنها هنوز رسما وارد گود سیاسی مشروطه نشده بودند. من این مطلب را از نواده آخوند خراسانی یعنی کفاییخراسانی بهعنوان سند تاریخی نقل میکنم که تا شیخ نامه ننوشت و علمای نجف را به ورود به عرصه سیاسی دعوت نکرد، آنها بهطور مستقیم درباره مشروطه فتوا ندادند؛ کمااینکه در نهضت تنباکو هم تا تلگراف شیخ به میرزایشیرازی انجام نگرفت، میرزا حاضر به لغو حکم تحریم نشد.
تحصن شیخ همراه سیدین در مسجد جمعه تهران دربرابر عینالدوله از یکسو و اینکه از وزنههای اصلی مهاجرت کبری به قم بود و درفش نهضت عدالتخانه را برافراشت (در 23 جمادی الاول 1324 قمری)، از سوی دیگر و همچنین ماجرای مجلس شوراى مملکتى که محمدعلیشاه چندى پس از انحلال مجلس، دستخط تاسیس آن را صادر کرد و شیخ گشایش آن را به علماى مازندران مژده داد، اینها نشانه چیست؟ آیا عدالتخانه و مجلس شوراى مملکتى که شیخ از آنها جانبدارى مىکرد، مجلس نبودند؟! یا کارشان جز بر مدار «شَوْر» و «نظرورزى اکثریت» مىگذشت؟! پیداست که آن دو، نوعى مجمع قانونگذارى بودند و امرشان بر مدار اکثریت مىگذشت.
عوامل انحراف نهضت مشروطیت
در این مقطع میبینیم که یکدفعه خط شیخ جدا میشود، چرا؟ و چگونه باور کنیم که یکباره به شخصیتی درباری و استبدادطلب تبدیل میشود؟ و آنگونه که پارهای از تاریخنویسان مشروطه وانمود میکنند به مجمع تمام بدیهای دنیا تبدیل میشود؟!
پاسخ این است که شیخ فرزند زمان خودش بود و پابهپای شرایط زمان حرکت میکرد. او تغییرات و دم خروسهای موجود را مثل یک دیدهبان رصد میکرد. برخی از دم خروسها عبارتند از:
-سناریوى «تحصن در سفارت انگلیس در تهران» که طبق برخی نقلها نزدیک به 14هزار نفر را کشاندند.
-تبدیل شعار همهکس فهم و ریشهدار عدالتخانه، به شعار وارداتی و چندپهلوی مشروطه.
-بهیاری کاردار سفارت، در دستخط شاه محتضر (مورخ 16 جمادیالثانی 1324ق) مبنیبر اجازه تاسیس مجلس شورای «اسلامی» و صدور دستخط جدیدی با حذف قید «اسلامی» و پسوند «ملی»! درج شد.
-مخالفت آشکار برخی از وکلا با عنوان مشروعه در دستخط محمدعلیشاه .
-مراسم افتتاح مجلس شورا ـ طبق نطق رسمى مظفرالدینشاه ـ قرار بود در روز نیمهشعبان باشد که از سوى همان قماش افراد، سه روز بهتاخیر انداخته شد.
-حضور جدی عناصر غربگرا که براى نگارش پیشنویس قانون اساسى انتخاب شده بودند. بهطور کلى، متنى که بهعنوان الگوى قانون اساسى کشور انتخاب شد، قانون اساسى کشورهاى اروپایى (بلژیک، فرانسه، دول بالکانو...) بود.
-نظامنامه انتخابات، با «ترجمه و جرح و تعدیلِ» نظامنامههاى انتخابات کشورهاى غربى فراهم شد و قانونى هم که مجلس براى انجمنهاى ایالتى و ولایتى نوشت «از روى قانون فرانسه» بهویژه قانون انجمنهایى که آن کشور در الجزایر تاسیس کرده «اقتباس» شده بود.
بنابراین شیخ نهتنها اسیر این دوقطبی نبود، بلکه دوقطبیها را جاهای دیگر میدید، با اصل تحدید و کنترل دربار و استبداد مشکلی نداشت. شیخ از پیشگامان این عرصه بود، شیخ بهعنوان متفکر دوران گذار برای کنترل استبداد پیشنهاد عدالتخانه را داد اما مشروطهخواهان واژه مبهم مشروطه را پیش کشیدند، او برای اینکه مشروطه سکولار را لگام بزند، مشروطه مشروعه را پیشنهاد کرد.
اندیشه سیاسی شیخفضلالله نوری(ره)
سه رکن اساسی اندیشه سیاسی شیخفضلالله(ره) شامل «عدالت» ، «استقلال » و «حاکمیت اسلام» است. نظریه سیاسى شیخ، حاوى دوجنب «سلبى» و «ایجابى» است که وجه سلبى آن، خود از دو رکن اساسى نخست استقلال بهمعنى رهایى از یوغ سلطه اجنبى بهویژه استعمار غرب، دوم عدالت از طریق «مهار قانونمندانه» دولت توسط مجلسى مرکب از نمایندگان طبیعى اصناف و طبقات جامعه تشکیل میشود.
حاکمیت اسلام نیز بهمعناى اجراى «موبهمو و بدون تبعیض احکام اسلامى» در جمیع شئون، وجه «ایجابى» سیاست مطلوب ایشان را مىسازد.
افزونبر این، باید دیدگاههای شیخفضلالله(ره) را در مباحث مهمی نظیر آزادی، مساوات، مجلسشورا، رای اکثریت و همچنین در بحث ولایتفقیه بشناسیم.
یکی از مسائلی که دوقطبیهای کاذب را برملا میکند، اظهارات تاریخپژوهان است، مثلا پیتر آورى، استاد تاریخ دانشگاه کمبریج بحث جالبى دارد که «شیخفضلالله نورى... را بایستى نماینده آن مکتب فکرى دانست که حاکمیت را از خداوند مىدانند و نه از مردم و شاه.» رضوانى هم شیخ را در کشاکش مشروطه و استبداد، بحق آن «نیروى سوم» قلمداد مىکند «که نه از استبداد حمایت» مىکرد «و نه موافق با دموکراسى خاص اروپایى» بود.
حتی شیخ در جایی صریحا درباره شاه میگوید: «این مردم که شاه را مىخواهند محض این است که عَلم اسلام دست ایشان است و اگر علم را از دست بدهند آن وقت رودخانه ها از خون روان مىشود.»
او در تحصن حضرت عبدالعظیم(ع) همواره از دارالشوراى کبراى اسلامى سخن میگفت و تاکید داشت بههیچوجه منکر مجلس نبوده و تنها درپى تصحیح و تکمیل مجلس و حفظ اسلامیت آن است.
شیخ نه با آزادیهای «معقول» و «مشروع»، بلکه با «آشوبافکنیها» و «دینستیزیها» مخالف بود که بعضا تحتعنوان جذاب و خوشآهنگ «آزادی» خرج میشد.
چنانچه به سیره معمول روز، برای «آزادی» نیز قرائتهای گوناگونی تصور کنیم، شیخ با قرائتهای «فاشیستی/آنارشیستی» از آزادی مخالف بود و نه با مطلق آزادی.
اما در فرجام، نهضت عدالتخواهانه توسط نیروهای غرب گرا رادیکالیزه و مسخ میشود و فریادها و درد گفتههای شیخ شهید لباس تحقق میپوشد. امید است که ما هم بتوانیم از مشروطه چراغ روشنگری برای مبارزه با تحریفها و دوقطبیهای کاذبی که امروز در جریان است، بسازیم.
انشاءالله.