تاریخ : Mon 31 May 2021 - 11:17
کد خبر : 55278
سرویس خبری : اندیشه

نهنگی در تنگ

مستندی درباره شخصیت و شعر زنده‌یاد حسین منزوی

نهنگی در تنگ

«نهنگی در تنگ» اسم بامسمای مستندی است درباره شخصیت و شعر زنده‌یاد حسین منزوی. این فیلم اثر ناصر قهرمانی است که اخیرا پخش شده و در آن عده‌ای از آشنایان و دوستان منزوی و جمعی از شاعران روزگار ما درباره او و آثارش سخن می‌گویند.

محمدزارع شیرین کندی، پژوهشگر فلسفه: «نهنگی در تنگ» اسم بامسمای مستندی است درباره شخصیت و شعر زنده‌یاد حسین منزوی. این فیلم اثر ناصر قهرمانی است که اخیرا پخش شده و در آن عده‌ای از آشنایان و دوستان منزوی و جمعی از شاعران روزگار ما درباره او و آثارش سخن می‌گویند. این مستند یک غایب بزرگ دارد و آن خانم غزل منزوی، دختر حسین منزوی، است. نمی‌دانیم ایشان کجایند، چه می‌کنند و چرا درباره پدر این‌قدر ساکت و خاموش‌اند. به گفته شهریار، «این همه خسته و خاموش چرایی بلبل.» اشعار منزوی نسبتا متعدد و متنوع است؛ هم غزل گفته، هم قصیده، هم ترانه و هم آزاد( نیمایی). او ذولسانین نیز است: دفتر شعری به ترکی از وی چاپ و منتشر شده و منظومه «حیدر بابا»ی شهریار را به فارسی منظوم درآورده است اما بیشتر اشعار منزوی، غزل است و عشق خمیرمایه و هویت اصلی آن. غزل منزوی، در نظر من به‌عنوان یک خواننده اهل فلسفه، یک سروگردن از غزل بیشتر هم‌نسلان و هم‌عصرانش بلندتر است. غزل ناب و نغز و استوار منزوی کجا و غزل سست و سرد و بی‌مایه و پژمرده دیگران کجا! علی موسوی‌گرمارودی در فیلم می‌گوید قریحه و تخیل بندناپذیر منزوی چیز دیگری بود که در دیگران وجود نداشت. اینکه برخی از آن دیگران به شهرتی سخت کاذب - که در جامعه ما امری شایع و رایج است- دست یافته‌اند، صرفا به سبب ورودشان به عرصه سیاست و حزب و گروه و دسته است.

نه اینکه در شعر منزوی هیچ جهت‌گیری سیاسی نیست زیرا او ابیاتی کاملا سیاسی سروده حتی در غزل‌هایش، و منظومه بلندی در تمجید از صفر قهرمانیان، اسطوره مقاومت 30 ساله در زندان‌های رژیم پیشین و شیرآهن کوه مرد آذربایجانی، دارد بلکه به این سبب که منزوی اهل شعار و هیاهو و جاه و نام نبود. او شاعری مادرزاد بود که غزل عاشقانه را بسیار ادیبانه و فاضلانه و استادانه می‌سرود. زیرا منزوی، برخلاف دیگران، ادبیات را در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و در کلاس بهترین استادان آموخته بود. نثر او نشان‌دهنده آن است که ادیبی فصیح و نویسنده‌ای دانا و فرهیخته بود. نکته‌ای که راجع‌به غزل منزوی نباید فراموش شود عبارت است از مضمون و محتوای نیمایی آن در شکل و قالب قدمایی. نیمای ضدغزل در غزل معاصر بی‌تاثیر نبوده است. غزل منزوی گذشته از همه نوآوری‌ها در وزن، قافیه، معنا و واژه، واجد ویژگی مهم «معاصرت» است. آنچه نیما و رهروان راه نو او می‌خواستند در شعر آزاد و سپید بیان کنند منزوی با تمام هنر و مهارت در غزل می‌گنجانید که کاری است بس دشوار و صعب. او معانی مدرن نیمایی را در کلام سنجیده غزل متبلور ساخته است. می‌دانیم که نیما در انتقادی بنیادی و نافذ از حافظ گفته است: «که بر آن عشق بازی که باقی است/ من بر آن عاشقم که رونده است.» این دو مصرع مبین دو جهان‌بینی اساسا متفاوت است: جهان‌بینی مدرن و جهان‌بینی پیش از مدرن.

به تبع دستاورد جدید نیما، متعلق عشق منزوی در بیشتر غزل‌هایش، انسان در زندگی این جهان زمانمند و گذراست. معشوقه منزوی همان «رونده» و فانی نیماست نه معشوق «باقی» و ماوراءالطبیعی حافظ. معشوقه منزوی در بیشتر غزل‌هایش انسانی است که در عصر جدید در شهرها و خانه‌ها و خیابان‌های تازه زندگی می‌کند و با همه اوصاف و شکل و شمایل مدرنش از شاعر دل می‌رباید. اما چرا این همه آدم عاشق می‌شوند اما نمی‌توانند یک بیت از غزل‌های منزوی را بسرایند؟ زیرا نه آن استعداد فطری و تعالی روح و پاکی ضمیر و طبع نازک او را دارند و نه آن دانش عمیق و وسیع ادبی او را. غزل گفتن ویژگی‌هایی می‌طلبد که اندک شماران و انگشت‌شمارانی واجدند. غزل عرصه صدق، صفا، عشق، شور، معرفت، وفا و حیاست نه جولانگه کین‌توزان و حسودان و سنگین‌دلان و نامجویان و جاه‌طلبان. در جایی از فیلم محمدعلی بهمنی، دوست نزدیک شاعر، خاطره‌ای تامل‌انگیز تعریف می‌کند: من چهار سال از منزوی بزرگ هستم، از این‌رو گاه به خود اجازه می‌دادم که در کاروبار حسین فضولی کنم که مثلا وقتت را در جاهای دیگر کمتر صرف کن و از این قبیل. روزی منزوی پاسخ داد که فلانی! من و تو 20 سال دیگر نیستیم و کسی نمی‌داند که من چگونه زندگی کردم و تو چگونه زندگی کردی. آنچه برای آیندگان‌ می‌ماند فقط شعر من و توست و مردم درباره شعر من و تو داوری خواهند کرد. بدیهی است که شعر من از شعر تو بهتر است. پاسخ منزوی سخنی است بسیار ظریف و دقیق و متفکرانه. او این حقیقت را در کتابش با عنوان «این ترک پارسی‌گوی» که تحقیقی عالی و عالمانه در باب شعر شهریار است، نیز در بیان درآورده است: «شعر هر شاعر، درست‌ترین و قابل باورترین تصویر را از او به دست می‌دهد... . شاعر را باید بیش از هر چیز و هر جا در شعرهایش دید و بازشناخت. شعرهای شاعر آینه‌ای است تا سیمای شاعر را بی‌نقاب و دور از هر قیدوبند و ارائه و پیرایه‌ای در آن باز شناسیم... . شاعر را با واسطه شعرش بشناسید، نه از طریق تذکره‌ها و پاره‌ای نوشته‌های تعارف‌آمیز یا احیانا غرض‌آلود»(ص۶، ۱۸). ما چه می‌دانیم که شاعران گذشته متشرع بوده‌اند یا متظاهر، عابد بوده‌اند یا فاسق، آنچه می‌دانیم صرفا از طریق اشعارشان به دست آمده است. به واسطه همین شعر به جای مانده است که چهره و شخصیت شاعر را می‌توان تصویر و ترسیم کرد. در تاریخ ادب اروپا نیز کسانی مانند شارل بودلر و مارسل پروست و مارکی دوساد شخصیت و زندگی اخلاق مداری نداشتند اما آثارشان همواره خوانده شده و محل رجوع بوده است. شایان توجه است که این نکته را هیدگر، متفکر بزرگ آلمانی، بارها در آثارش ذکر کرده است. از فیلسوفان نیز صرفا آثار فلسفی‌شان باقی می‌ماند، نه شخصیت روانشناختی و نحوه حیات فردی و جمعی‌شان. فلسفه متمایز از فیلسوف مورد سنجش و داوری قرار می‌گیرد. هیدگر بارها گفته است که «ارسطو زاده شد، کار کرد و درگذشت» و کار ما اکنون نه گزارش بیوگرافی او بلکه تفسیر کتاب «متافیزیک»، «فیزیک» و «اخلاق نیکوماخوس» اوست. صرفا از آثار متفکران و شاعران می‌توان به شخصیت و حیات فردی و جمعی‌شان پی برد، نه به عکس.