تاریخ : Mon 10 May 2021 - 09:40
کد خبر : 54445
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

حال همه ما خوب است، ولی دل‌مان خون

حال همه ما خوب است، ولی دل‌مان خون

حال همه ما خوب است. به‌جز برادران و خواهرانی که به ناحق و بی‌گناه جان می‌دهند. حال همه ما خوب است، به‌جز همه ماهایی که در این سرزمین نفس می‌کشیم. ما بی‌حد و مرز این جغرافیا را دوست داریم، کاش یکی بفهمد. کاش بفهمند، حال‌مان خوب است، ولی دل‌مان خون.

سیدمجید سلطانی، فعال فرهنگی در افغانستان: حال کابل‌جان این سال‌ها اصلا خوب نیست، تازه داشت داغ دانشگاه کابل، داغ شهید شدن دوستان خبرنگارمان در یادمان کمرنگ می‌شد، هنوز صدای گریه‌های کارمند دانشگاه که موبایل شهدا را جمع می‌کرد و با دیدن اسم پدران و مادران بر روی گوشی موبایل‌ها مانند زنی زجه می‌زد یادم نرفته بود که صدای فریاد زنی در غرب کابل روبه‌روی مدرسه سیدالشهدا(ع) در دشت برچی ما را با خود برد... گوشی‌ام پر شده از پیام‌های مختلف. تلفنم را برداشته‌ام زنگ می‌زنم به دوستانم و فقط هق‌هق می‌زنند. با صدای لرزان‌شان می‌گویند زنی آمده بود دنبال بچه‌هایش و داد می‌زد: «اووو مردم سه دخترم گم است، می‌فامید؛ پای لچ آمده بود (هیچی ده پایش نبود).»

دشت برچی جایی که هیچ پادگان نظامی یا اهداف نظامی در آن نیست؛ محله‌ای پر از مراکز آموزشی و مدرسه سیدالشهدا، ماشینی پر از مواد منفجره جلوی در منفجر می‌شود؛ دختران مدرسه سیدالشهدا... و بعد دو انفجار دیگر...

چه بگوییم که هر کلمه‌اش گلویمان را پر از بغض می‌کند. تلفن‌هایمان به‌صدا درمی‌آید. کاکا خوب استی، لالا جان کجاستی؟ جانت جور است؟...

حال همه ما خوب است. به‌جز برادران و خواهرانی که به ناحق و بی‌گناه جان می‌دهند. حال همه ما خوب است، به‌جز همه ماهایی که در این سرزمین نفس می‌کشیم. ما بی‌حد و مرز این جغرافیا را دوست داریم، کاش یکی بفهمد. کاش بفهمند، حال‌مان خوب است، ولی دل‌مان خون.

حال‌مان خوب است؛ این جمله‌ای است که باید پس از هر انتحار و انفجار و اتفاقی به اطرافیان‌مان بگوییم که حالم خوب است. مادرم زنگ می‌زند و اشک می‌ریزد، پدرم نگران است و همسرم سعی دارد آرام باشد، ولی دلش خون است. خواهر و برادرم چشم به‌راهم هستند و من نمی‌دانم با چه رویی به عزیزانم بگویم خداروشکر خوبم وقتی خوب نیستم، وقتی پیکر برادران و خواهرانم بر زمین است. خاطرم هست یک دوست افغانستانی‌ام می‌گفت هروقت از خانه بیرون می‌روم، مادرم من را محکم بغل می‌کند. هم من می‌دانم چرا و هم او، شاید این آخرین دیدارمان باشد. برای آرامش همه ما در این جغرافیای عزیز و کهن دعا کنید.