میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار: یکی از جذابترین، عمیقترین و خلاقانهترین صورتهای هنری دنیا، هنر انقلابی یا همان هنر مقاومت است. آن دسته از کشورهای جهان که یک انقلاب سیاسی را بهخصوص در قرن بیستم تجربه کردند، معمولا با جوانهزدن خلاقیتهای هنری در بستر فرهنگ بومی مواجه شدند. این انقلابها معمولا متضمن استقلال از بلوک غرب و فرهنگ استعماری آن بودند و روی همین حساب، در تحلیلها و بازتابها، روی خوشی از کشورهایی ندیدهاند که خود را جهان اول اسم دادهاند. جستوجو در متون غربی، مثلا زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی، روشن میکند هنر انقلابی عموما توسط آنها نادیده گرفته میشود و درصورت پرداختن به آن، شمایلی هولناک و خفقانبار از دوره انقلابی هنر در هر کشور غیرمتعهد به بلوک غرب ارائه شده است. انقلاب، روحی در هر جامعه میدمد که جلوههای فرمی بدیعی هم پیدا میکند و این اتفاق درمورد انقلاب اسلامی ایران هم رخ داد. البته در این میان باید به تفاوتهای ماهیتی انقلاب ایران هم توجه داشت که تاثیر خودش را بر فرم آثار نشان میداد. اساسا انقلاب یک کنشگری مدرن به حساب میآمد درحالیکه در عین بهروز بودن، چنین حرکتی برای ایرانیها در کهنالگوی قیام عاشورا که به ۱۴۰۰ سال پیش مربوط میشد هم ریشه داشت. برای درک تفاوتی که میان انقلاب ایران با سایر رویدادهای مشابه در سایر نقاط دنیا وجود داشت، میتوان به جملات امامخمینی راجعبه هنر پس از انقلاب نگاه کرد آنجا که میگوید: «هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایهداری و کمونیسم خونآشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی و اسلام مرفهین بیدرد و در یک کلمه اسلام آمریکایی باشد.»
به هرحال، ایران حالا از معدود کشورهای دنیا است که پس از تکقطبی شدن جهان، همچنان در محور مقاومت باقی مانده است و امتداد هنر انقلابی در آن توجیه پیدا میکند. حتی در ابتدای کار هم انقلاب اسلامی ایران با باقی رویدادهای مشابهش در دیگر نقاط دنیا تفاوتهای بنیادین داشت. این اما درحالی است که تلاش عدهای از مسئولان و سیاستگذاران فرهنگی پس از انقلاب برای جا پیداکردن در دل غربیها، رفتهرفته منجر به استحاله بخشی از ساختار هنر انقلاب اسلامی شد. سینمای گلخانهای و جشنوارهای ایران یکی از بهترین نمونهها در این زمینه است. انقلاب باعث شد در ایران هنر با تعهد پیوند بخورد و به طور خاص همین هنر سینما از دامچاله سرگرمیهای مبتذل بیرون بیاید و به سمت معنا برود؛ اما هنری شدن سینما در معنای جشنوارهای آن، ربط وثیقی به همان چه که نقطه عزیمت اولیه هنر در ابتدای انقلاب بود، ندارد. با این حال هنر انقلابی در ایران هنوز زنده است و امتداد بیش از ۴۰سالهاش باعث شده فرمهای جدیدتری فراتر از هیجان اولیه انقلابی هم پیدا کند. به فاصله یکسال و اندی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام سیاسی جدید، رژیم بعثی عراق به ایران حمله کرد و جنگی هشتساله شروع شد. این جنگ باعث شد حتی جوانان و نوجوانانی که به دلیل سن کم فرصت حضور در مبارزات انقلابی یا حتی رأی دادن به جمهوری اسلامی را نداشتند، فرصتی برای مشارکت قهرمانانه در اعتلای پرچم مقاومت پیدا کنند. این جنگ خونین که به لحاظ ماهیت عقیدتی با تمام جنگهای دیگر جهان متفاوت بود و عنوان دفاعمقدس را پیدا کرد، جلوه دیگری از هنر انقلابی را پدید آورد. هنر دفاعمقدس پس از پایان جنگ هشتساله هم به راه خود ادامه داد و با ورود به ساحت هنر اجتماعی، واکنشهایی نسبت به پایان دوره آرمانگرایی از خود نشان داد. در سالهای پس از جنگ، مرتب جریان غربگرا در بستر هنر ایران نقش پررنگتری پیدا کرد و در رسانهها هم جایگاه مهمتری به دست آورد.
تمسخر هنر انقلابی و طعنههای جورواجور از همین جا شروع شدند. عبارات مأیوسکنندهای مثل فیلمساز سفارشی، از اینجا بهبعد درحالی مطرح میشدند که اساسا آثار مورد حمایت این جریان هم در بستر کاملا مستقل نمیتوانستند خلق شوند. مثلا سینمای هنری و جشنوارهای ایران که به هیچوجه جنبه تجاری نداشت و در گیشه نمیتوانست خرج و دخلش را با هم تنظیم کند، با بودجه دولتی زنده بود و مدافعانش همزمان مدعی دفاع از سینمای مستقل از بودجه دولتی هم بودند. دوقطبی هنر انقلابی و بومی در برابر نوعی از هنر که برای تایید توسط غربیها ساخته میشد، از همینجا شکل گرفت.
کمکم رسانههای فارسیزبان خارج از کشور هم بسامد بالاتری پیدا کردند و مدافع جریان دوم شدند و از طرف دیگر بین بعضی از آثار هنری متعلق به جبهه انقلاب هم ضعفهایی پدیدار شد که عمدهترین دلیل آن شعارزدگی و دور شدن از جذابیتهای فرمی بود؛ هرچند آثار جبهه مقابل هم به نوع دیگری دچار محتوازدگی شده بودند و قربانی اصلی این دوقطبی در هنر ایران را میشد فرم آثار دانست. به دهه ۹۰ که میرسیم، لزوم ورود چهرههای جدید و خلاق به عرصه فعالیت هنری بیشتر احساس شد، هرچند در اکثر شاخهها از جانب نسل قبل به آنها مجال کافی داده نمیشد. هنرمندان انقلابی این دوره که اکثرا متعلق به نسل سوم انقلاب بودند، واکنش اصلیشان را به همین دو قطبی جدید نشان دادند و انقلابیگری مقداری معنای نگاه به داخل و ظرفیتهای آن را پیدا کرد. به سالهای آخر دهه ۹۰ که نزدیک میشویم، تنشهای بین ایران و غرب بالاتر میرود. ابتدا بحث مذاکرات هستهای موسوم به برجام پیش میآید که عدهای از هنرمندان مخالف آن هستند و عدهای موافق. پس از آن بدعهدی آمریکا پیش میآید و روی کار آمدن شخصیتی مثل ترامپ که نبرد را به حیثیتیترین ساحت آن برد.
تقریبا در موازات مذاکرات هستهای، بحث حضور تروریستهای تکفیری در کشورهای همسایه ایران هم پیش میآید و عبارتی وارد ادبیات سیاسی و اجتماعی ایران میشود با عنوان مدافعان حرم؛ یعنی کسانی که برای مقابله با این تروریستها به عراق و سوریه رفتند. در دورهای که ترامپ روی کار بود، شاخصترین چهره جریان مدافعان حرم یعنی سردار قاسم سلیمانی توسط آمریکاییها ترور شد و تنور حوادث به بالاترین درجه حرارت خود رسید. حالا مرزها بین هنرمندانی که ریشههای استوارتری در خاک وطن داشتند با آنها که میشد در رفتارشان نوعی وابستگی به غرب را دید، بیشتر روشن میشد.
این رویدادها اگرچه شکافی را به وجود آورد که روی اعصاب و روان مردم ایران راه میرفت، اما در بخشهای دیگری از جامعه باعث اتحاد شد. دیگر در این مورد، دوگانه اصلاحطلب و اصولگرا معنی نداشت و دوگانه جدید حول این میچرخید که چه کسی بهرغم تمام انتقادهای احتمالیاش از سیستم حکمرانی کشور، منافع ملی را بر منافع بیگانگان ترجیح میدهد و چه کسی هزار شعار قشنگ و رنگارنگ، از حرفهایگری گرفته تا افشای حقیقت را بهانه قرار داده تا بهنفع بیگانگان و علیه منافع ملت ایران رفتار کند.
شیوع ویروس کرونا که پاندمی آن در اواخر سال ۱۳۹۸ جهانگیر شد هم مساله جدیدی بود که به این معادله اضافه شد. کشورهای غربی از این موقعیت هم نگذشتند و بالاترین تلاش رسانهای را برای ایجاد وحشت در مردم ایران و حس بیاعتمادی به مدیریت داخلی در این خصوص به خرج دادند. طُرفه اینجاست که آنها خودشان هم به بدترین شکل ممکن در زلف مجعد این بلا پیچ و تاب خوردند اما با اتکا به مزیت نسبیشان در عرصه رسانه، از تبلیغات ضدایرانی در این دوران بلا دست برنداشتند. تمسخر محو و نامرئی تولید واکسن ایرانی و اخبار مهندسیشدهای که در این زمینه تولید میشد، از آخرین نمونههای این نبرد فرهنگی متأخر است. حالا هنر انقلابی به فراز جدیدی از خودش رسیده است؛ اتحاد و انسجام بر سر آنچه نقطه مشترک همه دلسوزان میهن است برای ایستادگی در برابر جریانی که سعی دارد ناامیدی و احساس ناتوانی را در ایرانیها به وجود بیاورد.
هنر انقلابی ایران با این مختصات که مربوط به دوران اخیر هستند، وارد مرحله جدیدی از حیات خود میشود. پس از دوره ابتدایی انقلاب، دوران دفاعمقدس، دوران انتقاد از کنار گذاشته شدن آرمانگرایی و یک دوره فترت نسبی که گفتمان لیبرالیستی در یک سو و کارهای شعارزده رفعتکلیفی در سوی دیگر صحنه را پر کرده بودند، حالا به دورهای میرسیم که یک انسجامطلبی استقلالخواهانه حول مفهوم ایران، محتوای هنر انقلابی است؛ هنری که ضمن دفاع جانانه از منافع ملی، میتواند بیپرواترین نقدها را نسبت به ناکارآمدیها یا حتی مفاسد گوناگون در مدیریت کشور مطرح کند. البته هنوز آن دوگانهای که مربوط به دوره فترت نسبی هنر انقلاب میشود، در جای خود باقی است. هم آثار غربگرا در حوزه هنری و رسانهای پربسامد هستند و هم کارهای شعارزده رفعتکلیفی در جبههای که خود را منتسب به انقلاب میدانند؛ اما چیزی که میتوان آن را امیدبخش دانست، حضور جوانان خلاق در این عرصه است.
هنرمند انقلابی کیست؟
تابهحال بارها درباره شاخصهای انقلابی بودن و بهطور خاص هنر انقلابی بحث شده است و به نظر میرسد که این بحثها ناتمام باشند، بااینحال هنوز مساله حل نشده و افرادی را روبهروی هم و در تضاد با هم میبینیم که هر دو مدعی تبعیت از معیارهای اصلی هنر انقلاب هستند.
یک مثال شاخص در این مورد، رویارویی محسن مخملباف و شهید مرتضی آوینی در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ است. آوینی صراحتا میگفت که چیزی تحت عنوان هنر اسلامی، یعنی آنچه کلیدواژه مخملباف بود، وجود خارجی ندارد. دامنه چنین نزاعهایی در آن دوران به بیرون از سینما و سایر شاخههای هنری هم میرسید. مثلا میرحسین موسوی که بعدها وزیر امورخارجه و پس از آن نخستوزیر ایران هم شد، در هنر نقاشی اعتقاد داشت که چیزی به نام واقعگرایی متعلق به هنر انقلاب نیست و در این خصوص اصالت با آیهگرایی است. جریان چپ اسلامی که در دهه ۶۰ به لحاظ جایگاهش در قدرت سیاسی، نسبت به سایر جریانها برتری نسبی داشت، با شعار انقلابیگری یک رویکرد حذفی شدید را در مواجهه با سایر گروههای هنری روا داشت. ماجرای بعضی ستارههای سینمای قبل انقلاب که حاضر به هر نوع همکاری با نظام نوپا شده بودند اما به هیچروی مجال کار کردن با آنها داده نشد و یا در آنسو بعضی برخوردهای تند و حذفی با سینماگران موج نو که از قبل انقلاب هم همدلیهایی با نهضت مردم ایران داشتند، در همان ابتدای انقلاب این تصور را به وجود آورد که انقلابی بودن یعنی رادیکالیسم و تنگتر کردن دایره و حذف کردن دیگران. چپ اسلامی پس از اینکه از کانون قدرت مقداری دور شد، تفکرات مسامحهگرانهتر و روادارانهتری پیدا کرد و حتی از چپگرایی فرود آمد و به یک جریان لیبرال تبدیل شد؛ اما مدلی که ایجاد کرده بود، همچنان باقی ماند؛ همچنان این متد که هرکس تندتر باشد و بقیه را به انفعال متهم کند، انقلابیتر است، متد اصلی برای بازی در زمینه فعالیتهای فرهنگی بود و اینبار یکچیز جدید هم به کلیشههای بازی اضافه شد؛ درآوردن ادای ساختارشکنی و جلبتوجه از این طریق. رفتهرفته بعضی هنرمندان منتسب به جریان انقلابی هم سعی کردند از همین روش استفاده کنند و با شکستن تابوها جلبتوجه کنند.
سرنوشت محسن مخملباف که یک روز میخواست بعد از تماشای فیلم اجارهنشینها نارنجک به خود ببندد و در عملیاتی انتحاری، کارگردان آن فیلم، داریوش مهرجویی را بکشد، در آخر به آنجا رسید که داخل مرزهای رژیم صهیونیستی فیلم بسازد و او را میشود مدلی غلیظشده از تفکری دانست که تندروی را معادل انقلابیگری میگرفت و خود را شاخص و معیار انقلابی بودن میدانست. حالا با ایستادن بر سکوی این تجربه چهل و چندساله، میشود پرسید که چه آفتهایی دامنگیر هنر انقلابی بودهاند و معیارهای وثیق هنر انقلابی چیست؟ در بیانیه تمام جشنوارههای انقلابی و اساسنامه تمام نهادهای فرهنگی مرتبط با انقلاب بدیهیاتی که در این خصوص همه بر سرشان اتفاقنظر دارند، آورده شده است؛ پس چرا آثاری که در این دستگاه خلق میشوند، بهطور بدیهی و پیشفرض همه را راجعبه گفتمانشان اقناع نمیکنند؟ در این خصوص چند نکته اصلی وجود دارد که به نظر میرسد مغفول ماندهاند و چندین جنبه اصلی از شاخصهای انقلابی بودن آثار هنری هستند که باید بیشتر به آنها توجه شود.
1 -اول اینکه معیار هنر انقلابی نباید افراد باشند بلکه باید با روندها و شاخصها مواجه باشیم. بارها دیده شده که اگر یک حرفی را شخصی که مورد اعتماد جریان انقلاب است، بزند، از آن برداشت بدی نخواهد شد اما شنیده شدن همان حرف از زبان شخصی دیگر ممکن است واکنشهایی در پی داشته باشد. مقداری از این وضعیت طبیعی و اجتنابناپذیر است اما نه در حدی که امروز به آن دچار هستیم. شاخص قرار دادن افراد به جای تفکرات، کار را به جایی خواهد رساند که با مورد عبرتآموزی مثل محسن مخملباف مواجه شویم؛ همو که وقتی دیگران اعتراض میکردند چرا اجازه گفتن حرفهایی را دارد که بقیه ندارند، پاسخ میداد شما ابتدا برادریتان را ثابت کنید و بعد ادعای ارث و میراث داشته باشید. اگر شاخص قرار دادن افراد به جای تفکرات و روندها را کنار بگذاریم، خواهیم دید خیلی از آنچه تاکنون ما را خوش نمیآمده، چندان هم حرفهای بیراهی نبوده است و بالعکس، باید در جاهایی حساس میشدیم که غافل بودیم.
2- شعارزدگی و غافل شدن از تکنیک، یکی از آفتهای هنر انقلابی در این چهار دهه است. شاید در این مورد، بروکراسی اداری و نوع تعلق گرفتن بودجهها به افرادی که آثار هنری را تولید میکنند، بسیار موثر باشد. این مورد اتفاقات با مورد قبلی که شاخص قرار دادن افراد به جای تفکرات و روندها بود هم پیوند میخورد و اگر کسی برادریاش را ثابت کرد، لازم نیست که بعضی موارد محتوایی و درعینحال بسیاری از شاخصهای تکنیکی را رعایت کند. چنین شخصیتهای اصطلاحا ثابتشدهای، فقط به مدیران و اختصاصدهندگان بودجههای تولید، ثابت شدهاند نه مردم و مخاطبان. بعضی سریالهایی که اخیرا از تلویزیون با موضوع انقلاب اسلامی پخش شد، بهطور جدی مشمول این قاعده است. پروژههایی عظیم را که با مخارج بالا تولید شدهاند و موضوعشان انقلاب اسلامی است، اما خیلی ضعیف و الکن از آب درآمدهاند، در این خصوص جلوی چشم داریم. چرا سرمایهگذاریهایی با این حجم بالا و این خروجی شکستخورده، در حوزه هنر انقلابی صورت میگیرد؟ چون معیارهای تکنیکی چندان جدی گرفته نمیشوند و به اشخاص اعتماد فراوانی شده است.
3- مماس بودن با توده جامعه یکی از بدیهیات انقلابی بودن هنر است؛ هرچند این نکته بدیهی تابهحال بارها مغفول مانده است. مفهوم انقلاب با مفهوم مشارکت فعال تودههای مردم پیوند میخورد و صدای اعتراض حذفشدگان و بیصداهای جامعه است که بلند میشود. سینمایی که فقط طبقه متوسط و متوسطان روبهبالا را میبیند و نمایش میدهد، سینمایی که فقط مسائل و دغدغههای عدهای روزنامهنگار سیاسی را بازتاب میدهد و از دغدغههای عینی مردم دور است و البته خود را وفادارتر به گفتمان نظام میداند، هیچکدام بهواقع انقلابی نیستند. اتفاقا هنر انقلابی در قالب موارد معترض است و طرف مظلوم را میگیرد و صدای بیصداها میشود. هنرمند انقلابی اصیل کسی است که برای دل مردم، یعنی منبع اصلی انقلاب کار بسازد، نه کسی که فرمولهای جلبنظر از سفارشدهندگان را خوب بلد است. به هیچوجه عجیب نیست اگر ببینیم انقلابیترین آثار هنری توسط مسئولانی که در همین نظام برآمده از انقلاب روی کار هستند، مورد شماتت یا حتی برخوردهای قهری قرار بگیرند. معیار انقلابی بودن آثار هنری، مماس بودن آن با توده مردم است نه با مسئولان یا گروهها و طبقات اجتماعی قدرتمندتر.
4 - یکی از مسالههایی که از ابتدای انقلاب تابهحال، چه در گفتمانهای سیاسی-اجتماعی و چه درمورد آثار هنری محل بحث و اختلافنظر بوده، رادیکالیسم در برابر وحدت کلمه انقلابی است. از آنجا که انقلاب شالودهشکن است و بیتعارف با موضوعات برخورد میکند و شعارش نبستن عهد اخوت با هر کسی است، میتواند متضمن یک نوع رادیکالیسم باشد. این به معنای گیر نکردن گفتمان انقلابی در رودربایستیهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و... است نه آنارشیسم یا دیگریستیزی. اتفاقا از این جنبه میشود به انقلاب نگاه کرد که هیچ انقلابی رخ نمیدهد مگر اینکه گروهها و طیفهای مختلف فکری اجتماع را بتواند حول یک ایده واحد جمع کند. بهعبارتی انقلاب متضمن معنای جذب حداکثری و دفع حداقلی هم هست. همچنان که در دهه 60 از سمت جریان موسوم به چپ اسلامی، برخوردهای حذفی شدیدی با سایر هنرمندان ایران شده بود، جریانهای دیگری در دهههای بعد هم بر همین سبیل حرکت کردند و اتفاقا بهرغم این رادیکالیسم شدیدشان و برخلاف شعار خلوصگرایانه انقلاب که «ما با کسی عهد اخوت نبستهایم»، با خیلیها رودربایستی داشتند و اخوت بسته بودند و ادعای ارث و میراثشان را میپذیرفتند. کشور ما امروز درگیر یک جنگ روانی تمامعیار است. حتی با جنگ اقتصادی هم عملیات روانی انجام میدهند و به نیت تاثیر گذاشتن روی اعصاب و تفکرات مردم ایران به راه افتاده. در همین شرایط است که باید به تفسیر صحیحتر از مفهوم انقلابی بودن روی بیاوریم و جذب حداکثری و وحدت کلمه را مهم بدانیم و هرکس را که در پی ترمیم گسستهای جامعه و ایجاد یکدلی در مردم است، در خدمت هنر انقلاب بدانیم.
اولین نهاد هنری انقلاب تقدیم میکند
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در سال ۱۳۶۰، گروهی از هنرمندان جریان انقلاب که عمدتا فعالیتهای سابقشان در حسینیه ارشاد متمرکز بود، سازمانی تاسیس کردند به نام «حوزه اندیشه و هنر اسلامی». بعدها این سازمان زیرمجموعه حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی قرار گرفت. حوزه هنری خودش سازمانی بود که سال ۱۳۵۷ با نام کانون نهضت فرهنگی-اسلامی و به ابتکار طاهره صفارزاده، شاعر نامدار ایرانی تاسیس شده بود و پس از مدتی به حوزه اندیشه و هنر اسلامی تغییر نام داد. تیرماه سال ۱۳۶۰ که نهاد «شورایعالی تبلیغات اسلامی» تاسیس شد و سپس به دفتر تبلیغات اسلامی تغییر نام داد، بسیاری از گروههای هنری و انقلابی کمکم جذب آن شدند و حوزه هنری هم زیرمجموعه آن قرار گرفت. حوزه هنری طی این ۴۰ سال فراز و نشیبهای مختلفی را از سر گذرانده و حتی گاهی دلخوریهایی از آن، بین بعضی هنرمندان انقلابی ایجاد شده است. اما در کل قدیمیترین و تاریخیترین نهاد مربوط به هنر انقلاب است که هنوز وجود دارد و فعالیت میکند. به همین دلیل، شاید حوزه هنری را بتوان مناسبترین نهادی در جمهوری اسلامی دانست که شأنیت برگزاری رویدادی مثل چهره هنر انقلاب را داراست. در ایران جشنهای هنری مختلفی برگزار میشوند که به نام انقلاب اسلامی تزیین شدهاند اما بیراه نیست اگر گفته شود از ماهیت اصلی و اولیه خودشان فاصله گرفتهاند. مجموعه جشنوارههای هنری فجر که از سینما و تئاتر شروع میشوند و به موسیقی و مد و لباس که اخیرا به آن اضافه شده، میرسند، نام فجر انقلاب اسلامی را یدک میکشند، اما بهواقع رویدادهایی نیستند که سوای از بعضی بخشهای تعارفی، ربط وثیقی با گفتمان انقلابی داشته باشند. از جشنواره فیلم فجر که یک دبیر دوتابعیتی در آن طی دو سال پیاپی فیلمهای مربوط به گروهک منافقین را در داوریها بایکوت کرده بود تا جشنوارهای مثل مدل لباس فجر که اساسا صحبت کردن از ارتباط آن با گفتمان انقلابی و حتی فرهنگ ایرانی بیهوده است، همگی نام فجر انقلاب اسلامی را در عنوانبندی دارند اما در واقعیت از این گفتمان دور شدهاند و شاید روی همین حساب بود که نیاز به تاسیس جشنی با نام چهره هنر انقلاب که تمامی هنرمندان در تمام شاخههای هنری را در این زمینه پوشش بدهد، احساس شد.
گردانی از تمامی سلحشوران عرصه زیباییشناسی
درخشندهترین اتفاقی که امسال در جشن چهره هنر انقلاب رخ داد، وسیعتر شدن دایره انتخابها بهلحاظ گفتمانهای سیاسی افراد بود. اگر دقت کنیم پیش از این هم افرادی از جناحهای سیاسی مختلف، طی یک سال بین نامزدهای این رویداد بودهاند اما آنها چهرههایی نبودند که قرار گرفتنشان در کنار هم اتفاق جدیدی باشد و جزء افتخاراتی محسوب شود که منحصرا به این جشن تعلق میگیرد. تاکید روی مشترکات گفتمانی به جای دست گذاشتن روی نقاط محل اختلاف که درحقیقت از ابتدا قابل اغماض یا قابل حل بودهاند اما در تنورشان دمیده شده، لازمه تشکیل یک جبهه قوی در مقابل هجمه فرهنگی بیگانگان است؛ یعنی همانها که برای مأیوس کردن مردم ایران از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند. ماههای پایانی سال ۱۳۹۸ شرایط را برای مردم ایران نهتنها از لحاظ معیشتی، بلکه از لحاظ روانی هم سنگین کرد و این وضع تا امروز ادامه داشته است.
کشورهایی که با ماهیت وجودی ایران مشکل دارند، دست بهکار تاسیس رسانهها و دستههای سایبری پرقدرت و پرهزینهای شدهاند که هدف همگیشان پشیمان کردن مردم ایران از ایرانی بودنشان است. عدهای از اصحاب رسانه که با کینهای زائدالوصف نسبت به میهنشان، این سرزمین را ترک کردهاند، در این رسانهها از هر بیان مستقیم و غیرمستقیمی برای القای این نکته فرو نگذاشتند که هرکس ایران را ترک کرد، رستگار شد. چنین القائاتی در شرایطی که مردم کشور تحت شدیدترین فشارهای اقتصادی قرار داشتند، فشار عصبی و روانی شدیدی ایجاد کرد. در این میانه هولناک، بهواقع لازم بود که هرکس دل در گرو ایران داشت، از هنر و اعتبار خود برای آرامش بخشیدن به این جامعه رنجدیده و جلوگیری از غلتیدن ذهنها در مرداب پوچگرایی و یأس ابدی استفاده کند. جامعه ایران در چند سال اخیر، جنگ روانی بیسابقهای را تجربه کرده، جنگی که در آن بیگانگان و ایادی خودفروخته ایرانی که عموما در خارج از کشور بودند، میخواستند ایرانی بودن را یک طالع نحس جلوه بدهند و حالا فرزندان هنرمند این سرزمین با استفاده از ابزارهای زیباییشناختی، در مقابل آنها سنگر چیدهاند؛ از هر طیف و هر جناح فکری و سیاسی، از هر سن و از هر نسل.
جایگزینی برای مراسم چهرههای ماندگار و تلاشی برای ترمیم شکافهای پس از 1388
از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۵ بهطور سالانه و پس از آن بهطور دوسالانه در ۱۳۸۷ و ۱۳۸۹، جشنوارهای در کشور برگزار میشد با عنوان «چهرههای ماندگار». در این رویداد چهرههای شاخص علمی، پژوهشی، فرهنگی و هنری کشور برگزیده میشدند و طی مراسمی از آنها تقدیر به عمل میآمد. درمورد انتخاب بعضی چهرههای ماندگار هم گاهی حرف و حدیثهایی به میان میآمد. از انتخاب چهرههای سیاسی مثل عزتالله ضرغامی، غلامعلی حدادعادل و محمدباقر لاریجانی بهعنوان چهرههای ماندگار که انتقاد اهالی علم و هنر را برمیانگیخت تا انتخاب چهرهای مثل منوچهر آتشی که او را متهم به عدم پایبندی به مبانی انقلاب اسلامی میکردند، حاشیههای فراوانی حول این رویداد در هفت دوره برگزاریاش ایجاد شد؛ اما به هرحال همایش چهرههای ماندگار بیاینکه هیچگاه دلیل آن مشخص شود، تعطیل شد. وابستگی این رویداد به فرهنگستان هنر و اتفاقات پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ که رئیس پیشین فرهنگستان هنر جزء چهرههای اصلیاش بود، میتوانست یکی از دلایل ناگفته این تعطیلی باشد. حوالی سالهای ۹۳ و ۹۴ که زمزمههایی درخصوص برپایی مجدد این رویداد مطرح شد، محمد حمزهزاده، معاون هنری حوزه هنری، طی حکمی محمد سرشار را که در آن زمان ریاست حوزه هنری کودک و نوجوان را برعهده داشت، به ریاست دبیرخانه جشنواره تازهتاسیسی گمارد که نام آن چهره سال هنر انقلاب بود. این جشن بهرغم اینکه فقط چهرههای فرهنگی و هنری کشور را شامل میشد، کارکردی شبیه همایش چهرههای ماندگار داشت و به هرحال همایش چهرههای ماندگار مجدد برگزار نشد و احتمال برگزاریاش در آینده هم خیلی بعید به نظر میرسد. البته جشن چهره سال هنر انقلاب، به آثاری که افراد در طول سال قبل از برگزاریاش تولید کردهاند، نگاه ویژهای دارد اما شباهت آن به همایش چهرههای ماندگار قابل انکار نیست. یک نکته قابلتوجه شکافهایی است که پس از سال ۱۳۸۸ در جامعه نخبگان فرهنگی ایران به وجود آمد و دلخوریهایی را بین گروههایی که اصطلاحا فرزندان انقلاب خوانده میشدند، ایجاد کرد. تعطیلی رویدادی مثل مراسم معرفی و تجلیل از چهرههای ماندگار، بر اثر همین شکافها رخ داد و برگزاری جشن چهره سال هنر انقلاب، میتواند تلاشی برای ترمیم این شکاف باشد.
تقدیرنامه یا جایزه؟ مساله این است
هنگام تاسیس دبیرخانه دائمی جشنواره انتخاب چهره سال هنر انقلاب، هدف اصلی از برگزاری چنین رویدادی «تمرکز بر آن دسته از آثار هنری که پیشبرنده حرکت انقلاب اسلامی بهسمت تمدنسازی نوین اسلامی باشند» عنوان شد. پیگیری چنین هدفی البته مستلزم آن بود که هر سال آثار متعددی در این زمینه تولید شوند و این رویداد با انتخاب بهترینهایشان بتواند مسیر را ریلگذاری کند و به باقی فعالان عرصه جهت بدهد. حوزه هنری با اینکه خود دستی بر تولید آثار هنری هم داشت، بهتنهایی نمیتوانست بار تولیدات مکفی در این حوزه را به دوش بکشد و به همین جهت پس از مدتی جشن چهره سال هنر انقلاب تبدیل شد به مراسمی برای تقدیر از کسانی که در این زمینه فعالیتهایی داشتهاند، هرچند آن فعالیتها میتوانست صرفا بهانهای باشد برای تقدیر از کسانی که سالها در حوزه هنر انقلابی فعالیت کردهاند. بااینحال همچنان نگاهی به آثار تولیدشده در طول سال هم وجود دارد و بهانه اصلی برای انتخاب نامزدها همین است. این بلاتکلیفی درمورد رسالت اصلی چنین رویدادی که آن را بین انتخاب آثار هنری تولیدشده در طول هر سال، یعنی روشی که ممکن است چهرههایی جوانتر را مطرح کند و انتخاب چهرههایی که بر فراز روزها و سالها، فعالیتی مستمر در حوزه هنر انقلابی داشتهاند، باعث شد که حسن روحالامین، برگزیده جوان دوره قبلی این رویداد، در مراسمی که جایزهاش را دریافت میکرد، بگوید این جایزه را باید پس از مرگ یک هنرمند به او بدهند، یعنی هنگامی که تمام آثارش را تولید کرده و میتوان کلیت کارنامهاش را قضاوت کرد. این جشن از بخشهای مختلف تشکیل نشده و تمام هنرمندان ایرانی را که بهنوعی آثارشان با مضامین انقلابی یا میهنی ارتباط داشته، در یک ظرف بررسی میکند. حتی یکی از نامزدهای این دوره بهدلیل تلاش برای پرورش هنرمندان جوان در فهرست پنج شخصیت نهایی قرار گرفته است، حال آنکه برای اعطای جایزه به یک هنرمند معمولا اثر او مورد قضاوت قرار میگیرد؛ مگر اینکه هدف از یک رویداد یا مراسم، تقدیر از افراد باشد نه اعطای جایزه به آنها و البته در مراسمهای مربوط به تقدیر هم نامزدهای تقدیر شدن معرفی نمیشوند و صرفا کسی که جایزه را برده، معرفی میشود.
جشنوارهای برای جریانسازی یا جشنی برای تقدیر از چهرههای جریانساز
تابهحال اکثر افرادی که نامزد دریافت جایزه چهره سال هنر انقلاب اسلامی شدهاند، از میان سه شاخه هنری بودهاند؛ داستاننویس، نقاش یا گرافیست و کارگردان سینما. شاخههای دیگر ادبیات مثل شاعری و بهخصوص فعالیتهای دیگر سینمایی مثل بازیگری، سهم بسیار کمتری در این سبد داشتهاند و هنرهایی مثل عکاسی، تئاتر و موسیقی و انواع زیرشاخههای هنری هرکدام از آنها سهم بسزایی در نامزدیهای این مراسم نداشتهاند. امسال در نشست خبری ششمین دوره از جشن هنر انقلاب از جانب مجدالدین معلمی، معاون هنری حوزه هنری عنوان شد که معیار اصلی برای چهرههای برگزیده، استقبال عمومی از آنهاست. او گفت هنرمندان و آثاری موردتوجه ما قرار گرفت که در طول سال ۹۹ به دغدغههای عمومی پرداخته، جریانسازی عمومی داشته و توانسته فرهنگ و پیام تازهای برای مردم داشته باشند. عبارت جریانسازی عمومی را بهنوعی میتوان برابر با همان استقبال عمومی دانست. همین نکته مراسم چهره سال هنر انقلاب را به مدلی عامهپسند از رویدادهای هنری تبدیل میکند که فرصت پیشنهاد دادن به مردم و جامعه هنری را از خودشان گرفتهاند و از ابزار ابتکار عمل استفاده نمیکنند. این البته به آن معنا نیست که عامهپسند بودن یک خصوصیت منفی برای آثار هنری باشد، اما معنای این را میدهد که این جشنواره خودش در پی جریانسازی بین هنرمندان کشور نیست. بهعلاوه، بین نامزدهای هر دوره میتوان به اسامی افرادی برخورد کرد که در سال گذشته اثری تولید نکردهاند و اگر تولید کردهاند، مبنای قضاوت درباره آنها کلیت کارنامهشان بوده، نه صرفا آثاری که در همان سال تولید کردهاند. به نظر میرسد مراسم دیگری در کنار چهره هنر انقلاب لازم است که یا بخش تولیدات سالیانه را بهطور مستقل شامل شود و قضاوتهای کلیتر را بهعهده مراسم فعلی بگذارد و یا وظیفه تقدیر و قدردانی از بزرگان این عرصه را بهعهده بگیرد و وظیفه قضاوت درمورد تولیدات سالیانه را برای جشن هنر انقلاب باقی بگذارد. در مراسمی که امسال ششمین دورهاش را به خود دید، هیچ معیار مشخصی برای قرار گرفتن آثار هنری درمعرض قضاوت وجود ندارد و این حتی اجازه نقدهای جزئی و فنی را از ناظران میگیرد؛ چون معمولا چنین رویدادهایی در عمل با اهداف اولیهای که برای تاسیسشان تعریف شده، مقایسه و سپس نقد میشوند.
14 نامزد نیمهنهایی برای چهره سال هنر انقلاب و دلیل انتخاب آنها
هر ساله، هفته سوم فروردینماه همزمان با سالروز شهادت سیدمرتضی آوینی، بهعنوان «هفته هنر انقلاب» نامگذاری شده است که در این ایام طی مراسمی که حوزه هنری متولی برگزاری آن است، چهره سال هنر انقلاب معرفی میشود.
مجدالدین معلمی، دبیر هفته هنر انقلاب اسلامی، روز چهارشنبه 18 فروردینماه 1400، در آیین افتتاحیه ششمین هفته هنر انقلاب اسلامی در قطعه ۲۹ گلزار شهدای بهشت زهرا(س)، ضمن بیان اینکه قرار بود مراسم معرفی چهره سال ۱۳۹۸ سال گذشته برگزار شود و با توجه به شیوع ویروس کرونا و بهمنظور رعایت شیوهنامههای بهداشتی و برپا نشدن برنامههای مختلف در کشور این برنامه به تعویق افتاد، به معرفی نامزدها و برندگان دوره قبل این رویداد پرداخت و سپس درباره دوره جدید آن صحبت کرد. او دو روز قبل از آن، طی نشستی که در سالن مهر حوزه هنری برگزار شد، پنج نامزد نهایی این جشن را اعلام کرده بود و در این مراسم که در جوار مزار شهدا برگزار میشد، به مسائلی ازقبیل مشکلات برگزاری چنین رویدادی در شرایط کرونا و لغو تمام اکرانها، کنسرتها و... اشاره کرد و تجربه فضای مجازی در سال ۹۹ را تجربه بدیعی برای هنرمندان کشور دانست.
پیش از آن در 25 اسفندماه 1399 اسامی نامزدهای نیمهنهایی این رقابت اعلام شده بودند. در این دوره 14 نفر صاحب عنوان نامزد چهره سال هنر انقلاب شدهاند که در میان آنها پنج نفر به مرحله نهایی راه پیدا کردند. اسامی ۱۴ نامزد چهره سال هنر انقلاب مطابق اعلام دبیرخانه این جشنواره، بههمراه دلایل انتخاب از هرکدام از افراد در ادامه میآید. از میان این 14 نفر، محمدرضا دوستمحمدی طراح و گرافیست، جلیل سامان کارگردان سینما و تلویزیون، افشین علاء شاعر، علیمحمد مودب شاعر و وحید یامینپور نویسنده، پنج نامزد نهایی هستند.
با نگاه به فهرست این افراد و دلایلی که برای انتخابشان اعلام شده، تا حدی میشود به معیارهایی که حوزه هنری برای انتخاب چهره سال هنر انقلاب دارد، پی برد.
1- میکائیل براتی، طراح گرافیک و تصویرساز
دلیل انتخاب: خلق آثار پرمخاطب تصویرسازی و گرافیک با موضوع شهادت حاجقاسم سلیمانی، شهید محسن فخریزاده و مبارزه با کرونا و همچنین طراحی برای پروژه بزرگترین دیوارنگاره ایران در میدان ولیعصر (عج) تهران.
2- علی حدادی، عکاس
دلیل انتخاب: عکاسی از کادر درمان بخشهای بستری بیماران کرونایی در ابتدای شیوع و ثبت و انتشار عکس پربیننده و تاثیرگذار ضدعفونی خیابانهای شهر با خودروهای ویژه.
3- محمدرضا حسایی و حسین صفارزادگان، کارگردان انیمیشن
دلیل انتخاب:کارگردانی سریال ۳۹ قسمتی انیمیشن «آرمن»- انیمیشن ابرقهرمانی که در سال۹۹ با استقبال مخاطبان شبکه پویا مواجه شد.
4- محمدرضا دوستمحمدی، طراح گرافیک و تصویرساز
دلیل انتخاب:خلق کمیکاستریپ «فقط برای خدا» با موضوع سبک زندگی سردار شهید حاجقاسم سلیمانی و تصویرسازیهای پرمخاطب برای پروژه بزرگترین دیوارنگاره ایران در میدان ولیعصر (عج) تهران.
5- کلر ژوبرت، نویسنده مسلمان فرانسوی مقیم ایران
دلیل انتخاب:نگارش و تصویرسازی کتابهای پرمخاطب داستانی براساس قرآن «مسابقه کوفتهپزی و ۷ داستان دیگر»، «کفشهای بافتنی» و «قطرههای ریزریزو» برای کودکان.
6- جلیل سامان، فیلمنامهنویس، تهیهکننده و کارگردان
دلیل انتخاب:کارگردانی مجموعه طنز «زیرخاکی» بهعنوان پرمخاطبترین سریال ماه مبارک رمضان در سال ۱۳۹۹ و همچنین کارگردانی سهگانه «ارمغان تاریکی»، «پروانه» و «نفس» با مضمون انقلاب اسلامی.
7- محمدرضا سرشار، نویسنده، مدرس و منتقد ادبی
دلیل انتخاب:تاثیر ماندگار بر ادبیات داستانی کودک و نوجوان و رسیدن شمارگان ۱۴۳ اثر او به بیش از ۶ میلیون نسخه در سال ۹۹.
8- سیاوش سرمدی، کارگردان و فیلمنامهنویس
دلیل انتخاب:ساخت مجموعه مستند هشتقسمتی «سوریه، پرونده یک بحران بزرگ».
9- محمدرضا شفاه، تهیهکننده و موسس باشگاه فیلم سوره
دلیل انتخاب:توفیق در پرورش نسل تازهای از کارگردانهای متعهد و مستعد در حوزه ساخت فیلم کوتاه، سریال و فیلمهای سینمایی که بیش از ۱۱۰ جایزه از جشنوارههای معتبر داخلی و خارجی کسب کردهاند.
10- زینب عرفانیان، نویسنده
دلیل انتخاب:کسب تقریظ رهبر معظم انقلاب و چاپ بیستوششم کتاب «مکعبهای قرمز»، برگرفته از خاطرات شفاهی حاجحسین یکتا در سال ۹۹ .
11- افشین علاء، شاعر و پژوهشگر ادبی
دلیل انتخاب:واکنش بهنگام و موثر ادبی به وقایع روز جامعه، خلق منظومه حماسی ۲۰۰ بیتی «سربازنامه» در رثای شهید حاجقاسم سلیمانی.
12- عبدالحمید قدیریان، نقاش و طراح صحنه
دلیل انتخاب:مواجهه هنرمندانه با رویدادهای روز جامعه، حضور مستمر و ارائه آثار و نظرات هنری در حوزههای مختلف رسانهای، برپایی نمایشگاه عاشورایی «همپای نور» با ارائه ۲۵ اثر نقاشی.
۱3- علیمحمد مودب، شاعر و منتقد ادبی و موسس شهرستان ادب
دلیل انتخاب:اهتمام موثر به پرورش نسل تازهای از شعرا و نویسندگان متعهد به انقلاب اسلامی و واکنش بهنگام ادبی به وقایع روز جامعه.
14- وحید یامینپور، پژوهشگر و نویسنده
دلیل انتخاب:انتشار چاپ هفدهم کتاب رمان «ارتداد» و به چاپ هجدهم رسیدن کتاب «کاهن معبد جینجا» در سال ۹۹.