میراحمدرضا مشرف، روزنامهنگار: نبرد چند روزه مردم غزه با رژیم صهیونیستی موجب شد تا موضوع فلسطین یکبار دیگر در کانون توجه رسانهها، اندیشکدهها و تحلیلگران سیاست بینالملل قرار گیرد. البته واضح است که هریک از آنها براساس گرایشها و تمایلات سیاسی خود به این مساله پرداخته و تلاش کردهاند تا برهمین مبنا جنبههای مختلف تاثیرات و پیامدهای این واقعه را بر سیاستهای منطقهای و جهانی مورد پرسش و کنکاش قرار دهند. در این میان بحث بازتاب و پیامدهای تحولات غزه بر روابط رژیم صهیونیستی و دولتهای عربی، یکی از همین جنبههایی است که با توجه به دگرگونیهای به وجود آمده طی ماههای اخیر بسیار مورد توجه قرار گرفت.
غزه و تعارض دیدگاههای دولتهای عربی و افکار عمومی
روزنامه گاردین چندی پیش تحلیلی منتشر کرد که در آن به سردرگمی و اختلافنظر کشورهای عربی بر سر چگونگی مواجهه با این بحران و از آن مهمتر به تعارض و شکاف به وجود آمده میان دولتهای عربی و افکار عمومی مردمشان اشاره داشت. کشورهایی مثل امارات متحده عربی، بحرین، مراکش و سودان که اخیرا روابط خود را با رژیم صهیونیستی در چارچوب توافق ابراهیم عادیسازی کردهاند، اکنون باید به فکر ایجاد توازن میان این روابط جدید از یکسو و شهروندانی باشند که در سوی دیگر فریاد خشمشان علیه رژیم صهیونیستی و خشونتهای آن به آسمان برخاسته است.
به گفته گاردین اقدام تقریبا هماهنگ این دولتها در راهاندازی هشتگ و کارزار اینترنتی با عنوان «فلسطین مساله ما نیست» نیز نتوانست در برابر حمایت وسیع کاربران شبکههای اجتماعی از غزه و تقبیح خشونتهای رژیم صهیونیستی کار چندانی از پیش ببرد. کریس دویل، مدیر شورای تفاهم عرب - انگلیس، وضعیت کشورهای عربی همچون امارات را اینگونه توصیف میکند: «علائمی از سوی رهبری امارات ارسال شده که ما در شرایط دورشدن از این اتحاد [توافق ابراهیم] درحال شکوفایی با رژیم صهیونیستی نیستیم؛ اتحادی که برای برنامههای آینده آنها ازقبیل مقابله با ایران، ترکیه و گروههای اخوانالمسلمین باارزش تلقی میشود. برای آنها فضای زیادی وجود دارد تا بیانیههایی در حمایت از حقوق فلسطینیها، آن هم بدون موردتایید قرار دادن حماس، صادر کنند و البته آنها این کار را [نیز] انجام ندادهاند.» وی اضافه میکند این رژیمهای عربی نسبت به افکار عمومی جهان عرب بسیار عصبی شدهاند. به نظر میرسد صحنههای بمباران غزه رهبران عرب را بهشدت پریشان ساخته و آنها آرزو میکنند این غائله پیش از آنکه اوضاع برایشان دشوارتر شود، خاتمه پیدا کند. از دیدگاه تحلیلگر گاردین وضعیت برای عربستان سعودی به مراتب دشوارتر است. این کشور در شرایطی که سطوح بالایی از روابط پنهانی با رژیم صهیونیستی را شروع کرده است، در محافل رسمی همچنان از راهحل تشکیل دو دولت پشتیبانی میکند. در وضعیت فعلی این کشور برخلاف بازیگران کوچک منطقهای چاره و انتخابی جز زبان تقابل با رژیم صهیونیستی ندارد، چراکه در غیر این صورت زمینه قرار گرفتن پادشاه و ولیعهد در معرض انتقادات مستعدتر از قبل خواهد بود.
ریشهیابی بحران غزه در بستر تاریخی صلح خاورمیانه
اما در شرایطی که تحلیل گاردین روی تاثیر بحران غزه بر رابطه دولتهای عربی و افکار عمومی جامعه عرب متمرکز است، اندیشکده بروکینگز اخیرا مطلبی را به قلم شادی حمید (پژوهشگر عرصه سیاست خارجی در خاورمیانه) منتشر ساخته که به جهت نگاه چندبعدی به بحران غزه و همچنین قرار دادن آن در بستر ریشههای تاریخی رابطه اعراب و رژیم صهیونیستی بسیار حائزاهمیت تلقی میشود.
بحران غزه پیامد دگرگونی در سیاست چماق و هویج آمریکا
دو ماه قبل جرارد کوشنر داماد و مشاور عالی ترامپ در امور خاورمیانه از یک سرنوشت وسوسهانگیز صحبت به میان آورد: «ما شاهدان آخرین آثاری از آنچه بهعنوان منازعه اعراب و رژیم صهیونیستی شناخته میشود، هستیم.» تئوری کوشنر بر این اساس بود که معضل فلسطین میتواند از طریق اعمال فشار بیسابقه بر فلسطینیها حل شود. اما هرگز این موضوع روشن نشد که کارکرد این سیاست در عمل چگونه خواهد بود. درواقع اینگونه فرض شده بود که تهدید به انزوا، قطع رابطه و چشمانداز اینکه چیزی بیشتر از این به دست نخواهید آورد، سرانجام مسئولان فلسطینی را وادار میکند به چیزی راضی شوند که احتمالا کمتر از پیشنهادهای سیاسی گذشته است. این پیشنهادی بدیع و در واقع متفاوت از رهیافتی بود که توسط اوباما و جرج بوش برای این منازعه دنبال میشد؛ رهیافتی که بر استفاده گاه به گاه از چماق و هویج و نهفقط بهرهگیری از چماق اتکا داشت.
جداسازی بحران فلسطین از روابط اعراب و رژیم صهیونیستی
اما باور دیگری نیز از اقدامات کوشنر بر جای مانده است؛ این موضوع که ملتهای عرب میتوانند یکییکی از فلسطینیها جدا و دور شوند. بهعبارت دیگر کشمکش و منازعه اعراب و رژیم صهیونیستی را میتوان از منازعه فلسطین و رژیم صهیونیستی تفکیک کرد. البته این فرآیندی است که طی دهههای اخیر در عمل به وقوع پیوسته است. واشنگتن فرآیند صلح جداگانه میان رژیم صهیونیستی و همسایگان کلیدیاش مانند مصر و اردن را مورد حمایت و پشتیبانی قرار داد. این درحالی است که در ابتدا فلسطین دلیل و عامل اصلی منازعه دو طرف بود؛ در این شرایط نادیده گرفتن فلسطین در ماجرای صلح یک شاهکار جذاب از فرآیندی وارونه را انعکاس میداد. تاریخنگار خاورمیانه «سث آنزیسکا» در کتابش با نام «جلوگیری از فلسطین» [منع تشکیل فلسطین، تاریخ سیاسی کمپ دیوید تا اسلو، دانشگاه پرینستون، ۲۰۱۸]، گزارشی کاملا تجدیدنظرطلبانه از پیمان کمپ دیوید ارائه میدهد. براین اساس این توافق در ابتدا چشماندازی از یک سازش فراگیر بود که موضوع فلسطینیها را نیز در بر میگرفت. با این حال در جریان گفتوگوهای صلح اولویت مهم رئیسجمهور انورسادات، تاکید میشود تنها اولویت مسلم وی، بازگرداندن سرزمینهای ازدسترفته مصر در منطقه سینا بود. علاوهبر این با انجام توافق صلح با رژیم صهیونیستی او میتوانست جایگاه مصر را در مدار آمریکایی حفظ کند. اما این توافق هزینهای بهدنبال داشت؛ تنزل جایگاه فلسطین. البته در ابتدا این منظور و مقصد مذاکرات نبود (حداقل در زمان کارتر)، اما پیامد و خروجی توافق به اینسو حرکت کرد. در توصیف آنزیسکا کمپ دیوید با در نظر گرفتن شرایط آن، حداقل برای فلسطینیها یک جرم و گناه عمده محسوب میشد.
انزوای فلسطین در سایه روابط اعراب و رژیم صهیونیستی
در میان ملتهای عرب همواره این ادعا وجود داشته است که صلحشان با رژیم صهیونیستی به فلسطینیها کمک خواهد کرد، البته ممکن است آنها حتی به این موضوع اعتقاد قلبی هم داشته باشند. شاید روابط دیپلماتیک به آنها امکان تاثیرگذاری بر رفتار رژیم صهیونیستی را بدهد و این مساله اهرم فشاری را دراختیار آنها بگذارد. اما در صحنه عمل بیشتر اهرمهای اعمال فشار از بین رفته بود. رژیم صهیونیستی چیزهایی را که میخواست به دست آورده و تهدیدها از سوی مبارزهطلبان کلیدی عرب را خنثی کرده بود. امروز کشورهای دیگری مثل امارات متحده عربی، بحرین، مراکش و سودان بهواسطه توافق ابراهیم به این لیست اضافه شدهاند. درمورد عربستان سعودی نیز باید گفت حداقل تا پیش از وقوع خشونتهای اخیر تصور میشد کشور بعدی ملحقشونده به این فرآیند خواهد بود. این خبری کاملا شگفتانگیز بود که ولیعهد بن سلمان در ماه نوامبر ملاقات محرمانهای با نتانیاهو داشته است. نظر کوشنر درمورد انزوای فلسطینیها در نتیجه توافقات اخیر کاملا درست بود و رهبران فلسطینی در کرانه باختری هم احساسشان را نسبت به خیانت انجام گرفته پنهان نکردند.
تاثیر بهار عربی بر مساله فلسطین
درحال حاضر فلسطینیها از فهم گذشتهشان نسبت به قرار داشتن در مرکز توجه اعراب عقبنشینی کردهاند. بهار عربی این نکته را روشن ساخت که رزمگاه جنگ در منطقه میان رژیم صهیونیستی و عربها نیست، بلکه میان رژیمهای عربی و مردم خودشان یا به شکل واضحتر میان رژیمها و جنبشهای اسلامگرایانه است. برای این حاکمان دیکتاتور، نجات رژیمهایشان مقدم بر هر چیز دیگری قرار میگیرد و برای جناحهای مخالف دموکراتیزهشدن خانه خودشان در کانون توجه است. پس از کمرنگشدن چشمانداز دموکراسی، تلاش برای بقا به کانون توجه آنها تبدیل شد. آشفتگی و تکه پارهشدن بهار عربی و پیامدهای آن، این موضوع را که فلسطینیها از سوی کشورهای عرب همسایه توجه بیشتری دریافت کنند عملا غیرممکن ساخت. عربستان سعودی مورد جالبی در این زمینه محسوب میشود. خاندان آلسعود همیشه بر یک مشروعیت مذهبی خاص اتکا داشته است. آنها بهعنوان خادمان دو مکان مقدس اسلامی خودشان را در خطمقدم جریانات جهان اسلام، حتی کوچکترین موارد، حاضر میدیدند. با این حال در دوران بنسلمان یک ملیگرایی سعودی پدیدار شده است که در عرصه سیاست خارجی بهعنوان رویکرد «اول عربستان سعودی» نگریسته میشود. با چنین ذهنیتی این حقیقت که هشتگ «فلسطین مساله ما نیست» همزمان با گسترش وقایع غزه در این کشور ترند شود، موضوع چندان شگفتانگیزی به نظر نمیرسید. اما این مساله باعث شد هشتگ دیگری با عنوان «فلسطین بالاترین مساله ماست» با سرعت به راه بیفتد. در این شرایط برخی شخصیتهای برجسته سعودی رویکرد میانهای در پیش گرفتند، شاید به این دلیل که احساس میکردند این بحث جذابی برای دربار سلطنتی است؛ انتقاد تند و تیز از رژیم صهیونیستی، همزمان با انتقادات تند از حماس. براساس نظر «اندرو لبر» نامزد دریافت دکتری از دانشگاه هاروارد و کسی که درمورد رسانههای اجتماعی در عربستان مطالعه میکند، پوشش خبری بیصدای رسانههای تحتمالکیت امارات متحده عربی و سعودی به تدریج و به آهستگی آهنگ افزایش انتقادات از رژیم صهیونیستی را در پیش گرفتهاند. بر همین اساس اندرو لبر میگوید: «به محض اینکه اظهارات رسمی نشان داد حکومت سعودی تصمیم گرفته درکنار فلسطین قرار گیرد، مشاهده کردم اظهارات درمورد حمایت از فلسطین در توئیتر سعودیها بهطور قابل ملاحظهای افزایش یافته است.»
فلسطین آخرین سمبل اتحاد جوامع عربی
فلسطین احساسات را تحریک میکند و این موضوع همیشه پابرجا بوده و تداوم خواهد داشت. مساله فلسطین یکی از آخرین موضوعات باقیماندهای است که میتواند به شکل وسیع و خالصانهای در سرتاسر مرزهای عربی مورد حمایت واقع شود. این همان دلیلی است که مشخص میکند چرا باید پیامها و عکسالعملهای رژیمهای عربی به دقت مدیریت شوند. همبستگی فراملیتی، خواه به شکل پانعربی یا اسلامگرایانه آن، یک تهدید بوده و به آسانی قابل کنترل نیست [احتمالا خطاب نویسنده با رژیمهای عربی بوده است]، بنابراین محدود ساختن و مهار کردن آن یک هدف است. در چنین شرایطی ظهور مجدد احساسات همدردی با فلسطینیها برای رژیمهای متنوع عرب یک معضل به شمار میآید و موقعیت مناسبی برای آنها نیست. درست یکسال قبل یادداشتنویسان اماراتی و سعودی مانند «عبدالرحمان الراشد» توافق ابراهیم را یک گام بزرگ توصیف میکردند؛ گامی که در وهله اول به مردم فلسطین و در مرحله بعد به مردم امارات متحده و مجموعه عربها خدمت میکند. اکنون او در تداوم چنین موضعگیریهایی با مشکل مواجه شده است. همهچیز تا حدی درهم و برهم شده است. همانطور که اندیشمند سیاسی اماراتی «عبدالخالق عبدالله» توصیف میکند نزاع در غزه شرکای عرب جدید رژیم صهیونیستی را در موقعیت ناخوشایندی گرفتار کرده است. اگرچه این ناخوشایندی میتواند برایشان قابلمدیریت باشد. این تصور وجود دارد که جدال در غزه، بحران رهبری در کرانه باختری و خشونتهای فراگیر عربی-یهودی در رژیم صهیونیستی به خودی خود میتوانند مهار شوند. اما متاسفانه من نمیدانم که قابلیت مهار شدن داشته یا مهار خواهد شد و رهبران عرب توان انجام آن را دارند یا خیر؟