تاریخ : Wed 04 Aug 2021 - 01:02
کد خبر : 58286
سرویس خبری : نقد روز

یک عمر غم برای لحظه‌‌ای شادی!

یک عمر غم برای لحظه‌‌ای شادی!

همان‌قدر که برای داشتن یک بدن سالم و فرآیند رشد مطلوب به تغذیه مناسب احتیاج است، برای داشتن آرامش روانی و سلامت روحی به مصرف رسانه‌‌ای درست نیاز است، اما غافل ماندن از دومی، نتایج به‌مراتب جبران‌ناپذیرتری دارد.

مهدیه نامداری، پژوهشگر حوزه نوجوان: بچه‌‌های سال‌های جنگ و دو نوبت برنامه کودک که از پس کناررفتن برفک‌‌ها برایشان نمایان می‌‌شد. قصه‌ غم‌‌های بزرگ و شادی‌های کوچک. آنه برای خاطر اینکه متیو، ماریا را راضی به نگه‌‌داشتن او کرده بود، در پوست خودش نمی‌‌گنجید. کوزت، در خانه تناردیه یک روز خوش نداشت، بعد از رهایی از آنجا هم آوارگی با ژان‌‌والژان نصیبش شده بود. پسر شجاع مادر نداشت، پینوکیو از دار دنیا پدر ژپتو را داشت و خودش هم طرح‌واره‌ای از یک انسان بود که روباه ناقلا و گرگ‌مکار کمر به نابودی‌اش بسته بودند. پت و مت از پس هیچ کاری برنمی‌‌آمدند، توپ‌‌های سوباسا این هفته از زمین شوت می‌‌شدند و لااقل دو هفته طول می‌کشید تا معلوم شود گل می‌‌شوند یا به اوت می‌‌روند! از دست عمو اسکروچ آب نمی‌‌چکید! از گلوی سفیدبرفی، یک آب خوش پایین نمی‌‌رفت! کتی و بتی و سارا و مگی داستان زنان کوچک، جوراب می‌‌بافتند و همواره اخبار جنگ را پیگیری می‌کردند و هر روز منتظر بودند پدرشان از جنگ برگردد. پرین هنوز چیزی از زندگی نفهمیده بود و هرچه داشت خرج دوا و دکتر مادرش کرد، حتی پاریکال عزیزکرده‌‌اش را هم فروخت، اما عمر مادرش به دنیا نبود. هاچ زنبورعسل، همه عمر مفیدش را پی مادرش می‌گشت. خانواده دکتر ارنست، تجربه‌‌های غریبی را از سر گذراندند و همه‌‌جوره برای زنده ماندن و بقا تلاش کردند. تام‌وجری هزار سال نوری این دعوای مسخره را ادامه دادند. میگ‌میگ، همیشه خدا بخت یارش بود و دم به تله این گرگ احمق و گرسنه نمی‌‌داد. جودی ابوت اگر بابالنگ دراز را نداشت، معلوم نبود چه سرنوشتی انتظارش را می‌‌کشد. الیور توئیست نه‌تنها مادرش را در بدو تولد از دست داد بلکه همه عمر یا فقر و بدبختی کشید یا گیر آدم‌‌های ناتو افتاد یا تهدید به مرگ شد، انگار سردسته‌ بلاکش‌‌های عالم بود!

این داستان‌ها را برای هرکس که بگویید، فکر می‌‌کند برایش روضه باز خوانده‌‌اید، سوگنامه‌های تاریخ را یکجا جمع کرده‌‌اید و برای اینکه از پا بیندازیدش، این همه قصه گفته‌‌اید! داستان‌‌هایی که در آنها، اغلب کودکان در سنین بسیار کم و به خاطر فقر و بی‌‌پولی، یتیم شده‌‌اند یا جنگ‌‌های مختلف دنیا، در پی یتیم کردن آنها هستند! آدم‌هایی که از هیچ‌‌چیز در این دنیا شانس نیاوردند و انگار یک ستاره هم در آسمان به نام‌شان نبود!

اما از بد روزگار، این داستان‌‌ها، برنامه‌‌های مخصوص کودکان و نوجوانان دهه 50 و 60 بودند، این غم‌‌نامه‌‌های کادوپیچ شده، روزگاری خوراک فکری و تفریح نسلی را تشکیل می‌‌دادند. از حق که نگذریم، آن‌ همه پشتکار سوباسا، این ‌همه تلاش‌های پرین و ازخودگذشتگی‌اش برای نجات جان مادرش، این میزان از صبوری و تلاش آنه یا این‌ همه بذر امید در دل خانواده دکتر ارنست، این وطن‌پرستی زنان کوچک، همه‌‌شان الگوی خوبی برای تربیت یک نسل بودند یا لااقل پایان خوش داستان جودی و بابا لنگ‌دراز یا سربه‌راه شدن پینوکیو، آدم را به زندگی امیدوار می‌‌کرد!

اما راستش را بخواهید نه شوری این برنامه‌‌ها و نه بی‌‌نمکی‌‌ داستان‌‌های فانتزی دیزنی، دوای درد و خوراک مناسبی برای نوجوان‌‌ها نبوده و نیست! هیچ تابه‌حال فکر کرده‌‌اید این‌ همه خستگی نسل 58 از کجا آب می‌خورد؟ چرا ترجیح می‌‌دهند بچه‌‌هایشان مصرف‌‌کننده داستان‌‌های سانتی‌‌مانتال و پرنسسی دیزنی باشند؟ گویی یک‌بار در کودکی و نوجوانی‌‌شان، همه مسیر سخت و پر از پیچ‌وخم زندگی را با این برنامه‌‌ها و داستان‌ها طی کرده و ترجیح داده‌‌اند فرزندان‌شان فقط در واقعیت با این روی زندگی آشنا شوند، نه در برنامه‌‌های سرگرم‌‌کننده‌‌شان!

درست است، ساختن تصاویر غیرواقعی و رویاگونه، رنج واقعیت را کم نمی‌‌کند، اما دوران کودکی و نوجوانی هم زمان مناسبی برای رویارویی با همه رنج‌‌ها و از دست دادن‌‌های هستی نیست!

نمی‌‌دانم سیاستگذاران آن دهه‌‌ها، چرا اینقدر بی‌‌گدار به آب زدند، چرا فکر نکردند که تک‌‌تک این تصاویر و جزئیات این روایت‌‌ها، در ناخودآگاه کودکان و نوجوانان این نسل ثبت می‌‌شود و روزی در بزرگسالی‌شان رخ می‌‌نماید!

همان‌قدر که برای داشتن یک بدن سالم و فرآیند رشد مطلوب به تغذیه مناسب احتیاج است، برای داشتن آرامش روانی و سلامت روحی به مصرف رسانه‌‌ای درست نیاز است، اما غافل ماندن از دومی، نتایج به‌مراتب جبران‌ناپذیرتری دارد. ‌‌کودکان و نوجوانانی که با برنامه‌‌های فانتزی بزرگ می‌شوند، به‌اندازه نوجوانانی که با مصیبت‌‌نامه‌‌ها بزرگ شدند، از حالتی متعادل برای زندگی کردن دورند! باید فکری به‌حال خوراک روح نوجوان‌‌ها کرد؛ خوراکی که اینقدر سیاه یا سفید نباشد، زندگی خاکستری است!

در همین رابطه مطالب زیر را بخوانید:

سارا ابراهیمی‌پاک، پژوهشگر حوزه نوجوان: / میراث باربی (لینک)

مروری بر «بیهوشی» نوشته نیلی شوسترمن/ یک تابلوی نقاشی سفید (لینک)

مهدیس عباسی، فعال حوزه نوجوان: / سیندرلا دربرابر رالف (لینک)