معین رضیئی، روزنامهنگار: اصلاحطلبان در انتخابات اخیر ریاستجمهوری و شوراهای شهر شکست سنگینی را متحمل شدند تا سال 1400 برای آنها تبدیل به یک نقطهعطف شود. آنها در سال 98 نیز در انتخابات مجلس توفیقی بهدست نیاورده بودند. این درحالی است که رهبران جریان اصلاحات به شکلی تقریبا علنی از لیستها و نامزدهای اصلاحطلب حمایت کرده بودند. این شکستها درحالی رخ دادهاند که اصلاحطلبان در سالهای 92، ۹۴ و 96 به پیروزیهای چشمگیری در انتخاباتهای ریاستجمهوری، مجلس و شورایهای شهر دست یافته بودند. چنین اتفاقی حکایت از یک ریزش شدید و بیسابقه در بدنه اجتماعی اصلاحات دارد. به همین منظور با علیمحمد نمازی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی به گفتوگو پرداخته و دلایل شکست اصلاحطلبان را بررسی کردهایم. متن این مصاحبه را در ادامه میخوانید.
چه شد که اصلاحطلبان با وجود ارائه لیست و حمایت از آن در انتخابات شورای شهر تهران شکست خوردند؟ این موضوع نتیجه عملکرد منفی اصلاحطلبان نیست؟
نتیجه انتخابات شورای شهر تهران و سایر شهرها متاثر از چند عامل بود؛ اول نارضایتی عمومی مردم نسبت به عملکرد مسئولان که از دو سه سال قبل شروع شد، و در موضوع افزایش قیمت بنزین و اعتراضات آبان 98 به اوج رسید. این مساله باعث شد [بخشی از] مردم به این نتیجه برسند در انتخابات شرکت نکنند. البته این نارضایتی صرفا ناشی از عملکرد بد اصلاحطلبان نبود، زیرا اصلاحطلبان در قدرت نبودند. در همین رابطه باید بگویم روحانی که از ابتدا سابقه اصولگرایی داشت و طی چندین سال در همه انتخاباتها در لیست جامعه روحانیت مبارز و حزب موتلفه بود، در این چند سال اصلاحطلب خوانده شد، درحالیکه او با زرنگیهای خاصی که داشت در ذهن هاشمیرفسنجانی مخصوصا در دوران دفاع مقدس نفوذ کرده و اعتماد وی را جلب کرده بود. در سال ۹۲ وقتی هاشمی به میدان انتخابات آمد و ردصلاحیت شد، این سوال هیچگاه پرسیده نشد که چرا پس از ردصلاحیت هاشمی، روحانی در میدان باقی ماند؟ البته آن روز وقتی هاشمی رد شد، بسیاری ناراحت شدند و هاشمی هم از روحانی حمایت کرد و روحانی اصولگرا درنهایت با حمایت اصلاحطلبان رئیسجمهور شد. روحانی در دور اول ریاستجمهوری خود موفق بود، اما در دور دوم کارشکنیها بهویژه درمورد برجام شروع شد و در ادامه نیز با رئیسجمهور شدن ترامپ، تحریمها شدت پیدا کرد و مشکلات تشدید شد.
از طرفی اصولگراها بهجای اینکه بگویند عملکرد روحانی در اصل عملکرد نظام حساب میشود، عدمموفقیتها و شکستهای او را پررنگ کردند و میخواستند این اتفاقات را به حساب اصلاحطلبان بگذارند. بنابراین میتوانم بگویم یکی از نقاط ضعف اصلاحطلبان خلاصه شد در عملکرد روحانی. البته اگر روحانی در آینده بگوید که در چه شرایطی کشور را اداره کرده شاید حق را به او بدهیم، ولی در جامعه اینطور منعکس شد که وی موفق نبوده است.
انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا، نیز تحتتاثیر انتخابات ریاستجمهوری قرار گرفت، ردصلاحیت گسترده افراد شاخص از میان اصلاحطلبان و عدممعرفی کاندیدا توسط این جبهه اثر محکمی را روی رایدهندگان انتخابات شوراهای شهر و روستا گذاشت. [بخشی از] مردم به این دلیل که نمیخواستند در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کنند، بهطور کلی در حوزههای شعب اخذ رای نیز حضور پیدا نکردند که بههرحال در همان شعبهها صندوقهای شوراهای اسلامی شهر و روستا وجود داشتند.
بهنظر میرسد شورای شهر فعلی تهران نیز که کاملا اصلاحطلب بهحساب میآید عملکرد مناسبی نداشته است و این عامل نیز یکی از دلایل مهم در رای نیاوردن لیست جمهور است. نظر شما چیست؟
هر عملکرد منفی چه بهحق و چه بر اثر جوسازی میتواند بر نارضایتی مردم موثر باشد. وقتی نگاه میکنیم میبینیم شورای شهر تهران نیامد از خودش دفاع کند. از طرفی بنده کسی را ندیدم که از عملکرد شورای شهر ناراضی باشد و بگوید بهخاطر عملکرد بد شورای شهر رأی نمیدهم. وقتی خوب نگاه میکنیم، میبینیم که عملکرد شورای شهر تهران در مقایسه با چهار سال قبلی خودش خیلی خوب بوده است. آن همه بدهکاری دوران قالیباف را اینها جبران کردند و اگر خوب نگاه کنید فضای شهر تهران خوب نگهداری شد، حملونقل عمومی نسبتا سامان داشت.
پس تلقی شما این است که اگر مشارکت عادی بود مثل سال96، باز لیست اصلاحطلبان در انتخابات شورای شهر تهران رأی میآورد؟
در وهله اول بنده میگویم اگر موقعیت مانند سال 92 و 96 بود اینگونه میشد. یعنی ما [اصلاحطلبان] در ریاستجمهوری کاندیدای شاخصی داشتیم و در وهله دوم شخصیتی مثل هاشمی زنده بود و خاتمی نیز در آن موقعیت قبل بودند، قطعا وقتی اعلام میشد که کاندیداهای اصلاحطلبان هم در شورای شهر و هم در ریاستجمهوری حضور دارند، مردم استقبال میکردند. اما شرایط خرداد 1400 اصلا مشابه شرایط 92 و 96 نبود.
ما پیش از انتخابات و بهویژه در 2 سال گذشته شاهد شکاف در راس بدنه ایدئولوژیک و رهبران سیاسی جریان اصلاحات بودیم. در انتخابات مجلس یازدهم و نتایج آن این اختلافات خود را کاملا نشان داد. عدهای معتقدند در انتخابات اخیر نیز جبهه اصلاحات ایران بهدلیل آنکه پیشبینی میکرد تحت هر شرایطی نتیجه را میبازد، کاندیدا معرفی نکرد تا وجهه خود را در آینده بهعنوان یک اپوزیسیون حفظ کند. تحلیل شما در این رابطه چیست؟
نقشهای از قبل در کار نبوده است که با توجه به شرایط موجود ما این مانور را بدهیم و این نقشه را خواهیم داشت. همانطور که گفتم زمینه برای حضور فراهم نبود. این مساله نیز مربوط بود به نقص عملکردها، ازجمله عملکرد دولت روحانی و تبلیغاتی که اصولگراها در این چهارسال علیه روحانی انجام دادند تا از اصلاحطلبان نقطهضعف بگیرند. به همین دلیل [بخشی از] مردم نمیخواستند رأی دهند. عملکرد شورای نگهبان نیز در تایید صلاحیتها مزید بر علت شد. وقتی کاندیدای شاخص اصلاحطلبان را رد کردند، اصلاحات موضع خوبی گرفت و گفت که من کاندیدا ندارم، همه اصلاحطلبان هم اعلام کردند که این مساله را قبول دارند.
از نظر شما چرا در انتخابات اخیر، اصلاحطلبان از همتی حمایت تشکیلاتی نکردند؟
شورای نگهبان صلاحیت کاندیدای شاخص اصلاحطلبان را احراز نکرد، اما کارگزارانیها تصمیم گرفتند در انتخابات شرکت کنند و به همین دلیل سراغ همتی بهعنوان بهترین گزینه موجود رفتند. ولی باید پذیرفت او مانند روحانی در سال ۹۲ و خاتمی سال ۷۶ نبود که بتواند بدنه اصلاحطلبان را برای حمایت از خود اقناع کند. از منظری در این شرایط بهترین راه این بود که همتی و مهرعلیزاده نیز از انتخابات کنارهگیری کنند تا رقابت بین اصولگرایان باقی بماند. اما در صحنه ماندند تا اینکه کمکم پای کروبی، سیدحسن خمینی و خود خاتمی نیز به صحنه انتخابات باز شد و این بزرگان از همتی حمایت کردند.
تصمیم نهاد اجماعساز اصلاحطلبان را در معرفی نکردن کاندیدا، ایدئولوژیک میبینید یا سیاسی؟
ابتدا احزاب اصلاحطلب دورهم جمعشده و با محوریت خاتمی یک شورای هماهنگی تشکیل دادند. این شورا نیز تصمیم به ایجاد نهاد اجماعساز برای حضور در انتخابات گرفت، بنابراین کار احزاب در این نهاد صرفا سیاسی است نه ایدئولوژیک. با توجه به شرایط رخداده نیز اکثر اصلاحطلبان تصمیم گرفتند در همین راستا با [بخشی از] افکار عمومی در انتخابات شرکت نکنند.
با توجه به ریزش بدنه اجتماعی اصلاحات در انتخابات اخیر، اولویتهای اصلی این جناح سیاسی برای ترمیم وجهه خود چه باید باشد؟ آیا اصلاحطلبان میتوانند خود را سامان دهند؟
اصلاحطلبان میتوانند خود را سامان دهند بهشرطی که هر حزب در چارچوب شورای هماهنگی اول نقاط ضعف خود را رفع کند. اما در کل اگر نظر بنده را بخواهید جبهه اصلاحات باید تبدیل به یک حزب فراگیر شود. کاری که در جناح اصولگرایی نیز باید رخ دهد تا از این رهگذر، بهسمت حاکمیت کارکردی احزاب و مسئولیتپذیرتر شدن آنها برویم.