تاریخ : Tue 22 Sep 2020 - 10:06
کد خبر : 46100
سرویس خبری : نقد روز

عملیات بیت‌المقدس برای بازپس‌گیری خرمشهر طراحی شد نه اتمام جنگ

صمدی، پژوهشگر حوزه دفاع مقدس:

عملیات بیت‌المقدس برای بازپس‌گیری خرمشهر طراحی شد نه اتمام جنگ

عملیات بیت‌المقدس برای بازپس‌گیری یکی از شهرهای اشغالی طراحی شد نه برای اتمام جنگ و از اول بنا و قرار این نبود که جنگ پس از خرمشهر خاتمه یابد که برخی مطالبه کنند که چرا جنگ ادامه پیدا کرده است.

به گزارش «فرهیختگان»، محمدعلی صمدی، پژوهشگر حوزه دفاع مقدس در گفت‌وگو با «فرهیختگان» به تشریح راهبرد عقلانی جنگ پس از فتح خرمشهر و پذیرش قطعنامه پرداخت که مشروح این گفت‌وگو در ادامه آمده است.

رهبر انقلاب در بحث عقلانیت هشت‌سال دفاع مقدس نکاتی را مطرح کردند، با توجه به اینکه ما دو نقطه‌عطف در جنگ داریم که یکی از آنها ادامه جنگ بعد از شکستن حصر خرمشهر و دیگری پذیرش قطعنامه بود، در این موارد تحلیل شما از موضوع عقلانیت چیست؟

درباره چرایی جنگ پس از فتح خرمشهر، یک سوال غلط و انحرافی مطرح شده است که چرا بعد از فتح خرمشهر ما جنگ را ادامه دادیم؟ اصل ماجرا این است که چه کسی گفته و براساس کدام عقلانیت ما بعد از فتح خرمشهر باید جنگ را متوقف می‌کردیم؟

آیا ما جایی این نکته را تعهد داده بودیم؟ یا کسی مثلا قبل از عملیات بیت‌المقدس ادعا کرده بود که این آخرین عملیات ماست؟ هیچ‌کجا چنین چیزی مطرح نشده بود. بحث همیشه بیرون راندن و تنبیه متجاوز بود. لذا این سوال به غلط با اغراض سیاسی مطرح شده است.

  عملیات بیت‌المقدس برای بازپس‌گیری خرمشهر طراحی شد نه اتمام جنگ

درباره طراحی و چرایی عملیات بیت‌المقدس که به فتح خرمشهر منجر شد، توضیح دهید.

عملیات بیت‌المقدس برای بازپس‌گیری یکی از شهرهای اشغالی طراحی شد نه برای اتمام جنگ و از اول بنا و قرار این نبود که جنگ پس از خرمشهر خاتمه یابد که برخی مطالبه کنند که چرا جنگ ادامه پیدا کرده است؟ ماشین نظامی کشور سلسله عملیات‌هایی را با دو هدف طراحی کرده و به تصویب شورای عالی دفاع رسانده بود: اول آزادسازی مناطق اشغالی و عقب‌راندن دشمن به مرزهای بین‌المللی و دوم به دست آوردن اهرم فشار جهت مذاکرات بعد از جنگ. این دقیقا یک هدف‌گذاری مبتنی‌بر رفتار عقلانی و اصول پذیرفته‌شده نظامی و سیاسی است و هیچ عقل سالمی نمی‌تواند به آن ایرادی بگیرد.  اساسا باید پرسید این سوال سربرآورده که خرمشهر ما را به این دو اصل رسانده است؟ خرمشهر که آزاد شد نه ما به مرزهای بین‌المللی رسیده بودیم، نه جایی برای اعمال فشار بر عراق داشتیم و طبیعتا جنگ باید ادامه پیدا می‌کرد. این حکم عقل بود.

این شبهه را اولین‌بار در زمان جنگ چه کسی مطرح کرد؟

اولین بار نهضت آزادی در همان زمان جنگ مطرح کرد، کسی هم خیلی وارد مناقشه با آنها نشد چون استدلال درستی نداشتند. روی چه حسابی باید به دشمن اعلام می‌کردیم که خیالت راحت. ما شهرمان را گرفتیم و دیگر کاری با تو نداریم؟ کدام عقل سالمی این را می‌پذیرد؟ بعد از عملیات فتح خرمشهر، فاصله ما با ارتش دشمن حداکثر یک‌کیلومتر بود.

 تمام شهرهای مرزی ما در برد توپخانه معمولی عراق بود درحالی که نزدیک‌ترین شهر عراقی با ما 17کیلومتر فاصله داشت. دیگر اینکه ارتش عراق آسیب جدی ندیده بود، بعثی‌ها سه سپاه داشتند و صرفا یکی از آن سه سپاه آسیب‌های جدی دیده بود و دو سپاهش دست‌نخورده بودند. بازسازی این خسارت برای عراق کاری نداشت. بعدها هم قدرت بازسازی عراق را به چشم دیدیم. اینها در ابتدای جنگ با سه سپاه جنگ را آغاز کرد اما در آخر جنگ نزدیک به 10سپاه داشت. یعنی به‌راحتی توانایی بازسازی داشت. اما بازهم از همه مهم‌تر توجه به این نکته است که عملیات بیت‌المقدس یک عملیات ناقص بود و این مسائل در مباحث نظامی طبیعی است. عملیات کامل به عملیاتی می‌گویند که شما بتوانید به یک خط پدافندی قابل دفاع برسید. در بیت‌المقدس اصلا به چنین نقطه‌ای نرسیده بودیم. اولین حد قابل دفاع ما، ساحل شط‌العرب بود. بین خط اول ما و ساحل شط‌العرب، یک فضای خالی غیرقابل دفاع وجود داشت که تهدیدی جدی بود.

  طبق طرح اولیه عملیات بیت‌المقدس، ما فکر می‌کردیم خرمشهر را فتح کنیم

اصلا بگذارید بگویم که طبق طرح نهایی عملیات بیت‌المقدس، ما فکر نمی‌کردیم خرمشهر را بشود مستقیما آزاد کرد و از همین بابت قرار بود خرمشهر را دور بزنیم و بصره را بگیریم، یعنی خودمان را به حاشیه شط‌العرب برسانیم که در این صورت بصره سقوط می‌کرد و وقتی بصره را می‌گرفتیم خرمشهر خودبه‌خود آزاد می‌شد، اما عراق فهمید قضیه چیست و خرمشهر را یک مقدار سست گرفت، البته بنای پس دادن نداشت فقط یک مقدار سست گرفت که بتواند بصره را محکم نگه دارد.  به این ترتیب خرمشهر آزاد شد و بصره ماند. بعد ما سر صبر ایستادیم و خستگی‌هایمان را بیرون کردیم و جشن پیروزی گرفتیم و هلهله و شادی و تبریک و سپس به‌سراغ ادامه عملیات رفتیم. شاید همین جشن‌های پرسر و صدا بود که این توهم را دامن زد که لابد جنگ تمام شده است.

عملیات رمضان در واقعیت ادامه عملیات بیت‌المقدس بود اما نتیجه نگرفتیم. چون دیگر عراق دیگر حواسش را جمع کرده و زمین‌های اطراف بصره را به مسلح‌ترین اراضی دنیا تبدیل کرده بود. از این به بعد ما هر عملیاتی کردیم، برای تکمیل بیت‌المقدس بود، والفجر مقدماتی، خیبر و بدر و... همه برای رسیدن به هدفی بود که در عملیات بیت‌المقدس ناقص مانده بود.

ما بنا نداشتیم جنگ هشت‌سال طول بکشد، هر سال می‌گفتیم این عملیات آخر است. هر سال تاکتیک جدیدی را امتحان می‌کردیم که به همان دو اصلی که اول صحبت‌ها گفتم برسیم.

  عراق در اواخر جنگ به یک هیولای نظامی تبدیل شده بود

پس این عملیات‌ها تا قطعنامه سال 67 ادامه داشت، در آن زمان چگونه به این قطعیت برای پذیرش رسیدیم؟

بله، دیگر در آن مقطع همه دنیا به حمایت صدام آمدند و ارتش بعث به یک هیولای نظامی تبدیل شد. متحدان صدام هم از شکست قطعی ایران ناامید شده بودند و هم از تغذیه این غول بی‌شاخ و دم خسته. رسما می‌خواستند یک‌جوری کار تمام شود که آبرویشان نرود.

  دنیا در مقابل اخبار جنگ بی‌حس شده و صدام محبوبیت پیدا کرده بود

لذا سال 67 دیگر زمان ادامه جنگ نبود، مخصوصا پس از هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری که همه دنیا درمقابل این اتفاق سکوت کرد، قوه عاقله نظام به این نتیجه رسید که دنیا کاملا درمقابل اخبار جنگ بی‌حس شده و از طرف دیگر صدام هم محبوبیت پیدا کرده است.

  صدام سال 67 تبدیل به چهره سلبریتی سیاسی خاورمیانه در رسانه‌های غربی شده بود

ظریف یکجا در مجامع غربی گفته بود صدام زمانی شخصیت خوب شما بود، این را درست می‌گویند و مبالغه نکرده است، صدام در سال 67 در رسانه‌های غربی تبدیل به چهره سلبریتی سیاسی خاورمیانه شده بود، یعنی هرچه می‌گفت باور می‌کردند و هرکسی هم مقابلش قرار داشت باورش نمی‌کردند.

ما هروقت عملیات می‌کردیم، بعد می‌رفتیم ببینیم حالا چه کسی پای میز مذاکره می‌آید درحالی که سال 67 دیدیم که دیگر این خبرها نیست و کسی پای‌کار نمی‌آید. اگر ضعف نشان بدهیم، همه به حساب قدرت صدام خواهند گذاشت و فشارها بیشتر خواهد شد. از طرفی می‌دیدیم تلاش ما هم نادیده گرفته می‌شود. شرایط اقتصادی هم بد بود ولی علت اصلی به‌نظر من تنگنای اقتصادی نبود. فهمیدیم تلاش‌ها در جبهه، قابل تکمیل در عرصه جهانی نیست.

  کشورها با طمع و ولع برای عراق دلالی اسلحه می‌کردند

صدام با مجموعه‌ای قدرتمند از شبکه‌های اقتصادی کار خود را پیش می‌برد، قیمت نفت در همه دنیا به پایین‌ترین حدش رسیده بود. همه تشنه دلار بودند. از آن طرف هم کویت و عربستان تولید نفت‌شان را بالا برده بودند و بی‌حساب در جیب عراق دلار می‌ریختند. به این ترتیب بازار اسلحه داغ شده بود و همه گرگ‌های گرسنه دلار، با دیدن جیب‌های پرپول عراق که برای اسلحه هر مبلغی را می‌پرداخت، آب از لب و لوچه‌شان سرازیر شده بود. معامله‌های کلان به‌صورت میلیاردی صورت می‌گرفت و برای کشورهای درمانده از پایین آمدن درآمد نفت، واقعا نقطه امید بود. بنابراین ما دیدیم که دیگر ادامه دادن جنگ در این فضا فایده‌ای ندارد و عملیات‌ها، اگرهم توان انجامش را داشته باشیم، قابل پیگیری نیست.

  ما هیچ‌وقت قصد نداشتیم قطعنامه سازمان‌ملل را نپذیریم

یعنی پذیرش قطعنامه نیز در بستر عقلانیت رخ داد؟

این‌هم یک فرض و گفته غلطی است که ما قطعنامه را نپذیرفتیم. اصلا شدنی نبود. ما هیچ‌وقت قصد نداشتیم قطعنامه سازمان‌ملل را نپذیریم، اصلا این امکان وجود ندارد؛ شما حداکثر می‌توانید به آن بی‌توجهی کنید و ملتزم نباشید، وقتی قطعنامه صادر می‌شود یعنی تمام کشورها طرف آن هستند و فقط شما نیستید، مگر اینکه وتو شود. سه حالت دارد؛ یا مثل ده‌ها قطعنامه که درمورد رژیم صهیونیستی دادند و وتو شد، باطل شود، یا مثل رژیم صهیونیستی که به تمام قطعنامه‌های وتو نشده بی‌توجهی می‌کند. این رژیم الان چهار یا پنج قطعنامه وتونشده سنگین در کارنامه‌اش دارد، ولی یک بندش را اجرا نمی‌کند، حالت سوم هم که پذیرش قطعنامه و التزام به آن است. اصلا بنا نیست شما بپذیرید یا نپذیرید چراکه این قطعنامه برای تمام دنیاست. جایی هم ثبت نشده که ما قطعنامه را قبول نکردیم، ما فقط اعلام کردیم باید اولویت بندهایش عوض شود که کسی زیر بار نرفت. از زمان تصویب قطعنامه که تیرماه سال 66 بود تا قبول و امضای قطعنامه یک‌سال طول کشید. قطعنامه که اعلام شد صدام فردای آن روز اعلام کرد من ملتزم به قطعنامه هستم ولی یک‌طرفه نمی‌شد و ما هم باید اعلام می‌کردیم که ملتزم به قطعنامه هستیم. ما گفتیم باید جای این بندها عوض شود تا ما ملتزم به قطعنامه شویم که انجام نشد. این یعنی دست‌مان برای مذاکرات به هیچ‌کجا بند نبود. دوباره حساب کردیم می‌رویم یک شهرشان را می‌گیریم، اهرم فشار می‌شود که شرایط ما را لحاظ کنند.

کدام شهر بود؟

آن شهر حلبچه بود، حلبچه را هم عراق خودش بمباران و ویران کرد که بگوید از این خبرها نیست و باید با همین شرایط پای قطعنامه بیایید. ما به محض اینکه قطعنامه را پذیرفتیم، عراق شروع کرد به پیشروی در داخل کشور ما.عقلانیت نظامی به صدام هم حکم می‌کرد که برای مذاکرات آتی، به یک اهرم فشار احتیاج دارد. او دوباره می‌خواست خرمشهر را بگیرد که نتوانست و به ناچار پشت مرزهای بین‌المللی متوقف شدیم. البته دوهزار کیلومتر هم دست عراق بود که دیگر آنها با مذاکره سیاسی آزاد می‌شد.

آنها هم آزاد شد؟

بله. صدام قبل از اینکه به کویت حمله کند همه اراضی ما را پس داد، آنها همه اسرا را پس دادند و همه اراضی اشغال شده را آزاد کرده و معاهده الجزایر را پذیرفتند، درنهایت بین ما و صدام هرچه اتفاق افتاد، اصلا ربطی به قطعنامه نداشت.

 

اخبار مرتبط:

محمد اسماعیل کوثری در گفت‌وگو با «فرهیختگان»: