تاریخ : Wed 23 Jun 2021 - 01:00
کد خبر : 56245
سرویس خبری : سیاست

سوال روز اصلاح‌طلبان: ما چگونه ما شدیم؟

وقتی بدنه ایدئولوژیک هم پای کار خاتمی نیامد

سوال روز اصلاح‌طلبان: ما چگونه ما شدیم؟

انتخابات ریاست‌جمهوری و شوراهای شهر ایران نشان داد که مردم ایران همانند مردم اروپا یا شبیه آمریکایی‌ها یعنی براساس تعلقات حزبی رای نمی‌دهند.

فرهیختگان: مردم براساس چه الگویی و چگونه رای می‌دهند؟ پاسخ این سوال می‌تواند به تحلیلگران برای پیش‌بینی نسبتا دقیق هر انتخاباتی کمک کند و به کمپین‌های انتخاباتی نیز مسیری را که باید طی کنند، نشان دهد. در اروپا و آمریکا مردم باتوجه به گرایش‌هایشان به احزاب قدرتمند و نشان‌دار، در انتخابات رای می‌دهند. شاید در آمریکا بخشی از هواداران یک حزب بنا به دلایلی در انتخابات به نامزد حزب مخالف رای بدهند، ولی در اروپا این اتفاق به‌ندرت می‌افتد. در ایران که احزاب عملا کارکردی مشابه احزاب در غرب ندارند، انتخابات و سرنوشت آن نیز متفاوت خواهد بود. این تفاوت در سیزدهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری و ششمین انتخابات شورای شهر خود را به نمایش گذاشت؛ جایی که جریان اصلاحات در انتخابات ریاست‌جمهوری تلویحا و در انتخابات شورای شهر صراحتا ورود کرد، اما هر دو انتخابات را واگذار کرد. این ناکامی برای یک جریان سیاسی که 4 سال قبل (96) با یک «تکرار»، توانست فردی را با بیش از 40 درصد آرای منفی، بر تخت ریاست‌جمهوری بنشاند، بسیار پراهمیت است. ذهنیت اصلاح‌طلبان این بود که انتخابات 1400 می‌تواند چیزی شبیه به انتخابات 1376 یا در بدترین حالت الگوی سال 1392 باشد، اما این‌گونه نشد و ورق به‌طور کامل برگشت و آنها پس از ناکامی در مجلس، در ریاست‌جمهوری و شورای شهر هم توفیقی پیدا نکردند. باید دید چه اتفاقی افتاده که جریان اصلاح‌طلب با این سرعت به‌سمت اضمحلال پیش رفته است؟

انتخابات ریاست‌جمهوری و شوراهای شهر ایران نشان داد که مردم ایران همانند مردم اروپا یا شبیه آمریکایی‌ها یعنی براساس تعلقات حزبی رای نمی‌دهند. در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا تقریبا مشخص است که حدود ۷۰درصد رای‌دهندگان به کاندیدای کدام حزب رای خواهند داد. به‌عنوان مثال یک کارگر یقه‌سفید، جنوبی، پروتستان، سفیدپوست ساکن حومه شهر و دارای خانواده، به جمهوری‌خواهان رأی می‌دهد؛ چراکه یک جمهوری‌خواه غالبا تمامی ویژگی‌های گروه‌های ذکرشده را دارد. درمقابل دانشگاهیان، لاتین‌تبارها، سیاه‌پوستان، اقلیت‌های نژادی و افراد بدون تعلقات مذهبی به‌سوی پایگاه لیبرال‌ها یعنی حزب دموکرات تمایل واضح‌تری دارند. با این‌حال مواردی بوده که بخشی از دموکرات‌ها یا جمهوری‌خواه‌ها، برخلاف تعلقات حزبی خود رای داده‌اند. پیروزی آیزنهاور (جمهوری‌خواه) در ۱۹۵۲، نیکسون (جمهوری‌خواه) در ۱۹۶۸ با رای بخشی از دموکرات‌ها شکل گرفت. در سال 1952 دموکرات‌ها به آیزنهاور رای دادند؛ چراکه او را قهرمان جنگی می‌دانستند. در سوی دیگر جمهوری‌خواهانی هم بودند که در سال ۱۹۳۲ به‌دلیل بحران اقتصادی حاکم بر کشور برخلاف تعلق حزبی به کاندیدای حزب دموکرات فرانکلین روزولت رأی دادند. برخلاف دموکرات‌ها که در انتخابات بعدی به نامزد حزب خود رای دادند، این جمهوری‌خواهان برای همیشه از حزب جمهوری‌خواه جدا شدند و به دسته مقابل پیوستند. تحلیلگران دلیل این تغییر بزرگ را بحران‌های بزرگ ملی تفسیر می‌کنند. در آمریکا، نه هواداران دموکرات تعیین‌کننده انتخابات هستند و نه هواداران جمهوری‌خواه. هر دو حزب باتوجه به نسبت تقریبا برابر، تلاش می‌کنند تا آرای مستقلین یعنی کسانی که تا آخرین روزهای انتخابات مردد هستند که به کدام کاندیدا رای بدهند را کسب کنند. این افراد حدود ۱۵درصد از مردم هستند که تعلقات حزبی ضعیفی دارند، ولی تعیین‌کننده نتیجه انتخابات هستند.

در ایران جریان‌شناسی رای کمی متفاوت از غرب است. هر دو جریان اصلاح‌طلب و اصولگرا دارای یک رای متعلق به بدنه ایدئولوژیک و یک رای بدنه اجتماعی هستند. بدنه ایدئولوژیک تحت هر شرایطی، حامی جریان است و تقریبا هیچ‌گاه حاضر به رفتن به اردوگاه مقابل نیست. این بدنه دارای امکانات و قدرت اثرگذاری حداکثری است. تعداد آرای بدنه ایدئولوژیک اصلاح‌طلبان، در سال 1384 در سبد مصطفی معین ریخته شد. معین در آن انتخابات دربرابر شخصیت‌هایی همچون هاشمی‌رفسنجانی و مهدی کروبی وزنه‌ای به‌شمار نمی‌رفت، ولی با این‌حال بدنه 4 میلیونی ایدئولوژیک اصلاح‌طلب، او را بهترین گزینه برای تداوم دولت خاتمی می‌دانست. بدنه ایدئولوژیک اصولگرایان نیز در همین اندازه است. آنها در سال 1392، 4 میلیون رای در سبد سعید جلیلی ریختند. این بدنه ایدئولوژیک است که در انتخابات، قدرت بسیج‌کنندگی بدنه اجتماعی را دارد و می‌تواند تعیین‌کننده پیروز انتخابات باشد. در انتخابات ریاست‌جمهوی و شوراهای شهر اما اتفاق عجیبی رخ داد. در این انتخابات، سیدمحمد خاتمی در قامت نماد جریان اصلاح‌‌طلب با تاکید بر کلیدواژه «همت» از مردم خواست تا «همت کنند و در این انتخابات طرحی که ریخته شده تا به هر قیمتی ولو با کنارزدن مردم و تعطیل کردن رأی و آزادی جامعه یک جربان حاکم شود را برهم بزنند.» او برای انتخابات شورای شهر بی‌پرواتر به میدان آمد و صراحتا از لیست موسوم به «لیست جمهور» حمایت کرد و گفت: «لیست جمهور لیست بسیار خوبی است و من به آن رای می‌دهم.» با این‌حال اما پس از برگزاری انتخابات و شمارش آرا مشخص شد اصلاح‌طلبان نه‌تنها نتوانستند بدنه اجتماعی خود را به میدان بیاورند که حتی در توجیه بدنه ایدئولوژیک 4 میلیونی خود نیز ناکام بودند و نتوانستند آرای این بدنه را که همیشه به اصلاح‌طلبان رای می‌داد را جذب کنند. احتمالا این بدنه باوجود درخواست رئیس دولت اصلاحات حاضر به شرکت در انتخابات نشده که آرای عبدالناصر همتی به دو میلیون و 500 هزار رای نرسید.

در یک دموکراسی گاهی یک حزب پیروز خواهد شد و گاهی نیز شکست خواهد خورد. این یک امر متداول است، اما شکست اصلاح‌طلبان از جنس دیگری است. آنها جدا از اینکه در انتخابات شکست خوردند، پایگاه رایی که تضمین‌کننده حیات سیاسی‌شان و دارای قدرت رای‌سازی بود را نیز از دست دادند. به همین دلیل است که در انتخابات شورای شهر که خاتمی هم حاضر به هزینه شد و از لیست اصلاح‌طلبان دفاع کرد، علی اعطا (سرلیست جمهور و از اعضای فعلی شورای شهر) 223 هزار و 236 رای از آخرین فردی که به شورا راه یافت، رای کمتری آورد. او در این انتخابات تنها 32 هزار و 618 رای کسب کرد.

  اضمحلال چگونه رقم خورد

حمایت از حسن روحانی، بزرگ‌ترین قمار اصلاح‌طلبان بود. آنها پس از شورش‌شان علیه جمهوریت در سال 88، به این جمع‌بندی‌ رسیده بودند که برای حذف نشدن باید به هر شکل ممکن به قدرت بازگردند. این مسیر را هاشمی‌رفسنجانی با حسن روحانی برای آنها باز کرد. اصلاح‌طلبان برای بازگشت به قدرت حاضر شدند سرمایه اجتماعی‌شان را در سبدی تقدیم روحانی کنند و او هر آنچه می‌خواست با این سرمایه کرد و آن را به نابودی کشاند تا اصلاح‌طلبان ضعیف‌تر از آن باشند که در سال 1400، الگوی 92 یا 76 را پیاده کنند. این شرایط حاصل 3 موضوع بود:

1- در سال 76 و حتی در سال 92، اصلاح‌طلبان توانستند خود را به‌عنوان آلترناتیو وضع موجود به افکار عمومی معرفی کرده و رای قابل‌توجهی نیز کسب کنند. در سال1400، آنها به‌واسطه چسبندگی به حسن روحانی و به‌رغم تلاش برای ایجاد فاصله با دولت، نتوانستند چنین جمع‌بندی‌ای را به بدنه رای خود منتقل کنند.

2- فردی که به‌عنوان شخصیت اصلاح‌طلبان وارد میدان انتخابات و مناظرات شد، اساسا بازیگر سیاسی نبود و حتی برای خواندن از روی کاغذی که اصلاح‌طلبان برای او نوشته بودند، ناتوان بود. او ناتوان‌تر از محسن مهرعلیزاده بود که غیر از کاغذهای نوشته‌شده، حرفی برای گفتن نداشت. شاید اگر کاندیدایی دیگر پا به میدان می‌گذاشت، می‌توانست آرای بیشتری را از آن خود کند، ولی عبدالناصر همتی، مرد این میدان نبود.

3- اصلی‌تر از دو عامل فوق، بی‌توجهی بدنه ایدئولوژیک به سیدمحمد خاتمی بود. این بدنه سال‌های قبل گوش به فرمان خاتمی بود، ولی اکنون اوضاع تغییر کرده است. نه این بدنه که در رأس اصلاح‌‌طلبی نیز وضع چندان متفاوت نیست. تحولات 2 سال پیش به‌ویژه در جریان انتخابات مجلس، اصلاح‌طلبان را درگیر دعوای قدیمی جناح چپ و راست‌شان کرد. این نزاع در انتخابات اخیر به اندازه‌ای وسعت یافت که پس از عدم موافقت نهاد اجماع‌ساز اصلاح‌طلبان با حمایت از کاندیدایی خاص، ائتلافی از بیش از 15 حزب اصلاح‌طلبان شکل گرفت و از همتی حمایت کرد. این گسست در جریان اصلاح‌طلب باتوجه به شکست در انتخابات، در آینده نزدیک، پرصداتر به نمایش درخواهد آمد.

در همین رابطه مطالب زیر را بخوانید:

علی تاجرنیا، فعال اصلاح‌طلب در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

عملکرد دولت روحانی باعث ریزش بدنه اصلاحات شد (لینک)

 

محمد هاشمی، عضو موسس حزب کارگزاران در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

برای افزایش مشارکت رقیب ایجاد کردیم و همتی برجسته شد (لینک)