تاریخ : Sat 10 Jul 2021 - 00:50
کد خبر : 57107
سرویس خبری : نقد روز

همسایه‌شدن طالبان با ایران در مرز شرقی مبتنی‌بر سناریوی آمریکایی است

حسین فرجادامین در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

همسایه‌شدن طالبان با ایران در مرز شرقی مبتنی‌بر سناریوی آمریکایی است

مدارسی که طالبان از آن ریشه گرفته است به‌تازگی ایجاد نشده‌اند بلکه مربوط به 200 تا 300سال پیش هستند. نگرش سلفی و دیوبندی که طالبان از آن پیروی کرده و با عینک آن به مسائل نگاه می‌کند، قابل تغییر نیست، بلکه ایدئولوژی است. مثل این است که مانیفست یک حزب تغییر کند و اعضای آن براساس شرایط روز مانیفست خود را از نو بنویسند.

ابقای طالبان در افغانستان خواست پشتون‌ها بود

مریم عاقلی، روزنامه نگار: در گرم‌ترین روزهای تابستان، طالبان با پیشروی‌های خود در افغانستان بر داغی این روزها افزوده است. شهرهای افغانستان یکی پس از دیگری درحال سقوطند و نیروهای طالبان با تصرف مناطق مختلف این کشور به مرزهای ایران نیز رسیده‌اند. شرایط پیچیده افغانستان، بازی قدرت‌های بزرگ در این کشور و حضور بازیگران قدرتمند منطقه‌ای در این صحنه باعث پیچیدگی بیش از پیش امور شده است. از یک‌سو آمریکا پس از 20سال جنگ در افغانستان به شکلی ناگهانی و غیرمنتظره مواضع خود را تغییر داده و رو به همکاری‌های نوشته و نانوشته با طالبان آورده است. برای بررسی نقش آمریکا در تحولات امروز افغانستان و همچنین افت‌وخیز طالبان در سال‌های اخیر و برنامه آنها برای آینده همسایه شرقی ایران به‌سراغ حسین فرجادامین، معاون سابق ستاد افغانستان وزارت امور خارجه رفتیم که مشروح این گفت‌وگو در ادامه آمده است.

جو بایدن رئیس‌جمهور آمریکا به‌تازگی اعلام کرده تنها راه تحقق صلح در افغانستان همزیستی با طالبان است. تحلیل شما از تغییر نگرش آمریکا به‌خصوص شخص بایدن که زمانی مدافع اقدامات نظامی در افغانستان بوده است، چیست؟

بعد از 20سال حضور فعال و پرتعداد دیپلمات‌های آمریکا در افغانستان، آنها در این مدت شناختی میدانی نسبت به این کشور پیدا کرده‌اند. تصمیمات جدید واشنگتن براساس شناختی است که از افغانستان به‌دست آورده است.

در اینجا باید به وضعیت داخلی افغانستان نیز توجه داشت. پشتون‌ها که یکی از اقوام افغانستان هستند، سال‌ها بر این کشور حکومت کرده‌اند درحالی‌که اگر قرار بود ساختار حاکمیت دموکراتیک باشد، آنها در اقلیت قرار می‌گرفتند. اما به‌هر‌حال قدرت را در نظامی غیردموکراتیک در دست داشتند. در انتخابات‌هایی که در دوره جدید، یعنی پس از سرنگونی طالبان از سال2001 به بعد برگزار شده است، در تمام این انتخابات‌ها به‌جز دور اول حامد کرزی، نامزدهای پشتون رای لازم را برای پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری را کسب نکردند. با در نظر گرفتن دو دوره ریاست‌جمهوری اشرف‌غنی می‌توان گفت نامزدهای پشتون در سه دوره با تقلب برسر کار آمده‌اند. سایر اقوام افغانستان تقریبا 53درصد از جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند. به این دلیل که جامعه افغانستان سنتی است و فرآیند ملت‌سازی به‌خوبی در این کشور شکل نگرفته است، در انتخابات هر قوم تنها به نامزدهای هم‌قوم خود رای می‌دهد. با توجه به آنکه پشتون‌ها علی‌رغم جمعیت زیادشان اکثریت جمعیت را دراختیار ندارند، دور از انتظار است که نامزدی از میان پشتون‌ها بتواند رای سایر اقوام را به خود جذب کند. مردم افغانستان می‌دانند اگر نامزدی از پشتون‌ها به ریاست‌جمهوری برسد تمام پست‌ها را میان هم‌قومی‌های خود تقسیم می‌کند، بنابراین مسئولیتی به دیگران نمی‌رسد. به همین دلیل رای‌دهندگان به غیر هم‌قوم خود رای نمی‌دهند. روسای‌جمهور پشتون‌تبار افغانستان به‌خصوص اشرف‌غنی در این سال‌ها متوجه شده‌اند اگر نظامی دموکراتیک در افغانستان حاکم شود، پشتون‌ها دیگر نمی‌توانند حاکمیت مطلق کشور را در دست داشته باشند. در دور دوم ریاست‌جمهوری کرزی لحن صحبت وی نسبت به طالبان دوستانه شد و گفت آنها برادران ناراضی ما هستند. کرزی در سخنرانی‌های خود اعلام می‌کرد طالبان بخشی از جامعه ماست و نباید آنها را طرد کرد.

یکی از دلایلی که آمریکا نتوانست طالبان را از بین ببرد به این مساله بازمی‌گردد. افرادی که در افغانستان در راس قدرت هستند بی‌میل نبودند رضایت طالبان را جذب کنند تا بتوانند با همکاری با این گروه قدرت پشتون‌ها را در برابر دیگر اقوام تثبیت کنند.

تصور اولیه این بود اگر طالبان انتخابات‌ها را تحریم نکند و مانع از رای‌دهی نشود، امکان پیروزی نامزدهای پشتون وجود دارد. با تحریم انتخابات توسط طالبان عده زیادی از پشتون‌زبان‌ها رای نمی‌دهند که دلایل مختلفی دارند مانند ترس عده‌ای از طالبان و همچنین تبعیت برخی دیگر از دستورات این گروه. تصور مسئولان پشتون دولت افغانستان این بود که با جلب همکاری طالبان، زمینه‌ای فراهم می‌شود تا آنها همچنان در راس قدرت باقی بمانند و حاکمیت در افغانستان به‌دست غیرپشتون‌ها نیفتد.

یکی از دلایل مهمی که باعث شد طالبان به‌صورت مجدد احیا شود دولت افغانستان بود؟

بله، یکی از ریشه‌های آن در داخل دولت بود. ریشه دوم به پاکستان بازمی‌گردد. پاکستان امکانات زیادی در منطقه داشت که آنها را دراختیار طالبان قرار داد. طالبان گروهی بود که به‌ظاهر در سال2001 از هم فروپاشیده بود. رهبران طالبان در جنگ فرار کردند، تعداد زیادی از نیروهایش تسلیم شده و حتی ریش‌های خود را تراشیده و می‌گفتند دیگر طالب نیستند. عده‌ای دیگر از اعضای طالبان نیز به کوه‌ها فرار کردند که آنها نیز زیر بمباران بمب‌افکن‌های آمریکا قرار گرفتند. پاکستان اعضای این گروه را مجددا جمع‌آوری و سازماندهی کرد و باعث احیای مجدد طالبان و قدرت گرفتن این گروه شد. آمریکا نیز در این موضوع بی‌تقصیر نبود بلکه بی‌عملی آمریکا در این زمینه باعث شد ریشه‌های طالبان خشکانده نشود. طرحی که واشنگتن برای مقابله با طالبان داشت ایجاد یک دولت مرکزی قوی در کابل بود تا طالبان از قدرت دور نگاه داشته شود. بعد از مدتی اما سیاست آمریکا تغییر کرد. از نظر کاخ‌سفید دیگر هزینه‌های هنگفت جنگ در افغانستان برای آمریکا از نظر اقتصادی مقرون‌به‌صرفه نبود و به همین دلیل آنها به‌دنبال تغییر سیاست خود رفتند که شامل همان حفظ نفوذ و حاکمیت سیاست آمریکا در افغانستان بود، اما به شکلی دیگر.

سناریویی که امروز در افغانستان درحال اجراست سناریوی مشترکی بین آمریکا و مسئولان افغانستانی و پاکستانی است که آن را به‌صورت مشترک نوشته‌اند و این سناریو نیز مرحله‌به‌مرحله درحال انجام است. اگر متن موافقتنامه همکاری بلندمدت میان دولت آمریکا و افغانستان را بخوانیم متوجه می‌شویم که این موافقتنامه کافی بود تا درحال حاضر واشنگتن از دولت مرکزی حمایت کرده و مانع از سقوط آن شود. اما حالا چه شده که آمریکا خود زمینه‌ساز سیاسی و میدانی به قدرت رسیدن طالبان شده است؟ آمریکا بعد از قضایای عراق و سوریه، متوجه ظرفیت گروه‌های تروریستی در اثرگذاری بر سیاست کشورها و ایجاد بحران‌های منطقه‌ای شد. اگر وضعیت عراق و سوریه را مشاهده کنیم می‌بینیم این دو کشور سال‌ها اسیر اقدامات آمریکا از طریق گروه تروریستی داعش بودند. امروز آمریکا طرح مشابهی را در افغانستان، این‌بار توسط طالبان پیگیری می‌کند. در روزهای اخیر اخباری در رسانه‌ها منتشر شده است که نشان می‌دهد دوهزار تن از جنگجویان داعش و دیگر تروریست‌های مخالف دولت سوریه که تحت پوشش حمایتی ترکیه‌اند، درحال انتقال به افغانستان هستند. سوال اینجاست که افغانستان چه نیازی به جنگجویان خارجی دارد؟ آیا توان طالبان برای از پا درآوردن دولت مرکزی افغانستان کافی نیست؟ اینکه گروه‌هایی از خارج افغانستان به داخل این کشور منتقل شده‌اند حاکی از آن است که آمریکا برنامه بلندمدتی برای ناامن‌سازی مرزهای افغانستان دارد. طی 24ساعت اخیر طالبان خود را با سرعت به مرزهای ایران رسانده است.

دو گذرگاه مرزی اصلی بین ایران و افغانستان در ماهی‌رود و اسلام‌قلعه در سمت افغانستان توسط طالبان تسخیر شده‌اند و ایران امروز با طالبان در مرز همسایه شده است. این شرایط نشان می‌دهد طالبان زودتر از مرزهای ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان به‌سمت مرزهای ایران متوجه شده است. نباید این قضیه را تصادفی دید، بلکه همان‌گونه که توضیح دادیم این مساله بخشی از یک طراحی است. بخش عمده‌ای از سناریوی امروز افغانستان، نتیجه سیاست‌های آمریکاست. در یکی، دوماه گذشته مقامات رژیم‌صهیونیستی هم درمورد ظرفیت‌های طالبان صحبت کرده‌اند. صهیونیست‌ها می‌گویند می‌توان از طریق همکاری با طالبان همان کاری را کرد که ایران با کمک نیروهای مقاومت لبنان علیه ما انجام می‌دهد و به‌وسیله طالبان علیه ایران اقدام کنیم. به این مساله باید حمایت عربستان‌سعودی از طالبان را نیز افزود. سعودی‌ها می‌گویند ‌ما جواب اقدامات گروه‌های مقاومت یمنی را در مرزهای ایران و به‌وسیله طالبان خواهیم داد. اگر این مسائل را کنار یکدیگر بگذاریم متوجه می‌شویم که چنین سناریویی تنها مربوط به یک کشور نیست. آمریکا قصد دارد با کمک طالبان یا هر حکومتی که در قرائت خاصی از اسلام دارد و می‌کوشد با اتکا با آن حکومتی به‌نام دین ایجاد کند، دولتی تشکیل دهد تا با حکومت دینی مستقر در ایران دچار چالش شود. این مساله مهم‌ترین بخش از تحولات اخیر افغانستان است که متاسفانه در داخل کشور به آن توجهی نشد.

طالبان سال 2001 با سال 2021 با یکدیگر چه تفاوتی دارند. برخی صحبت از تغییر این گروه به میان آورده‌اند و برخی دیگر نیز می‌گویند این مساله اقدامی تاکتیکی است.

مدارسی که طالبان از آن ریشه گرفته است به‌تازگی ایجاد نشده‌اند بلکه مربوط به 200 تا 300سال پیش هستند. نگرش سلفی و دیوبندی که طالبان از آن پیروی کرده و با عینک آن به مسائل نگاه می‌کند، قابل تغییر نیست، بلکه ایدئولوژی است. مثل این است که مانیفست یک حزب تغییر کند و اعضای آن براساس شرایط روز مانیفست خود را از نو بنویسند. طالبان چنین کاری را نکرده است. مانیفست آنها، کتب دینی است با تفسیری که خودشان از آن دارند. خشونت‌هایی که در افغانستان انجام شده و امروز نیز درحال انجام است ناشی از چنین تفسیرهایی از دین است که طالبان دارد. کشتن مردم حتی شهروندان عادی و افراد رهگذر را بسیار آسان مباح می‌شمارند و می‌گویند اگر فرد بی‌گناهی نیز کشته شد شهید است. طالبان می‌گوید اگر قرار است با بمبی در خیابان اتوبوس نیروهای دولتی را منفجر کنیم و در خیابان نیز احتمال کشته‌شدن ده‌ها زن و بچه نیز وجود دارد چنین کاری خالی از ایراد است، زیرا از نگاه آنها کشته‌های پرتعداد عملیات‌ها به بهشت می‌روند و اتفاقا برایشان این‌گونه بهتر است. طالبان تغییر کرده است، اما نه آن تغییراتی که در عقیده رخ می‌دهد بلکه آنها سیاستمدارتر شده‌اند. اگر در گذشته اقداماتی انجام داده و مواضعی گرفته‌اند که باعث شد دنیا آنها را به رسمیت نشناسد، امروز به‌گونه‌ای رفتار می‌کنند که حتی در ایران نیز عده‌ای باورشان شده است که اینها تغییر کرده‌اند. تغییر در طالبان به این مفهوم است که فرآیند آموزش‌های آنان تغییر کرده. اگر اساتید مدارس طالبان در پاکستان عوض شدند و دیگر درس‌های سابق را ارائه نکردند می‌توان فهمید مبنای فکری‌شان نیز تغییر کرده است. اگر این تغییر را در مدارس پاکستان دیدیم بعد می‌توانیم بگوییم تفکر سران طالبان تغییر کرده است و از این طریق پیروان آنها نیز تغییر کرده‌اند و این گروه از راه و روش جدیدی برای حکومتداری استفاده می‌کند. اما این مسائل ناظر به پوسته قضیه است. امکان تغییر طالبان با توجه به دیدگاه‌های پایه‌ای آن فعلا امکان‌پذیر نیست. اگر صحبت‌هایی از طالبان می‌شنویم مبنی‌بر اینکه این گروه به روش‌های گذشته عمل نخواهند کرد صرفا به این دلیل بوده است که ما و تعدادی از شهروندان افغانستانی اراده‌شان برای برخورد با طالبان سست شود و بگویند به‌جای آنکه جواب سلاح را با سلاح بدهیم حالا بنشینیم و تماشا کنیم شاید طالبان به ما رحم کرد. زیاد دور نیست روزی که طالبان بر افغانستان حاکم شود و ببینیم آنها همچنان به اقدامات گذشته‌شان ادامه می‌دهند. اگر عقاید طالبان تغییر کرده بود اصلا دلیلی نداشت که مجددا بخواهد بر سر کار بیاید. از اساس سر کار آمدن طالبان از اینجا ناشی می‌شود که قصد دارند براساس اعتقادات‌شان یک نظام حکومتی بر سر کار بیاورند و مردم را با این نظام حکومتی اداره کنند. در حکومت طالبان شما این تعداد از رسانه را در افغانستان نخواهید داشت.

امروز اگر اتفاقی در افغانستان رخ دهد همه می‌توانند از آن باخبر شوند. به‌دلیل گسترش شبکه اینترنت و حضور پرتعداد خبرنگاران هیچ موضوعی پوشیده نمی‌ماند اما طالبان اعتقادی به خبررسانی ندارد و شیوه‌اش اجبار مردم به اجرای فرایض دینی ازجمله نماز اجباری و ممنوعیت تردد زن‌ها بدون محارم است. طالبان این اقدامات را در گذشته براساس عقایدش انجام داده که امروزه نیز تغییر نکرده است. اگر طالبان به قدرت بازگردد ریش برای مردم اجباری می‌شود، زیرا جزئی از اعتقادات آنهاست. همچنین همه باید روزانه در پنج نوبت به‌صورت اجباری نماز بخوانند. بنده دوستانی در افغانستان داشتم که می‌گفتند در دوره طالبان ما روزانه 3 تا 4بار نماز ظهر می‌خواندیم زیرا هرجا می‌رفتیم نگهبانان طالبان می‌پرسیدند نمازتان را خوانده‌اید و ما می‌گفتیم بله اما قبول نمی‌کردند و می‌گفتند باید جلوی ما بخوانید. این اقداماتی بوده که طالبان در گذشته انجام داده و در آینده نیز دور از انتظار نیست.