ساجده محمدی،روزنامهنگار :فرقی نمیکند هیاتی باشید و پای ثابت روضهها یا فقط به عشق و ارادت ارباب گاه لبیتر کرده باشید از چای روضهاش، در هر دو صورت حتما گذرتان به کتابهای سیدمهدی شجاعی افتاده و احتمالا بعدش هم نم اشکی و خلوتی دست داده است. دارم فکر میکنم چه سعادتی بالاتر از اینکه نامت را با کربلا بهیاد آورند؛ نامی که حالا صاحب سبک است و موی سپید این وادی.
سیدمهدی شجاعی از آن دست از نویسندههاست که آغازگر یک راهند؛ راهی که به باریکی لبه تیغ توصیفش کردهاند. او در دورهای که گفتن و نوشتن از معصومین(ع) چارچوب خاص خود را داشت و عموما قالبی مشخص، با تغییر نگاه و سِحر کلام آثاری خلق کرد که روضه بازند و تابلویی از شکوه و حماسه و خون.
قلم شجاعی استخواندار است و جاندار، قلمی که از همان اول دست مخاطبش را میگیرد و به مدینه میبرد، به کربلا، به تل زینبیه و بیابانهای منتهی به شام. اما این تنها جادوی آقای نویسنده نیست، او نویسندهای آگاه است. این را میتوان از تواناییاش در بازآفرینی بزنگاههای تاریخی دریافت.
او از یک وجه و زاویه به این وقایع نگاه نمیکند، نویسنده گویی با دوربینی در دست تلاش دارد تمام زوایا و صحنههای یک واقعه را پس از ۱۴۰۰ سال پیش چشم مخاطبش بهتصویر بکشد. اگر از کربلا میگوید، هم بُعد عاطفه آن را درنظر دارد و هم وجه حماسه و اندیشهاش را. همین دقت نویسنده است که داستان را تکوجهی نمیکند، مخاطب گاه صدای چکاچک شمشیرها را میشنود، گاه پای صحبت امام(ع) مینشیند و از زینب(س) صبر و از عباس امالبنین درس ادب را میآموزد؛ و گاه دل میسپارد به روضهای که پیش چشمش گشوده شده است.
اما بیانصافی است اگر کارها و قلم شجاعی را به همین مقدار خلاصه کنیم. او با داستانهای اجتماعیاش نشان داد که تنها دغدغه دین ندارد، دغدغه جامعه دینی را هم دارد. «رزیتا خاتون» که در دهه ۸۰ منتشر شد، شرح حال بخشی از جامعه متناقض ایران است. کتاب با بیان دغدغههای یک زن که تنها ظاهرش امروزی و مدرن است، تصویری از حالت آونگی بسیاری از ما را که میان سنت و مدرنیته در حرکتیم، بهنمایش میگذارد. تلنگر نویسنده از همان انتخاب عنوان کتاب آغاز میشود و بعد با استفاده از ابزار گفتوگو، توصیف و شخصیتپردازی زنی را در کتاب معرفی میکند که برای بسیاری از ما با گذشت 20 سال همچنان غریب نیست.
شجاعی در این دسته از کارهایش ساختارشکن است و چندقدم جلوتر از جامعه. این را میتوان در کتابهای بعدی او که با همین تم نوشته شده است، مانند «دموکراسی یا دموقراضه» هم بهشکل دیگری دید. اینبار دیگر زبان او طنز نیست. نویسنده در این دسته از کتابها گاه از نماد بهره برده و جامعهای را بهتصویر میکشد که چندان از ما دور نیست. تلنگر و تذکر شجاعی در این دسته از کتابهایش پدرانه است، دلسوزانه و دغدغهمندانه. او از همین خانواده است، اگر نقدی دارد در میان خودمان میگوید؛ هرچند گاه حرفهایش را نپذیرفتیم، نمیپذیریم و برنمیتابیم.