تاریخ : Tue 16 Mar 2021 - 10:15
کد خبر : 52786
سرویس خبری : ایده حکمرانی

اخلاق لیبرال، زندگی را عرصه منازعه و کشمکش کرده‌ است

گفت‌وگوی «فرهیختگان» با مختار نوری، مدیرگروه روندهای فکری پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه

اخلاق لیبرال، زندگی را عرصه منازعه و کشمکش کرده‌ است

به تعبیر مک‌اینتایر انسان موجودی وابسته است و وابسته بودن عین انسان بودن است. اتفاقا ریشه معضلات اخلاقی امروز بشر را باید در سیطره همین فردگرایی و نگرش‌های اتمیستی دانست که زندگی را به عرصه منازعه و کشمکش تبدیل ساخته‌اند.

سیدجواد نقوی، روزنامه‌نگار: منتقدان عالم مدرن معتقدند مدرنیته با همه دستاوردهایش اخلاق را از بشر گرفت و آنچه جوامع مدرن امروز دیگر از آن بهره نمی‌برند زیست اخلاقی است. مدتی است دکترمختار نوری پژوهشگر، مدرس دانشگاه و مدیرگروه روندهای فکری پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه راجع به زندگی اخلاقی یا فضیلتمند در عصر فعلی تحقیق و پژوهش می‌کنند و آثار متفکرانی چون دیوید ووتن  و مک‌اینتایر را ترجمه کرده‌اند. به این مناسبت با ایشان گفت‌وگویی صورت دادیم تا راجع به ایده‌شان و همچنین زیست فضیلتمند در جامعه ایران بحثی کنیم.

تعریف شما از جامعه فضیلتمند چیست و این بحث تا چه اندازه تحت‌تاثیر افکار السدیر مک‌اینتایر است؟

اگرچه در طول تاریخ زندگی بشری بحث از فضایل اخلاقی و اهمیت آنها همواره مطرح بوده است، اما ایده «جامعه فضیلتمند» به‌طور منسجم پیش‌تر در جایی مطرح نشده یا حداقل من با آن برخورد نکرده‌ام. من این ایده را از خلال کارهایی که در سال‌های اخیر در حوزه‌‌های فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق انجام دادم تا حدی جعل کرده‌ام. ایده جامعه فضیلتمند بیش از هر چیز ناظر بر رابطه میان دو حوزه جامعه و اخلاق و گسترش فضایل اخلاقی در سطح جامعه است. صفات مختلفی می‌توان برای جامعه برشمرد، به‌طور مثال می‌توان از «جامعه پرمخاطره» صحبت به میان آورد که اولریش بک آن را مطرح کرده است. همچنین از اصطلاحاتی چون «جامعه درحال توسعه»، «جامعه توده‌ای»، «جامعه دین‌خو»، «جامعه دچار انحطاط»، «جامعه نفتی»، «جامعه کوتاه‌مدت و کلنگی»، «جامعه کژمدرن» و... در معرفی جامعه ایرانی استفاده شده است. بنابراین، علی‌رغم اینکه می‌توان از صفات مختلفی در توصیف جامعه ایرانی صحبت به میان آورد، ایده «جامعه فضیلتمند» اشاره به وضعیتی دارد که در آن اصول و فضایل اخلاقی در سه سطح فردی، مناسبات فرد با دیگری و مناسبات کلی با ساختار جامعه به‌کار گرفته می‌شود. درواقع، ایده جامعه فضیلتمند مدعی رابطه میان نظم اجتماعی صحیح با اخلاق و اتخاذ بنیانی اخلاقی برای زندگی اجتماعی است. این ایده به این صورت قابل تبیین است که انسان‌های تشکیل‌دهنده جامعه در وهله اول دارای وظایفی فردی‌اند که برای انجام دادن آنها به نحوی شایسته نیازمند اصول اخلاقی و مهارت‌ها هستند. همچنین انسان‌ها به‌مثابه موجوداتی اجتماعی در بستر جامعه دارای وظایفی نسبت به دیگران نیز هستند که انجام آنها نیز نیازمند اتکای به اصول و فضایل اخلاقی است. لذا به‌طور کلی جامعه فضیلتمند انسان‌ها را در بستر محیطی به نام جامعه، دارای سه سطح رفتاری می‌داند: سطح اول، همان اعمال فردی انسان و وظایف شخصی اوست که در مقام یک انسان باید به سرانجام برساند. در این سطح می‌توان از شخص به‌مثابه عامل و کارگزار یاد کرد (شخص به‌مثابه عامل). سطح دوم، به مراودات اجتماعی او با دیگر انسان‌ها و وظایف اخلاقی او در قبال دیگران باز می‌گردد. در این سطح می‌توان از شخص به‌مثابه عامل و کارگزاری ارتباطی نام برد (شخص به‌مثابه عامل ارتباط). سطح سوم، نیز به وظایف اخلاقی او در قبال ساختار کلی جامعه توجه دارد. در این سطح نیز می‌توان از شخص به‌مثابه عامل و کارگزاری در مواجهه با ساختار جامعه نام برد (شخص به‌مثابه کارگزاری در مواجهه با ساختار جامعه). به‌زعم بنده هر انسانی و ازجمله انسانِ ایرانی در هر سه سطح نیازمند اصول و ابزارهای اخلاقی است تا بتواند به‌عنوان موجودی اجتماعی و مدنی نقش، وظیفه و مسئولیت اجتماعی خود را ایفا کند. بدیهی است که به‌دلیل تمرکز بر فضایل اخلاقی این بحث متاثر از متفکران بی‌شماری است که در دالان تاریخ تفکر بشری به بحث درخصوص فضایل اخلاقی پرداخته‌اند. از ارسطو در یونان باستان تا السدیر مک‌اینتایر و طیف دیگری از نوارسطوییان معاصر مانند آنسکوم، زگزبسکی، اسلوت، مونتمارک، هرست‌هاوس، فوت، ویلیامز و... همگی در این بحث به اشکال مختلف سهیم هستند. با این اوصاف به‌طور صریحی این نکته را بیان می‌کنم که از میان انبوهی از متفکران در حوزه اخلاق فضیلت، ایده بنده درخصوص جامعه فضیلتمند متاثر از دستگاه فکری مک‌اینتایر است. درواقع فضای ذهنی من عمدتا متاثر از آثار و رویکرد تاریخی مک‌اینتایر به فلسفه اخلاق و به‌طور خاص اخلاقِ فضیلت است. هر محققی به درست یا غلط از این حق برخوردار است که از یک پایگاه نظری و اخلاقی به جهان پیرامونش بنگرد. این چشم‌انداز و پایگاه برای بنده در طرح ایده جامعه فضیلتمند دستگاه فکری مک‌اینتایر است که در دهه‌های اخیر با رویکردی آسیب‌شناسانه دیدگاه‌هایی قابل‌تامل درخصوص زندگی بشری در دوران معاصر ارائه کرده است. نیاز به توضیح نیست که مک‌اینتایر به‌عنوان فیلسوفِ اخلاق، مداخلات چشمگیری را در تفکر سیاسی، اجتماعی و اخلاقی معاصر انجام داده است. مک‌اینتایر به‌عنوان پرچمدار احیای اخلاقِ فضیلت در دوره معاصر مدعی است اخلاقی که بر «سنت فضیلت‌گرایی» استوار است، بهترین امید ما برای اخلاقی زیستن، حیات نیک و معنادار است. لذا بسیاری از محققان حوزه اخلاق و جامعه‌شناسی بر این موضوع تاکید ویژه دارند که هر نوع ارزیابی از تاثیر احتمالی اخلاقِ فضیلت بر جامعه‌شناسی و مسائل اجتماعی، باید آثار و نوشته‌های مک‌اینتایر را درنظر بگیرد. به‌زعم محققان معاصر، دیدگاه‌های مک‌اینتایر در کتاب «در پی فضیلت» به‌دلیل شرح‌هایی که از مباحث موجود در فلسفه اخلاقی ارائه داده است، باید موردتوجه جامعه‌شناسان معاصر قرار گیرد، چراکه از نظر مک‌اینتایر، فضایل فقط دارای مبناهای فلسفی نیستند، بلکه دارای مبناهای جامعه‌شناسانه نیز هستند. بنابراین در شرایطی که آثار و منابع حوزه جامعه‌شناسی به دلایل مختلف توجه کمی به این موضوع یعنی رابطه «جامعه و اخلاق» و همچنین نقش فلاسفه‌ای مانند مک‌اینتایر در این زمینه داشته‌اند، بنده در ایده «جامعه فضیلتمند» می‌کوشم چنین موضوع مهم و قابل کاربردی را با ابتنای بر جامعه ایرانی مورد کنکاش علمی قرار دهم.

 موضوع و ایده جامعه فضیلتمند موردنظر شما آیا صرفا مرتبط با وضعیت جامعه ایران است یا ابعاد جهانی دارد؟

بحث درخصوص زندگی و زیست فضیلتمند فقط مختص به جامعه ایرانی نیست، اگرچه کانون تمرکز من در این بحث جامعه بحران‌زده ایرانی است، اما بازگشت به فضایل اخلاقی امروزه به‌عنوان یک بحث و رویکرد جدید در بسیاری از جوامع غربی نیز مطرح است. مشاهده حجم کثیری از آثار درخصوص اخلاق فضیلت به زبان انگلیسی و ترجمه برخی از آنها به زبان فارسی خود گواهی روشن بر این موضوع است که جهان معاصر بشری در کلیت آن بیش از هر چیز به فضایل اخلاقی نیازمند است. در دنیای امروز به‌خاطر گسترش اخلاقِ فضیلت‌محور از هر سو ندای نارضایتی از سایر نظریه‌های اخلاقی-بالاخص از نظریه سودمندگرایی- به گوش می‌رسد و معترضان بر این باورند که این نوع رویکردهای اخلاقیِ دنیای مدرن از تجربه عینی انسان‌ها به دور افتاده‌اند. چه این دوری حاصل وابستگی فایده‌باوری به وارد شدن به محاسبه فراگیر ارضای امیال باشد و چه حاصل دغدغه‌های کانتی در باب اصولی کلی و فراگیر که در آنها نامی از اشخاص، تاریخ‌ها و پیش‌زمینه‌های مشخص به میان نمی‌آید. به نظر مارتا نوسباوم، فیلسوف اخلاقی و نوارسطویی معاصر، بسیاری از فیلسوفان اخلاقی زمانه ما این دور شدن را به‌مثابه یکی از کاستی‌های رویکرد مدرن به مسائل اخلاقی محسوب می‌کنند. لذا هنگامی که به جست‌وجوی رویکرد بدیل برای نیل به وضعیت بهتر می‌رویم، مفهوم فضیلت نقشی برجسته می‌یابد. نتیجه آنکه در جوامع بحران‌زده معاصر آثار ارسطو به‌عنوان بزرگ‌ترین مدافع رویکرد اخلاقی مبتنی‌بر فضیلت نقشی بسیار مهم یافته است، زیرا آثار این فیلسوف یونانی، به نحوی جذاب، دقت را با وضعیت انضمامی، قدرت نظری را با حساسیت نسبت به شرایط واقعی زندگی و گرایش انسان به تکثر، تنوع و ناپایداری‌اش ترکیب کرده است. بنابراین می‏توان از ابعاد جهانی این موضوع صحبت به میان آورد و طرح این بحث‏ها بیش از هر چیز به‌دلیل سیطره رویکردهای ابزاری و سودمندگرایانه در مناسبات انسانی است.

 چرا ما باید به‌سمت جامعه فضیلتمند حرکت کنیم؟ جامعه ایران و دیگر جوامع شبه‌مدرن‌مانند چه خاصیتی را از دست داده‌اند که اکنون باید به‌سمت جامعه فضیلتمند حرکت کنند؟

در پاسخ این نکته را با تعجب بیان می‌کنم که چرا نباید به‌سمت جامعه فضیلتمند حرکت کنیم؟! جامعه امروز ایران با انبوهی از بحران‌ها مواجه است و تزریق عناصر اخلاقی به حوزه‌های مختلف بالاخص به سطوح فردی و اجتماعی ضروری است. آنچه بدیهی است اینکه مباحث و چالش‌‏های اخلاقی رایج در جهان معاصر به دلایل مختلف به حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران رخنه کرده است. چالش‌های اخلاقی معاصر گریبانگیر انسان‌ها و شهروندان ایرانی نیز شده است. به‌گونه‌ای‌که می‌توان در جامعه امروز ایران از زوال اخلاقی و چالش‌های برآمده از آن صحبت به میان آورد. همان‌طور که می‌دانیم و از حیث عملی نیز تجربه می‌کنیم، چندین دهه است که با تاکید بر شعائر دینی و اخلاقی بر طبل اخلاقی شدن انسان و جامعه ایرانی می‏کوبیم، اما در عرصه عمل و با نگاهی آسیب‌شناسانه شواهد بسیاری برای غیرفضیلتمند خواندن جامعه پیش‌روی ما قرار دارد. عمدتا در آسیب‌‏شناسی از وضعیت موجود در جامعه ایرانی بر ابعاد سیاسی، ایدئولوژیک، حقوقی و به‌طورکلی ساختار سیاسی به‌عنوان علت اصلی مشکلات توجه شده است. بنده در پی انکار نقش راهبردهای سیاسی در نابسامانی‌های موجود در جامعه نیستم، اما برعکسِ چنین نگاه رایجی می‌کوشم تا به جای «دولت و مسائل سیاسی» بر «جامعه و مسائل اجتماعی» تمرکز کنم و از منظری متفاوت به ارزیابی معضلات از منظری اخلاقی بپردازم. به نظر بنده در سطوح سه‌گانه یعنی در رفتار شخصی انسان‌ها، در مراودات اجتماعی انسان‌ها با یکدیگر و در ساحت کلی جامعه به‌عنوان ماحصل اجتماع افراد، «معدل فضیلتمندی» ما ایرانیان پایین است. از نظر برخی محققان احساس این ضرورت از آنجا حادتر می‌شود که در ایران امروز روایت کلان یا عمده‌ای درباره وضعیت اخلاق وجود دارد مبنی‌بر اینکه آن را در شرایط کاملا بحرانی و درمعرض فروپاشی، اضمحلال و از دست رفتن می‌دانند. برخی جامعه‌شناسان مانند مقصود فراستخواه از ایده «شکست اخلاقی» صحبت به میان آورده‌اند. مقصود این جامعه‌شناس از ایده مذکور، شکست نهاد اخلاق در سطوح فردی و اجتماعی است. در دیدگاه فراستخواه، منظور از اخلاق، باورها، ارزش‌ها و هنجارهایی که در طول تاریخ، مردمان در زیست اجتماعی خود، آثار نیک آن را تجربه کرده‌ و آزموده‌اند و از ترجیحات کلی آنها، این ارزش‌ها با عملکردهای تکرارشونده نهادینه شده‌اند و اعمال و روابط متقابل اجتماعی مردم را از درون و بدون هزینه‌های پلیس، دادگستری، دولت، بروکراسی، موعظه و... تنظیم می‌کنند و به‌صورت گرامر اجتماعی درمی‌آیند. با چنین نگرشی به اخلاق، فراستخواه از ایده شکست اخلاقی صحبت به میان می‌آورد و به‌زعم وی این وضعیت هنگامی عارض می‌شود که شهروندان و گروه‌های اجتماعی به نتیجه برسند اخلاق خوب و زیباست اما به درد نمی‌خورد و کارایی ندارد و در عمل نمی‌توان آن را به‌کار بست و چندان نتیجه‌ای گرفت. درواقع همان‌‌طور که برخی اقتصاددانان ایرانی از «شکست بازار» به معنای آدام اسمیتی کلمه سخن به میان آورده‌اند، یا همان‌طور که راینهارت اینگلهارت از «شکست دولت‌های مجری پروژه مدرنیزاسیون» در بخشی از جوامع درحال توسعه (ازجمله ایران) سخن می‌گوید، فراستخواه هم از مساله‌ای چون «شکست اخلاق» نام می‌برد. البته این فقط اهالی علوم اجتماعی و سیاسی نیستند که از بحرانی بودن اوضاع اخلاقی جامعه ایرانی صحبت به میان می‌آورند، بلکه دغدغه و نگرانی درباره مساله اخلاق در جامعه توسط نیروهای مختلف ازجمله اهالی فرهنگ، هنر و سینما نیز همواره مطرح شده است. بسیاری از آنها و به‌خصوص کارگردانان مطرح بر این باورند که بزرگ‌ترین اتفاق سال‌های اخیر در جامعه ایران رخت بربستن اخلاق از زندگی و کنش‌های روزمره ماست. برخی کارگردانان هم در آثار و فیلم‌های مختلفی سعی کرده‌اند این وضعیت را در پرده‌های هنری به تصویر بکشند و مورد بازنمایی و ارزیابی اخلاقی قرار دهند. درواقع در چنین شرایطی می‌توان این مدعا را مطرح کرد که فضایلِ اخلاقی به شیوه‏ای که طیف متعددی از فلاسفه کلاسیک و معاصر بیان ساخته‌اند، برای ما ایرانیان در وضعیت بحرانی امروز دارای اهمیتی اساسی است، زیرا فضایل برای زندگی خوب یا داشتن شناخت نسبت به زندگی خوب و انسانی ضروری هستند.

  وقتی از لفظ جامعه فضیلتمند استفاده می‌شود برخی معتقدند افرادی که در زیست فردی خود هستند در جامعه فضیلتمند دچار تناقض خواهند شد، چراکه ما نمی‌توانیم به انسان‌ها امر و نهی کنیم که چگونه زندگی کنند، این امر و مساله‌ای شخصی است و لیبرالیسم معاصر هم اتفاقا به آن پایبند است، این سبک نقد به جامعه فضیلتمند چگونه قابل‌تحلیل و پاسخ است؟

همان‌طور که پیش‌تر بیان کردم، ایده جامعه فضیلتمند، افراد را دارای سه سطح رفتاری یعنی سطح فردی، مناسبات فرد با دیگری و مناسبات کلی با ساختار جامعه ارزیابی می‌کند. من با طرح این ایده دنبال شکل‌دهی به زیست فردی افراد و امر و نهی اخلاقی نیستم. اما به‌طور جدی بر این باورم که انسان موجود اجتماعی، مرتبط و وابسته است و هر کنشی که از او سر بزند خواه‌ناخواه بر سرنوشت دیگران تاثیرگذار خواهد بود. بنابراین بحث بر سر مسئولیت‌پذیری افراد در قبال دیگران است. من بر این امر آگاهی دارم که کاربست اخلاق فضیلت در زندگی فردی و اجتماعی به دلیل ویژگی‌ها و حساسیت‌های نهفته در آن می‌تواند برای انسان‌ها محدودیت‌آفرین باشد. همچنین، همان‌طور که شما به درستی بحث از لیبرالیسم را مطرح کردید این موضوع محل نزاع میان جماعت‌گرایان و لیبرال‌های معاصر است. اندیشه لیبرالی به دلیل تاکید بر اموری چون فردگرایی، خودمختاری، عدم‌مداخله و مواردی از این دست هیچ نوع امر و نهی سیاسی و اخلاقی در زندگی فردی را نمی‌پذیرد. اما باید توجه داشته باشیم که عناصری چون فردگرایی، خودمختاری، بی‌طرفی و عدم‌مداخله مفاهیمی انتزاعی هستند و انسان در اصل موجودی مرتبط با دیگران است. به تعبیر مک‌اینتایر انسان موجودی وابسته است و وابسته بودن عین انسان بودن است. اتفاقا ریشه معضلات اخلاقی امروز بشر را باید در سیطره همین فردگرایی و نگرش‌های اتمیستی دانست که زندگی را به عرصه منازعه و کشمکش تبدیل ساخته‌اند. بنابراین در شرایطی که زندگی اجتماعی ایرانیان به‌تبع چالش‌های برآمده از سایر حوزه‌ها با بحران و نابسامانی‌هایی مواجه است، فضیلت‌گرایان می‌توانند راهنمایان اخلاقی مفیدی برای ما باشند. ما ناگزیریم با آراسته کردن خود به اصول اخلاقی به سمت گذر از کنش‌های فردی و جمعی قدیمی به سمت کنش‌های فردی و جمعی جدید برای تحقق خیر عمومی حرکت کنیم.

 جامعه فضیلتمند ایده مطلوب بسیاری از متفکران ارسطویی است و سال‌هاست که به‌دنبال آن هستند، اما به نظر می‌رسد این ایده چندان نفوذ پیدا نکرده است، علت این نفوذناپذیری چیست و اینکه برای جامعه ایران این نگاه متفاوت خواهد بود؟

بله، جامعه فضیلتمند ایده مطلوب بسیاری از متفکران نوارسطویی معاصر است. اخلاقِ فضیلت‌گرا ریشه در دنیای کلاسیک و به‌خصوص یونان باستان دارد. در واقع سرچشمه‌های این رویکرد اخلاقی را می‌توان از عصر هومر و سپس در آثار فلاسفه‌ای مانند سقراط، افلاطون و ارسطو جست‌وجو کرد. اخلاق مبتنی‌بر فضیلت نظریه‌ای است که طرفدار عمل کردن آدمی طبق فضایل و اصول اخلاقی است و برخی محققان اظهار داشته‌اند شاخه سومی در پارادایم فلسفه اخلاق است که می‌توان آن را به‌عنوان جایگزینی برای وظیفه‌گراییِ کانتی و سودمندگرایی در نظر گرفت. نوارسطوییانی چون فیلپیا فوت، السدیر مک‌اینتایر، برنارد ویلیامز، مایکل اسلوت، روزالیند هرست‌هاوس، مارتا نوسباوم، نانسی شرمن، جولیا آناس و... ازجمله متفکرانی هستند که در آثار و افکارشان این بحث‌ها را دنبال کرده‌اند. البته من برعکس شما معتقدم ادبیات این حوزه روزبه‌روز در حال گسترش است و نفوذ آن در حال بیشتر شدن است. به‌طور مثال، کتاب «در پی فضیلت» مک‌اینتایر بیش از 150 بار در جهان انگلیسی زبان تجدیدچاپ شده است و این نشانگر نفوذپذیری این جریان فکری در محافل فکری و آکادمیک جهانی است. اگرچه با شما موافقم که این بحث‌ها و این نوع نگاه به زندگی فردی و اجتماعی در ایران امروز جدید و متفاوت است، اما در ایران هم این بحث‌ها درحال گسترش است و ما شاهد ترجمه آثار اصلی متفکران این حوزه مانند مارتا نوسباوم هستیم.

 برخی متفکران معاصر مانند راس پول در کتاب «اخلاق و مدرنیته» و جری مولر در کتاب «ذهن و بازار» و دیگران معتقدند بازار، اقتصاد بازار و لیبرالیسم اقتصادی باعث شده این نوع بی‌اخلاقی‌ها و رذایل اخلاقی گسترش یابد، بنابراین می‌گویند باید بازار را نقد کرد. به نظر شما آیا در قالب کنش بازار فعلی می‌توان به سمت فضیلتمندی حرکت کرد؟

درخصوص ریشه نابسامانی‌های اخلاقی در زندگی امروزی بشر دلایل و عوامل مختلفی توسط اندیشمندان مطرح شده است. اگر بخواهیم در چارچوب روش‌شناسی منطق درونی اسپریگنز بحث کنیم و بحران امروز زندگی بشری را گسترش بی‌اخلاقی و رذایل اخلاقی تلقی کنیم، آنگاه عوامل مختلفی را برای ریشه‌های این بحران می‌توان مطرح ساخت. به‌طور مثال، مک‌اینتایر برای شناخت ریشه‌های بحران اخلاقی زندگی امروزی بشر که آن را ذیل بحران «عاطفه‌گرایی» ارزیابی می‌کند، دو عنصر فردگرایی لیبرالی و سودمندگرایی را مقصر اصلی می‌داند. همان‌طور که شما اشاره کردید، راس پول نیز در کتاب «اخلاق و مدرنیته» بر این باور است که بازار در گسترش این نوع بی‌اخلاقی‌ها و رذایل اخلاقی نقش داشته است. به‌زعم وی، بازار فرد را در درون شبکه‌ای از وابستگی متقابل اجتماعی قرار داده است که بیش از هر چیز دیگری که در اشکال سنتی جامعه انتظار می‌رفت وسیع‌تر است. با این وجود، بازار همزمان فرد را از داشتن روابط قوی و سازنده با کسانی که به آنها وابسته است منزوی کرده است. چراکه بازار در عین هم‌تنیدگی افراد به هم، به روش‌های گوناگون فرد را تشویق می‌کند هویت خودش را به‌عنوان هویتی متمایز از دیگران بپندارد. او به‌طور موثری در معاملات بازار فقط تا آن اندازه که روابطش با دیگران را در محدوده ابزاری درک کند، شرکت خواهد کرد. انسان بازاری دلیل کمی خواهد داشت که خودش را «نگران» منافع خاص کسانی بکند که او با آنها در بازار درحال تعامل است. بنابراین، در زبان بازار به تعبیر مک‌اینتایر به «خیرات بیرونی» مانند قدرت، ثروت، سود و لذت توجه می‌شود و این امر برای تشکیلات اخلاق، کُشنده است. در دنیای مدرن برخلاف دنیای قدیم که «کنش» را در مرکز زندگی خود قرار داده بود، اقتصاد، بازار، انباشت سرمایه، مالکیت و ثروت در زندگی جای آن را گرفته است و این امر منجر به تبدیل شدن همه‌چیز به تولید و مصرف شده است. به تعبیر دیوید ووتن، دنیای مدرن با ایجاد نوعی «کوچ مفهومی» از عصر قدیم به عصر جدید تحولات عمیقی را در زندگی بشری رقم زده است. درنتیجه چنین تحولی تنها امر مهمی که در زندگی انسان مدرن باقی ماند محاسبات منفعت‌گرایانه سود و زیان در چرخه بازار است. انسان‌ها و سکنه دنیای مدرن به‌واسطه روی آوردن به چنین محاسباتی جهان مشترک و اخلاقی خود را از دست داده‌اند. بنابراین این موضوع که برای دستیابی به یک جامعه اخلاقی باید بازار را هم نقد کرد حرف درستی است، زیرا به نظر من در قالب کنش فعلی بازار و گسترش نابرابری‌های برآمده از آن نمی‌توان به سمت فضیلتمندی حرکت کرد. بازار شکلی از هویت فردی را خلق کرده که درک هر نوع کنشی غیر از «خودبینی» را با مشکل مواجه ساخته است. در واقع می‌توان گفت که بازار به صورت مصنوعی، غیراصیل و غیرانسانی افراد را به یکدیگر وابسته ساخته است. در واقع اتمیسم در پیوند با شبکه بازار ما را به صورت «باهمانِ تنهایان» درآورده که در این شکل رایج از زندگی اجتماعی نوعی پوچی و سردرگمی نیز سیطره یافته است. بنابراین، به دلیل سیطره فردگراییِ اتمیستی و بازار، تمرکز اصلی بر ترجیحات و خواست‌های فردی است و توافق اجتماعی بر سر خیر عمومیِ مطلوب به سختی شکل می‌گیرد. در دنیای بحران‌زده ما ترجیحات فردی و عاطفه‌گراییِ اخلاقی به تعبیر مک‌اینتایر جای اصول اخلاقی و عقلانی را گرفته‌اند و هیچ‌گونه نظام ارزشی و اخلاقی عامی که به مانند ریسمان به آن چنگ بزنیم وجود ندارد. این وضعیت ازهم‌گسیخته در بازار به همه حوزه‌ها ازجمله حوزه سیاست نیز سرایت کرده و سیاست را نیز به تعبیر مک‌اینتایر به عرصه «جنگ داخلی» بر سر کسب منافع و قدرت مبدل ساخته است. درنتیجه چنین وضعیتی راس پول به خوبی مطرح کرده که اگر فلسفه اخلاق قرار است دوباره از بلندپروازی‌های پیشین خود دفاع کند، تا جایگاهی را در مسائل مهم اجتماعی امروز بشر برای خود تثبیت کند، باید محتوای اجتماعی خود را جدی بگیرد.

 در طرح جامعه فضیلتمند شما چه اندازه به حکمت ایرانی، فلسفه اسلامی و سنت و تراث ایرانی توجه شده است؟ جامعه فضیلتمند در غرب باتوجه به گفتارهای ارسطو بوده است، در ایران این بحث را باید در پیوند با چه میراث و سنتی بررسی کرد و آیا این امر موردتوجه شما بوده است؟

بحث بنده در ایده جامعه فضیلتمند که در حال پژوهش نیز هست، مبتنی‌بر تطورات اخلاق فضیلت از سنت هومری در یونان باستان تا اندیشه‌های معاصر امثال مکاینتایر است. استدلال من درخصوص درپیش گرفتن این مسیر تاریخی این است که مباحث مطرح‌شده ازسوی فلاسفه اخلاق غربی می‌تواند به‌مثابه الگوهایی قابل کاربست برای حل‌وفصل معضلات اخلاقی موردنظر در جوامع مختلف مناسب باشند. باور من این است مباحثی که فلاسفه غربی مطرح کرده‌اند، در زمره مباحث عام بشری به‌شمار می‌آیند و می‌توانند برای هر نوع انسانی و به‌تبع آن هرنوع اجتماع انسانی ارزش محوری داشته باشند. فلسفه همگان را خطاب قرار می‌دهد و دامنه معرفتی آن نامحدود است و می‌تواند مخاطبان بیشماری را در جوامع مختلف شامل شود. به‌طور مثال، اگر متفکرانی چون افلاطون یا ارسطو بر نفی رذایلی چون ریاکاری، دروغ، جاه‌طلبی، تکبر و... تأکید ورزیده‌اند، این امور قابل‌تسری به هر نوع انسانی است، چراکه هر انسانی می‌خواهد اصول اخلاقی را در زندگی خود دنبال کند، از این نوع رذایل اخلاقی تبری می‌جوید. ذکر این نکته ضروری است که من متوجه چالش‌های ناشی‌از «نسبی‌گرایی فرهنگی» و اهمیت آن در مباحث اخلاقی نیز هستم. به سخن دیگر به این موضوع اذعان آگاهی دارم که جوامع مختلف ضوابط اخلاقی متفاوتی دارند، اما این‌گونه خاص‌گرایی فرهنگی و اخلاقی مانع از آن نیست که اصول عام و جهانشمول اخلاقی را نادیده انگاریم. درواقع این موضوع ما را به این نکته رهنمون می‌سازد که برخی ارزش‌ها و اصول اخلاقی مشترک در بین فرهنگ‌ها وجود دارد. ذکر برخی مثال‌ها می‌تواند محتوای بحث را روشن‌تر کند. مثلا مراقبت از کودکان و نفی کودک‌آزاری ارزشی اخلاقی در میان همه فرهنگ‌ها و جوامع است. همه جوامع و انسان‌ها این مساله را نکوهش می‌کنند، این موضوع ربطی به جامعه یونانی، ایرانی، هندی و... ندارد. یا راستگویی ارزشی کلیدی برای تمامی جوامع است و هیچ جامعه‌ای نیست که ارزش فضیلتی چون راستگویی را انکار کند. با این اوصاف، بدیهی است که تمرکز بر دیدگاه‌های غربی درخصوص اخلاق فضیلت و ایده جامعه فضیلتمند به‌معنای بی‌توجهی به دیدگاه‌های ایرانی و اسلامی درمورد فضیلت و فضایل اخلاقی نیست، تا جایی‌که برخی محققان ایرانی مانند فرهنگ رجایی معتقدند سنت غالب در حوزه تمدنی ایرانی، دو میراث اخلاقی برای ما ایرانیان به‌جا گذاشته است، که یکی «اعتدال و میانه‌روی» و دیگری «فتوت و جوانمردی» است. بنابراین از دیرباز جامعه ایران را با موازین و اصولی اخلاقی مانند احسان، جوانمردی و فتوت و... شناخته‌اند و به موازات بی‌اخلاقی‌های امروزین، شاهد نمونه‌های ارزشمندی از شرافت و فضایل اخلاقی در جامعه ایرانی نیز هستیم. با این توضیحات، سنت اخلاق فضیلت‌محور که برمبنای مفاهیم کلیدی ارسطویی بنا شده است، تشکیل‌دهنده بخشی از گفتمان فضیلت در اسلام است. تاکید اساسی اخلاق ارسطویی بر غایت، فضیلت و سعادت و نقش قابل‌توجه عقل در فعل، نیت و شناخت اخلاقی توانست بستری برای یک نظام اخلاقی مطلوب به‌منظور تعالی انسان محقق سازد. این امر در مواجهه اخلاق ارسطویی با ادیان ابراهیمی مانند اسلام، یهودیت و مسیحیت نیز قابل‌مشاهده است. ادیان ابراهیمی با پذیرش کلیات اخلاق ارسطویی، برخی اصلاحات را در آن انجام داده‌اند. این اصلاحات در اسلام به‌وسیله متفکرانی چون ابن‌رشد و ابن‌سینا، در مسیحیت به‌دست آکویناس و در یهودیت به‌دست ابن‌میمون صورت پذیرفت. به‌نظر مک‌اینتایر، شاکله اخلاق ارسطویی در همه تمدن‌ها تأیید شده و وقتی در چارچوب باورهای خداپرستانه قرار گرفته است، افزایش‌هایی یافته و پیچیده شده، ولی تغییر اساسی در آن روی نداده است. در حوزه اسلامی نیز، اخلاق همواره موردتوجه متفکران مسلمان بوده و آنها علاوه‌بر اتکا بر فرهنگ قرآن و تعالیم پیامبر(ص)، از میراث فکری پیشینیان و به‌خصوص اندیشه فلسفی یونانی، در سبک و اسلوب تدوین آثار اخلاقی بهره برده‌اند. متفکران اسلامی مانند فارابی، ابن‌سینا، ابن‌مسکویه، خواجه نصیرالدین طوسی، قطب‌الدین شیرازی، فیض کاشانی و متفکران معاصر مانند علامه طباطبایی دیدگاه‌های مختلفی درمورد اخلاق فضیلت و فضایل اخلاقی مطرح ساخته‌اند. سنت فکری اسلامی ما به‌دلیل تأثیرات فراوانی که از فلسفه یونانی و به‌طور خاص ارسطو داشته، عمده آثاری که در زمینه اخلاق و فضایل اخلاقی نگاشته، به همان روشی بوده که ارسطو در اخلاق نیکوماخوس بیان داشته است. کیمیای سعادت غزالی، منهاج‌السعاده ملامهدی نراقی و دیگر آثار متفکران مسلمان را می‌توان مبتنی‌بر رویکرد ارسطویی به فضایل اخلاقی دانست. با تسامح می‌توان گفت غالب فلاسفه اسلامی تعریف ارسطویی از فضیلت به‌عنوان «حد وسط» را پذیرفته‌اند و شاید تعارض آنها با ارسطوگرایان در میزان توجهی است که آنها جدای از حدوسط به ماهیت فضایل داشته‌اند. من این دیدگاه‌ها را در یک سیر تاریخی از دوران قدیم تا دوران معاصر با عنوان «جایگاه مفهوم فضیلت در اندیشه سیاسی اسلامی»، در بخشی از کتاب «حکمت سیاسی اسلامی: مفاهیم بنیادین»، گردآوری کرده‌ام که این اثر توسط انتشارات موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در سال‌های اخیر نیز منتشر شده است.

 برخی معتقدند در جهان پست‌مدرنی که بازار، نظام مجازی و پلتفرم‌ها در آن گسترش یافته است و به قول دیوید ووتن دیگر مرز اخلاقی وجود ندارد، صحبت از اخلاق امکان‌پذیر نیست، آیا پیرو این نکات می‌توان گفت محققانی چون شما که این بحث‌ها را درخصوص اخلاقی زیستن و فضیلتمندی مطرح می‌کنید، دچار ساده‌انگاری و ساده‌سازی هستید و باید قبول کنید در این پارادایم جدید شکست خوردید، یا نه، می‌توان امیدوار بود؟

این نکته شما بحث قابل‌توجهی است که در دنیای پسامدرن و شبکه‌ای امروز که سرعت و لذت آن را درنوردیده است، جایی برای اخلاق وجود ندارد یا با چالش مواجه شده است. ما در عصر نسبی‌گرایی پسامدرنی نمی‌توانیم برای اخلاق جایگاهی والا قائل شویم. اندیشه پسامدرن در جهت‌گیری‌های ارزشی خود نسبی‌گرایی مطلق را ترویج می‌کند و هر کاری را مجاز می‌شمارد. طرح مفاهیمی چون اختلاف، تفاوت، بی‌ثباتی، آشفتگی، ناهم‌خوانی و سنجش‌ناپذیری در اندیشه پسامدرن قطعا اخلاقی زیستن را با چالش مواجه می‌کند. همان‌طور که می‌دانیم در اندیشه پست‌مدرن هرگونه فراروایتی به تعبیر لیوتار نفی می‌شود و هیچ حقیقت ذاتی و ابدی وجود ندارد که به‌مثابه یک آرمان بر زندگانی بشر فرمانروایی کند. متفکران پست‌مدرن اخلاق را امری نسبی و به‌تعبیر میشل فوکو تابع قدرت می‌دانند. اخلاق عصر پست‌مدرن نه مسئولیت‌پذیرانه، بلکه صرفا نوعی اخلاق زیبایی‌شناسانه است و در این نوع تفکر هیچ حقیقت غایی وجود ندارد و همه‌چیز ازجمله اخلاق نسبی تحلیل می‌شود. بنابراین اخلاقی زیستن و انسانی زیستن و فضیلتمند بودن در چنین زمانه‌ای دشوار است و من از این امر آگاهم. اما تمایل دارم به‌جای اینکه خودم و آنانی که در این عصر پرتلاطم دغدغه فضیلتمندی دارند را دچار نوعی ساده‌انگاری بدانم، اخلاق‌باوران را کسانی می‌دانم که با درک پیچیدگی‌های موجود، هرچند کوچک، اما به سهم خود درحال مبارزه و تلاش برای انسانی کردن جهان زیست بشری و ازجمله جهان زیست انسان ایرانی هستند. ما سرگذشت یأس و امیدیم، باید امیدوار بود و به‌تعبیر شاملو: «باید ایستاد و فرود آمد بر آستان دری که کوبه ندارد!» باید ایستاد و کوشید، ما به‌لحاظ اخلاقی در جهان بی‌دروپیکری زندگی می‌کنیم، کسی هم منتظر ما نیست، باز به تعبیر شاملو: «کوتاه است در، پس آن به که فروتن باشیم!» بنابراین من به سهم خودم در این مسیر امیدوارم و بر این باورم که سرانجام انسان را از اخلاقی‌زیستن گریزی نیست. در میان رویکردهای اخلاقی مختلف نیز تمایل دارم که جامعه و انسان‌های موجود در آن را فضیلتمند و دغدغه‌مند ببینم، تا جایی‌که باور داشته باشیم می‌توانیم فضیلتمندانه زندگی کنیم، چیزی را برگیریم که هانا آرنت آن‌را «دغدغه جهان» می‌نامد. به تعبیر آرنت، قابلیت ایستادن و اندیشیدن به جامعه پیرامون خود قابلیتی اساسی است. از این حیث به‌نظر می‌رسد بررسی رابطه جامعه و فضایل اخلاقی و داشتن دغدغه نسبت‌به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم موضوع و وظیفه‌ای اساسی برای هر شهروند آگاه است.

 باتوجه به دشوار بودن راه و اینکه بنیه نظری خاصی هم برای جامعه فضیلتمند در ایران طراحی نشده است، به‌طور کلی چشم‌اندازی که در آینده و افقی که در این بحث و مسیر می‌بینید چگونه است، چراکه بسیاری از اساتید، محققان و متفکران علوم اجتماعی و سیاسی ما خیلی از این ایده‌ها یعنی جامعه فضیلتمند به دور هستند و ایده مذکور را تا حدی باور ندارند. چشم‌انداز و راهکار شما برای کوتاه‌مدت و بلندمدت چیست؟

وقتی ادبیات و پیشینه این موضوع یعنی ایده «جامعه فضیلتمند» را جست‌وجو می‌کردم، حتی یک اثر با چنین عنوانی به زبان فارسی پیدا نکردم. یعنی هیچ محققی به رابطه و اهمیت فضایل اخلاقی برای جامعه در یک اثر روشن اشاره نکرده است. همین فقر پیشینه بحث به‌تنهایی کافی است که مشکل بودن چنین راه و مسیری را به‌سادگی تشخیص دهیم. ازسوی دیگر بسیاری از نابسامانی‌های اخلاقی در میان اهالی دانشگاه به چشم می‌خورد، درپیش گرفتن رویه‌های منفعت‌جویانه و سودمحور باعث شده بسیاری از ما اهالی دانشگاه اخلاقی زیستن را مزاحمی برای خود تلقی کنیم، بنابراین من تا حدی از مشکلات آگاهم و آگاهانه و عامدانه عنوان «جامعه فضیلتمند» را برگزیدم و هدف از اتخاذ عنوان مذکور این است که معنایی تازه به این ترکیب دوکلمه‌ای داده شود تا ارزش و اعتبار چیزی را که فضایل اخلاقی قلمداد شده تا حد امکان برای ما ایرانیان روشن شود. از یک‌سو «جامعه» و ازسوی دیگر «فضایل اخلاقی» از مهم‌ترین عناصر ایده مذکور به‌شمار می‌آیند که می‌توانند در جامعه ایرانی و پیرامون انسان ایرانی نیز قابل‌کاربست باشند. تلاش من ناظر بر این است که این بحث را با شهروند و مخاطب ایرانی درمیان بگذارم که اگر می‌خواهیم زندگی انسانی‌تری داشته باشیم، باید به آنچه متفکران موردنظر درطول اعصار و قرون از دیرباز تاکنون در پرتو اخلاق فضیلت بیان داشته‌اند، ابتدا گوش فرادهیم و درثانی حتی‌الامکان عمل کنیم. ممکن است پرسش‌های متعددی به ذهن هر مخاطبی متبادر شود مبنی‌بر اینکه چگونه باید فضایل اخلاقی موردنظر را وارد الگوهایی از زندگی فردی، روابط میان فردی و تعهدات و به‌روزی اجتماعی کنیم؟ چگونه باید به‌گونه‌ای زندگی کنیم که یکپارچگی عملی و اخلاقی را میسر کنیم؟ در پاسخ می‌توان گفت برای پرداختن به چنین پرسش‌هایی، باید نه‌فقط یاد بگیریم که چگونه امیدوار باشیم، بلکه یاد بگیریم چگونه امیدهای فردی‌مان را با حسی از هدفمندی‌های اجتماعی، یا به‌تعبیر فریره، «ضرورت اجتماعی» آکنده کنیم. در این خصوص برخی محققان استدلال می‌کنند مفهوم «آرمانشهر» برای شروع این کار ابزار مفهومی مفیدی است، زیرا آرمانشهرگرایی این قابلیت را دارد که محتوای بین‌شخصی، نهادی و اجتماعی امید را به‌دست می‌دهد. درواقع آرمانشهرگرایی ما را قادر می‌سازد که علیه ساختارهای مسلط و پسماندهایی که انسداد اخلاقی را موجب می‌شوند، بیندیشیم. بدیهی است که این نوع آرمانشهرگرایی به‌معنای انتزاعی‌اندیشی نیست، بلکه با اتخاذ رهیافتی هنجاری هدف ایجاد ترسیم وضعیتی مطلوب و حرکت به‌سمت عینیت بخشیدن به آن تصویر در جوامع بحران‌زده امروز است. راهکار اصلی برای نیل به جامعه فضیلتمند این است که ورای وضع موجود بیندیشیم و این نوع اندیشیدن و فراروی از وضع موجود می‌تواند ما را به‌لحاظ ذهنی در مسیر رسیدن به هدف غنی‌تر و امیدوارتر سازد. درنهایت، نابسامانی‌های اخلاقی موجود در جامعه ایرانی و ضرورت اعلام هشدار همزمان به شهروندان و همچنین متولیان سیاسی و فرهنگی اداره جامعه، انگیزه‌ای خالص برای پژوهش کردن در این حوزه را برای من فراهم ساخته است. صدالبته در مسیر دستیابی به جامعه فضیلتمند نباید توقع بیش‌از حد و آرزوهای آرمانی داشته باشیم، زیرا قدیسان انگشت‌شمارند و دیربه‌دیر ظهور می‌کنند!