به گزارش «فرهیختگان»، شهید مطهری عاشورا را عقلانی تفسیر میکند، حتی بهدلیل طرح «حماسه حسینی» و بهدلیل مبارزه با تحریفات با برخی احساسات هم مقابله میکند. سیدمهدی شجاعی عاشورا را با روشی فاخر و معتدل بهصورت لطیف و احساسی و در قالب روضه مکتوب بیان میکند. اما میتوان گفت شهید آوینی عقل و احساس را توأم با هم درگیر میکند، بلکه فراتر از عقل و احساس و به مقام جمع آنها ذیل عشق میرود.
«روایت فتح» (گنجینه آسمانی) و «فتح خون» دو اثر پرجاذبه آوینی هستند که در دوران معنوی زندگی او -در دهه60- نگاشته شدهاند. رشد و اوج نظری آوینی از سال 68 به بعد است، ولی ایندو بهصورت اشارهوار حاوی بذر اندیشههایی بودند که او سالها بعد در مقالات سوره تبیین کرد.
«فتح خون» مقتلنگاری و پژوهشی تاریخی نیست. نقلقولها فقط از یک کتاب (کتاب «پس از پنجاه سال» نوشته مرحوم استاد سیدجعفر شهیدی) است و دیگر ارجاعات مانند ارجاع به موسوعه کلمات الامامالحسین(ع)(1)، کار ویراستار بوده است. این کتاب روضه مکتوب هم نیست. روضه بیان احساسات در مورد مظلوم است. ولی در «فتح خون» معرفت و احساس با هم درهمآمیخته است و پرسشگری و تفسیر واقعه چیزی از احساس و عشق به امام در کتاب کم نمیکند. در اصل پرسشها برای فهم موقعیتهاست و برای شکستن مواجهه عادی و از سر عادت با روایتهای موثقی که از کربلا سراغ داریم. مخاطب برای ماندن با «فتح خون» باید در عالَم آوینی وارد شود و این پرسشها از آنروست که به میان میآید.
ویژگی آشکار کتاب گزارش از متن واقعه بههمراه گفتار «راوی» است. البته در متن گزارش هم تحلیلهای تاریخی وجود دارد و فقط به نقل صرف بسنده نشده است، اما «راوی» از ظاهر تاریخ فراتر میرود. متن اصلی نقل و تحلیل تاریخ ظاهری است و متن راوی گزارش تاریخ باطنی. راوی وقایع تاریخ را بر اساس مواجههای انفسی تحلیل میکند و در یکجا(2) صراحتا میگوید: «راستی که تحلیل وقایع تاریخ سخت دشوار است. سرّ دشواری کار، پیچیدگی روح آدمی است.» آوینی امام را باطن عالم میبیند و در اوج تحلیل خود در همان فصل اول میگوید: «عجب تمثیلی است اینکه علی(ع) مولود کعبه است... یعنی باطن قبله را در امام پیداکن! اما ظاهرگرایان از کعبه نیز تنها سنگهایش را میپرستند.» و بر این اساس تاریخ را هم شأنی از شئون و در نسبت با امام میداند، پس بسیاری از وقایع عاشورا را هم از این منظر میبیند. مثلا در ماجرای اماننامهای که عبداللهبن جعفر طیار، شوی زینب کبری(س) از یحییبن سعید، حاکم مکه، برای امام میگیرد، میگوید: «عجبا! امام مأمن کره ارض است و اگر نباشد، خاک اهل خویش را یکسره فرومیبلعد، و اینان برای او اماننامه میفرستند... و مگر جز در پناه حق نیز مأمنی هست؟ عقل را ببین که چگونه در دام جهل افتاده است!»
قبل از طرح مساله اصلی باید باز این نکته را پیش کشید که درک دشواریهای تاریخ برای شهید آوینی ملازم با پرسشگری اوست. نویسنده گاهی سوالاتی از تاریخ مطرح میکند، مثلا از شخصیتهای تاریخی. عبداللهبن زبیر که بود؟ (ص12). یا مردانی چون «حبیببن مظاهر» و «مسلمبن عوسجه» که در کوفه نیز مسلم را همراهی میکردند، چه شد که چون مسلمبن عقیل از مسجد بیرون آمد، هیچکس با او نبود؟ خدا میداند. روایات در اینباره گویایی ندارند. (ص28)
در همان فصل اول راهنیافتن به برخی داناییها آه آوینی را برمیآورد: «گوش کن که قافلهسالار چه میخواند: و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل... آیا تو میدانی که از چه امام آیاتی که در شأن هجرت نخستین موسی است فرامیخواند؟ عقل محجوب من که راه به جایی ندارد... ای رازداران خزاین غیب، سکوت حجاب را بشکنید و مهر از لب فروبسته اسرار برگیرید و با ما سخن بگویید. آه از این دلسنگی که ما را صُمُّ بُکم میخواهد... آه از این دلسنگی!»
بهنظر میرسد طرح کلی عالم درنظر آوینی بایستی کاملتر شود تا پاسخها نیز کاملتر شوند. گاه آوینی صادقانه پرسشی بیپاسخ مطرح میکند. اینجاست که سوال مهم دیگری -که ممکن است برای عدهای چندان مهم نبوده یا حتی آزارشان دهد- پیش میآید که امام(ع) بعد از گفتوگو با حر راه مراجعت در پیش گرفت، این سخن در بسیاری از تواریخ آمده است، اما بهراستی آیا امام قصد مراجعت داشتهاند؟ (ص58) پاسخی داده نمیشود و پرسش از تاریخ در جان پرسشگر سید باقی میماند تا شاید عنایتی ببیند. پرسش هم نشانه جهل است و هم نشان جستوجوگری. آوینی هنوز به همه وجوه آگاه نبود، ولی عطش او برای فهمیدن جذاب و راهگشاست.
بههرحال راوی مخاطب را درگیر تاریخ حیات باطنی انسان میکند که موضع خود را نسبتبه عاشورا و جایگاه خود را نسبتبه طرح کلی عالم روشن کند و از فلکزدگی (اسارت در تاریخ ظاهری) نجات یابد. کلمه تاریخ یک کلمه کلیدی در کتاب است(3) که اشاره به «طرح کلی عالم» دارد. عبارتی که خود شهید آوینی بعدها در مقالهای تحت عنوان «دولت پایدار حق فرامیرسد»(۴) آورده است. برای بیان این مساله یعنی تفسیر باطنی (تاریخی) از عالم و کربلا چند مفهوم کلیدی پیش کشیده میشود؛ عقل و عشق، سیاره رنج، تماشاگه راز و باطن عالم.
«فتح خون» مانند متن «روایت فتح» در اوجی ادبی قرار دارد. زبان «فتح خون» مانند زبان «گنجینه آسمانی» است. بههمین دلیل «راوی» حیث تاریخی را با انسان معاصر پیوند میدهد، بلکه انسان معاصر را در طرحی کلی از عالم قرار دهد: «صحرای بلا به وسعت تاریخ است و کار به یک یا لیتنی کنت معکم ختم نمیشود. اگر مرد میدان صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ انسی اینگونه هست یا خیر!»(۵) او در حال رسیدن به طرح کلی عالم بود و بر این اساس ماجرای عاشورا را هم در این طرح قرار میدهد که تاریخ مصرف ندارد و مخاطب را درگیر «قافله عشق در سفر تاریخ» میکند: «ای دل! تو چه میکنی؟ میمانی یا میروی؟»
اما این قافله از دید آوینی چه ماهیتی دارد؟ او معتقد است تاریخ در «سیاره رنج» اتفاق میافتد و برای مواجهه با رنج باید عقل و «خود» را واگذاشت: «یاران! اینجا حیرتکده عقل است... و تا «خود» باقی است، این «حیرت» باقی است. پس کار را باید به «مِی» واگذاشت؛ آن مِی که تو را از «خویش» میرهاند و من و ما را در مسلخ او به قتل میرساند. آه! انالله شاء ان یراک قتیلا(6)!»
او این رنج را در مصداق تشنگی بهخوبی با نگرش توحیدی بهتصویر میکشد: «زمین و آسمان در انتظارند. فرات تشنه است و بیابان از فرات تشنهتر و امام از هردو تشنهتر. فرات تشنه مشکهای اهلحرم است و بیابان تشنه خون امام و امام از هر دو تشنهتر است؛ اما نه آن تشنگی که با آب سیراب شود... او سرچشمه تشنگی است.»(7) نکته جالب اینجاست که او مساله «اختیار» بشر را در جدال عقل و عشق تبیین میکند: «مرد این میدان کسی است که با اختیار، از اختیار خویش درگذرد و طفل ارادهاش را در آستان ارادت قربان کند... و چون اینچنین کرد، درمییابد که غیر او را در عالم اختیار و ارادهای نیست و هرچه هست اوست (8).»
نهایتا خلاصه بحث را میتوان در این عبارت دید: قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرمودهاند: «کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا.»
پینوشتها:
1. موسوعه بعد از نگارش کتاب منتشر شده است.
2. از فصل «قافله عشق در سفر تاریخ». این عبارت مربوط به ماجرای حر است.
3. این عبارت قریب به 30 مرتبه در کتاب تکرار میشود.
4. این مقاله در کتاب «آغازی بر یک پایان» منتشر شده است.
5. فصل «ناشئه اللیل».
6. همان.
7. همان.
8. فصل «تماشاگه راز».
* نویسنده: رضا کریمی، دانشجوی دکتری تفسیر تطبیقی