تاریخ : Sat 20 Feb 2021 - 10:35
کد خبر : 51853
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

وقتی تلویزیون از بسازبفروش‌های سینما تقلید می‌کند

میلادجلیل زاده:

وقتی تلویزیون از بسازبفروش‌های سینما تقلید می‌کند

کار مدیران صداوسیما کاملا شبیه نوع فعالیت سطح‌پایین‌ترین تهیه‌کنندگان سینمای تجاری شده است؛ همان‌ها که به هیچ‌وجه جرات استفاده از ایده‌های نو و چهره‌های نو را ندارند و تنها سراغ قالب‌های امتحان‌پس‌داده و چهره‌هایی که استقبال از آنها تضمین شده است، می‌روند.

میلادجلیل زاده، روزنامه نگار: این دیگر تقریبا به یک رویه عادی تبدیل شده که به‏محض روی آنتن رفتن برنامه‌های پولساز پرسازوبرگ در صداوسیمای ایران، خبر کپی بودن آن از روی یک برنامه خارجی منتشر شود. آیا چشمه ذوق ایرانیان دیگر خشکیده و از میان این ۸۵ میلیون آدم، حتی یک نفر را نمی‌توان پیدا کرد که برای تولید برنامه‌های دست‌اول تلویزیونی، ایده و خلاقیت داشته باشد. پرواضح است که مساله به مدیریت صداوسیما، مخصوصا در سال‌های اخیر برمی‌گردد. در سال‌های اخیر مرتب از حجم و کیفیت سریال‌ها کاسته شد و در عوض کفه برنامه‌سازی تلویزیونی سنگین‌تر. خود این قضیه فی‌نفسه یک خطای استراتژیک مهم و موثر بود چه اینکه می‌بینیم در جهان اقبال مردم و مخاطبان به مدیوم سریال بسیار بالا رفته و خالی کردن چنین میدانی به‌مثابه ترک کردن سنگرهایی است که امکان دارد بازپس‌گیری‌شان بسیار دشوار باشد. اما در همین مدیوم برنامه‌سازی که جای مجموعه‌های تلویزیونی را گرفته است هم خبری از گفت‌وگو و چالش‌های جدی نیست و چند سالی می‌شود که مدیران و سازمان با زبان بی‌زبانی به مردم گفته‌اند «تنها سرگرمی است که می‌ماند».

وقتی درباره کپی بودن برنامه‌های پرسازوبرگ تلویزیون ایران صحبت می‌شود، از همین دایره که در چند مرحله تنگ‌تر شده، صحبت می‌شود. سریال‌سازی را به نفع برنامه‌سازی محدود و متروک کردند و در همان برنامه‌سازی هم نمونه‌های جدی و چالشی و گفت‌وگومحور را به نفع سرگرمی و شو و مسابقه کنار گذاشتند. حالا در ظرف آنچه باقی مانده، یعنی برنامه‌های سرگرمی‌محور هم هر چیزی که می‌بینیم کپی است. این توضیحات برای این لازم بود که توجه کنیم با یک معضل ساختاری روبه‌رو هستیم، نه چیزی که تصادفا و در چند مورد بخصوص رخ داده باشد. معمولا مدیران سازمان در قبال چنین انتقاداتی سکوت می‌کنند اما وقتی به‌جد لازم شود که کسی در این خصوص اظهارنظری بکند، معمولا با سفسطه‌های بی‌پایان و بی‌اساس راجع‌به اینکه کپی‌کاری اگر خوب انجام شود و چنین و چنان باشد، بلامانع خواهد بود، مواجه می‌شویم. اینها در نظر نگرفتن عمدی یا غیرعمدی بدیهیات است. در علم بلاغت خودمان هم که به تبیین صنایع ادبی پرداخته، چند مورد راجع‌به چیزهایی ازقبیل «تضمین» و «تلمیح» یا «به استقبال رفتن» صحبت شده است که اینها همگی قالب‌هایی چارچوب‌مند برای استفاده از مضامین دیگران در شعر یا نثر هستند؛ اما در قسمت انتهایی همان کتاب علم بدیع، بخش دیگری به‌عنوان سرقات ادبی اضافه شده است و کاری که صداوسیمای ما در سال‌های اخیر می‌کند، همین است؛ سرقت ایده. این کار الهام گرفتن از تجربیات دیگران نیست، بلکه آماده‌خواری است و این تقسیم‌بندی که یک‌سوی آن الهام و استفاده از تجربیات دیگران قرار می‌گیرد و در سوی دیگر سرقت ایده و کپی‌کاری، بحث روشنی است که از سوی پاسخ‌دهندگان صداوسیما درخصوص اعتراض به کپی‌کاری‌ها نادیده گرفته می‌شود.

کار مدیران صداوسیما کاملا شبیه نوع فعالیت سطح‌پایین‌ترین تهیه‌کنندگان سینمای تجاری شده است؛ همان‌ها که به هیچ‌وجه جرات استفاده از ایده‌های نو و چهره‌های نو را ندارند و تنها سراغ قالب‌های امتحان‌پس‌داده و چهره‌هایی که استقبال از آنها تضمین شده است، می‌روند. چنین رفتاری را از یک رسانه غیرخصوصی مثل صداوسیما نمی‌توان پذیرفت که قرار نیست بنگاه درآمدزایی باشد و کار ویژه‌اش رفتن سراغ موضوعات، حیطه‌ها و حوزه‌هایی است که صرفه اقتصادی ندارند، اما فواید دیگری دارند. گذشته از بحث درباره اینکه آیا راجع‌به تنگناهای اقتصادی حق با مدیران سازمان است یا نه، به‌طور مسلم حتی اگر این مجموعه با تنگناهای مالی هم مواجه باشد، حل مسائل دیگری مثل عدم شفافیت مالی و فربه بودن ساختار اداری اولویت بیشتری نسبت به تعطیل کردن سریال‌سازی، لبریز کردن‌ آنتن از تبلیغات بازرگانی کلافه‌کننده و کپی‌کاری به جای خلاقیت در برنامه‌سازی را دارند. مدیران سازمان یا به‌عبارت درست‌تر، بازوهای رسانه‌ای آنها، معمولا با این احتجاج به نقدها درخصوص کپی‌کاری‌هایشان پاسخ می‌دهند که مگر این کار چه اشکال یا چه ضرری دارد؟ اولا می‌توان پرسید سپردن کار به آدم‌هایی که خلاقیت ندارند و متخصص کارچاق‌کنی و کپی‌برداری و این‌جور چیزها هستند، به‌مرور زمان چه بر سر ساختار صداوسیما خواهد آورد؟ آیا بچه‌زرنگ‌سالاری کاملا بی‌خطر است و هیچ صدمه‌ای نه‌تنها به ساختار صداوسیما، بلکه به ساختار فرهنگی کشور نمی‌زند؟ نکته دوم این است که تلویزیون ایران با کپی‌برداری بی‌فکر و به‌زعم مدیرانش بی‌خطر از روی برنامه‌های خارجی، قالب ذهنی مخاطبانش را برای دیدن تولیدات شبکه‌های خارجی آماده می‌کند. این درحالی است که صداوسیما باید برای فرهنگ کشور به‌عنوان دژی در برابر ورود عناصر نامطلوب و ناهمگون عمل کند؛ وگرنه چندان نیازی به وجود آن و صرف بودجه و هزینه‌های سنگین نیست.

به‌طور مثال پس از روی آنتن رفتن برنامه‌ای مثل عصر جدید، در بین ویدئوهای پربازدید اینستاگرام، قطعه‌های مربوط به مسابقات استعداد‌یابی در کشورهای خارجی هم بسیار پرتعداد شدند. نکته سوم مربوط به کارویژه‌ای است که هرکدام از این برنامه‌ها در ساختار فرهنگی کشور تولیدکننده‌شان دارند. مثلا شوهای استعدادیابی که هم تعریف غیرسازنده‌ای از مفهوم استعداد ارائه می‌دهند و هم به سلبریتی‌ها مرجعیت‌بخشی می‌کنند، در ساختار نظام سرمایه‌داری و کشورهای متعلق به این بلوک، یک عنصر همخوان و مطلوب هستند و تلویزیون ما طی سال‌های اخیر تعداد قابل‌توجهی از برنامه‌هایش را از روی این برنامه‌ها که در چنین سیستم‌هایی و با چنین کارکردهایی تولید شده‌اند، کپی کرده و لابد تصور می‌کند که با عوض شدن مجری‌ها و اضافه شدن چند ممیزی، خاصیت و کارکرد این نوع برنامه‌ها هم عوض می‌شود.

به هرحال روی کاغذ می‌شود به‌راحتی این ادعا را به مرحله اثبات نزدیک کرد که صداوسیمای ایران را همین حالا هم می‌توان با همین بودجه و بدون اسپانسرسالاری و کارهایی از این دست اداره کرد و آن را به ریلی بازگرداند که در مسیر انجام وظیفه‌های اصلی‌اش حرکت می‌کند. آنگاه شاید بشود به کسانی که امروز از وضع موجود دفاع می‌کنند و آنچه رخ می‌دهد را تنها صورت ممکن برای اداره صداوسیما می‌دانند و البته هیچ استدلالی را هم در رد حرف‌هایشان نمی‌پذیرند، یک نمونه عینی نشان داد و بحث را تمام کرد. به هرحال این مساله یک معضل ساختاری در صداوسیماست و با نقد و نصیحت به این راحتی‌ها حل نمی‌شود.