به گزارش «فرهیختگان»، هشتم مردادماه روز بزرگداشت شهابالدینیحیی سهروردی، شیخ اشراق و موسس حکمت اشراق است. سهروردی بهرغم عمر کوتاهش توانست راهی در فلسفه بگشاید که تا به امروز در شرق و غرب عالم توسط اندیشمندانی پیگیری میشود و بهرغم منتقدان، توانسته است موافقان بسیار پیدا کند. اهمیت فلسفه سهروردی در وفاق میانفرهنگی چیست و چگونه میتواند در این امر به مدد ما بیاید.
در گفتوگو با دکتر عبدالله صلواتی، معاون فرهنگی و اجتماعی و دانشیار دانشگاه شهید رجایی به بررسی این مساله پرداختیم که متن آن پیش روی شماست.
مهمترین وجه کار سهروردی در عالَم فلسفه چه بود؟
«همه انسانها در سرشت خود، جویای دانستن هستند.» این جمله آغازین کتاب متافیزیک ارسطو است. پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا دانستن، تنها پنجره گشوده از جان ما به سمت هستی است؟ یا پنجرههای دیگری هم بر قامت جان دلربایی میکنند؟ آیا فیلسوف صرفا از پشت این پنجره به عالم و آدم نگاه میکند یا پنجرههای دیگری هم برای او گشوده است برای دریافت حقایق؟
سهروردی به ما میگوید: «دانستن، آن هم به معرفت حصولی، تنها پنجره گشوده به عالم نیست. ما با عشق به هم، به بیرون از خود سر میزنیم؛ با شهود هم با جهان خارج ارتباط میگیریم. » از این جهت میتوان گفت با سهروردی تصویری متفاوت از رابطه عالم و آدم در بوم فلسفه شکل میگیرد؛ تصویری پویا، رنگارنگ، جذاب و قدرتمند. او با این کار از تقلیل معرفت به معرفت حصولی و از فروکاست امکانات آدمی به دانستن جلوگیری میکند و از دیگر راههای ارتباطی ما با جهان خارج سخن میگوید.
زاگزبسکی در کتاب معرفتشناسی خویش میگوید: «معرفت فقط و فقط یکی از راههای ارتباطی ما با دنیای بیرون است. به نظر او عشق هم آدمی را از خویش بیرون میآورد و با جهان خارج مرتبط میکند.»
سهروردی با مجهز دانستن آدمی به عشق و سلوک و شهود؛ فلسفه را بهمثابه راهی ترسیم میکند که باید آن را پیمود و فیلسوف در راه است، نه جهانی ساکن و ثابت و بنشسته در گوشهای.
این انسان به روایت سهروردی هم تماشاگر جهان است و هم بازیگر. اینچنین انسانی صرفا به ترسیم واقعیت و گفتوگو درباره آن و تحلیل و تفسیر واقعیت نمیپردازد، بلکه به مدد سلوک و شهود، توان تغییر واقعیت خود و سپس تغییر دیگران را دارد. سهروردی بهتبع این تغییر بنیادین در آدمی و برگرداندن شکوه و عظمت به انسان، باشکوهترین پدیده امکانی را بهعنوان راهنما و دستگیر انسان معرفی و از او به قیم کتاب یاد میکند و باشکوهترین پدیده امکانی، آدمی را به باشکوهترین تجلی خدا فرا میخواند.
کییرکگور در کتاب «ترس و لرزش» اظهار میدارد: «آن کس که به خدا ایمان داشت از همه بزرگتر بود.» به کلام کییرکگور میتوان افزود که در میان مومنان به خدا، آنکه با باشکوهترین تجلیات خدا مرتبط است از همه بزرگتر است. بنابراین میتوان گفت بزرگترین تغییر سهروردی در فلسفه، ابداع او در ارائه روایتی متفاوت از انسان بود این تغییر را بهنوعی میتوان مرکز ثقل مابقی تغییرات در فلسفه او دانست.
بنمایه حکمت سهروردی چیست؟ منظور مسائل اساسی مطرح شده از سوی او نیست، بلکه از اصولی میپرسم که در پشت صحنه، حکمت اشراق را شکل میدهد و آن را از فلسفههای ماقبلش متمایز میکند.
سهروردی در مواجهه با طیفی از فیلسوفان پیش از خود بر یک نکته تاکید دارد: «حقایق بزرگتر از آن چیزی است که آنها میگویند.» این جملهای که سهروردی در تلویحات آورده است حاکی از فاصله میان سهروردی و فیلسوفان پیش از اوست و این فاصله را میتوان در بسیاری از مسائل فلسفی رصد کرد؛ از مبحث تعریف گرفته تا چینش عالم و نحوه خلقت.
این فاصله با مولفههایی فراهم شده که درواقع بنمایههای حکمت اشراق است؛ مولفههایی همانند خمیره ازلی، خلع و لبس، اهتمام به تجربههای زیسته عارفان، سلوک و شهود. سهروردی در کتاب مطارحات میگوید: «هر که بر خمیره مقدس حکمت آگاه نباشد و توان خلع بدن [و در پی آن، توان شهود حقایق] را نداشته باشد، از زمره حکما نیست.»
طرح ذوق و کشف و شهود در فلسفه آیا از اعتبار فلسفه بهمعنای تلاش عقلی نمیکاهد؟ آیا میتوان گفت سهروردی عارف است و نه فیلسوف به معنای واقعی کلمه؟
اگر عارف خواندن سهروردی صرف نامگذاری باشد مخالفتی با آن ندارم. اگر منظور این باشد که سهروردی در کنار فیلسوف بودن عارف هم هست با این باور هم موافقم. اما اگر مراد از عارف خواندن سهروردی نفی فیلسوف بودن او باشد میتوان با این برداشت موافق نبود. زیرا سهروردی در بسیاری از مواضع، فیلسوفانه وارد گفتوگو میشود و در رد و قبولش، ملاک أخذ و رد دارد. در جایی که مخالف است دلیل مخالفت را ذکر میکند و جایی که میخواهد مسالهای را بپذیرد یا مسالهای را ارائه کند برای آن دلیل و استدلال میآورد و سعی میکند مسائل را بهدرستی تحلیل و تبیین کند. تحلیل، تبیین، أخذ با ملاک مساله و رد همراه با ملاک، ارائه دلیل و استدلال همگی کارهایی هستند که یک فیلسوف انجام میدهد. بنابراین از این منظر سهروردی یک فیلسوف است.
هرچند وزنی که او در آثار اشراقیاش همانند حکمت اشراق، به شهود و سلوک میدهد بیش از وزنی است که به برهان میدهد، اما شهود او را از برهان باز نمیدارد و شهودش او را بینیاز از برهان نمیکند بلکه شهود او سبب تقویت برهان او میشود. با این توضیح که سهروردی با طرح شهود و حکمت حقه، توانست بر دامنه منابع فکری خویش بیفزاید و از میراث عرفانی، آیات و روایات، حکمت یونانی، مصری، بابلی، هندی و حکمت ایران باستان هم استفاده کند و با گسترش منابع یک فیلسوف، تحلیل و تبیین دقیقتری از مسائل فلسفی ارائه کند. به همین دلیل، بهنظر میرسد تنوع منابع فکری سهروردی در پرتو شهود و سلوک، او را قادر ساخت تا بهتر از فیلسوفانی که به انکار شهود و تجربههای عرفانی پرداختند به تحلیل و برهانآوری و تدقیق در مسائل اهتمام داشته باشد.
تلقی خاص سهروردی از «حکمت حقه» یا «خمیره حکمت» سبب شده او بهنحو حداکثری از اقوال و تجربههای زیسته عارفان پیش از خود، از شرق تا غرب عالَم، بهره برد با این توضیح که:
1. حقیقت وابسته ما و نحوه ادراک ما نیست و مستقل از ما وجود دارد
2. حقیقت پیچیده و واجد جلوههای گوناگون است
3. شهود معتبرترین و بهترین راه دستیابی به حقیقت و جلوههای رنگارنگ آن است
بنابراین اقوال عارفان و تجربهها و میراث عرفانی آنها از شرق و غرب عالَم در وصول ما به حقیقت، درخور توجهاند.
از این رو سهروردی از دو جانب شرقی و غربی حکمت سخن میگوید و همه عارفان و حکمای راستین پیش از خود را در شکلدادن به خمیره ازلی حکمت سهیم میداند و همانطور که گفته شد او منابع فکری بسیار گسترده و مثالزدنی دارد از حکمت یونان تا حکمت ایران باستان و از عرفان تا آیات و روایات همگی از منابع فکری او هستند. بنابراین، حکمت سهروردی به ما میآموزد که برای تعالی نیازمند به دیگری هستیم. برای استکمال خویش، نیازمند به رسمیت شناختن دیگری هستیم. زیرا دیگری هم مانند ما واجد خمیره ازلی حکمت یا در جستوجوی آن است.
این مواجهه سهروردی با حکمت و عرفان و با حکما و عارفان، بهنوعی مقابل تفکرِ حصرگرایانه ایستاد؛ تفکر حصرگرایانهای که نتیجهای جز انقطاع فرهنگی جهان اسلام از دیگر فرهنگها و ملتها ندارد. همچنین سهروردی بهجای تاکید بر نقاط اختلاف، از پیوندها، مناسبات، و همدلیها سخن گفت؛ همدلیهایی که با مرکزیت خمیره ازلیِ حکمت شکل گرفت. بنابراین، میتوان یکی از پیامهای مهم میانفرهنگیِ حکمت سهروردی را توجهدادن ملتها به ریشهها و امکانات و حقایق مشترک دانست؛ حقایقی که گذر زمان و اختلاف در رنگ و زبان هم نمیتواند آنها را دستخوش دگردیسی کند.
همچنین، میتوان از امکانات درونی حکمت سهروردی برای دستیابی به راهحلهای انسانی در حل معضلات و مشکلات فکری و فرهنگی جامعه بهره برد و نتیجه فرهنگی حکمت او را نزدیک شدن جوامع به یکدیگر و تحقق صلح پایدار دانست.
بنابراین، هرچند خود سهروردی قربانی خشونت و تنگنظری شد، اما میراث فلسفی او، با شعار بازگشت به حقایق مشترک، میتواند وفاق میانفرهنگی و همدلی فرهنگی و دوری از خشونت و صلح پایدار را به ارمغان آورد؛ ارمغانی که در دوره معاصر سخت بدان نیازمندیم.
* نویسنده: سیدحسین امامی، روزنامهنگار