تاریخ : Mon 10 Aug 2020 - 13:42
کد خبر : 44327
سرویس خبری : ایده حکمرانی

آن حجی که به غدیرخم ختم شـد

چرا ابلاغ «اکمال دین و اتمام نعمت» از عرفه تا غدیر خم به تاخیر افتاد

آن حجی که به غدیرخم ختم شـد

هر قدر زمان می‌گذرد دغدغه استمرار حکمرانی اسلامی، آن‌گونه که مرضی خداوند متعال باشد، در وجود مبارک رسول خدا(ص) بیشتر می‌شود. این نگرانی فقط از طریق تعیین جانشین از سوی خدا، رفع شدنی است و به‌همین‌خاطر، از همان آغاز دعوت عمومی، با برگزاری مجلس انذار عشیره اعلام شد.

  به گزارش «فرهیختگان»، سال دهم هجری به ماه آخر خود نزدیک شده، پنج‌روز از ذیقعده باقی مانده است. رسول‌الله(ص) اعلام می‌کند که قصد انجام مناسک حج واجب را دارد. این خبر بلافاصله در همه‌جا پیچید. هرکس که می‌توانست خود را برای شرکت در مراسم حج به‌همراه رسول خدا مهیا ساخت. چه لذتبخش و توفیق بزرگی است که کسی بتواند همراه با پیامبر حج برگزار کند. جمعیت شرکت کننده را بین چهل‌هزار تا صدوبیست‌هزار تخمین زده‌اند. (الحلبی نورالدین علی‌بن ابراهیم، 2008 : 3 / 361) این اولین و آخرین حج پیامبر بعد از هجرت به مدینه است. واقدی دلیل آن را شدت اشتغال پیامبر خدا به ترتیب جنگ‌ها دانسته است. (واقدی محمدبن عمر، 1369: 833) لکن به‌نظر می‌رسد که پیامبر خدا از گزاردن حج در شرایطی که مشرکان نیز در آن شرکت می‌کردند کراهت داشتند تا اینکه در سال هشتم مکه فتح شد و سلطه مشرکان بر مسجدالحرام برداشته شد و در سال نهم هجری سوره برائت توسط علی(ع) بر اهل مکه ابلاغ شد و از آن پس، حضور مشرکان در مسجدالحرام و شرکت‌شان در مراسم حج ممنوع شد. از این‌رو، هیچ کراهتی برای رسول‌خدا در گزاردن حج باقی نمانده بود. و نیز گفته شده که تا فتح مکه، حج در زمان واقعی آن (هشتم تا سیزدهم ذیحجه) برگزار نمی‌شده است زیرا مشرکان مراسم حج را هرسال یازده روز به تاخیر می‌انداختند تا نهایتا بعد از هر 33 سال به وقت واقعی‌اش باز می‌گشت. (الحلبی نورالدین علی بن ابراهیم، 2008 : 3 / 360 ).

مورخان این آخرین حج پیامبر را غالبا حجه‌الوداع نامیده‌اند ولی از آن با عنوان حجه‌البلاغ و حجه‌الاسلام نیز یاد شده است. حجه‌الوداع از آن‌رو گفته شده که رسول‌الله(ص) در خطبه‌ای که در عرفات خواندند، اعلام فرمودند که شاید بعد از این سال دیگر در چنین موقفی برای شما سخن نگویم: «أیّها النّاس اسمعوا قولی فلعلّی لا ألقاکم بعد عامی هذا بهذا الموقف أبدا» (ابن‌اثیر جزری، محمدبن محمد، 1424 ق: 2 /170) حجه‌البلاغ گفته‌اند که چون پیامبر خدا در خطبه‌هایی که خواندند از مردم گواه می‌گرفتند که آیا دین خدا را بر شما ابلاغ کرده‌ام و همه یک‌صدا شهادت می‌دادند که ای رسول خدا! ابلاغ کردید. (مسعودی، علی‌بن حسین، 1381: 254) و حجه‌الاسلام را از آن‌رو گفته‌اند که رسول خدا در این حج، احکام اسلام، حلال‌ها و حرام‌ها را بیان داشت. (الحلبی، نورالدین علی‌بن ابراهیم، 2008 : 3/360) ابن‌عباس از گفتن حجه‌الوداع کراهت داشت و حجه‌الاسلام می‌گفت. (ابن‌سعد زهری، محمد، 1417 ق:2/336) لکن به‌نظر می‌آید عنوان حجه‌البلاغ مربوط به آیه شریفه بلاغ است: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ»؛ اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل‌ شده ‌است، به‌طور کامل [به مردم] ابلاغ‌ کن؛ و اگر چنین نکنى، رسالت او را انجام نداده‌اى. خداوند تو را از [خطرات احتمالى] مردم، حفظ مى‌کند؛ و خداوند، گروه کافران [لجوج] را هدایت نمى‌کند. (مائده: 67) و عنوان حجه‌الاسلام مربوط به آیه اکمال و اتمام دین است: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»؛ امروز، کافران از [شکست] آیین شما مأیوس شدند؛ بنابراین، از آنها نترسید و از [مخالفت] من بترسید! امروز، دین شما را برای‌تان کامل ‌کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به‌عنوان آیین [جاودان] شما پذیرفتم.» (مائده:3)   

رسول خدا(ص) در ماه رمضان، علی(ع) را برای جمع‌کردن جزیه مردم نجران یمن و تعلیم احکام اسلامی به ماموریت فرستاد. علی پس از انجام ماموریت به‌سوی مدینه حرکت کرد ولی وقتی شنید که رسول‌الله(ص) برای انجام مناسک حج به‌سوی مکه حرکت کرده است، راه خود را به‌سمت مکه تغییر داد. علی وقتی به نزدیکی مکه رسید یکی از مردان لشکر، ابورافع قبطی را جانشین خود کرد و به وی تاکید کرد که اموال گرفته شده را میان لشکر تقسیم نکند و سپس خود را با عجله به پیامبر رساند. رسول خدا پیش از آمدن علی به همه کسانی که با خود قربانی همراه نداشتند، دستور داد حج‌شان را به عمره تبدیل کرده، بعد از طواف و سعی و نماز از احرام خارج شوند. بسیاری که قربانی همراه نداشتند چنین کردند، حتی فاطمه علیها‌السلام، دختر پیامبر خدا. ولی برخی از انجام این کار اکراه داشتند و چنین دلیل می‌آوردند که چگونه می‌توان درحالی که پیامبر درحال احرام است، ما از احرام خارج شویم. علی‌بن ابی‌طالب درحالی که محرم شده بود بر رسول خدا وارد شد و گزارش ماموریتش را به آن حضرت داد. پیامبر پس از ابراز خشنودی از انجام ماموریت، از علی خواست که مانند دیگر اصحاب که قربانی همراه نداشتند، طواف کند و از احرام بیرون آید. اما علی(ع) می‌گوید من به هنگام محرم شدن به همان امری که شما نیت کردید، نیت کردم و گفتم: «اللهم أن اهل بما اهل به نبیک و عبدک و رسولک محمد» پس رسول خدا نیت او را قبول کرد و از او پرسید که آیا با خود قربانی همراه آورده‌ای؟ علی گفت: خیر. پیامبر علی را در قربانی‌ای که آورده بود شریک کرد و بدین‌ترتیب، علی(ع) در احرام باقی ماند. (الحلبی، نورالدین علی‌بن ابراهیم، 2008 :3/360) روایت دیگر چنین است که علی با خود 34 قربانی آورده بود با 66 قربانی پیامبر، 100 قربانی می‌شد و رسول خدا از این اتفاق مسرور شد و علی را در مناسک حج شریک خود دانست. (یوسفی غروی، محمد هادی، 4:1392/487) واقدی گوید: مجموعه قربانی‌هایی که علی(ع) و پیامبر(ص) از مدینه همراه آورده بودند صد شتر بود. (واقدی محمدبن‌عمر، 1369: 833) از نحوه نیت علی(ع) می‌توان چنین برداشت کرد که نیت اجمالی می‌تواند مجزا از نیت تفصیلی باشد.

 آنگاه رسول خدا از علی خواست که بازگردد و لشکریان را زودتر به مکه بیاورد. علی(ع)، متوجه شد که پارچه‌های غنیمتی میان اصحاب تقسیم شده است و آنها از این پارچه به عنوان لباس احرام استفاده کرده‌اند. علی از این کار آنان ناراحت شد و جانشین خود را سرزنش کرد و دستور داد که همه پارچه را بازگردانند. لشکریان از این کار علی(ع) رنجیده‌خاطر شدند و به پیامبر شکایت بردند. طبری از ابی‌سعید نقل کرده است که مردم از کار علی‌بن‌ابی‌طالب نزد پیامبر شکایت بردند. رسول خدا(ص) برخاست و فرمود: «یا ایها الناس، لا تشکوا علیا، فوالله انه لأخشى فی ذات‌الله- او فی سبیل‌الله- من ان یشکى.» یعنی ای مردم! از علی شکوه نکنید، به خدا سوگند که او در خدا -یا در راه خدا- ترساتر از آن است که از او شکوه کنید. (طبری، محمدبن جریر، 1429ق:3/90) اما این سخن رسول خدا باعث نشد که آنان از شکایت خود دست بردارند. شیخ‌مفید در کتاب «ارشاد» نقل کرده است که پس  از گلایه‌های سربازان از علی(ع)، پیامبر اکرم(ص) به جارچی خود دستور داد که با صدای بلند اعلام کند: «زبان‌های خود را از بدگویی درباره علی بازدارید، همانا او در امور مربوط به خداوند متعال سختگیر است و در امور دینی‌اش مسامحه و چشم‌پوشی نمی‌کند.» (یوسفی غروی، محمدهادی، 4:1392/490)

رسول‌الله(ص) مناسک حج را به‌طور کامل به مسلمانان آموخت و حدود شرعی وقوف در منی و عرفات را تعیین کرد و به گفته واقدی در عرفات پیش از نماز ظهر و عصر و روز عید قربان بعد از نماز ظهر برای مسلمانان خطبه خواند و آخرین مواعظ خود را بر مسلمانان بیان فرمود. ولی خطبه‌های پیامبر در این دو خطبه منحصر نمی‌شود. در تفسیر قمی، خطبه آن حضرت در مسجد خیف در منی روایت شده است. (همان:4/499) حلبی گوید که پیامبر در این حج، پنج خطبه خوانده است (الحلبی، نورالدین علی‌بن ابراهیم، 2008 :3/381) یعقوبی بخش‌هایی از این خطبه‌ها را در کتاب تاریخ خود آورده است.

واقدی درباره نماز رسول‌الله(ص) در طول سفر از مدینه تا مکه و در مکه گفته است که «پیامبر(ص) میان مکه و مدینه با آنکه در کمال امان بود و از کسى غیر خدا ترسى نداشت، نماز را شکسته و دو رکعتى مى‏گزارد و چون به مکه هم وارد شد با آنها هم دو رکعتى خواند و سلام داد و فرمود: اى اهل مکه، شما نمازتان را چهار رکعتى به‌صورت کامل بخوانید که ما مسافریم.» (واقدی، محمدبن‌عمر، 1369: 836) بنابراین، می‌توان گفت که رسول خدا(ص) از مکه اعراض کرده بود و خود را اهل مکه نمی‌دانست. گویا رنجشی که رسول خدا از بیرون راندنش از مکه در دل داشته است، موجب چنین اعراضی شده بود. چنانکه یعقوبی گوید: «رسول خدا در مکه ساکن نگشت و چون به او گفته شد: اى پیامبر خدا، کاش در یکى از خانه‏هاى خود ساکن می‌شدى، گفت: ما کنت لأنزل بلدا اخرجت منه، من آن کس نیستم که در شهرى که مرا از آن بیرون کرده‏اند ساکن شوم.» (یعقوبی، 1:1387/508)

هر قدر زمان می‌گذرد دغدغه استمرار حکمرانی اسلامی، آن‌گونه که مرضی خداوند متعال باشد، در وجود مبارک رسول خدا(ص) بیشتر می‌شود. این نگرانی فقط از طریق تعیین جانشین از سوی خدا، رفع شدنی است و به‌همین‌خاطر، از همان آغاز دعوت عمومی، با برگزاری مجلس انذار عشیره اعلام شد. بعد آن مجلس نیز در مناسبت‌های مختلف، علی(ع) معرفی شده است لکن صراحتی بیش از اینها لازم است. پیامبر خدا با همین نگرانی برای انجام مناسک حج، عازم مکه شد. آن حضرت همواره منتظر نزول وحی بود تا از این نگرانی خارج شود. سوره مائده آخرین سوره قرآن کریم دانسته شود یا نشود (نک: رامیار، محمود، 1362: 593)، دو آیه سوم و شصت‌وهفتم این سوره در همین ایام حجه‌الاسلام یا حجه‌الوداع نازل شده است. برخی مورخان زمان نزول آیه سوم سوره مائده (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً) را هنگام وقوف رسول خدا در عرفه دانسته‌اند. (ابن‌سعد زهری، محمد، 1417 ق: 2/344؛ الحلبی نورالدین علی‌بن ابراهیم، 2008: 3/374 ؛ جصّاص احمد‌بن علی، 1428 ق: 2/392) یعقوبی زمان نزول آیه شریفه را روز حرکت از مکه هنگام وداع با کعبه دانسته است. (یعقوبی، 1:1387/276) منابع شیعی علاوه بر روز هجدهم ذیحجه، روز عرفه را هم ذکر کرده‌اند. درتفسیر کوفی از امام‌باقر(ع) روایت شده است که: جبرئیل در روز جمعه در عرفات این آیه را بر رسول خدا نازل کرد: «الیوم اکملت لکم دینکم....» (فرات کوفی، 1432ق: 2/497ح652) و نیز در تفسیر عیاشی از امام‌صادق(ع) روایت شده است که رسول خدا در روز جمعه در عرفات بودند که جبرئیل این آیه را برای ایشان نازل کرد: «الیوم اکملت لکم دینکم...» (عیاشی، محمد‌بن مسعود، 2:1378/9ح1180) عیاشی به نقل از زراره از امام‌صادق(ع) نقل کرده است که آخرین فریضه‌ای که خدا نازل کرد، فریضه ولایت بود با «الیوم اکملت لکم دینکم ...» و بعد آن هیچ فریضه‌ای نازل نشد تا اینکه خدا رسولش(ص) را قبض روح کرد. (همان: 2/9ح1179)

گرچه برخی کوشیده‌اند مصداق اکمال دین و اتمام نعمت را بیان احکام حج تفسیر کنند ولی علی‌رغم اهمیت فریضه حج، نمی‌توان این دیدگاه را قبول کرد. چون فریضه حج از زمان حضرت ابراهیم(ع) واجب شده بود و حتی در زمان جاهلیت برگزار می‌شد و در سال ششم هجری امر به اتمام حج و عمره نازل شد: «أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ»؛ و حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانید. و اگر محصور شدید [و از اتمام آن به‌جهت بیمارى یا ممانعت دشمن بازماندید]، آنچه از قربانى فراهم شود [ذبح کنید، و از احرام خارج شوید]. و سرهاى خود را نتراشید، تا قربانى به محلش برسد. (بقره:196) پیامبر در این سال ششم با 1400 یا 500 صحابی و 70 شتر قربانی و بدون سلاح برای انجام فریضه حج عازم مکه شدند، ولی اهل مکه مانع از این کار شدند. (ابن‌اثیر جزری، محمدبن محمد، 1424 ق:2/87 ) بلکه اکمال و اتمام دین به فریضه ولایت و تعیین جانشین برای پیامبر از سوی خدا مربوط می‌شود. با نزول این آیه شریفه بر رسول خدا مقرر شد که جانشین تو چه کسی است. از این‌رو، نگرانی پیامبر خدا از جهت استمرار حکمرانی اسلامی رفع شد؛ لکن نگرانی جدی‌تر آن است که چگونه می‌توان آنچه را که از سوی خدا بر وی وحی شده بر مردم ابلاغ کرد. زیرا دشمنی با علی‌بن ابی‌طالب از ناحیه قریش بالاست. جدیدترین آن، مربوط به ماموریت علی(ع) به یمن است که سربازان با مخالفت علی در تقسیم پارچه‌های غنیمتی روبه‌رو شدند و به‌خاطر آن در همین سفر حج از او نزد پیامبر شکوه کردند. پس، ابلاغ این امر بر مسلمانان سخت و دشوار بود. با وصف این، دستور ابلاغ بر پیامبر نازل شد: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ» (مائده:67) رسول خدا از جهت بیان احکام فریضه حج هیچ نگرانی نداشت. زیرا مکه در سال هشتم هجری فتح شده بود و در سال نهم هجری هم سوره برائت نازل شد و توسط علی‌بن‌ابی‌طالب بر اهل مکه ابلاغ شد که هیچ مشرکی پس از این، حق ندارد وارد مسجدالحرام شود یا حج به‌جا آورد. پیامبر حتی از اینکه به کسانی که با خود قربانی نیاورده بودند، دستور دهد از احرام خارج شوند، هیچ ترس و نگرانی نداشتند. تمام نگرانی ابلاغ جانشین تعیین‌شده از سوی خدا بوده است. ولایت همان چیزی است که اگر رسول‌الله(ص) آن را بر مردم ابلاغ نکند، گویی که رسالتش را تبلیغ نکرده است. حتی قرآن کریم اذعان به نگرانی‌های پیامبر کرده است ولی می‌فرماید که خدا تو را از مردم حفظ می‌کند و آنان که در دل، کفر می‌ورزند، هدایت نخواهد کرد. پس، بر پیامبر خدا واجب شده است که جانشین تعیین‌شده از سوی خدا را ابلاغ کند. با وصف این، هنوز ابلاغ آن بر رسول خدا دشوار است. این ابلاغ باید در همان موسم حج، در عرفه یا منی یا مسجدالحرام، انجام می‌شد ولی به تاخیر افتاده است و جبرئیل(ع) در مسیر بازگشت پیامبر به مدینه، چند بار بر پیامبر وارد می‌شود و آیه ابلاغ را بر آن حضرت یادآور می‌شود تا اینکه رسول‌الله(ص) در منطقه جحفه، کنار برکه آبی به نام غدیر خم توقف می‌کند و همه مسلمانان را امر می‌کند در آنجا اجتماع کنند و حتی دستور می‌دهد کسانی که مسیرشان جدا شده است نیز بازگردند تا برای همه خطبه‌ای تاریخی قرائت بفرمایند. زراره این داستان را از امام‌صادق(ع) چنین روایت کرده است:

زراره گوید: شنیدم امام‌صادق(ع) فرمود: چون رسول خدا(ص) در حجه‌الوداع عزم مکه کرد و پس از انجام مناسک از آن خارج شد و در روایتی دیگر و 12هزار نفر یمنی و پنج‌هزار مرد از مدینه وی را مشایعت کردند جبرئیل در میان راه نزد وی آمده پس به وی گفت: یا رسول‌الله، خداوند متعال سلامت می‌رساند و سپس این آیه را خواند: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ. پس پیامبر(ص) فرمود: «یا جبرئیل، مردم نومسلمانند، بیم آن دارم که پریشان‌فکر شوند و سرپیچی کنند.» پس جبرئیل به جایگاه خود بازگشت و روز بعد بر وی نازل شد که پیامبر(ص) در غدیرخم بود، سپس به وی فرمود: «یا محمّد(ص): بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ». پس به وی فرمود: «ای جبرئیل؛ بیم آن دارم که صحابه‌ام با من مخالفت کنند.» پس جبرئیل به آسمان رفت و روز سوم نزد آن حضرت بازگشت که رسول خدا(ص) در مکانی بود که آن را به نام غدیرخم می‌گفتند، پس به آن حضرت گفت: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» چون رسول خدا(ص) این آیه را شنید، به مردم فرمود: «شتر مرا بخوابانید که به خدا سوگند تا پیام و رسالت پروردگارم را ابلاغ نکنم، این مکان را ترک نخواهم کرد.» آن‌گاه امر فرمود منبری از جهاز شتران برای وی درست کنند. سپس از آن بالا رفته و علی(ع) را نیز با خود بالا برد و برپای ایستاده و خطبه‌ای بلیغ ایراد فرمود و در آن هم موعظه فرمود و هم از بدی منع کرد و سپس در پایان سخنش فرمود: «ای مردم، آیا من سزاوارتر از شما به خودتان نیستم»؟ گفتند: «بلی یا رسول‌الله»! سپس فرمود: «برخیز یا علی!» پس علی(ع) برخاست، آنگاه پیامبر(ص) دست وی را گرفته و بالا برد تا جایی که سفیدی زیربغل هر دو نمایان شد، سپس فرمود: «بدانید و آگاه باشید که هرکس من مولای او بودم، اینک علی مولای اوست، خداوندا، دوست بدار دوستدارش را و دشمن بدار هرکه با وی دشمنی کند و یاری رسان آنکه یاریش نماید و خوار و ذلیل کن آنکه او را واگذارد! سپس از منبر پایین آمده و صحابه وی نزد امیرالمؤمنین(ع) آمده و به او به‌خاطر ولایت تبریک گفتند و اولین شخصی که به وی تبریک گفت، عمربن‌خطاب بود، که گفت: «ای علی، اینک مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.» سپس جبرئیل این آیه را نازل فرمود: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً. (تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام، ج۴، ص۱۴۶/بحارالأنوار، ج۳۷، ص۱۶۵/ جامع‌الأخبار، ص10)

زیدبن ارقم، صحابی رسول خدا، یکی از راویان واقعه غدیر خم است و از وی چنین نقل شده است که: «زمانی که این آیه: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ درباره ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب نازل شد، پیامبر(ص) دست علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) را گرفت و آن را بالا برد و عرض کرد: اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّمَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ؛ «خدایا! هرکس که من مولای او هستم، پس این علی مولای اوست، خدایا! هرکس که او را دوست بدارد، دوست بدار و با دشمنان او دشمن باش. به هرکه به او یاری رساند یاری رسان و هرکه او را تنها بگذارد، او را تنها بگذار.» (تفسیراهل‌بیت علیهم‌السلام، ج۴، ص۱۴۸ / بحارالأنوار، ج۳۷، ص۱۷۰/ فرات الکوفی، ص۱۲۹/ شواهدالتنزیل، ج۱، ص۲۵۲/ الطرایف، ج۱، ص۱۴۹/ البرهان) زیدبن ارقم در روایتی دیگر، این واقعه را به‌تفصیل بیان کرده است. در این گزارش، تصریح شده که آیه ابلاغ در عرفه نازل شده و پیامبر نگران ابلاغ جانشینی علی‌بن ابی‌طالب(ع) بوده است:

جابربن ارقم گوید: در مجلسی بودیم و برادرم زیدبن ارقم برای ما حدیث نقل می‌کرد، مردی سوار بر مادیان به‌سوی ما آمد و آثار سفر بر وی نمایان بود. بر ما سلام کرد و سپس ایستاد و گفت: «آیا زیدبن ارقم در میان شماست؟» زید گفت: «من زیدبن ارقم هستم، چه می‌خواهی»؟ آن مرد گفت: «آیا می‌دانی از کجا آمده‌ام؟» گفت: «خیر». گفت: از فُسْطاط مصر، تا از شما درباره حدیثی که به من گفته‌شده که تو از رسول خدا نقل کردی، سوال کنم. زید به او گفت: «کدام حدیث؟» گفت: «حدیث غدیرخم در ولایت علی‌بن ابوطالب.» گفت: «ای برادر زاده‌ام! حدیثی برایت نقل می‌کنم که پیش از غدیرخم است. همانا روح‌الامین، جبرئیل(ع) بر رسول خدا(ص) با ولایت علی‌بن ابی‌طالب نازل شد. رسول خدا گروهی را که من در میان‌شان بودم، فراخواند و در مورد آن امر با آنان مشورت کرد تا در موسم [حج] آن را ابلاغ کند. من نمی‌دانستم چه باید بگویم. پیامبر(ص) گریه کرد. جبرئیل به او گفت: «ای محمّد! تو را چه شده است؟ آیا از امر خدا به تنگ آمده‌ای»! ایشان فرمود: «خیر، پروردگارم می‌داند چه آزارهایی از قریش متحمل شدم. آنان به رسالت من اقرار نکردند، تا اینکه خداوند مرا به جهاد دستور داد و سربازانی از آسمان برایم نازل کرد و مرا یاری کردند. چگونه پس از من علی را قبول کنند! جبرئیل او را ترک کرد و سپس این آیه بر او نازل شد: شاید [ابلاغ] بعض آیاتی را که به تو وحی می‌شود، [به‌خاطر عدم پذیرش آن‌ها] ترک کنی [و به تاخیر اندازی] و سینه‌ات از این جهت تنگ [و ناراحت] شود. (هود:12) هنگامی که در راه بازگشت در جُحفه فرود آمدیم و خیمه‌های خود را برپا کردیم، جبرئیل(ع) با این آیه نازل شد: یَا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا انزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَان لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس. ما در آن حالت [برپا کردن خیمه‌ها] بودیم که صدای رسول خدا را شنیدم که با صدای بلند می‌فرمود: «ای مردم! دعوت خدا را اجابت کنید. من رسول خدا هستم.» پس با شتاب نزد او آمدیم. درحالی‌که اوج گرما بود و او از شدت گرما قسمتی از لباسش را روی سرش و قسمتی را روی پاهایش انداخته بود، دستور داد زمین زیر درخت که پر از خار و سنگ بود، جارو شود.» مردی گفت: «چه چیزی باعث شده است که این جا را جارو کند درحالی‌که می‌خواهد الان از این جا برود؟! بی‌گمان، امروز مصیبتی بر سر شما فرود خواهد آمد. هنگامی که از جارو زدن فارغ شدند، رسول خدا(ص) دستور داد بار مرکب‌های ما و جهاز شتران و بارهای ما آورده شود. سپس آنها را روی یکدیگر گذاشتیم و پارچه‌ای را روی آنها انداختیم. سپس رسول خدا(ص) از آنها بالا رفت. آنگاه خدا را حمد و سپاس گفته و فرمود: «ای مردم! همانا شامگاه عرفه، امری بر من نازل شد که از ترس تکذیب اهل دروغ از آن به تنگ آمدم و [از اعلام آن خودداری کردم] تا اینکه در این موضع [که در آن قرار داریم] پروردگارم مرا تهدید کرد که حتما این ماموریت را انجام دهم. من از مردم نمی‌ترسم و از خویشاوندانم نیز طرفداری و پشتیبانی نمی‌کنم. ای مردم! چه کسی از خودتان بر خودتان شایسته‌تر است؟» گفتند: «خدا و رسولش.» فرمود: «خدایا! تو گواه ‌باش و تو ای جبرئیل! شاهد باش.» این عبارت را سه‌بار تکرار فرمود. سپس دست علی‌بن‌ ابی‌طالب(ع) را گرفته و به‌سوی خود بالا برد. سپس فرمود: «خدایا! هرکه من مولای او هستم، علی مولای او است. خدایا کسی را که او را یاری می‌کند یاری کن و با کسی که با او دشمنی می‌کند، دشمنی کن و یاری کن آن که او را یاری می‌رساند و تنها بگذار کسی را که او را تنها می‌گذارد. ایشان این سخن را سه بار تکرار کرده و سپس فرمود: «آیا شنیدید»؟ گفتند: «خدایا بلی». فرمود: «آیا اقرار کرده‌اید؟» گفتند: «خدایا! بلی». سپس فرمود: «خدایا گواه باش و تو ای جبرئیل شاهد باش. سپس پایین آمد و ما به‌طرف بارهایمان رفتیم.» (تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام، ج۴، ص۱۵۴/بحارالأنوار، ج۳۷، ص۱۵۱/ العیاشی، ج۲، ص97).

مرحوم علامه‌طباطبایی(ره) این احتمال را که آیه «الیوم اکملت لکم دینکم...» در روز عرفه نازل شده ولی پیامبر به دلایلی تلاوت آن بر مسلمانان را به تاخیر انداخته، تقویت کرده است و در این‌باره می‌گوید: «یقین پیدا می‌کنیم که امر ولایت قبل از روز غدیر به ایامی نازل شده و رسول خدا(ص) از اظهار این حکم نازل‌شده، بدین‌جهت خودداری می‌کرده که می‌ترسیده مردم آن را تحمل نکنند و نپذیرند و یا علیه آن سوء‌قصدی کنند و در نتیجه امر دعوت مختل شود (و مردم به‌خاطر این آخرین دعوت، همه دعوت‌های دینی را رد کرده، از دین مرتد شوند) به این منظور لایزال تبلیغ آن را تاخیر می‌انداخته تا آنکه آیه شریفه: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ ...» نازل شد و آن جناب را از خطری که احتمالش را می‌داد تامین و مصونیت داد، آن وقت بدون‌درنگ، در همان روز یعنی روز غدیر، حکم مزبور را اعلام کرد. و بنابراین می‌توان احتمال داد که خدای تعالی قسمت عمده سوره مائده را، آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُم» و توأم با آن آیه ولایت را، در روز عرفه نازل کرده باشد ولی رسول خدا(ص) بیان ولایت را تا روز غدیر خم تاخیر انداخته باشد و اما خودش آن آیه را در همان روز عرفه تلاوت کرده باشد و اما اینکه در بعضی از روایات آمده که این سوره و یا خصوص آیه ولایت در روز غدیر خم نازل شده، هیچ بعید نیست از این جهت باشد که مسلمانان در آن روز برای اولین‌بار آن آیه را شنیده باشند، چون روز غدیرخم روزی بود که حکم آیه به مردم ابلاغ شد، قهرا آیه این حکم نیز در آن روز به گوش مردم رسیده است.

و بنابراین پس بین روایات منافاتی نیست، یعنی آنها که دلالت می‌کنند بر نزول آیه درباره مساله ولایت و آنها که دلالت دارند بر نزول آیات در روز عرفه، نظیر روایت عمر و علی و معاویه و سمره با هم کمال سازش را دارند، زیرا تنافی در وقتی تحقق می‌یابد که یک دسته از روایات بگویند: آیات در روز غدیر خم نازل شده و دسته دیگر دلالت کنند بر اینکه در روز عرفه نازل شده است.» (طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، بی‌تا: 5/313)

یعقوبی واقعه غدیر خم را اینگونه گزارش کرده است: «و چون روز حرکت رسید به کعبه در آمد و وداع کرد و بدو وحى آمد: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا؛ امروز دین شما را براى شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را براى شما پسندیدم. شبانه بیرون آمد و رهسپار مدینه شد و در هجدهم ذیحجه به جایى نزدیک جحفه که آن را غدیرخم مى‌گفتند، رسید و به خطبه‌خواندن ایستاد و دست على‌بن ابى‌طالب را گرفت و گفت: الست اولى بالمؤمنین من انفسهم؟ آیا من از خود مؤمنان به ایشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: چرا اى پیامبر خدا. گفت: فمن کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؛ پس هرکه من سرور اویم، على نیز سرور اوست، خدایا دوستى کن با هر که او را دوست بدارد و دشمنى کن با هر که با او دشمنى ورزد. سپس گفت: ایها الناس انى فرطکم و انتم واردى على الحوض، و انى سائلکم حین تردون على عن الثقلین فانظروا کیف تخلفونى فیهما؛ اى مردم اینک من پیشرو شمایم و شما سر حوض نزد من آیید و البته هنگامى که بر من درآیید درباره دو بار سنگین از شما پرسش خواهم کرد، پس بنگرید که چگونه پس از من با آن دو رفتار مى‏کنید. گفتند: اى پیامبر خدا آن دو بار سنگین چیست؟ گفت: الثقل الاکبر کتاب‌الله سبب طرفه بیدالله و طرف بایدیکم فاستمسکوا به و لا تضلوا و لا تبدلوا، و عترتى‏ اهل بیتى؛ ثقل اکبر قرآن است، وسیله‏اى که کنارى از آن به دست خدا و کنارى به دست‌هاى شماست، پس بدان چنگ زنید و گمراه نشوید و دگرگونش نسازید، دیگر عترت من، خاندان من. (یعقوبی، 1:1387/508)

احمدبن یحیی بلاذری (متوفی 279ق) از شش طریق، خطبه غدیر من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه) را روایت کرده است. (بلاذری احمدبن یحیی‌بن جابر، بی‌تا: 2/ 356). همچنین ابن‌کثیر دمشقی (متوفی 774ق) بعد از گزارش حجه‌الوداع پیامبر خدا فصلی را باز کرده است تا خطبه پیامبر در روز هجدهم ذیحجه در غدیر خم را روایت کند. او این خطبه را عظیم توصیف کرده است و بر این عقیده است که علت آن به شکایت همراهان علی در یمن بازمی‌گردد. به نظر آنها داوری علی در تقسیم نکردن غنایم عادلانه نبوده است. پس پیامبر تصمیم گرفت که در این مکان درباره فضیلت علی سخن بگوید و اینکه علی به‌عدالت رفتار کرده است. گویی حلبی به این نتیجه رسیده که در حق بیان این واقعه جفا شده است. پس این فصل را آورده است تا همه احادیثی که این واقعه را روایت کرده‌اند، گرد آورد و حدیث صحیح و ضعیف آنها را معلوم کند. وی تاکید دارد که تکیه‌اش در این کار به اثری از ابو جعفر محمدبن جریر طبری و نیز به اثر حافظ کبیر، ابو القاسم‌بن عساکر است. حلبی این را هم گفته است که احادیثی که در این فصل می‌آوریم بدون بهره‌ای از دیدگاه شیعه است و هیچ تمسکی به آنها نشده است. آنگاه تمام روایات غدیر خم را ذکر و با استواری از دیدگاه خود درباره درستی این واقعه دفاع کرده است. (ابن‌کثیر دمشقی، ابی‌الفداء، 1407 ق: 5/208) ابوالفرج حلبی (متوفی 1044 ق) حدیث غدیر خم را روایت کرده است، لکن سعی کرده دیدگاه اهل شیعه را مخدوش جلوه دهد. (الحلبی، نورالدین علی‌بن ابراهیم، 2008 : 3 / 384) مارتین لینگز نیز که سعی کرده تاریخ پیامبر را بر پایه کهن‌ترین منابع تدوین کند، حدیث غدیر خم را در کتابش آورده است. (لینگز، مارتین، 1389: 592)

نهایتا می‌دانیم که مرحوم علامه‌امینی(ره) در کتاب گرانسنگ «الغدیر» تا آنجا که توانسته است اسانید و راویان و گستره ذهنیت غدیر خم در میان مسلمانان تا زمان خود را گزارش کرده است و برای تحقیق بیشتر می‌توان به این کتاب ارزشمند رجوع کرد.

 * نویسنده: داود مهدوی‌زادگان،*دانشیار و عضو هیات‌علمی پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات‌فرهنگی