تاریخ : Tue 06 Jul 2021 - 00:35
کد خبر : 56924
سرویس خبری : نقد روز

انتخاب سخت

مهدی خانعلی‌زاده:

انتخاب سخت

با توجه به شرایطی که در کشورمان وجود دارد و نزدیک بودن روی کار آمدن دولت جدید، به نظر نمی‌رسد اتخاذ رویکردهای مبهم که اصطلاحا «نه سیخ را بسوزاند و نه کباب را»، بتواند دردی از دردهای کشور را تسکین دهد. چیزی که امروز سیاست خارجی ایران به آن نیاز دارد، صراحت و اتخاذ تصمیم‌های سخت است.

مهدی خانعلی‌زاده، پژوهشگر روابط بین‌الملل: از 23 تیر 1394 که نهایی‌شدن برنامه‌ جامع اقدام مشترک به‌طور رسمی از سوی ایران و کشورهای موسوم به گروه 1+5 اعلام شد، تاکنون دوبار این تفاهم بین‌المللی با خطر مرگ، دست‌وپنجه نرم کرده است. بار نخست، 18 اردیبهشت 1397 بود که رئیس‌جمهور وقت ایالات‌متحده آمریکا در برابر دوربین رسانه‌های خبری حاضر شد و امضای معروفش را پای متن خروج رسمی واشنگتن از برجام انداخت؛ امضایی که می‌توانست به معنای خاتمه‌ نفس‌کشیدن این نوزاد سه‌ساله باشد ولی این‌طور نشد. محور راهبرد دولت حسن روحانی و شخص محمدجواد ظریف در حوزه سیاست خارجی، مبتنی‌بر توافق هسته‌ای بود و در صورت کنار گذاشته‌شدن این مسیر، اساسا امکان فعالیت هویتی دولت از میان می‌رفت. به همین دلیل و با وجود خروج رسمی دولت آمریکا از برجام، اجرای تعهدات برجامی ایران با امید به همکاری طرف‌های اروپایی برای گذر از دوران ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ ادامه پیدا کرد. پروژه‌هایی مانند «اینستکس» هم به‌عنوان تجویزهایی برای دوران ‌گذار مطرح شدند که اگرچه درنهایت ناکام ماندند و راهی به جز کاهش تعهدات برجامی برای کشورمان باقی نماند اما یک نتیجه‌ مشخص داشتند: زنده ماندن برجام؛ هرچند به‌صورت نباتی. حالا و در آستانه‌ روی کارآمدن دولت جدید در ایران، توافق هسته‌ای برای دومین‌بار در مسیر مرگ و زندگی قرار گرفته است. انتخابات جنجالی ریاست‌جمهوری 2020 آمریکا، نتیجه‌ مشخصی به نام «خروج ترامپ از کاخ سفید» داشت و تاثیرات این موضوع بر برجام، حالا خودش را نمایان کرده است. تیم مذاکره‌کننده‌ دولت روحانی که به ریاست سیدعباس عراقچی، مشغول چانه‌زنی در وین است، به یک خروجی و مدل نهایی رسیده که چیزی فراتر از آن امکان تحقق ندارد. حسن روحانی تمایل دارد در چند هفته‌ پایانی حضور خود در پاستور، امضای خودش را پای برگه‌ احیای برجام ثبت کند اما این بار، همه‌چیز در دست دولت نیست. تا کمتر از 40 روز دیگر، دولت سیزدهم با حضور سیدابراهیم رئیسی در پاستور شروع به فعالیت می‌کند و مرگ و زندگی توافق هسته‌ای، تاثیر مستقیم و چشمگیری بر ریل‌گذاری چهار یا هشت‌ساله‌ دولت در عرصه‌های مختلف – به‌ویژه راهبردهای اقتصادی و مرتبط با معیشت مردم - خواهد داشت. در چنین شرایطی، نیاز به یک توصیف دقیق از شرایط وجود دارد تا بتوان براساس آن به یک تصمیم‌گیری نهایی رسید.

  آمریکا چه می‌خواهد؟

دولت جو بایدن را باید یکی از «پرحاشیه‌ترین» دولت‌های یک قرن اخیر ایالات‌متحده نامید؛ دولتی که با توفان ششم ژانویه و تسخیر ساختمان کنگره توسط مخالفانش، شروع به فعالیت کرد و حالا اینقدر مخالف جدی و متعصب در میان سیاستمداران و نهادهای تصمیم‌گیر این کشور دارد که در تمام رویکردهایش – چه در داخل و چه در خارج - باید «دست به عصا» باشد. این وضعیت درباره‌ توافق هسته‌ای با ایران حتی پیچیده‌تر است؛ چراکه دولت بایدن هم توافق با ایران را می‌خواهد تا بتواند خیال حامیانش را از این ماجرا راحت کند و هم به دلیل مخالفان جدی جمهوری‌خواهی که دارد، نمی‌تواند با دست باز و خیال راحت – مانند اوباما – وارد میدان مذاکره شود. چنین وضعیتی، نوسان اظهارنظرهای مقامات کاخ سفید را از «NO» قطعی بایدن درباره‌ لغو تحریم‌ها به «نزدیک بودن توافق با ایران» آنتونی بلینکن درباره‌ مذاکرات وین رسانده است. آن چیزی که از اخبار رسانه‌های آمریکایی و همچنین برخی اظهارنظرهای مقامات کشورمان دریافت می‌شود، این است که موضع آمریکایی‌ها نهایتا به جایی رسیده که حاضر به رفع برخی تحریم‌ها – ازجمله برخی تحریم‌های مهم و تاثیرگذار – شده‌اند و حتی در این زمینه، برخی رواداری‌های بین‌المللی در زمینه‌ نادیده گرفتن دور زدن تحریم‌ها توسط تهران را تایید و تاکید کرده‌اند. درمقابل، اصرار راسخ تیم آمریکایی بر ادامه پیدا کردن برخی تحریم‌های برجامی – ازجمله برخی تحریم‌های مهم و تاثیرگذار – و همچنین لزوم دنباله‌دار بودن گفت‌وگوها و مذاکرات به سمت موضوعات غیرهسته‌ای نیز وجود دارد. درمجموع می‌توان گفت رویکرد نهایی کاخ سفید در قبال مساله‌ برجام، در این سه محور خلاصه و قطعی شده است:

الف) تعلیق حدود 70درصد تحریم‌های برجامی و اعمالی در دوران ترامپ
ب) باقی ماندن حدود 30درصد از تحریم‌های برجامی
ج) تاکید بر تایید مشروط احیای برجام برای مذاکرات بعدی در موضوعات غیرهسته‌ای

علت تاکید ویژه‌ طرف آمریکایی بر ادامه‌ گفت‌وگوها در سایر زمینه‌ها، راضی کردن جناح جمهوری‌خواه در کنگره برای عدم وتوی هرگونه توافق احتمالی در این زمینه است. در واقع و همان‌طور که بسیاری از کارشناسان تاکنون به آن اشاره کرده‌اند، احیای توافق هسته‌ای برای دولت بایدن یک دستاورد است اما نه به قیمتِ سرشاخ شدن با جمهوی‌خواهان خشمگین و قدرتمند کنگره. «هزینه فایده‌» کاخ سفید در ماجرای احیای برجام، مبتنی‌بر همین منطق است.

  ایران چه می‌خواهد؟

اگر مصاحبه‌ محمدجواد ظریف با «روزنامه‌ ایران» را که ارگان رسمی دولت است - آن هم تنها چند روز پس از اعلام نتیجه‌ انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و پیروزی بایدن - معیار سنجش قرار دهیم، ایران از همان ابتدا اعلام کرده در صورت بازگشت آمریکا به تعهدات برجامی و اعلام رسمی این مساله، به سرعت تعهدات برجامی خودش را اجرا می‌کند و شرایط را به دوران اجرای توافق هسته‌ای برمی‌گرداند. این مساله بارها توسط شخص رئیس‌جمهور، شخص وزیر خارجه و همچنین معاونان وی اعلام شده و این راهبرد در جریان مذاکرات مختلف نیز پیگیری شده است. نکته‌ مهم و کلیدی در این میان، نوعی از تفاوت نگاه میان دستگاه‌های تصمیم‌گیر کشور است؛ جایی که دولت آقای روحانی به دنبال بازگشت به برجام اوباماست و حرف قطعی کشور، به سمت وادار کردن طرف آمریکایی به اجرای برجامی فراتر از «تقریبا هیچ.» درواقع، از نظر دولت دوازدهم صرف اعلام رسمی بازگشت آمریکا به برجام – فارغ از نحوه عملیاتی شدن آن – یک دستاورد برای کشور است و می‌تواند شرایط را برای ایجاد رخنه در فضای تحریمی علیه کشورمان فراهم کند اما از نظر کارشناسان و مقامات سیاسی ارشد کشور، صرف بازگشت به برجام، دردی از جنایات واشنگتن علیه مردم ایران کم نمی‌کند و آمریکا باید با انجام برخی تعهدات، پایبندی عملیاتی و دائمی خود به مفاد توافق هسته‌ای را اثبات کند.

این راهبرد، همان چیزی است که چند ماه پیش تحت‌عنوانِ «حرف قطعی» از سوی رهبر انقلاب اعلام شد و می‌توان آن را در بندهای زیر خلاصه کرد:

الف) لغو کامل تحریم‌های برجامی و راستی‌آزمایی میدانی ایران
ب) لغو کامل تحریم‌های اعمال‌شده توسط دولت ترامپ
ج) تعهد رسمی و بین‌المللی دولت بایدن مبنی‌بر عدم‌تکرار خروج کاخ سفید از توافق

علت تاکید ایران بر این راهبرد، نگرانی از تکرار وضعیتی است که از سال 94 تاکنون برای توافق هسته‌ای پیش آمده است؛ یعنی پایبندی لفظی – و نه عملی – آمریکا به توافق که با هرگونه تغییر در سیاست داخلی این کشور، همان هم از میان می‌رود. اهمیت این مساله از آنجایی پررنگ‌تر می‌شود که اوضاع پایگاه اجتماعی دموکرات‌ها در جامعه آمریکا چندان مناسب نیست و احتمال اکثریت یافتن جمهوری‌خواهان کنگره در انتخابات 2022 میلادی بسیار بالاست که کار را برای ایجاد اختلال در اجرای واقعی برجام توسط دولت آمریکا فراهم می‌کند. ایران به‌دنبال احیای برجام است اما نه به قیمت معطل شدن دوباره‌ کشور در کوتاه‌مدت. «هزینه-‌فایده‌» تهران در ماجرای احیای برجام، مبتنی‌بر همین منطق است.

  انتخابِ سخت

با توجه به شرایطی که در کشورمان وجود دارد و نزدیک بودن روی کار آمدن دولت جدید، به نظر نمی‌رسد اتخاذ رویکردهای مبهم که اصطلاحا «نه سیخ را بسوزاند و نه کباب را»، بتواند دردی از دردهای کشور را تسکین دهد. چیزی که امروز سیاست خارجی ایران به آن نیاز دارد، صراحت و اتخاذ تصمیم‌های سخت است. آمریکا صراحتا حاضر به پذیرش شروط ایران نیست و اساسا امکان تحقق حرف قطعی ایران وجود ندارد. آنطور که از تیم مذاکره‌کننده‌ کشورمان هم نقل شده، مفاد فعلی، نهایت توان مذاکراتی در وین است و خبری از امتیازهای بیشتر نخواهد بود. این مساله وقتی پیچیده‌تر می‌شود که اخباری مبنی‌بر تهدید تیم ایرانی از سوی طرف اروپایی منتشر می‌شود که در صورت عدم‌پذیرش همین رویکرد برای احیای برجام، مکانیسم ماشه توسط بروکسل فعال می‌شود و روند اعمال فشار علیه کشورمان مجددا به‌صورت یکپارچه میان اروپا و آمریکا برقرار می‌شود. فشارهای آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در زمینه‌ بازگشایی مجدد پرونده‌ PMD هم یک وجه دیگر از این ماجراست که با نامه‌نگاری‌های تند میان ایران و آژانس همراه بوده است. این وضعیت، واقعیت جاری در وین است و نمی‌توان با ابهام و کنایه آن را مخفی کرد و اساسا، مبهم نگه‌داشتن آن نیز کمکی به تامین منافع ملی ایران نمی‌کند. در چنین وضعیتی، فقط دو گزینه روی میز سیاست خارجی دولت جدید قرار دارد و سیدابراهیم رئیسی باید بین این دو، دست به یک انتخاب سخت بزند. یک طرف میز، پذیرش احیای برجام با شروط طرف آمریکایی است. این انتخاب، اثرات کوتاه‌مدت مثبت اقتصادی و بلندمدت نگران‌کننده راهبردی دارد؛ چراکه حتی در صورت توافق در مذاکرات وین با شرایط آمریکا، تضمینی برای اجرای آن وجود ندارد. «الزام دولت به کسب تایید کنگره طبق قانون INARA»، «احتمال تغییر ترکیب کنگره در انتخابات میان‌دوره‌ای 2022»، «نیاز به تصویب برجام در کنگره در 2023» و «انتخابات 2024 و احتمال بازگشت جمهوری‌خواهان» ازجمله سنگ‌های بزرگی هستند که مسیر تضمین اجرای برجام توسط طرف آمریکایی را به‌طور کامل مسدود می‌کنند. حتی با ترکیب فعلی که اکثریت هردو مجلس کنگره – سنا و نمایندگان - در اختیار دموکرات‌هاست، طرح آنها برای اصلاح قانون انتخابات در سنا رای نیاورد. وقتی حتی در کنگره‌ اکثرا دموکرات هم تصویب توافق وین تقریبا محال است، امیدی به تداوم توافق در آینده نخواهد بود. در واقع، بهترین تصوری که از این گزینه می‌‌توان داشت، دو سال دسترسی راحت‌تر دولت جدید به برخی منابع مالی برای باثبات‌ نگاه داشتن بازار اقتصادی داخلی است. در طرف دیگر میز، پافشاری بر حرف قطعی و برهم‌زدن مذاکرات و اعلام رسمی پایان برجام قرار دارد. این انتخاب، اثرات منفی کوتاه‌مدتی دارد و در بلندمدت نیز بنا به رویکرد دولت، می‌تواند تاثیر مثبت یا منفی داشته باشد؛ چراکه کشور را در وضعیت تحریمی کامل قرار می‌دهد و راهبرد اقتصادی باید به سمت خنثی‌سازی تحریم یا همان اداره‌ کشور در وضعیت تحریمی با اتکا به توان داخلی پیش رود. تعیین‌تکلیف تمام دستگاه‌های کشور درباره‌ این مساله که دیگر قرار نیست امیدی به رفع احتمالی تحریم‌ها و منابع خارجی وجود داشته باشد، از تبعات میدانی این انتخاب است. درواقع، بهترین تصوری که از این گزینه می‌‌توان داشت، دو سال فشار روانی و میدانی به اقتصاد کشور و سپس کاسته شدن از آن به دلیل اتخاذ تصمیمات درست در راستای اقتصاد مقاومتی است.

  ریلی که یک انتخاب می‌گذارد

انتخاب سخت رئیسی دقیقا همین‌جاست؛ یعنی جایی که آقای رئیس‌جمهور باید بین «ادامه‌ توافق با طرف آمریکایی با شرایطی بدتر از برجام روحانی» و «برهم‌زدن توافق و پذیرش تبعات منفی اقتصادی آن»، یکی را انتخاب کند. این انتخاب اما صرفا یک تصمیم ساده نیست؛ بلکه ریل‌گذاری تمام سیاست‌های راهبردی کشور در چهار سال آینده است. انتخاب هرکدام از این دو گزینه، نیاز به عملیاتی کردن برخی سیاست‌های خاص و منحصربه‌فرد را دارد که در صورت انتخاب گزینه‌ مخالف، نباید آنها را اجرایی کرد و همین مساله است که باعث شده نوعی تردید و سردرگمی در میان مشاوران رئیس‌جمهور منتخب وجود داشته باشد. چیزی که مشخص است، پذیرش ظرایف وضعیت کنونی توسط مقامات ارشد کشور است. تشکیل کمیته چند نفره برای بررسی توافق احتمالی وین و تصمیم‌گیری نسبت به آن که با مجوز رهبر انقلاب صورت گرفته، نشان از این عقلانیت و واقع‌بینی سیاسی دارد. دولت آینده باید تکلیف خود را با این ابرچالش پیش‌رو، خیلی زود مشخص کند: به دنبال یک شروع آرام و بی‌حاشیه است تا «چو فردا شود، فکر فردا کنیم» یا در تدارک یک رویکرد جدید برای تغییر ماهوی و راهبردی در نگاه به حکمرانی در کشور.