ابراهیم راستیان، پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امامصادق(ع): شهید آوینی در کتاب توسعه تمدن غرب ذیل مقالهای با عنوان توسعه برای تمتع، علل ازهمپاشیدگی خانواده در تمدن مدرن را تبیین میکند. هرچند تحلیل شهید آوینی در زمان خود، نوعی آیندهپژوهی برای جامعه ایرانی محسوب میشد ولی در جامعه کنونی میتوان بیان شهید آوینی را مرور خاطرات توسعهیافتگی در جوامع غربی و غربزده تلقی کرد. در این یادداشت تبعات کنونی توسعه غربی نسبت به خانواده که در امتداد بیان شهید آوینی است، تبیین میشود.
لذتجویی؛ زیربنای توسعه
تمدن غربی مانند هر تمدنی دیگر بر ستونهایی بنا شده است که بدون آنها تمدن غرب شکل نمیگرفت. یکی از این ستونهای محوری در تمدن مدرن، ماجرای توسعه در غرب است. توسعه بهمعنای استفاده هرچه بیشتر از محیط برای رسیدن به لذت و آرامش است؛ لذت و آرامشی که از طریق خدا و بهشت تامین نمیشود و انسان مستغنی از خدا عهدهدار رسیدن به آن است. در تمدنی که اقتصاد زیربنای تمام ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و حتی مذهبی آن باشد، طبیعتا تمام برنامهریزیهایش بهسوی کسب منفعت بیشتر حرکت کرده و توسعه در چنین فضایی معنای خودش را پیدا میکند. طبیعتا در این جامعه «دیگر بین انسان با انسان هیچ رابطهای بهجز منافع شخصی عریان و پرداخت نقدی، عاری از احساس و عاطفه باقی نمانده است.»
براساس مبانی دینی، فطرت انسانها بینهایتطلب است و ازسوی دیگر، لذتهای دنیوی محدود و متزاحم هستند. حال اگر انسان کمال مطلقخواه، تمام آمال و آروزهایش را دنیای محدود و متزاحم قرار دهد، گرفتار تنوعطلبی و تکثرطلبی میشود؛ چراکه هر مطلوب محدود، نیاز نامحدود انسان را رفع نمیکند و ازسوی دیگر، انسان مدرن اعتقادی به جهان نامحدود آخرت ندارد و بهدنبال ساخت مدینه فاضله در حیات دنیایی است که تمام نیازهایش را رفع کند. لذا پس از مدتی که احساس کرد این مطلوب محدود، نیازش را رفع نمیکند به مطلوب محدود دیگری رجوع میکند و انسان وارد چرخهای از لذتجویی میشود که پایان ندارد. البته از آنجایی که دار، دار تزاحم است و با کسب لذت محدود برای عدهای، دیگران از آن محروم میشوند، این بینهایتطلبی و تنوعطلبی به قتل و غارت و فساد و خونریزی ختم میشود. تمدن جدید این استدلال عقلی را تجربه کرده و مشاهده کرده است که آزادی بیقید و شرط جوامع باعثشده اصل حیاتشان در معرض زوال و نابودی قرار بگیرد. به همین خاطر قوانینی وضع کردند که بتوانند تعارض میان بینهایتطلبی انسانها را کنترل کنند. محور قوانین توسعه براساس این قاعده است که تنوعطلبی انسان تا جایی جایز است که باعث ظلم به افراد دیگر در جامعه نشود.
توسعه؛ مبدا زوال خانواده
یکی از ثمرات نامطلوب توسعه مدرن، از بین رفتن نهاد خانواده در جوامع بشری است. بنیان خانواده یکی از جدیترین ارکان اجتماعی است که با مفهوم توسعه در تضاد است. خانواده براساس فطرت حقیقتخواه و ناظر به باطن الهی انسان معنا میشود؛ باطنی که قرار است نیازهای نامحدود انسان در آن بدون هیچ تزاحم و محدودیتی رفع شود. سیاستگذاران توسعه غربی چارهای ندارند که در مقابل نظام خانواده بایستند؛ چراکه نهاد خانواده با بهشت زمینی که پندار آنان است، سازگاری ندارد. بیشک نگاه اومانیستی به انسان که نتیجه پندار استغنایی از ربوبیت خداوند متعال است، ثمرهای جز خانوادهگریزی بلکه خانوادهستیزی نخواهد داشت. به بیان دیگر، از آنجاکه در تمدن غربی، اومانیسم بهمعنای انسانی است که صرفا نیازهای حیوانیاش را پاسخ میدهد، میتوان چنین بیان کرد که حیوانیت انسان مقابل خانواده است و اساسا حیوانمحوری با خانوادهمحوری سر سازگاری ندارند. بنابراین در تمدن مدرن که بنای توسعه جوامع بر کسب سود و منفعت و لذت حیوانی انسان است، خانواده بیمعنا خواهد بود. تافلر در کتاب موج سوم بهخوبی ازهمپاشیدگی خانوارهای آمریکایی را که مظهر تمدن مدرن هستند تبیین میکند: «اگر ما خانواده را هستهای متشکل از یک شوهر شاغل، یک زن خانهدار و دو کودک بدانیم و سوال کنیم که چند نفر از آمریکاییها واقعا هنوز در این نوع خانواده زندگی میکنند، پاسخ حیرتآور است؛ 7درصد از کل جمعیت ایالاتمتحده.»
تمتع برای تخدیر
البته ماجرای توسعهمحوری به اینجا ختم نمیشود. جوامع خیلی زود فهمیدند دنیا نمیتواند تمام نیازهایشان را برآورده سازد و این اتفاق خیلی بدی بود برای بشری که جز رفع تمام نیازهایش در دنیا هدف دیگری نداشت. در این شرایط هیچ راهی جز تخدیر وجود ندارد. بله مخدر تنها راهی است که میتواند فریاد عقل و وجدان آدمی را خفه کند. تمدن جدید میداند که پوچی «تنوعطلبی»، زود رسوا میشود و خیلی نمیتواند انسانها را فریب دهد. در این فضا که هرچه جامعه بیدارتر میشود، دم خروس پوچی تمتع تمدن غرب بیشتر آشکار میشود، چارهای جز تخدیر نیست. شاید زمانی به بیان شهید آوینی توسعه برای تمتع بود اما بهنظر نگارنده امروزه تمتع برای تخدیر است. تمدن غرب تلاش میکند روشهای متنوعی برای تمتع طراحی کند تا گرایش به خانواده بمیرد و بشریت متوجه نیازهای فطریشان نشود. فرقی نمیکند که این لذت از راه علومتجربی یا علومانسانی یا عرفانهای کاذب به دست آید؛ مهم این است که بتواند حالت تخدیر را ایجاد و تشدید کند. شباهت خیلی زیادی بین انسانی که در تمدن غربی رشد کرده با یک فرد معتاد وجود دارد. شاید زمانی فرد معتاد مواد مصرف میکند تا لذت ببرد اما زمانی فرا میرسد که میفهمد مواد تمام زندگی او را تباه کرده است و متوجه این باتلاق میشود. در این شرایط صرفا فرار از این باتلاق، لذتبخش است. اینکه نفهمد و متوجه نشود، لذتبخش است. شاید زمانی فرار برای تشکیل خانواده، تلاشی برای رسیدن به لذت بیشتر بود اما امروزه خانوادهستیزی برای غفلت بیشتر است؛ چراکه اگر محوریت نهاد خانواده که با حیا و حجاب و عفاف عجین شده است، در جامعه امروزی تجلی پیدا کند، تهیبودن و سطحیبودن لذتهای پست حیوانی برملا میشود. البته نفی خانواده هم به این راحتی نیست؛ چراکه خانوادهگرایی یک حقیقت فطری است و به این راحتی بشریت از آن دست نخواهد کشید. در تمدن غرب مدلهای مختلفی برای حفظ ظاهر خانواده و از بین بردن باطن آن که ملازم با سه مفهوم حیا و حجاب و عفاف است، طراحی شده. تمدن جدید تلاش میکند، اسم خانواده حفظ ولی روح معنای خانواده ذبح شود. به همین جهت در بافتهای فرهنگی متنوع، معانی مختلفی را از زن و خانواده احیا میکند. زندگیهای اشتراکی، ازدواج همجنسبازها و ازدواج با خود نمونههایی هستند که به اسم تمتع بیشتر انسان طراحی شدهاند اما حقیقت آن تخدیر انسان است. در همین راستا باید نظام تربیتی در تمدن غربی را که توسعهمحور است تحلیل کرد؛ نظامی که باید از همان ابتدا افراد را معتاد کند و قدرت مدیریت یک بشر معتاد را داشته باشد. آموزشوپرورش باید بهعنوان یک نهاد رسمی فرزندان آدمی را طوری جهت دهد که خیلی زود، مواد مخدر «کامیابی و تنوعطلبی» را تجربه کند و کمکم به دام لذت اعتیاد «پندار استغنایی» گرفتار شود و دائما مواد تخدیری «لذتهای حیوانی» به آنها تزریق شود که متوجه پوچی لذتهای دنیایی نشوند و فقر و نیازمندی خود را به حقیقت الهی خود احساس نکنند که البته اگر چنین بیداریای اتفاق افتد، بهراحتی بنیان سست و پوچ تمدن غربی رسوا خواهد شد.
تعالی در بستر خانواده
در نگاه دینی که انسان الهی محور دستورات شرعی است، خانواده جایگاه ویژهای را داراست. انسانمحوری الهی بر این حقیقت استوار است که علاوهبر لذتهای دنیایی، لذتهایی وجود دارد که عطش بینهایتطلبی انسان را سیراب میکند و خانواده که ملازم با تعهد، مسئولیتپذیری، حیا و عفاف است، کمک میکند انسان بهتدریج به آن لذتهای باطنی برسد. در بیان دین، ازدواج یک امر اعتباری است که بهتدریج کمک میکند اعضای خانواده بهسوی باطن حقیقی و الهی خود حرکت کنند. به بیان فلسفی، همانگونه که انسان حدوث جسمانی و بقای روحانی دارد، خانواده نیز حدوث اعتباری و بقای حقیقی دارد و انسان در بستر یک اعتبار اجتماعی بهنام خانواده میتواند به اوج کمالات انسان الهی برسد. بر این اساس خانوادهای که با نگاه الهی شکل بگیرد، بههیچعنوان با خانوادهای که صرفا برای لذتجویی یک جفت نر و ماده شکل میگیرد، یکسان نیست. روایات متعدد اسلامی که ارزش و اهمیت ازدواج را بیان میکنند، صرفا بهخاطر یک امر اعتباری و دنیایی نیست که مثلا نظام اجتماعی حفظ شود، بلکه نشاندهنده یک حقیقت والایی در عوالم وجود است که در عالم اعتبارات بهصورت خانواده ظاهر شده است. همانطور که طلاق فرو ریختن ساختمان یک خانواده است و عرش خدا را به لرزه درمیآورد، ازدواج که تشکیل خانواده است، در باطن عالم موثر است و ارتباط موثری با حقایق الهی عالم دارد. ایندسته از روایات نشاندهنده این حقیقت است که ازدواج به عالم الهی متصل است کما اینکه انسانیت انسانها به حقیقت الهی عالم متصل است. در مباحث عرفانی، حقیقت ازدواج به تنکاح بین اسماء حضرت حق در عالم لاهوت بازمیگردد و زن و مرد با تعامل سازنده با یکدیگر میتوانند به مقام جمع اسمائی خود که مقام ولایت است، برسند و غایت زندگی الهی خود را بچشند.