سیدمهدی طالبی، روزنامهنگار: خروج آمریکا از افغانستان تاکنون داستانی طولانی و بیسرانجام بوده است. چشمانداز این داستان هفته گذشته تا اندازهای تغییر کرد. روز سهشنبه هفته گذشته مقامات آمریکایی به رسانهها اعلام کردند جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا تصمیم گرفته است تاریخ خروج نیروهای آمریکایی را از افغانستان از اول ماه می (11اردیبهشت) به ۱۱سپتامبر 2021 (20شهریور)، تغییر دهد.
این تاریخ مصادف با بیستمین سالگرد حملات تروریستی به شهرهای آمریکا، در 11سپتامبر سال2001 است.تعیین تاریخ جدید درحالی است که طبق توافق صلح بین دولت دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین آمریکا و گروه طالبان در فوریه سال2020، نیروهای آمریکایی باید تا اول ماه می از افغانستان خارج میشدند. آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه دولت بایدن نیز در نامه ماه گذشته خود به رئیسجمهور و همچنین رئیس شورای مصالحه افغانستان از خروج قریبالوقوع نظامیان کشورش تا ماه می خبر داده بود.
تصمیم جدید دولت آمریکا این تاریخ را حداقل برای 4ماه دیگر به تعویق میاندازند؛ تاریخی که احتمال دارد بنابر شرایط برای دفعات دیگر نیز به تعویق بیفتند.نکته مهمی که در تصمیمگیری دولت جدید آمریکا وجود دارد دیدگاه افراد برجسته آن در حوزه سیاست خارجی است. تقریبا تمامی اعضای اصلی تیم سیاست خارجی و امنیت ملی بایدن را لیبرالهای مداخلهگر تشکیل دادهاند؛ افرادی که نهتنها مخالف عقبنشینی آمریکا از نقاط استقرارش هستند بلکه همچنان از جنگهای شکستخورده آمریکا در عراق و افغانستان حمایت میکنند. آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه بایدن یکی از اصلیترین لیبرالهای مداخلهگر موجود در تیم بایدن است.
مشاورههای بلینکن در زمان سناتوری بایدن باعث شده بود رئیسجمهور فعلی آمریکا به طرح دولت بوش برای حمله به عراق رای مثبت بدهد. بلینکن همچنین یکی از افراد نزدیک به خانواده کاگانها است؛ خانواده برجستهای که نبض لیبرالهای مداخلهگر را در آمریکا در دست دارند.بر این اساس شاید کمی عجیب باشد که دولت بایدن بخواهد از افغانستان خارج شود.
تیم سیاست خارجی و امنیت ملی او اساسا حامی مداخله و حضور نظامی هستند. همین مساله باعث میشود مساله خروج آمریکا یک اقدام تاکتیکی و تغییر نحوه استقرار تلقی شود تا حرکتی راهبردی برای ترک یک کشور. برای بررسی موضوع خروج آمریکا از افغانستان باید ابعاد مختلفی مورد بررسی قرار بگیرند تا با نگاهی کلی به آنها بتوان نقشهراه واشنگتن در این کشور را متوجه شد. در ادامه به بررسی این ابعاد پرداختهایم.
خروج آمریکا از افغانستان باعث رشد القاعده میشود؟
خروج آمریکا از افغانستان باعث انجام حمله علیه آمریکا نخواهد شد. این مساله به جز عرصههای میدانی به دگرگونی فکری در صحنه جهان اسلام باز میگردد که تا حد زیادی روی القاعده نیز اثرگذار بوده است. القاعده زمانی آمریکا را اولویت اول برای برخورد میدانست اما با اشغال عراق توسط آمریکا برای یکی از نخستین دفعات در طول حیاتش شاهد ورود خود به منازعه شیعه-سنی در این کشور شد. طولانیشدن این منازعه در عراق با رخدادهای سوریه باعث شد القاعده در قالب النصره وارد درگیری با شیعیان در سوریه شود و از سوی دیگر بخشی دیگر از القاعده که قرائت تندتری حتی از النصره داشت، گروه جدیدی با نام «داعش» تشکیل داد. این گروه رسما اولویت خود را به جای برخورد با آمریکا، مقابله با ایران و شیعیان اعلام میکرد.
برخی برای آنکه بگویند دیگر خطری از سوی القاعده، آمریکا را تهدید نمیکند صرفا به بیان این نکته میپردازند که در طول جنگ افغانستان و بهطور کلی مبارزه با تروریسم القاعده آسیبهایی جدی دید. اگر این نکته درست است پس چرا القاعده موفق به تشکیل النصره در سوریه و اشغال بخشهایی از این کشور شد و سپس گروهی دیگر از میان القاعده برآمده و سرزمینهای وسیعی از عراق و سوریه را تحتتصرف درآورد؟ نباید از یاد برد که تعداد نیروهای آمریکایی مستقر در افغانستان در سال 2010 به اوج خود رسید اما یکسال بعد گروههای منبعث از القاعده قلب خاورمیانه را درنوردیدند و هماکنون نیز با وجود شکست داعش، این گروه همچنان در منطقه حضور دارد و دیگر گروههای منتسب به القاعده در مناطق شمالی ادلب قدرت را در دست دارند. القاعده بیشترین حجم نیرو، تشکیلات و اثرگذاری خود را از سال 2011 به بعد تجربه کرد؛ درست یک دهه پس از اشغال افغانستان به دست آمریکا در سال 2001. دلیل اعلامی و آشکار آمریکا از حمله به افغانستان مقابله با طالبان و افراطگریهای این گروه و ایجاد دموکراسی در این کشور نبود، دلیل اصلی پناه دادن طالبان به گروه القاعده بود. پس از اشغال برای آنکه دیگر گروه غیرمسئولی مانند طالبان در افغانستان برسرکار نیاید تا به تروریستهای القاعده پناه دهد، واشنگتن به سمت ایجاد نهادهای دموکراتیک در این کشور رفت، زیرا جامعه دموکراتیک در افغانستان به معنای رخت بربستن تروریسم از این کشور بود. حالا القاعده که اصلیترین دشمن آمریکا در جریان حمله به افغانستان بود شاید 1000درصد بزرگتر از زمان اشغال افغانستان شده باشد، اما در حال حاضر تنها یکدرصد از میزان ضدآمریکایی بودن خود را حفظ کرده است. با این توصیف حدودی مشخص میشود حتی اگر القاعده 100 برابر بزرگتر از زمان انجام عملیات 11 سپتامبر نیز شده باشد باز اقدامی علیه واشنگتن انجام نخواهد داد. القاعده روی زمین و با جنگ از بین نرفته است، بلکه ازطریق جنگهای ادراکی و انحراف از مبارزه با آمریکا به مبارزه با شیعیان دچار تغییر عقیده شده است و دیگر تهدیدی علیه واشنگتن نیست. در این صورت اگر آمریکا همین الان یا حتی سال 2017، یا 2015 نیز افغانستان را ترک میکرد این مساله باعث افزایش حملات به نیروهای آمریکایی نمیشد. آمریکا در تمامی این مدت در افغانستان ماند تا اهداف دیگری را تامین کند؛ اهدافی که هیچ ارتباطی به سرکوب تروریسم و نابودی القاعده نداشتند. سوال اما اینجاست که آمریکا به چه دلیل درحال حاضر تصمیم به عقبنشینی گرفته است؟
شک آمریکا به نیات چین، روسیه و ایران
آمریکا دیگر قدرت پیشین را ندارد. موضوع ضعیفشدن واشنگتن نیست بلکه قضیه اصلی به قدرتمند شدن دیگران باز میگردد. خیزشهای چین، روسیه و ایران باعث شده تا به شکلی نسبی تواناییهای آمریکا در منطقه و جهان با خطر مواجه شود. آمریکا برای حفظ تواناییهای پیشینش در برابر رقبا دست به اقدامات تهاجمی شدیدی علیه آنها زده است. جنگ تجاری علیه چین و ائتلافسازی سیاسی علیه پکن، ناآرامسازی داخلی در روسیه و کشورهای اطراف آن مانند قضایای بلاروس و اوکراین، اعمال تحریمهای شدید علیه ایران و راهاندازی کارزار فشار حداکثری ازجمله اقدامات واشنگتن برای موازنهسازی در مقابل این رقبا بوده است. در سایه ناکامی این سیاستها در حصول نتیجه نهایی، رقبای آمریکا آسیبدیده از اقدامات واشنگتن، مترصد ضربهزدن به منافع این قدرت هستند. آمریکا این موضوع را به درستی تشخیص داده و اینگونه میاندیشد که بهترین نقطه برای آنکه رقبا به واشنگتن آسیب بزنند، افغانستان است. در افغانستان زیرساختهای برخورد با آمریکا مانند حضور یک گروه معارض با واشنگتن موجود است. طالبان به مدت دو دهه در افغانستان با آمریکا درگیر بوده است تا بتواند همانند سالهای پیش از 2001 دولت را در دست بگیرد. این درگیری و تنش میان آمریکا و طالبان دیوار حاشا را برای برخورد رقبا با واشنگتن برافراشته ساخته است، زیرا هر اقدام میدانی علیه آمریکا میتواند به وسیله این گروه انجام شود. این رقبا شاید جایی برای از افغانستان را برای تسویهحساب و بیحیثیت کردن آمریکا سراغ نداشته باشند. این قدرتها پیشتر نیز با آمریکا دارای مشکلات بزرگی بودهاند اما درحال حاضر شرایط باعث شده موقعیت آسیب زدن به واشنگتن بهتر از گذشته مهیا باشد. در ادامه به این وضعیت اشاره میکنیم.
شرایط متفاوت سال 2001 با 2021
آمریکا پیش از این نیز نیات و اهداف چین، روسیه و ایران در افغانستان را میدانست اما مشکوک شدن واشنگتن به این قدرتها در بازه زمانی فعلی به دلیل تغییر شرایط است. هنگامی که آمریکا دست به اشغال افغانستان زد میدانست قدرت و یارای رویارویی با ائتلاف متجاوز آمریکایی را ندارد اما حالا شرایط تغییر کرده است. در متن زیر با برخی از این تفاوتها در دو بازه زمانی گوناگون آشنا میشویم.
نبود حفاظ «توجیه اخلاقی»
هنگامی که در جریان حملات 11 سپتامبر 2001 سرنشینان چهار هواپیمای ربوده شده به همراه افراد حاضر در برجهای دوقلوی تجارت جهانی کشته شدند بزرگترین عملیات تروریستی در خاک آمریکا نزدیک سههزار کشته به بار آورد. این میزان از کشتههای غیرنظامی در جریان یک عملیات تروریستی باعث جریحهدار شدن عواطف و احساسات بسیاری از کشورهای جهان شد. پس از آن بود که پیامهای همدردی ملتها و دولتهای جهان به سمت آمریکا سرازیر شدند. آمریکا با پوشش این موج عاطفی ایجادشده در سراسر جهان موفق شد ضمن همراه کردن مردم کشورش برای حمله به افغانستان، دولتهای دیگری را نیز ترغیب به حضور در جنگ کند. کشورهای منطقه غرب آسیا نیز به دلیل حس ضدتروریستی ایجادشده در جهان با واشنگتن همراهی کرده یا از مخالفت با آن خودداری کردند.
این حفاظ برای «توجیه اخلاقی» حضور و جنگ در افغانستان دیگر وجود ندارد. ناکامی در دو جنگ افغانستان و عراق به همراه جنایات نظامیان غربی در این کشور باعث شده است قدرت نرم آمریکا بهشدت در سطح جهانی آسیب ببیند. در این فضا کشورها و رقبای آمریکا دیگر نیازی به همراهی یا سکوت دربرابر طرحهای واشنگتن ندارند و میتوانند با فراغ بال بیشتری از نظر روانی وارد چالش با آمریکا شوند.
تغییر توازن جهانی و منطقهای به ضرر آمریکا
آمریکا هنگامی به افغانستان حمله کرد که سه قدرت بزرگ پیرامون این کشور که مخالف واشنگتن بودند تواناییهای امروز خود را نداشتند و در مقابل آمریکا نمیتوانستند قد علم کنند. آمریکا در سال 2000 رتبه نخست اقتصاد جهان بود و 30.4 درصد از اقتصاد جهان را در دست داشت. در این سال چین پس از ژاپن، آلمان، بریتانیا و فرانسه رتبه ششم اقتصاد جهانی بود و تنها 3.7 درصد از اقتصاد جهان را در اختیار داشت. این مساله امروز شکلی بسیار متفاوت به خود گرفته است. آمریکا در دوازده ماه منتهی به آگوست ۲۰۱۹ موفق شد 23.89 درصد از اقتصاد جهان را در اختیار داشته باشد اما در مقابل چین نیز 15.86 درصد از آن را در دست داشت. چین در سال2020 موفق شد سهم خود از اقتصاد جهان را به 17 درصد برساند و براساس پیشبینیها تا سال 2030 با پشتسر گذاشتن آمریکا به نخستین اقتصاد جهان تبدیل خواهد شد. در عرصه نظامی نیز چین دیگر کشوری با توان متوسط گذشته نیست.
در بخشی از گزارش وزارت دفاع آمریکا در سال گذشته میلادی آمده است: «درواقع این گزارش نشان میدهد چین همین حالا هم از آمریکا در حوزههای مشخصی مثل کشتیسازی که در پی میآید، پیش افتاده است؛ چین بزرگترین ناوگان را در جهان دارد، بهطوریکه رزم ناوهای این کشور حدودا ۳۵۰ ناو و زیردریایی شامل ۱۳۰ شناور پهن پیکر است. در مقام مقایسه باید گفت نیروی دریایی آمریکا تا سال ۲۰۲۰ شامل حدودا ۲۹۳ ناو است.» تنها در بازه زمانی بین سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۷، چین شناورهایی نظامی با مجموع وزن بیش از ۴۰۰هزار تن به آب انداخته است که دو برابر ظرفیت کارخانههای کشتیسازی آمریکا در همین بازه زمانی بوده است. روسیه و ایران نیز در حوزههای مختلف پیشرفتهایی کردهاند که قابلقیاس با زمان فعلی نیست. ایران که در زمان اشغال افغانستان تنها چند سانتریفیوژ داشت حالا دارای چند 10هزار ماشین غنیسازی پیشرفته است و درحال حاضر دست به طراحی و ساخت آنها میزند. در حوزههای موشکی نیز ایران به بردهای بالاتر دست یافته است.
ایران به شکل رسمی در سال 2003 موشک شهاب-3 با بیشترین برد دوهزار کیلومتر را وارد خدمت کرد. موشکی که همانند بسیاری از همردههای خود دارای دقت قابلتوجهی نبود. امروز اما تهران دارای موشکهایی با همین برد است که به جز نقطهزنی روی زمین میتوانند کشتیها را نیز در فواصل بالای 1800 کیلومتر مورداصابت قرار دهند. تهران همچنین در غرب آسیا موفق شده است با برنامهریزی نفوذ منطقهای شگرفی برای خود ایجاد کرده و در جایگاه قدرت منطقهای بنشیند. این مساله متفاوت با سالهای آغازین قرن بیستویکم و دهه 2000 میلادی است، زمانی که طالبان در شرق و حزب بعث عراق در غرب ایران حضور داشت و پس از آن نیز جایگاه این دو گروه با اشغالگران غربی پر شد. حالا نه این دو مجموعه قدرت پیشین خود را دارند و نه آمریکا توان پیشین خود در افغانستان و عراق را در دست دارد. روسیه نیز اقتصاد خود را تقویت کرده و با اصلاحاتی که داشته است از همان دهه 2000 میلادی به مدار قدرت بازگشته است. روسها قدرت نظامی خود را نیز بازسازی کردهاند و برای اولینبار از سال 2015 مجددا از طریق ورود به جنگ سوریه وارد معادلات بینالمللی شدند. هیچ چیز در حوزه قدرت برای آمریکا شبیه گذشته نیست.
مسدود شدن خط لجستیکی آمریکا به افغانستان
آمریکا در زمان اشغال افغانستان به دلیل قدرت نظامیاش و نیز احساسات ایجادشده جهانی برای برنامه مبارزه با تروریسم موفق شده بود دو خط تدارکاتی از سمت پاکستان و آسیای میانه به افغانستان باز کند. در این میان خط تدارکاتی پاکستان برای آمریکاییها از اهمیت بالاتری برخوردار بود و برخلاف خط آسیای میانه که شکلی هوایی داشت از مسیرهای زمینی بهره میبرد. با تضعیفشدن دو دلیل بیانشده در بالا حالا دیگر این خطوط تدارکاتی قابل اتکا نیستند. همچنین خط تدارکاتی پاکستان از سالها قبل در تیررس طالبان قرار داشته و درحال حاضر نیز اسلامآباد به محور چین پیوسته است. این مساله به معنای مسدودشدن مسیر پاکستان برای آمریکا نیست و اسلامآباد مانع ارسال تدارکات نظامی به افغانستان نخواهد شد، اما موضوع اصلی آن است که دیگر این خط دارای اطمینان نیست و نباید به آن اتکا کرد. درست برخلاف افغانستان آمریکا در دیگر نواحی محل استقرار خود دارای خطوط تدارکاتی قابلاتکایی است. در عراق آنها میتوانند از سمت ترکیه، اردن، عربستان سعودی و کویت دست به ارسال تدارکات و نیرو از طریق مرزهای زمینی و هوایی بزنند. در دیگر مناطق جهان نیز همینگونه است زیرا در آنها نیز آمریکاییها با اجازه دولتهای مرکزی باثبات موفق شدهاند نیروهایشان را مستقر کنند و از خطوط دریایی، هوایی و زمینی امنی نیز برخوردارند. مسالهای که درمورد افغانستان صدق نمیکند.
ارزیابی آمریکا از توطئه علیه خود در افغانستان
آمریکا براساس برآوردهای مشهود و نیز اطلاعات عیانی که وجود دارد میداند سه کشور چین، روسیه و ایران عزم برخورد با آمریکا را دارند. شرایط در افغانستان بهشدت برای اجرای چنین هدفی مساعد است اما همزمان واشنگتن نیز میدانند این سه قدرت به هماهنگی کافی با یکدیگر در افغانستان نرسیدهاند و از سوی دیگر با وجود مذاکره با طالبان موفق نشدهاند آن را به چهارچوبی نهایی برسانند. براساس همین محاسبه کاخ سفید تصمیم گرفت تا زمان بیش از این علیه آمریکا پیش نرفته است دست به کار شود. ارائه امتیازات بیسابقه توسط آمریکا به گروه طالبان باعث میشد سناریویی محتمل رقبا برای برخورد با واشنگتن تا حدی عقب بیفتد. این امتیازات در چارچوب توافق سال 2020 میان آمریکا و طالبان به این گروه داده شدند. این امتیازات به این دلیل که سطح توقعات طالبان را بالا میبرند باعث میشوند تا مذاکرات و توافقات پیشین میان این گروه و دیگر بازیگران منطقهای تحتالشعاع توافق آمریکا-طالبان قرار گیرند. مسالهای که به خودی خود باعث شکاف افتادن میان رقبای آمریکا و تاخیر در هرگونه تلاش برای بیحیثیت کردن آمریکا در افغانستان خواهد شد.
هدف آمریکا از توافق با طالبان و خروج
آمریکا قصدی برای خروج از افغانستان ندارد بلکه شکل استقرار این کشور تغییر خواهد کرد. واشنگتن میخواهد ادامه حضورش در افغانستان را به شرکتهای امنیتی بسپارد که به شکلی بسیار بهینه نسبت به دولت عمل میکنند. در این مدل از استقرار دیگر وجهه آمریکا خدشهدار نمیشود. بهعنوان مثال با وجود تلفات نیروهای شرکت امنیتی خصوصی واگنر روسیه در جنگ لیبی این مساله به بحرانی حیثیتی برای ارتش و دولت روسیه تبدیل نشد. آمریکاییها خود نیز پیشتاز چنین تجربههایی هستند. در جریان درگیریهای عراق و درحالی که نیروهای آمریکایی در داخل پایگاههای عراق حضور داشتند، نیروهای کلمبیایی و پرتوریکویی همکار با ارتش آمریکا وظیفه داشتند تا کاروانهای تدارکاتی را محافظت کنند. این کاروانها در معرض حملات گروههای مخالف با آمریکا بودند و در جریان این حملات تنها سربازان همکار با ارتش آمریکا کشته میشدند. در نحوه جدید استقرار آمریکا در افغانستان، شرکتهای امنیتی آمریکایی در نواحی مختلف و پراکندهای از افغانستان مستقر میشوند. این شرکتها بیشتر در نواحی اطراف معادن و منابع طبیعی مستقر خواهند شد تا از شرکتهای تجاری آمریکایی حفاظت کنند. این استقرار البته جنبههای دیگری نیز دارد زیرا باعث میشود شرکتهای تجاری و امنیتی حاضر در منطقه دست به سرپلگیری در جوامع شهری و روستایی اطراف خود بزنند. در این حالت منافع آمریکا در افغانستان از درجه امنیت محلی بالایی برخوردار خواهد شد. این کلنیهای تجاری-امنیتی آمریکایی از طریق تماس و ارتباطی که با جوامع محلی افغان برقرار خواهند کرد میتوانند با سیاست محلی و کشوری افغانستان نیز ورود کنند. بهعنوان مثال یک شرکت تجاری آمریکایی که از معدنی در افغانستان بهرهبرداری میکند ضمن آوردن یک شرکت امنیتی آمریکایی به آن منطقه و پرداخت هزینه استقرار نظامی به این شرکت، شروع به ساخت مدارس، درمانگاه و ایجاد موسسات مدنی در مناطق پیرامونی معدن خود میکند و یک منطقه امنیتی چندبعدی برای خود به وجود میآورد. این شرکت همچنین میتواند پس از ریشه کردن در منطقه پیرامونی خود از یکی از بزرگان این منطقه برای راهیابی به مجلس ملی افغانستان حمایت مالی و رسانهای کند. این شرکت تجاری آمریکایی عملا نبض تحولات یک منطقه بزرگ را در دست خواهد گرفت و خواهد توانست در منطقه خود دست به ایجاد راهها و فرودگاه بزند.
در چنین شیوهای دیگر نیازی به حضور نظامی آمریکا در 5، 10 یا 20 پایگاه نیست. دیگر نیروهای ارتش آمریکا بهعنوان بهترین هدف جهت حمله مخالفان به شکل فعلی موجود نخواهند بود. دیگر نمادی حیثیتی برای آمریکا در افغانستان به جز سفارتش وجود نخواهد داشت. همهچیز به شرکتهای تجاری مورد پشتیبانی شرکتهای امنیتی سپرده خواهد شد تا از منافع آمریکا در افغانستان حفاظت کنند. البته در این میان تمام پایگاههای نظامی آمریکا نیز برچیده نخواهد شد اما با تبلیغات رسانهای از جلوی چشم مخالفان کنار رفته و با توافقاتی بعدی به پایگاههای امن بدل خواهند شد.