
میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار: دوگانه فیلم «باران پولادین» (Steel Rain) در ژانر اکشن و مهیج هستند که به کارگردانی یانگ وو سوک ساخته شده است و سری اول آن در 14دسامبر2017 در کره جنوبی بهنمایش در آمد و در 14مارس2018 در Netflix در سراسر جهان منتشر شد. این فیلم دنباله مستقلی باعنوان «باران پولادین 2: همایش» دارد که در سال 2020 اکران شد و یونگ وو سونگ و کواک دو وون برای ایفای نقشهای اصلی اما اینبار متفاوت از قبل بازگشتند. وو سوک، کارگردان این محصول سینمایی فارغالتحصیل رشته ادبیات و فلسفه انگلیسی از دانشگاه کره است. او ابتدا کاریکاتوریست بود و بعدها با ورود به صنعت فیلمسازی وظایفی مانند برنامهریزی تولید، نظارت بر سرمایهگذاری و جذب کارگردان جدید را برعهده داشت.
او در سال 2004 فیلم «Desire» را تهیهکنندگی کرد اما اولین کار جدی یانگ بهعنوان فیلمساز در اواسط 40سالگی بود؛ زمانی که او نویسندگی و کارگردانی یک درام دادگاهی به نام «وکیل مدافع» را انجام داد، این فیلم روایتی ساختگی از رو مو هیون، رئیسجمهور سابق کره جنوبی بود که در دهه 1980 بهعنوان نماینده حقوق بشر در بوسان فعالیت میکرد. فیلم وکیل مدافع در سال 2013 اکران شد و توانست فروش خوبی دست پیدا کند و عنوان هشتمین فیلم پرفروش کرهای در تمام دورانها را کسب کرد. یانگ با اولین فیلمش نشان داد که دوست دارد به حوزههای جدیدی از قصهگویی در عالم سیاست ورود کند. البته در ابتدای کار بار تامین بودجه این مدل فیلمسازی هم با مشکلاتی مواجه بود اما خودش در این باره گفته است: «من به فیلمهایی علاقهمندم که داستان افرادی را روایت میکنند که هنگام برخورد با محیطهای بیرونی بهسختی میتوانند به عقاید خود پایبند باشند.» یانگ برای پیدا کردن این آدمها سراغ سیاستمداران و موثران در عالم سیاست رفته است. او در سال 2017 و در دومین گام فیلمسازی خود سراغ داستان سیاسی دیگری رفت. باران پولادین، داستان یک مامور اطلاعاتی سابق کره شمالی است که تلاش میکند با همکاری یک افسر ارشد امنیتی کره جنوبی، از بروز درگیری هستهای در شبهجزیره کره پیشگیری کند. این کارگردان کرهای درکنار داستان اکشنی که تعریف میکند، نمیتواند میل به اتحاد دو کره جنوبی و شمالی را در فیلمش پنهان کند. استقبال از این فیلم بهگونهای بود که سه سال بعد سراغ ساخت سری دوم این فیلم سینمایی رفت.
شروع دوباره
در سری دوم، فیلم با جملاتی که روی تصاویر هوایی از کره زمین و بخشهای شرق و جنوب شرق آسیا حک شدهاند، آغاز میشود؛ «برخلاف جنگ سردی که سال ۱۹۹۱ به اتمام رسید و بهدنبال آن اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید، شبهجزیره کره، فرصت ایجاد یک رژیم واحد بر مبنای صلح را از دست داد که همین باعث باقی ماندن اثرات آخرین جنگ سرد جهان شد.» شاید در همین جملات ابتدایی بشود دغدغه سازندگان این فیلم و بسیاری از فیلمهای دیگر را که طی این سالها در کره جنوبی ساخته شدهاند، فهمید. در دوران جنگ سرد آلمان به شرقی و غربی تقسیم شده بود و دیوار برلین بین آنها قرار داشت و کره به شمالی و جنوبی. هرکدام از این قسمتها هم به یکی از دو ابرقدرت وابستگی داشتند اما بهرغم اینکه با نزدیک شدن جنگ سرد به روزهای پایانی آن، دیوار برلین فرو ریخت، حتی 30سال پس از پایان یافتن این نبرد نفسگیر، کره همچنان دوشقه است و مردم آن سرزمین سودای یگانگی دارند. حتی فیلمهای کاملا تفریحی و تجاری کره هم به این مساله اشاره دارند و یکی شدن دو بخش شمالی و جنوبی شبهجزیره، رویای مردم آن مناطق است. نکته فرامتنی دیگری که قبل از دیدن این فیلم باید از آن اطلاع داشت، تنفری است که بین کرهایها نسبت به ژاپن وجود دارد. آنها پس از ژاپن، دومین جایگاه تنفر را به آمریکاییها اختصاص دادهاند و در جایگاه سوم چین را قرار میدهند، شاید مشکل آنها با چین خیلی کمتر از دو مورد قبلی باشد و در این مورد «مقداری شک و تردید» عبارت بهتری نسبت به «تنفر» است.
سکانس اول فیلم هم کاملا نیاز به توضیح دارد؛ در این سکانس دو نفر زردپوست کت و شلواری دیده میشوند که یکیشان به دیگری یک پرونده نشان میدهد و زرد پوست دوم پس از مشاهده پرونده میگوید آیا جرات کردهاید که علیه چین جنگ راه بیندازید؟ زردپوست اول که پرونده را داده بود پاسخ میدهد واقعا فکر کردی چین میتواند علیه اتحاد آمریکا و ژاپن پیروز شود؟ سپس زردپوست دوم پروندهای را که به او نشان داده شده بود، ورق میزند و با تعجب میپرسد چرا این را به من نشان میدهی؟ (یعنی چرا چنین چیزی را فاش میکنی؟) زردپوست اول دوباره پاسخ میدهد برای اینکه یک حق انتخاب به شما پیشنهاد کرده باشم. کاگهموشا را روی سنکاکو اجرا کنیم یا روی تاکهشیما؟
مشخص است که مخاطبان ایرانی و بهطورکلی مخاطبانی خارج از منطقه جنوب شرق آسیا به هیچوجه از این سکانس سر در نخواهند آورد؛ کاگهموشا در ژاپن نوعی تاکتیک سیاسی است که بهمنظور حفاظت از پادشاه واقعی بهکار میرود. زردپوست اول که پرونده را به نفر دوم داده بود، رئیس یک گروه ملیگرای امپریالیستی و تندرو در ژاپن است که نفوذ قابلتوجهی در حکومت این کشور دارد و نفر دوم وزیر امنیت خارجی چین است. شخصیت ژاپنی در اینجا به وزیر چینی میگوید که باید بین دو مورد انتخاب کنی یا ما با آمریکا متحد میشویم و کاگهموشا را علیه چین بهکار میبریم یا چین باید خودش را کنار بکشد و اجازه بدهد که ژاپن به کره حمله کند؛ یعنی کاگهموشا از نوع دوم اجرا شود.
نام این شخصیت ژاپنی شینزو موری است؛ مدیر بنیاد یاماتو، یک سازمان بانفوذ وفراملیگرای ژاپنی با روابط قوی در دولت ژاپن. او یکجا در میانههای فیلم، وقتی که لباس سنتی ژاپن را پوشیده و با کس دیگری حرف میزند، مواضعش را بیشتر روشن میکند و میگوید راه پیشروی ژاپن برای فتوحات آن و بازگشتش به دوران شکوه و اقتداری که داشت، همیشه از اشغال کره میگذرد. حالا از یک طرف قرار است مانوری دریایی بین ژاپن و ایالات متحده برگزار شود و بهنوعی دسیسهگرانه، کره جنوبی هم به این مانور بهعنوان ضلع سوم دعوت میشود. این درحالی است که مذاکرات بین آمریکا و کره شمالی در آستانه برگزار شدن است و شرکت کره جنوبی در این مانور، میتواند سرانجام چنین مذاکراتی را بهخطر بیندازد. ظاهرا ژاپنیها هم این را میخواهند، یعنی قصد تحریک کره شمالی را دارند. آنها مبلغ زیادی را به یکی از افسران رده بالای کرهشمالی رشوه میدهند تا علیه رهبر این کشور کودتا کند و نگذارد که با واگذاری بمبهای اتم، ماهیت و استقلال این رژیم را به نابودی بکشاند
البته نکته اصلی اینجاست که این پول را ژاپنیها به دروغ از طرف چینیها برای آن افسران بلندپایه ارسال میکنند وگرنه با افرادی طرف نیستیم که برای پول حاضر باشند هر کاری انجام بدهند. آنها تصور میکنند که چین به عنوان برادر بزرگتر به آنان کمک کرده تا بتوانند کره شمالی را دربرابر امپریالیسم آمریکا و زیادهخواهی ژاپنیها تقویت کنند. درخواستی که دربرابر این پول از افسران کودتاچی شده، این است که با یک زیردریایی و توسط یک اژدر به بندری در ژاپن شلیک کنند و تندورهای ژاپن همین را میخواهند تا بهانهای برای شروع جنگ داشته باشند. ژاپنیها نمیدانند که افسران کودتاچی قصد دارند این حمله را نه با یک اژدر معمولی، بلکه با بمب اتم انجام بدهند. هان، رئیسجمهور کره جنوبی شرکت در مانور سهجانبه با آمریکا و ژاپن را نمیپذیرد اما در مذاکرات صلحی که بین کره شمالی و آمریکا برقرار میشود، حضور دارد. مذاکرات اصلا خوب پیش نمیروند و در آستانه شکست مطلق هستند که کودتاچیها هر سه شخصیت، یعنی روسایجمهور آمریکا و کره جنوبی و رهبر کره شمالی را دستگیر میکنند و به زیردریایی اتمی میبرند. زیردریایی بهسمت محل شلیک حرکت میکند و این سه شخصیت سیاسی که هر سه گروگان هستند، بهناچار کنار هم قرار میگیرند و مجبور به گفتوگو میشوند.
داستان در ادامه پیچیدگیهای بیشتری هم پیدا میکند و البته لحظههای کمیک و اکشن فراوانی هم دارد. گذشته از اینکه معمای فیلم چطور حل خواهد شد، چند نکته قابلتوجه در آن وجود دارد؛ اولین نکته حقی است که فیلمساز کره جنوبی به حکومت کره شمالی برای داشتن بمب اتم میدهد.
در جریان مذاکرات، رهبر کره شمالی به رئیسجمهور آمریکا میگوید بدون یک توافق دیپلماتیک شما نمیتوانید سلاح هستهای ما را از بین ببرید. رئیسجمهور آمریکا بهشکل خودخواهانهای پاسخ میدهد اگر من دست خالی به خانه برگردم، به نظرت چه کسی باید جواب اعتراضات مردم را بدهد؟ آن شخص من نیستم، شما هستید. (یعنی شکست این مذاکرات، بیشتر بهضرر مردم گرسنه کره شمالی است، نه مردم آمریکا.) ظاهرا آمریکاییها میخواهند که ابتدا کره شمالی تمام بمبهایش را از بین ببرد و بعد وارد مرحله عمل به تعهدات بشوند که در این زمینه هم حاضر به دادن هیچتضمینی نیستند و بعید نیست که بعد از نابودی بمبها، بهانههای جدیدی بتراشند. سپس رهبر کره شمالی با عصبانیت تمام به رئیسجمهور آمریکا که بهشکلی واضح از روی شخصیت دونالد ترامپ الگوبرداری شده، میگوید ۳۰ سال پیش کرهجنوبی میخواست با شوروی و چین متحد شود. ما غرورمان را کنار گذاشتیم و طرف آمریکا را گرفتیم، ولی شما ما را نادیده گرفتید و گفتید که ما یک دولت بازندهایم. بهخاطر همین ما سلاح هستهای را انتخاب کردیم و فقط به وسیله اینها توجه شما به ما جلب میشد. ۳۰ سال طول کشید که با ما سر میز مذاکره بنشینید، در ازای امضای شما ما چیزی را که ۳۰ سال برای ساختنش زحمت کشیدهایم، واگذار خواهیم کرد. حالا امضا کردن آن خواسته خیلی زیادی است؟
طرف آمریکایی در اینجا از طرف کرهای میخواهد بدون اینکه هیچتعهدی دریافت کند، تمام سلاحهای هستهایاش را واگذار کند و او را به تحریمهای کمرشکنی که مردم گرسنه را عاصیکرده ارجاع میدهد.
جایی که رهبر کره شمالی میگوید در ازای امضای شما ما چیزی را که ۳۰ سال برای ساختنش زحمت کشیدهایم، واگذار خواهیم کرد و سپس میپرسد حالا آیا امضا کردن آن خواسته خیلی زیادی است، به بدعهدی همیشگی آمریکاییها اشاره میکند و فیلم موقعیتی را ترسیم میکند که در آن به کرهایها برای داشتن بمب هستهای حق داده میشود. بهعبارتی نه در این فیلم و نه در هیچفیلم دیگری از کره جنوبی، کاملا با این ایده مواجه نمیشویم که کره شمالی باید بمبهای هستهایاش را از بین ببرد و در عینحال فیلم طرف صلح است.