تاریخ : Mon 26 Jul 2021 - 00:29
کد خبر : 57844
سرویس خبری : نقد روز

اتفاقا این‌بار، مشت نمونه‌ خروار نیست!

اتفاقا این‌بار، مشت نمونه‌ خروار نیست!

ماجرای هلیا را نمی‌توان به حساب همه‌ نوجوانان نوشت؛ تعمیم‌های ناروای اینچنینی نتیجه‌ای جز دوری نسل‌های گذشته با این نسل و خشم بیشتر آنان از «فهمیده نشدن» نخواهد داشت.

سارا ابراهیمی‌پاک، پژوهشگر حوزه نوجوان: هلیا در صفحه‌ اینستاگرامش نوشته بود: «هی می‌پرسید دعوا سر چی بود؟ دعوا سر رل من بود. مونا فحش داد، اول خودش شروع کرد. منم باهاش قرار گذاشتم. کل اکیپ‌شون اومدن سر قرار ولی همشون ترسیدن. من بچه نیستم! انقدر نگین بچه‌ست!» ماجرا از همان وقتی آغاز شد که دعوا شدت گرفت، گروهی دوربین‌های موبایل‌شان را درآوردند و شروع به ثبت اتفاقات کردند. ویدئو چرخید و چرخید و هرکس نظری درباره‌اش داد. غالبا هم همان نگاه غول‌پندارانه نسبت به این نسل را اتخاذ کردند. دیگر از انگ و برچسب گذشته بود، بعضی عملا آن نوجوانان را بیمار روانی تلقی کردند. اما ذکر چند نکته من‌باب این اتفاق خالی از لطف نیست. اول اینکه؛ خشونت درکنار اینکه از منظر روانشناختی قابل مطالعه است، می‌تواند از سطح فردی فراتر رود و ریشه‌های اجتماعی داشته باشد. این نوجوانان که حالا دیگر خودشان را «بچه» نمی‌دانند، قرار است «بزرگسالانه» رفتار کنند و به‌دنبال نشان دادن هویت خودشان در رفتارهایی هستند که «حساب کار را دست بقیه بدهد.» خشونت را در سطوح مختلف دیده‌اند و حالا قرار است همان خشونت، اوضاع را بر وفق مراد آنها کند. پس بر سر روابط عاطفی‌شان قرار دعوا می‌گذارند، اسلحه حمل می‌کنند و برای هم شاخ و شانه می‌کشند. چون تصور می‌کنند یکی از اینان باید در نبرد فحش و سلاح و ضربت پیروز شود. چون آنها به زعم خودشان «بزرگسالند» و به‌دنبال رفتاری بزرگسالانه. دوم؛ وایرال‌شدن ویدئو به دلیل خشونت به‌کار‌رفته در آن، هرکسی را هیجانی می‌کند. خشونت، رسانه‌ای شده و به دلیل نامتعارف بودن دیده می‌شود. نکته اینجاست که در این بین بعضا خشونت، امری قبیح تلقی نمی‌شود. از هلیا قهرمانی ساخته می‌شود که «حق داشته» با خود قمه حمل کند و قرار دعوا بگذارد. صفحه‌ اینستاگرام او طی چند روز 43هزار دنبال‌کننده پیدا می‌کند. اما این شهرت برای او گران تمام شده است؛ تصویر او را همه می‌شناسند و او حتی از دنبال‌کنندگانش خواسته ویدئو را پاک کنند و شرایط خانواده‌اش را درک کنند! سوم؛ کافی بود یک روز از پخش شدن آن ویدئو بگذرد تا صاحب‌نظران همیشه در صحنه، بازی همیشگی «گودزیلاهای دهه هشتادی» را شروع کنند. آن را ربط بدهند به اینکه این نسل غرق در شبکه‌های ماهواره‌ای و اینترنت و شبکه‌های اجتماعی شد. مادر و پدر این نسل، او را رها کرده و تعجب‌هایی سرسام‌آور از این اتفاق! اما همانطور که دیدن یک جوان معتاد در خیابان نشان‌دهنده‌ اعتیاد همه جوانان نیست، تعمیم‌دادن داستان هلیا به سایر نوجوان‌ها هم منطقا اشتباه است. قرار نیست با این گزاره، منکر «مساله بودن» این اتفاق شویم و به همین واسطه، آسیب‌شناسی‌اش را از سر خود وا کنیم. آنچه باعث دیده شدن این اتفاق شده است، احتمالا افراد را با حجمی از ناباوری روبه‌رو می‌کند – که تا حدی طبیعی است- اما شگفتی و تعجب ناشی از این اتفاق، مغالطه‌آفرین است. ماجرای هلیا را نمی‌توان به حساب همه‌ نوجوانان نوشت؛ تعمیم‌های ناروای اینچنینی نتیجه‌ای جز دوری نسل‌های گذشته با این نسل و خشم بیشتر آنان از «فهمیده نشدن» نخواهد داشت. چهارم؛ درست است که تعمیم ناروا و شتاب‌زده درمورد این اتفاق، اشتباه است اما وجود خشونت‌های نوجوانی و تبعات بعدی آن امری انکارناپذیر است. علاوه‌بر خشونت‌های ریز و درشت نوجوانی، نوجوانانی هستند که با خشونت در ابعاد مختلف، مرتکب جرم می‌شوند و هویت خود را نیز به همین نحو می‌یابند؛ آنها که یا به دلیل ناآگاهی از قوانین و سوءاستفاده‌های بعدی از این ناآگاهی یا انحرافات مرتکب جرم می‌شوند. قشری که کمتر راجع به آنان صحبت می‌شود، فیلم‌هایشان وایرال می‌شود یا برچسب گودزیلا می‌خورند! تصورمان از نوجوان را به کسی که تمام روزش مشغول زیست در فضای مجازی است و درک درستی از فضای پیرامونش ندارد، تقلیل داده‌ایم و خودمان، واقعیت زیست نوجوانانی را نمی‌بینیم که در این سنین جرم‌های سنگینی در پرونده‌هایشان دارند و این خشونت، قرار است هویت بزرگسالی‌شان را شکل بدهد؛ حتی با وجود نهاد تربیتی‌ای مثل کانون اصلاح و تربیت!

در همین رابطه مطالب زیر را بخوانید:

مهدیس عباسی، فعال حوزه نوجوان: / نوجوانی و پرخاشگری؛ 2 روی یک سکه (لینک)

 

مهدیه نامداری، پژوهشگر حوزه نوجوان: / مهم آدرنالین است، همین و بس! (لینک)

 

مهدی کاشفی‌فرد، فعال حوزه نوجوان: / خار ابهام در پای جان جوان و نوجوان (لینک)