به گزارش «فرهیختگان»، بهمناسبت ارتقای مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی به «پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی» با حجهالاسلاموالمسلمین حبیبالله بابایی در باب سیر شکلگیری آن و ایده و نظریه پشتیبان این پژوهشکده گفتوگو کردهایم. پیش از این نیز با حجهالاسلام شمسالله مریجی در باب دانشگاه باقرالعلوم و با حجهالاسلاموالمسلمین نجف لکزایی درباب پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی مصاحبههایی صورت داده بودیم و مصاحبهای انتقادی از دکتر سیدجواد میری راجعبه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، آخرین نمونه از آن گفتوگوها بود. یکی از مسائل اصلی در نهادهای علومانسانی، خصوصا آنها که محل جمع علومانسانی و علوماسلامی هستند، آن است که «جایگاه دانش مورد پژوهش و آموزششان در میان سایر علوم کجاست؟» و «ایده راهنما و مبنای تاسیس و تشکیل چنین نهادهایی چیست؟» به این معنی که با مسائل و مشکلات مورد ابتلای ما و نیز سازمان دانشهای موجود، چه ربطی برقرار میکند. نیز باید پرسید که اگر آن ایده دوام یافته، تا چه حد به مقصود نائل آمده است. طبعا سوالاتی فرعی مانند روند مراودات علمی و عملی میان این نهادها با نهادهای دیگر نیز میتواند ذیل این بحث مطرح شود. گفتوگوی «فرهیختگان» با رئیس «پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی» را از نظر میگذرانید.
ابتدا قدری در باب سیر شکلگیری پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی در دفتر تبلیغات اسلامی توضیح بفرمایید. تاکنون چه پروژههایی انجام شده یا در دست اقدام است؟
اخیرا مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی با شکلگیری گروه جدید «عدالت اجتماعی» و تایید هیاتامنای دفتر تبلیغات اسلامی به «پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی» ارتقا یافت. مطالعات تمدنی در دفتر تبلیغات در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی از سال 1383 با تدبیر ریاست محترم وقت پژوهشگاه حجهالاسلام والمسلمین آقای محمدتقی سبحانی آغاز شد. ایشان همزمان با شروع کار خود در پژوهشگاه دو هسته مطالعاتی و پژوهشی را آغاز کردند که هماکنون هردوی آنها تبدیل به پژوهشکده شده است: هسته مطالعات اخلاق و هسته مطالعات تمدنی. هسته اخلاق بعد از سالها تلاش و پژوهش در حوزه اخلاق و اخلاق اسلامی به پژوهشکده اخلاق و معنویت تبدیل شد و هسته مطالعات تمدنی هم به پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی بدل گردید. مطالعات تمدنی در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی تا سال 1395 در قالب گروه مطالعات تمدنی فعالیت میکرد و مطالعات اجتماعی نیز در قالب مرکز مطالعات فرهنگی و اجتماعی با مدیریت دکتر حسن خیری و دکتر پوریانی پژوهش میکرد و هریک نیز آثار مختلفی را در حوزههای نظری «تمدن»، «فرهنگ» و «جامعه» منتشر میساخت. تا اینکه با تدبیر ریاست کنونی پژوهشگاه (حجهالاسلام والمسلمین دکتر نجف لکزایی) گروه مطالعات تمدنی با گروه مطالعات فرهنگی و اجتماعی ادغام شده و مرکز جدید مطالعات اجتماعی و تمدنی را شکل دادند.
با شکلگیری مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی، گروه مطالعات تمدنی با مدیریت دکتر رسول نوروزی ادامه یافت و پروژههای مختلف در آن که سالها قبل شروع شده بود به سرانجام رسیده و منتشر شد که نمونههای آن را میتوان در کتابهای مهم «عیار تمدنی جمهوری اسلامی»، «غربشناسی انتقادی مسلمانان»، «چیستی تمدن»، «دولت مدرن»، «گفتمانهای تمدنی در ترکیه»، «تنوع و تمدن در اندیشه اسلامی»، و «اسلام تمدنی» مشاهده کرد. علاوهبر کتابهای فوق، کتابهای دیگری نیز از همین گروه در انتشارات قرار دارد که هریک از آنها بدونشک ادبیات تمدنی در ایران را ارتقا خواهد بخشید که ازجمله این کتابها باید به «ظرفیتهای تمدنی علم کلام»، «ظرفیتهای تمدنی فلسفه و عرفان»، «تمدن و جهانی شدن» (ترجمه)، «اسلام سیاسی مقدمهای برای اسلام تمدنی»، «مسیح و فرهنگ» (ترجمه)، و «دین و تمدن» (ترجمه) اشاره کرد. علاوهبر کتابهای فوق که تقریبا نمونه پیشینی برای آن در ایران و بلکه در جهان اسلام وجود ندارد، پروژههای جدیدی هم در گروه تمدن تعریف شده است که آینده آن میتواند تمدن و تمدنپژوهی را در ساحتهای علمی و انضمامی جدیتر نماید. پروژههای جدید گروه مطالعات تمدنی در این پژوهشکده که آینده متفاوتی را در این عرصه رقم خواهد زد، عبارت است از الف) پروژه قرآن و تمدن (کارگروه قرآن و تمدن با برگزاری بیش از 80 جلسه علمی و محتوایی و آمادهسازی چهار نوع محتوا در این موضوع با حضور اساتید قرآنی ـ تمدنی)، ب) پروژه مطالعاتی جهان اسلام و جریانشناسی مطالعات تمدنی (پروژههایی همچون جریانات تمدنپژوهی در شرق آسیا، یا تمدنپژوهی در جهان عرب) و ج) شناخت و تحلیل مسالههای کلان تمدنی (سلسلهنشستهای راهبردی و تمدنی) جهان معاصر اسلام. سلسله گفتوگوها و تحلیلهای تمدنی از مسالههای کلان جهان اسلام بعد از دیدار تمدنپژوهان با رهبر معظم انقلاب در بهمن 1397 و تاکید معظمله بر ضرورت ورود تمدنیها به مسالههای انضمامی و لزوم پاسخگویی به معضلات اجتماعی در جهان امروز اسلام آغاز شد. بعد از تلنگر عالمانه و هوشمندانه ایشان، سلسله گفتوگوهایی با اندیشمندان مختلف ایران و جهان در موضوعات تمدنی در جهان کنونی اسلام صورت گرفت که برخی از آنها (مانند موضوع آب و آینده تمدنی آن در دنیای اسلام، موضوع ارتباطات و وضعیت آن در جهان اسلام، موضوع ورزش و بازیهای همبستگی کشورهای اسلامی، یا موضوع کتاب در آینده جهان اسلام) اضلاع جدید و چشمانداز تازهای را در مطالعات تمدنی تمدنپژوهان بهوجود آورد.
همزمان با شکلگیری مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی، گروه مطالعات فرهنگی و اجتماعی با مدیریت علی جعفری (مدیر پیشین گروه) و دکتر مهدی مولایی (مدیر کنونیِ گروه) با برنامه و نقشه جدیدی کار خود را شروع کرد. در طراحی برنامههای جدید، اولین گام در میز مسائل اجتماعی اسلام و ایران، طرح «امداد فرهنگیِ طلاب» با پیشنهاد علی جعفری ترسیم و تصویب شده و برای اجرا به مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی ابلاغ شد. گروه مطالعات فرهنگی و اجتماعی نیز از سال 1397 پروژه امداد فرهنگی را در چندین ضلع نظری، عملی و آموزشی پی گرفت. در این راستا اولین کارگاه امداد فرهنگی برای 50 نفر طلبهبانوی مددکار با همکاری دانشگاه بهزیستی تهران در دانشگاه باقرالعلوم(ع) برگزار شد. سپس بعد از یک سال مطالعه و بررسی دوره پژوهشگری امداد فرهنگی نیز در سال 1398 در دهکده وسف برای 30 نفر از طلبهها برگزار شد. اکنون این 30 نفر در 6 گروه مختلف درحال تجربهنگاری تجارب امدادگری طلاب در عرصههای مختلف و ساحتهای مربوط به آسیبهای اجتماعی هستند. علاوهبر این، پروژههای نظری امداد فرهنگی نیز (همچون اخلاق امداد فرهنگی، الهیات خدمت و امداد، تاریخ و سیره امدادگری معصومان و...) در این گروه در مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی آغاز بهکار کرده که امید است فاز اول آن را بتوان تا دو سه سال آینده رونمایی کرد.
علاوهبر پروژه امداد فرهنگی، گروه مطالعات فرهنگی و اجتماعی دست به طراحی کلانپروژه «مطالعات اجتماعی دین و روحانیت» زده و با تشکیل گروه تحقیقاتی با حضور اساتید مختلف جامعهشناسی دین و روحانیت، جمله فعالیتهای گروهی و تحقیقاتی را در این زمینه آغاز کرده تا بتواند سطح مطالعات اجتماعی طلبههای فاضل در جامعهشناسی را ارتقا بخشیده و سطح جدیدی از تحقیقات را در این زمینه باز بگشاید. پروژه دیگری که در گروه جدید مطالعات فرهنگی و اجتماعی شکل گرفت، مطالعات رسانه و روحانیت بود که اولین پروژه آن رصد کردن کنشگری روحانیت در فضای مجازی بهویژه در فضای اینستاگرام بود که دکتر محمد کاظمی، از اعضای هیاتعلمی گروه، در یک کار نفسگیر در گفتوگو با 10 نمونه و الگوی کنشگران روحانی در فضای اینستاگرام، اولین کتاب را در این زمینه آماده کردهاند که عنقریب منتشر خواهد شد.
پروژه بسیار مهمی که گروه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در فروردین 99 در وضعیت کرونایی کلید زد، ورود در مسائل و اقتضائات فرهنگی کرونا بود که با برگزاری 12 وبینار و حضور اساتید مختلف در حوزه و دانشگاه از یکسو، و حضور نیروهای جهادی و ارائه تجربههای مواجهه با کرونا از سوی دیگر، در عرض 40 روز توانست 300 صفحه محتوا در ابعاد مختلف فکری، دینی، فرهنگی و اجتماعی کرونا آماده کند. این کتاب قرار است تا اوایل شهریور بهصورت دیجیتالی چاپ شود. ضرورتی که در ایام کرونایی خود را آشکار ساخت خلأهای سیاستگذاری در مواجهه با آسیبهای اجتماعی و اپیدمی کرونا بود. ازاینرو در شرایط جدید اجتماعی، گروه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در پی فعالسازی پروژههای مربوط به سیاستگذاری فرهنگی هم رفته و آن را بهعنوان یکی از اضلاع جدید پژوهشی در مجموعه فعالیتهای خود منظور کرده است.
ضلع سوم از پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی، گروه پژوهشی عدالت اجتماعی است. میز مسائل اجتماعی اسلام و ایران در قطب نظام سیاسی و اجتماعی دفتر تبلیغات، سال 1394 اولویت نخستِ خود را موضوع «عدالت اجتماعی» قرار داد و با تایید اعضای شورای میز آقایان دکتر احمد واعظی، دکتر عادل پیغامی و دکتر شهید ناصر قرباننیا، دکتر مهدی علیزاده، و دکتر مسعود معینیپور سلسلهاقداماتی را در صفهای پژوهشی دفتر تبلیغات در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی شکل داد. یکی از این اقدامات بسیار مهم، شکلگیری هسته پژوهشیِ عدالت اجتماعی در مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی بود که فعالیت خود را از سه سال پیش آغاز کرد و به پژوهشهای مختلف و نشستهای متعدد مبادرت ورزید. علاوهبر شکلگیری هسته عدالت اجتماعی در پژوهشگاه، برخی از مجلات علمی پژوهشی دفتر تبلیغات نیز در زمینههای کلام و فلسفه، مطالعات اجتماعی، فقه و حقوق، قرآن و علوم سیاسی ویژهنامههایی را در موضوع عدالت اجتماعی منتشر کردند تا اینکه حاصل جمع این مقالات در کتاب «جستارهای اسلامی در عدالت اجتماعی» در بیش از هزار صفحه منتشر شد. این اولین مجموعه از مقالات مربوط به «عدالت اجتماعی» در رویکرد اسلامی از حوزه علمیه بود. بعد از سه سال فعالیت آموزشی و پژوهشی در هسته پژوهشی عدالت در زمینههای «عدالت جنسیتی»، «عدالت فرهنگی»، «برابری»، و «مبانی نظری عدالت» بالاخره با تدبیر و پشتیبانی ریاست محترم دفتر تبلیغات اسلامی حجهالاسلام والمسلمین دکتر احمد واعظی، هسته عدالت اجتماعی به «گروه پژوهشی عدالت اجتماعی» تبدیل شد و در پی آن هم مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی به «پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی» تبدیل شد.
جمع پروژهها و پژوهشهایی که در گذر بیش از 15 سال در گذشته فعالیتهای علمی پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی شکل یافته و در مسیر جهش قرارگرفته است، همه پروژههای بنیادین و پژوهشهای راهبردی و البته نو و اثربخش در صورتبندی نظم جهان اسلام است. امید میرود اعضای علمی این پژوهشکده و شبکه محققان مربوط به آن بتوانند در آیندهای نهچندان دور در حوزههای تمدن، عدالت، امداد فرهنگی و مطالعات اجتماعی روحانیت پژوهشهای جاری را به ثمر بنشانند و درراستای حل مسالههای اساسی ایران و جهان اسلام قدمی بردارند.
جایگاه مطالعات تمدن در میان علوم کجاست؟ در پژوهشکده مطالعات تمدنی آیا پاسخ این پرسش مشخص است؟ یا آنکه مطالعات تمدنی صرفا بهعنوان یک شاخه بریده و مجزا مورد مطالعه و درس و بحث قرار میگیرد؟ آیا مجموعه پژوهشکده برمبنایی نظری استوار و تاسیس شده است یا اینکه صرفا به تضارب آرا در این زمینه بسنده میشود. بههرحال شما یک موسسه پژوهشی هستید، و فعالیتهای شما، بهنحو ماتقدم، نیازمند تاسیس یک مبنای نظری است. فرض گرفتهام که لازم است بدانیم این دانش چه مبادی و مبانیای و چه غرض و غایتی دارد و به سایر علوم چه ربطی پیدا میکند و به این جهت است که از جایگاه آن میپرسم. اگر این پرسش را قدری ادامه دهیم میشود اینطور پرسید که کدام تلقی نسبت به علم، علومانسانی و علوم اسلامی در تاسیس این پژوهشکده مفروض واقع شده. میدانیم که این رشته مطالعات تمدن، از رشتهها و دیسیپلینهای جدید است و در تقسیمات قدیم از علم جایی نداشته است یعنی نمیشود از میراث مثلا صدرایی در تقسیمات علوم یا از تقسیمات علم نزد فارابی برای تعیینتکلیف آن استفاده کرد چنانکه علومانسانی نیز بهطور کلی در تقسیمات قدیم از علم جایی نداشته است. علاوهبر اینها اطلاع خوانندگان از مراوده پژوهشکده با نهادهای علمی و پژوهشیای که به مطالعات تمدن نمیپردازند اما از نتایج کار شما استفاده کردهاند نیز میتواند از سوالات فرعیای باشد که پاسخش به اصل این پرسشها کمک میکند.
درمورد جایگاه تمدن و جایگاه مطالعات تمدنی در میان علوم و در طبقهبندی علوم پیش از این در شماره 75 از مجله نقد و نظر مقالهای نوشتهام با عنوان «مقوله تمدن در طبقهبندی علوم اسلامی». آنچه در این مقاله بدان تاکید داشتهام ارائه منطق چهارم (منطق تمدنی) در دستهبندی علوم است. اساسا طبقهبندیهای علوم تاکنون یا براساس طبقات نظام آفرینش بوده، یا براساس طبقات ادراکات انسانی و روشهای برآمده از آن بوده است، یا برمبنای ارزشی و ترتیب فضایل نظری بر فضیلتهای عملی شکل گرفته است. علاوهبر این سه منطق، به نظرم میتوان منطق چهارمی را در طبقهبندی علوم مطرح کرد و آن منطق طبقات نیازهای انسانی در هر زمانه و زمینهای است. اولویتها در شبکه نیازهای کلان انسانی، این طبقهبندی را سیال، متغیر و معطوف به مسالههای کلان اجتماعی میکند. در اینباره توجه داشته باشید به این معنای از تمدن که آن را «پاسخهای متراکم به نیازهای انباشته انسانی» میداند. پیوند تمدن به علوم و جایگاه تمدن و تمدنشناسی در شبکه علوم میتواند در این نقطه «نیاز» معنا پیدا بکند. در این رویکرد، فارغ از چینش نظام هستی و به دور از نظام ادراکهای انسانی و با چشمپوشی از ملاکهای ارزشی، انواع نیازمندیهای اجتماعی در عصر حاضر مورد تاکید قرار میگیرد و پاسخهای مربوط به آن براساس منطقی متفاوت نظم و نظام مییابد. از این نظر، ملاک تقدم و تاخر علوم، اندازه و قلمرو اثرگذاری در عرصههای اجتماعی خواهد بود. چه علوم اسلامی و چه علوم انسانی در رویکرد تمدنی از نظر گستره تاثیرگذاریهای اجتماعی در این طبقهبندی قرار میگیرد و جای هرکدام نیز براساس همین معیار تعیین میشود.
نکته مهم اینکه، طبقهبندی علوم برمبنای تمدن و نگرش تمدنی، همیشه ثابت نیست، بلکه با توجه به فرآیند تحولات اجتماعی و نوسان رخدادهای انسانی و تطور روزافزون نیازهای اجتماعی، چنین طبقهبندیای در دورههای مختلف تاریخی و شاید دورههای کوتاه زمانی دگرگون میشود و اولویتها جابهجا میشود. البته همانطور که من در آن نوشته تاکید کردهام، منطق تمدنی در طبقهبندی علوم، نافی طبقهبندیهای دیگر علوم نیست، بلکه درصدد جبران خلأهای طبقهبندیهای موجود و تکمیل آنها از منظر تمدنی است. این نگاه بر این نکته پافشاری میکند که طبقهبندیهای موجود علوم برای ورود در عرصههای تمدنی کافی نیست، و باید طبقههای جدیدی با ملاکهای تازهای را فعال کرد تا زمینههای آفرینش تمدن و تمدن اسلامی فراهم شود.
آنچه گفته شد، درمورد مطالعات «تمدن» (تمدن بهمثابه یک موضوع) بود. اما درمورد مطالعاتِ تمدنی (تمدن بهمثابه رویکرد) میتوان همه حوزههای دانشی بهویژه علوم انسانی و همچنین علوم اسلامی با رویکرد تمدنی را صبغهای متفاوت بخشید و البته با همین رویکرد تمدنی نظم جدید دانشی را در میان علوم اسلامی و همینطور در میان علوم انسانی بهوجود آورد. کارکردهای همه علوم انسانی و علوم اسلامی در رویکرد تمدنی، پاسخ به مسالههای کلانی خواهد بود که آن علم (مثلا علم اقتصاد یا علم سیاست، یا علم کلام، و علم فلسفه) میتواند با استفاده از پیشینه و روش و منابع منحصربهفردش به آن مسالههای تمدنی بپردازد و پاسخ متفاوت در جهت حل آن مسالهها ارائه کند.
با عطف توجه به امتداد تمدنشناسی به رویکرد تمدنی، و با عنایت به امتداد مطالعات نظری تمدنی به مطالعات انضمامی تمدن، مسالهشناسی تمدنیِ ایران و جهان اسلام و مسائل شناساییشده آن، نقطه پیوند ما با دانشکدهها و پژوهشکدهها و موسسات علمی دیگر خواهد بود. درحقیقت مطالعات میانرشتهای ما در نگاه تمدنی به مسالههای کلان، صرفا نگاه میانرشتهای به حوزههای نظری و ساحتهای عملی نیست، بلکه رفت و برگشت در میان علوم مختلف انسانی در جهت کشف ابعاد و اضلاع مختلف مسالههای کلان تمدنی است. برای مثال، موضوع «سلامت» یکی از مسالههای کلان تمدنی در جهان امروز و دنیای معاصر اسلام است که هم ابعاد نظری دارد و هم ابعاد عینی و انضمامی. در نگرش انضمامی هم مساله «سلامت» نه صرفا یک مساله مربوط به دپارتمانهای پزشکی، بلکه مربوط به دپارتمانهای جامعهشناسی، روانشناسی، اقتصاد و حتی دینشناسی است. بدون ورود در این عرصهها و رفت و برگشت بین این عرصههای دانشی، نه فقط پاسخ به مساله «سلامت» و «سلامت اجتماعی» میسور و ممکن نخواهد بود بلکه شناخت مساله و انعقاد سئوال تمدنی و خوانش تمدنی از مساله «سلامت» نیز در ذهنیت ما بهدرستی رخ نخواهد داد.
نکته بسیار مهمی که در اینباره وجود دارد و باید در فرصتی دیگر به آن پرداخت، فقدان آگاهی جامعه علمی ما نسبت به فهرست نیازهای جهان اسلام (و گاه غربزدگی ما در شناخت نظام نیازهای خودی) است. به جرات میتوان گفت که درمورد نیازهای اصلی جهان اسلام که پاسخ به آنها میتواند شاخصی در ارزیابی تمدنی دنیای اسلام باشد، کار علمی ـ تمدنی انجام نشده است و ما در مطالعات انضمامی خود هر میزان به دپارتمانهای مختلف دانشی در موضوعاتی مانند جامعهشناسی سلامت در جهان اسلام، وضعیت علم در جهان امروز اسلام، رسانه در دنیای کنونی اسلام، محیطزیست و آینده آن در جامعه امروزین مسلمانان مراجعه میکنیم نوعا با خلأها و حفرههای دانشی و پژوهشیِ عجیب و غریبی مواجه میشویم بهگونهای که حتی مسالهشناسی تمدنی در این موضوعات صورت نگرفته و بهطور طبیعی پاسخی هم برای آن پیشنهاد نشده است. این مجموعه را من در مجموعه گفتوگوهایی که با حوزههای مختلف دانشی درراستای کشف مسائل تمدنی جهان اسلام داشتهام، آماده میکنم و امیدوارم بتوانم این درد و غصه پژوهشی در مسائل تمدنی را در آیندهای نزدیک به مخاطبان علمی در حوزه و دانشگاه ارائه کنم.
مبانی و ایدههایی که پژوهشکده اولا برمبنای آنها تاسیس شد و پس از آن ارتقا یافت تا کجا قرین توفیق بوده؟ و آیا با تعدیل و تصحیحی هم مواجه شده است؟
مبانی و ایدههای یک پژوهشکده یک امر ثابتی نیست که هرگز تغییری پیدا نکند. هر میزان مطالعات بیشتر، ارتباطات بیشتر و گفتوگوهای بیشتری در ایران و در جهان اسلام و حتی در کنفرانسهای بینالمللی (مثل کنفرانس سالانه ISCSC) صورت میگیرد، ابعاد ناگفته این حوزه مطالعاتی بیشتر آشکار میشود و ضرورت شکلگیری رشته مطالعات تمدنی و بلکه شکلگیری یک دانشکده مطالعات تمدنی را هویدا میکند. رشته مطالعات نظری تمدن بیش از سه سال است که نوشته شده، سرفصلهایش با همکاری برخی محققان در ایران و جهان عرب آماده شده است، ولی خب بهخاطر فقدان این رویکرد و عدم درک لازم از ضرورت و فلسفه آن، فعلا رشته در وزارت علوم معطل مانده است.
آینده ایده مجموعه را چگونه میبینید؟ آیا محتاج تعدیل و تصحیحی هست؟ مثلا میخواهد بیشتر بهسمت پژوهشهای کاربردی برود یا نه میخواهد از علوم و دانشهای بنیادی باشد؟
اولا بحمدالله مطالعات تمدنی در ایران شکل گرفته و ادبیات نسبی آن تولید شده است و دیگر نمیتوان آن را به رسمیت نشناخت. البته میتوان و باید به اصلاح رویکردها و اصلاح سطح نوشتهها و تحقیقات فکر کرد و خروجیهای پژوهشهای تمدنی را بهطور جد به نقد و ارزیابی گذاشت تا این مطالعات از وضعیت شعاری و سیاسی درآمده و بهسمت یک حوزه مطالعات آکادمیک با تمامی استانداردهای علمی پیش برود و انشاءالله بتواند زمینهای باشد برای تحولات بزرگ در جهان اسلام. ثانیا حرکتهای تمدنی در جمهوری اسلامی (که نمونهای از آن را ما در کتاب «عیار تمدنی جمهوری اسلامی» آوردهایم) بهگونهای است که نمیتوان آنها را در نظام مناسبات جهانی و نگاههای تمدنی نادیده گرفت. منظور آن است که علاوهبر زمینههای دانشی و پژوهشی که در ایران دوره بعد از انقلاب شروع شده، حرکتها و رخدادهای بزرگی هم با محوریت جمهوری اسلامی در منطقه شکل گرفته است که شما نمیتوانید آن را فارغ از منظر تمدنی تحلیل کنید. از این جهت هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ تجربی، من چشمانداز مطالعات تمدنی را در ایران مثبت ارزیابی میکنم. نکتهای که در این بین وجود دارد، ارزان بودن مطالعات تمدنی (مطالعات تمدنی را کمتر کسی در ایران نمیخرد)، انقلابی بودن مطالعات تمدنی (بسیاری در ایران، تمدن را پروژه سیاسی نظام میدانند و از آن استقبال نمیکنند) و دشوار بودن مطالعات تمدنی (چندرشتهای بودن آن، فقدان پیشینه و ضرورت مطالعات چند زبانه در آن) باعث شده است که اولا کمتر کسی سراغ مطالعات تمدنی بیاید و مطالعات تمدنی هم در حوزه و هم در دانشگاه مغفول بماند و ثانیا بسیاری از آنهایی هم که سراغ مطالعات تمدنی میآیند آن را سادهسازی کرده و با سطحی کردن تمدن و تمدن اسلامی عملا آن را عقیم میکنند.
تاکنون قرائتهای مختلفی از تمدن اسلامی و آینده آن مطرح شده و چه در جهان اسلام و چه در ایران در این مورد بحثهای مختلفی صورت گرفته است، ضمن تقریری اجمالی از این قرائتها کدام قرائت را صائب میدانید و در پژوهشکده جدی میگیرید؟ طبعا سوالاتی فرعی مانند روند مراودات علمی و عملی میان این نهادها با نهادهای دیگر –که ذیل قرائات دیگر تاسیس شدهاند- نیز میتواند ذیل این پرسش، مطرح شود.
جریانات مختلفی در مطالعات نظری تمدن در جهان عرب، در شرق آسیا و در ایران امروز درمورد تمدن و تمدن اسلامی سخن گفتهاند که نمیتوان به آسانی یکی را رها کرد. تمدنپژوهان در ایران باید جریانات تمدنپژوه در جهان اسلام و بلکه دنیای غرب را بخوانند و آشنایی لازم را با این جریانات داشته باشند. خب بسیاری از اندیشهها در جهان اسلام و بسیاری دیگر در جهان غرب (در دوره بعد از هانتینگتون) در ایران شناخته شده نیستند. کاری که اخیرا ما در پژوهشکده انجام دادهایم، رونمایی از برخی از این اندیشهها (مثلا اندیشههای تمدنی مُنی ابوالفضل، و یا انتشار کتاب «چیستی تمدن» از محققان غربی درمورد تمدن و ماهیت آن) بود. خب کسی در ایران مُنی ابوالفضل را نمیشناسد، اندیشههای قرآنی، سیاسی، و تمدنی او را نمیداند، و کسان بسیاری در ایران با اندیشههای تمدنی جدید سه دهه اخیر در غرب آشنا نیستند، اما بهوفور درمورد تمدن، نگرش تمدنی و دین و تمدن بحث میکنند. این بدین معنا نیست که ما نمیتوانیم بدون شناخت اندیشههای پیشینیان و یا اندیشههای دیگران، درمورد تمدن و تمدن اسلامی بحثی داشته باشیم، بلکه ما میتوانیم، ولی باید توجه داشته باشیم تا زمانی که اندیشههای دیگران را ندانیم درمورد اندیشه تمدنی خود اولا دچار ضعف و سستی خواهیم شد، و ثانیا در مقام تخاطب با دیگران در جهان اسلام امکان تفاهم و گفتوگو درمسائل تمدنی را با دیگران از دست خواهیم داد. از دست دادن زمینههای گفتوگو با دیگران، بهمعنای شکست در پروژه یا پروسه تمدنی خواهد بود.
از این جهت، لازم است اندیشههای اندیشمندان عرب (مانند کسانی همچون مالک بن نبی، عبدالوهاب المسیری، زکی میلاد و منی ابوالفضل)، اندیشمندان تمدنی ترک (کسانی مانند فتحالله گولن)، اندیشمندان مالایایی (مانند آنچه در کتاب اسلام حضاری آمده است)، و البته اندیشمندان ایرانی (امثال علامه طباطبایی، شهید مطهری، آیتالله خامنهای، حسین نصر و دیگران) همه خوانده شود، و همینطور اندیشههای تمدنی در غرب امروز باید بهخوبی مطالعه شود، آنگاه از همه ظرفیتهای فکری ـ تمدن در جهان اسلام برای طراحی مسیر آینده جامعه تمدنی مسلمانان استفاده کرد. آنچه در این پژوهشکده رخ داده، فعلا درراستای تقریر و توصیف و تحلیل این اندیشهها بوده و بحمدالله کارهای درخوری در این مرحله صورت گرفته است. در اینباره، کتاب «گفتمانهای تمدنی در ترکیه معاصر»، پیوست اول و دوم از کتاب «کاوشهای نظری در الهیات و تمدن» که گزارشی از کتاب «اسلام حضاری» موسسه تمدنی ISTAC در شهر کوآلالامپور و گزارشی از کتاب «یهودیت بهمثابه تمدن» از مرادخای کاپلان است و همینطور برخی مقالات آمده در این کتاب درمورد «الهیات عملی» و «الهیات تمدنی» در همین راستا بوده است. همینطور ویژهنامه نقد و نظر شماره 74 درمورد نظریات تمدن اسلامی، و همینطور کتاب «تمدن و تجدد در اندیشه معاصر عرب» در همین راستا در پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی شکل گرفته و منتشر شده است.
در عالم اسلام در باب تمدن مطالب زیادی نوشته شده که مشتمل است بر بایستهها و معیارهای تمدن مطلوب. اما در عمل جهان اسلام چه عامه مردم و چه اهل سیاست، مشغول روزمرهاند و اصلا احساس نیازی به راهنمایی علمی و تحقیقاتی در آنها محسوس نیست. الغرض آنچه درباره تمدن اسلامی مطلوب گفته میشود گویا چندان قریبالوقوع نمینماید.
قریبالوقوع بودن تمدن یا بعید بودن آن را نمیتوان با حدس و گمان و در افواه مردم معلوم کرد. برای داوری در اینباره، اولا باید شاخصهای تمدن را معلوم کرد که اساسا ما تمدن را با چه شاخصهایی ارزیابی میکنیم و درمورد ظهور یا سقوط و رشد یا نزول یک تمدن قضاوت میکنیم. این شاخصها را میتوان از منظر اندیشه مدرن ترسیم و فهرست کرد، میتوان هم برمبنای اندیشه دینی و اسلامی به شاخصهای تمدنی دست یافته و آنگاه همان را مبنا قرار داد. ثانیا باید وضعیت جهان اسلام را درمورد هریک از شاخصهای تمدنی بررسی و تحلیل کرد. آنچه امروز از وضعیت جهان اسلام میدانیم نه براساس مطالعات در جهان اسلام، بلکه براساس شاخصهایی است که پژوهشکدهها و موسسات در جهان غرب درمورد دنیای اسلام میگویند. به نظرم این میتواند مسیر ما را در شناخت خود و در ترسیم آینده خود به انحراف ببرد. اساسا شرقشناسی و امتداد کنونی آن در مراکز و موسسات مختلف اسلامشناسی یا ایرانشناسی در غرب امروز، مسلما نه درراستای شکلگیری تمدن اسلامی، بلکه درراستای ابژه کردن جهان اسلام و تصرف و تسلط بر آن است. برای همین نه از منظر ادبیات مدرن، و نه با ادبیات روزنامهای درمورد وضعیت ما ایرانیان و ما مسلمانان، که در بسیاری از کتابهای زوال و انحطاط تمدن اسلامی نوشته شده، نمیتوان درمورد وضع خودمان قضاوت کنیم. درست است که وضع ما در نقطههای بسیار ناخوش است، ولی نه آنچنان که برخی بخواهند آن را مستمسک ناامیدی و یأس در جهان اسلام قرار داده و درمقابل تنها نمونه تیپیکال تمدنی را برای جهان اسلام تمدن غرب دانسته و آن را بر ذهنیت و فرهنگ ایرانیان و مسلمانان تحمیل کنند.
* نویسنده: عباس بنشاسته، روزنامه نگار