تاریخ : Mon 26 Jul 2021 - 00:07
کد خبر : 57842
سرویس خبری : نقد روز

مهم آدرنالین است، همین و بس!

مهم آدرنالین است، همین و بس!

ما، با این دستگاهی که برای بررسی مسائل اجتماعی راه انداخته‌ایم، گویی یک مانیتور بزرگ در میدان اصلی شهر نصب کرده‌ایم که ماجراها را هرچه جذاب‌تر و با داد و قال‌تر برایمان نشان بدهند، صفحه و خبرگزاری و شبکه ما دیده شود، بقیه‌اش مهم نیست. راستش را بخواهید، سمیه و شاهرخ و رومینا و هلیاهای دیگری در آینده منتظر ما هستند تا آدرنالین موردنیازمان را تامین کنند.

مهدیه نامداری، پژوهشگر حوزه نوجوان: جنایت شاهرخ و سمیه، داستان عشقی آمیخته به جنایت، جنایت خیابان گاندی، هرکدام از این کلیدواژه‌ها را که سرچ کنید، گوگل چندین صفحه به شما پیشنهاد می‌کند که روایت را کامل بخوانید، ماجرا از زبان همسایه، عکس‌های امروز شاهرخ و سمیه، روایت دقیق آن ماجرای هولناک!

همین؟! یعنی از سال 75 تا امروز، که دقیقا 25 سال از آن روز زمستانی می‌گذرد، دیتا و اطلاعاتی که درباره این پرونده تولید شده است فقط معطوف به قیافه، محل آشنایی و بازسازی صحنه قتل است؟! چرا هرقدر جست‌وجو کنیم، تحلیل روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه‌ای درباره این جنایت پیدا نمی‌کنم، فقط یک سایت اشاره کوچکی به این مساله داشت که سمیه از بیماری روانی شدیدی رنج می‌برده و پدرش گفته بوده: «اگر ثابت شود دخترم حین ارتکاب جنایت، جنون داشته از گناهش می‌گذرم.» ثابت نشده، یعنی پزشکی‌قانونی این مساله را تایید نکرده ولی پدر بخشیده است!

واقعا برای هیچ‌کس سوال پیش نیامده که چرا ثابت نشده؟ چرا پدر بخشیده؟ اصلا چرا این حادثه رخ داده است؟ شاهرخ و سمیه همدیگر را دوست داشتند و چون خانواده سمیه مخالف ازدواج‌شان بودند (آنها فقط 16 سال داشتند)، تصمیم می‌گیرند که تک‌تک اعضای خانواده او را بکشند!

مگر همه آدم‌هایی که با مساله مخالفت والدین با ازدواج‌شان روبه‌رو هستند، تصمیم به قتل آنها می‌گیرند؟ یا به فرض تصمیم بگیرند، کشتن والدین برای برداشتن مانع ازدواج کافی ا‌ست، دختری که خواهر 13ساله و برادر هشت‌ساله‌اش را در وان حمام خفه می‌کند، احتمالا دنبال چیزی بیشتر از برداشتن مانع از سر راه ازدواجش نیست؟ در یکی از همین مصاحبه‌ها، به نقل از شاهرخ نوشته بود که وقتی سمیه روز حادثه گفت: «برویم دستکش بخریم تا اثر انگشت‌مان در صحنه حادثه باقی نماند، دعا می‌کردم که یک پلیس ما را بگیرد و به کلانتری ببرد تا این عمل اتفاق نیفتد!»

کسی از این نوجوان پرسیده است که اگر ترسیدی یا پشیمان شدی، چطور توانستی دو کودک را در وان حمام خفه کنی و با ضرب چاقو به یک زن حمله کنی تا او را به قتل برسانی؟! کسی نپرسیده، پی این ماجرا را از این زاویه نگرفته یا اگر گرفته، آن را منتشر نکرده است، چون دیده نمی‌شود، شروط لازم برای وایرال شدن را ندارد! همین که مردم بدانند قتل چطور اتفاق افتاده و آنها چقدر برای این اقدام جوان بوده‌اند، جامعه را تا مدت‌ها سرگرم کرده و آدرنالین آدم‌ها را بالا می‌برد! دیگر کسی به چرایی بروز این همه خشونت از طرف دو نوجوان اهمیت چندانی نمی‌دهد، این بخش قصه، هیجان خاصی ندارد! ماجرای رومینا، دختر 14ساله‌ای که به ضرب داس به دست پدرش کشته شد! چرا؟ با ازدواج او هم مخالفت شده بود، با دوست‌پسرش فرار کرده بود، پس از پیدا شدنش تحویل خانواده‌اش شد و دو روز بعد توسط پدرش کشته شد! اگر این ماجرا را هم جست‌وجو کنید، جزئیاتی که در اختیار شما قرار می‌گیرد، عکس‌هایی از بهمن (دوست‌پسر رومینا) و رومینا، مدت و میزان محکومیت پدر رومینا و بهمن، عکس مزار رومینا و صحبت‌های پدرش مبنی‌بر پشیمانی از این عمل را پیدا خواهید کرد! وقتی قاضی از پدر رومینا پرسیده اگر ادعا می‌کنی می‌خواستی لکه ننگ را از روی ناموس خود پاک کنی، چرا بهمن را به جای دختر کم و سن سالت نکشتی؟ می‌گوید اگر او را می‌کشتم قصاص می‌شدم! کمی بیشتر که بخوانید، متوجه می‌شوید پدر رومینا درباره حکم قتل فرزند از یکی از آشنایان‌شان که حقوق می‌خوانده پرس‌وجو کرده و درواقع به تحریک کسی از همین اقوام راضی به کشتن دختر شده! نکته مهم بحث همین‌جاست! همان چیزی که از دید رسانه‌ها و فعالان حقوق زنان و روانشناسان دور مانده دقیقا همین فرد است! کسی که می‌تواند پدری را مجاب کند که دست به قتل فرزندش بزند، به او بگوید اگر این کار را نکنی، من خودم او را خواهم کشت!

کسی نمی‌پرسد چرا؟ به چه حقی؟ این همه خشونت را چطور به دل یک پدر سرایت داده که با داس به سراغ فرزند خواب خود برود؟ کسی نمی‌گوید مرد! کسی که در خواب است توان دفاع از خود را ندارد! وکیل مادر رومینا از دادگاه خواسته که این فرد را به‌عنوان معاونت در قتل، دستگیر و مجازات کنند. اما واقعا جای تحلیل چنین شخصی در میان تحلیل‌های این مساله خالی است! چرا به او پرداخته نمی‌شود؟ پاسخ روشن است! چون عکس‌های عاشقانه رومینا و بهمن یا عکس از حال نزار مادری که دخترش به دست شوهرش کشته شده، قابلیت وایرال شدن بیشتری دارند و مخاطبان پیج و خبرگزاری منتشرکننده را به خوبی بالا می‌برند! و حالا ماجرای هلیا، داغ‌ترین حادثه این روزهای فضای مجازی! دختری نوجوان که میان یک دعوا با همسن‌وسالانش، پس از ابراز انواع خشونت‌های کلامی و فیزیکی، قمه‌ای را از لباسش بیرون می‌کشد و در پاسخ دوستش با فریاد می‌گوید: «بله قمه دارم!» این ماجرا را در توئیتر، اینستاگرام و خبرگزاری‌ها پیگیری کنید. چه می‌بینید؟! صفحه‌هایی با فالوورهای بالا که فیلم را با انواع آهنگ‌ها و صداگذاری‌ها ادیت کرده‌اند یا جمله‌های فان در کپشن‌ها نوشته‌اند و هر روز سعی می‌کنند اسکرین‌شات‌های سریع‌تری از استوری‌های هلیا در فضای مجازی بگذارند تا بیشتر دیده شوند! باورش سخت است اما هلیا حالا 43هزار دنبال‌کننده دارد و هشتگ هلیا در اینستاگرام 83 هزار بار به کار برده شده است. کسی پیگیر شده که چرا این خشونت عریان در بطن جامعه اتفاق افتاده است؟ کسی درباره بروز این خشونت از طرف یک نوجوان آن هم به قول خودش در دعوایی که سر رل او، یعنی شخصی که با او در رابطه است، سر گرفته بود، ترسناک نیست؟ بحث درباره اینکه رل او کیست، هلیا پس از دستگیری چه بلایی بر سرش آمده، خانواده‌اش بعد از دیدن فیلم چه واکنشی نشان دادند یا کدام مدل میکاپ هلیا در عکس‌هایش بیشتر به او می‌آید، جذاب‌تر است و بیشتر دیده می‌شود! اما یک واقعیتی را باید پذیرفت؛ ما، با این دستگاهی که برای بررسی مسائل اجتماعی راه انداخته‌ایم، گویی یک مانیتور بزرگ در میدان اصلی شهر نصب کرده‌ایم که ماجراها را هرچه جذاب‌تر و با داد و قال‌تر برایمان نشان بدهند، صفحه و خبرگزاری و شبکه ما دیده شود، بقیه‌اش مهم نیست.  راستش را بخواهید، سمیه و شاهرخ و رومینا و هلیاهای دیگری در آینده منتظر ما هستند تا آدرنالین موردنیازمان را تامین کنند، بی‌آنکه کسی پیگیر شود، این همه خشونت‌ورزی از طرف و علیه نوجوانان از کجا آب می‌خورد؟