تاریخ : Thu 23 Jul 2020 - 03:23
کد خبر : 43548
سرویس خبری : ایده حکمرانی

کلانشهر، توسعه قلمرو گمنامى و جرم

نگاهی به موقعیت اهل ایمان و الگوی دینی شهرنشینی

کلانشهر، توسعه قلمرو گمنامى و جرم

برخى افراد در شهر محل سکونت خود مراقب رفتارشان هستند و از انجام دادن بسیارى از کارها شرم دارند، اما در شهرهای دیگر، الزامی ‌براى مراقبت از رفتار خود نمی‌بینند و از ارتکاب کارهاى ناشایست شرم نمی‌کنند.

  به گزارش «فرهیختگان»، برخى افراد در شهر محل سکونت خود مراقب رفتارشان هستند و از انجام دادن بسیارى از کارها شرم دارند، اما در شهرهای دیگر، الزامی ‌براى مراقبت از رفتار خود نمی‌بینند و از ارتکاب کارهاى ناشایست شرم نمی‌کنند. این مساله به‌ویژه در تابستان و شهرهای سیاحتی افزایش می‌یابد. راز این تفاوت در چیست؟ پاسخ آن یک کلمه است: «گمنامی.» برخى افراد اگر در جمعى ناشناخته قرار گیرند، ممکن است از انجام دادن کارهاى ناشایست شرم نکنند.

این گمنامی و ناشناختگى، شرم و حیا را خنثی می‌سازد. پدیده «گمنامی در جمع» با محور حیا (یعنى نظارت و حضور) مرتبط است. گاهى حضور و نظارت وجود دارد، ولى شرم و حیا برانگیخته نمى‌شود و این هنگامی ‌است که فرد، گمنام بوده، براى جمع ناشناخته باشد. در برخى جمع‌ها افراد متعددى درکنار هم هستند و حضور فیزیکى دارند، اما چون یکدیگر را نمی‌شناسند، گویا حضورى وجود ندارد و کسى آنجا حاضر نیست. در پدیده گمنامی، حضور فیزیکى (جسمانى) افراد حیابرانگیز نیست و سرّ آن این است که هیچ‌رابطه شناختى، آنها را با‌ یکدیگر پیوند نزده و همدیگر را نمی‌شناسند. ناشناخته بودن افراد در یک جمع، آنان را به اجسامی ‌متحرک تبدیل می‌کند و حضور و نظارت آنان را بى‌تاثیر می‌سازد. همین افراد گمنام، اگر در جمع‌هایى قرار بگیرند که یکدیگر را به‌خوبى می‌شناسند، بار دیگر شرم در آنان برانگیخته می‌شود. این نشان می‌دهد که اولا شرم نکردن در وضیعت گمنامی، به‌دلیل بى‌حیایى مطلق افراد نیست و ثانیا شناخته بودن و معروفیت، از عوامل تاثیرگذارى حضور و نظارت است.

شناخته بودن، جان نظارت بازدارنده و عامل برانگیختن شرم است و حتى نوع شناخته بودن، در میزان حیا تاثیر دارد. مثلا اگر کسى چند عنوان داشته باشد و درجه اینها متفاوت باشد و در هر جمعى، فقط به یکى از این عناوین معروف باشد، احتمالا میزان شرمی ‌که او از هر جمعى خواهد داشت، متفاوت خواهد بود. هرچه آن عنوان مهم‌تر و از جایگاه اجتماعى بالاترى برخوردار باشد، میزان شرم و حیا نیز بیشتر می‌شود و هرچه اعتبار و منزلت عناوین پایین‌تر باشد، حیاى کمترى را برمی‌انگیزد. عناوین نیز دنیایى دارند و هرکدام از شأن و منزلت برخوردارند و این شأن و منزلت، احتمالا در میزان حیا موثر است.

یکى از امورى که قلمرو گمنامى افراد را گسترش می‌دهد، پدیده کلانشهرهاست. این پدیده منجر به کاهش روابط میان انسان‌ها می‌شود و به این ترتیب، میزان حیا را نیز کاهش می‌دهد. مساله کلانشهرها از آغاز قرن بیستم ذهن جامعه‌شناسان را به‌خود مشغول کرده است. ماکس وبر معتقد است که ساکنان شهرها برخلاف اجتماعات کوچک نمى‌توانند همه همسایگان خود را از نزدیک بشناسند و این را به‌دلیل تراکم جمعیت می‌داند.(جامعه‌شناسى انحرافات، ص ۲۹۱)

 لوئیس ویرت نیز به ماهیت چندپاره روابط شهرى اشاره کرده، می‌گوید: «ساکنان شهرها، به‌ویژه در نقش‌های بسیار تقسیم شده و خاصى با یکدیگر برخورد می‌کنند. به همین جهت، ربط و بستگى‌شان به یکدیگر فقط به جنبه بسیار خاصى از فعالیت دیگرى محدود می‌شود.» وى توضیح می‌دهد که ما به‌جاى آنکه خود را عمیقا درگیر و گرفتار شخصیت کلى فرد موردنظر کنیم، ضرورتا تماس سطحى و نسبى با برخى از آنان برقرار می‌سازیم. ما به لیاقت و کارآیى یک کفاش فقط تا آنجا توجه داریم که بتواند نیازهاى ما را برآورد و اگر زنش مشروبخوار باشد، براى ما اصلا اهمیتى ندارد.(شوک آینده، ص۹۶)

تافلر نیز بخش اول کتاب خود (به نام شوک آینده) را «مرگ تداوم» نامیده و معتقد است که در دنیاى امروز هیچ‌چیز پایدار نیست و همه‌چیز درحال تحول و تغییر است. بخش دوم کتاب را نیز «ناپایدارى» می‌نامد و می‌گوید: «ادامه یافتن شهرنشینى خود یکى از عوامل فشارى است که روابط ما را با دیگران موقتى‌تر می‌کند. (همان، ص۱۰۱) هاروى کاکس معتقد است که تعدد روابط ما با دیگران سبب شده «عمق روابط» کاهش یابد.»(همان، ص 97)

تافلر نیز تصریح می‌کند که تعدد روابط به «کاهش مدت ارتباط» منجر شده است؛ یک فرد شهرنشین ممکن است با گروه معینى از مردم رابطه متقابلى داشته باشد که مدت‌های مدید به‌طول انجامد، اما درعین‌حال با صدها، بلکه با هزاران نفر دیگر نیز برخورد دارد که ممکن است فقط یکى، دوبار آنان را ببیند و سپس براى همیشه در بوته فراموشى و بى‌نامى گم شوند.(همان، ص99)

این دقیقا همان چیزى است که ما از آن به‌عنوان «گمنامى در جمع» یاد کردیم. هرچند همه زندگى را گمنامى فرانگرفته، اما روح حاکم بر کلانشهرها و تمدن جدید شهرنشینى همین است. بر همین اساس، تافلر نظریه انسان «دورانداختنى و جانشین‌پذیر(Modular)» را تبلیغ می‌کند. وى معتقد است که عمیق شدن روابط میان انسان‌ها موجب محدودیت می‌شود(!) وى ناخودآگاه والبته با بیانى منفى به مساله «حیاى از مردم» اشاره کرده است. حیا نتیجه روابط عمیق و محترمانه‌ای است که امثال تافلر آن را محدودیت دانسته، بر آن می‌تازند و در مقابل، بى‌حیایى نتیجه کاهش روابط عمیق و محترمانه‌اى است که امثال تافلر آن را آزادى نامیده و می‌ستایند. وى تصریح می‌کند: «هر رابطه‌اى تقاضاها و انتظاراتى را دربردارد و رابطه بین دو نفر هر چند نزدیک‌تر و آمیخته‌تر باشد، فشارهایى که هریک براى تحقق و برآوردن انتظارات بر دیگرى اعمال می‌کند، بیشتر می‌شود. هرچه رابطه جامع‌تر و نزدیک‌تر باشد، مدول‌های بیشترى وارد و به‌کار گرفته می‌شوند و بالطبع تقاضاهایى که ما از یکدیگر داریم، بیشتر می‌شود.»(همان، ص98) او تصریح می‌کند که در رابطه مدولى (Modular)، ما فقط به فایده‌ای که فرد مقابل می‌تواند براى ما داشته باشد، می‌اندیشیم و براى ما هیچ فرقى ندارد که او چه اعتقاداتى دارد و چه می‌کند. او نیز ما را آزاد می‌گذارد که بى‌دین باشیم یا دیندار، همجنس‌باز باشیم یا غیرهمجنس‌باز، کمونیست باشیم یا ضدکمونیست.(همان‌جا)

همه اینها نشان می‌دهد که گمنامى و کاهش روابط میان انسان‌ها تا چه اندازه می‌تواند به کاهش شرم بینجامد. بنابراین کلانشهرها قلمرو گمنامى افراد را گسترش می‌د‌‌هند و به‌این‌سان، خاکریز دیگرى را که می‌توانست از هجوم زشتى‌ها جلوگیرى کند، تخریب می‌کنند. دکتر لگنهاوزن، اندیشمند آمریکایى مقیم ایران، معتقد است که تمدن جدید، قلمرو گمنامى افراد را گسترش داده است، لذا افراد از یکدیگر شرم نمى‌کنند. وى ریشه این پدیده را در مادى‌گرایى می‌داند، می‌گوید: «مادى‌گرایى، تعالیم دینى را تکذیب می‌کند. به همین دلیل اندیشه «اگر خدا نباشد، همه‌چیز مجاز می‌شود»، براى نویسنده روسى، داستایوفسکى (۱۸۲۱ـ۱۸۸۱م) بسیار اهمیت پیدا می‌کند.» (نقد و نظر، سال چهارم، ش۱ و ۲، صص ۵۴-۵۲)

وى درباره رهاورد تمدن جدید می‌گوید: «جوامع مدرن لائیک، براساس نظریه سیاسى لیبرالى، نظام حقوقى پیچیده‌ای ایجاد کرده‌اند که هدف آن حفظ آزادى فردى و نتیجه آن، توسعه قلمرو گمنامى براى زندگى شهروندان است. شهرى کردن و بى‌ثباتى نیز در به‌دست آمدن این نتیجه مدخلیت دارند. اخلاق و ارزش‌های اجتماعى دین، زمانى موثر واقع می‌شوند که اعمال انسان به‌وسیله کسانى که با او ارزش‌های مذهبى مشترک دارند، قابل مشاهده باشد، به‌طورى‌که تخلف از احکام دینى یا اخلاقى احساس شرم شود. در جوامع مدرن مدنى وقتى فاعل عملى را پیش‌روى کسانى انجام می‌دهد که نسبت به او ناآشنا هستند یا هیچ‌پیش‌فرضى درباره آنها نسبت به تحسین یا سرزنش اخلاقى ندارد و با این پیش‌فرض که آنها هیچ‌گونه حقى براى دادن حکم اخلاقى ندارند، به‌دلیل اینکه اخلاقیات یک امر خصوصى و شخصى حساب می‌شود، فاعل گمنام می‌شود. به‌خاطر آورید داستان انگشتر گایچس را که سقراط در کتاب دوم جمهورى افلاطون نقل کرده است. سقراط می‌پرسد: آیا اگر کسى انگشتر سحرآمیزى داشت که می‌توانست هروقت اراده کند، به‌وسیله آن نامرئى شود، چه کسى از همبستر شدن با زن همسایه اجتناب می‌کند؟ »(همان‌جا)

وى سپس درباره پدیده گمنامى در جوامع دینى می‌گوید: «دین به ما می‌آموزد که حتى اگر بتوان از چشم دیگران پنهان ماند، از چشم خدا چیزى پنهان نمى‌ماند. حتى در آنجا که از دیگران شرمى وجود ندارد، در پیشگاه خدا احساس جرم می‌کنیم، درعین‌حال، آنجا که گمنامى اجتماعى از رونق بیشترى برخوردار است، وسوسه نیز گاهى غلبه می‌کند، حتى بر کسانى که خود را مذهبى می‌دانند. وقتى گناه گمنامى رایج می‌شود، بهانه‌تراشى و توجیه کردن شدت پیدا می‌کند و وجدان اخلاقى به‌تدریج فرسوده می‌شود... . صورت جدید خیانت علیه امت مسلمان، فرسایش اخلاق اسلامى از داخل جامعه اسلامى است. در جامعه سکولار غربى فرسایش اخلاقى به‌وسیله بسط قلمرو گمنامى، غلبه وسوسه شیطانى و دیدگاه رایج خصوصى و شخصى بودن اخلاق رخ می‌دهد، درحالى‌که در جامعه اسلامى معاصر، خطر گمنامى اجتماعى به‌حدى نیست که در غرب وجود دارد. الحمدلله، اندیشه خصوصى بودن دین نیز در جهان اسلام، خیلى خریدار ندارد.»(همان‌جا)

یکى از پیامدهاى تمدن جدید، پدیده مهاجرت است. مردم پیوسته از یک شهر به شهر دیگرى منتقل می‌‏شوند و تقریباً در هیچ مکانى استقرار همیشگى ندارند. این پدیده در کشورهاى صنعتى و فراصنعتى بیشتر است. همچنین در شهرهاى بزرگ که جاذبه‏‌هاى زندگى و امکان پیدا کردن کار، بیش از مناطق دیگر است، بیشتر اتفاق می‌‏افتد.

تافلر یکى از ویژگی‌هاى دوره جدید زندگى را ناپایدارى مکان‌ها دانسته و از مردم به‌عنوان خانه‌به‌دوشان یاد می‌‏کند (ر.ک: شوک آینده: ص 74). وى در بررسى پیامدهاى مهاجرت یادآور می‌‏شود: حتى اگر مردم با محیط جدید سازگار شوند، دیگر مثل گذشته نخواهند بود؛ زیرا هر نقل‌مکانى ضرورتا بخشى از شبکه پیچیده روابط قدیمى را نابود می‌‏کند و روابط پیچیده تازه‏اى به‌جاى آنها برقرار می‌‏سازد.(همان: ص 90)

پروفسور الى‌گینزبرگ از دانشگاه کلمبیا و متخصص تحرک نیروى انسانى می‌‏گوید: چیزى نخواهد گذشت که همگى ما در این کشور به‌صورت افراد یک کلانشهر درمی‌‏آییم، بدون پیوند و دلبستگى و آرزوى دیدار دوستان و همسایگان قدیم. (همان: ص 107)

تافلر تصریح مى‏کند: کسى که پیوسته در حرکت است معمولا آنقدر شتاب‌زده است که امکان ریشه دوانیدن در محلى را پیدا نمی‌‏کند (شوک آینده: ص 90). وی با تاکید بر اینکه هر نقل و مکان روابط دوستانه را به‌صورت مرگبارى فرسوده می‌‏کند (همان: ص 106) به بررسى پیامد این ازهم‌گسیختگى پرداخته و می‌‏گوید: «همین گسیختن روابط چنانچه چند بار در زندگى تکرار شود، باعث «از بین رفتن تعهد می‌‏گردد.»

در این جملات به‌خوبى روشن است مهاجرت‌‏ها سبب از بین رفتن روابط قدیمى شده و امکان برقرارى ارتباط جدید را به حداقل کاهش مى‌دهد که پیامد آن از بین رفتن تعهد خواهد بود و در چنین شرایطى طبیعى است که حیا و شرم شکل نخواهد گرفت.

چرا انسان‌ها در مسافرت بیشتر احساس راحتی می کنند؟ چرا رفتار مسافران سواحل دریا با رفتار آنان در شهرهاى خود متفاوت است؟ گمنامى فقط مخصوص شهرهاى کلان یا پدیده مهاجرت نیست. در مسافرت نیز گمنامى تاثیر خود را نشان می‌‏دهد. کسى که از شهر خود بیرون می‌رود، در شهرهاى دیگر گمنام و غریبه است و همین امر احتمالا سبب می‌‏شود احساس کند می‌‏تواند برخى کارهایى را که در شهر خود ترک می‌‏کرده، انجام دهد. این امر در مسافرت‌هاى تابستانى و به‌خصوص در مناطق دریایى افزایش بیشترى دارد.

مهاجرت اقسامى دارد که یکى از اقسام آن مهاجرت‏‌هاى علمى است. این بخش از مهاجرت در کشور ما مخصوص دانشجویان و طلبه‏‌هایى است که معمولا براى کسب دانش به دیگر شهرها مسافرت می‌‏کنند. با گسترش دانشگاه‌ها روند این‌‌گونه مهاجرت‌ها افزایش چشمگیرى پیدا کرده است. نوع رفتار این افراد در شهر خود با شهر محل تحصیل متفاوت است. ناشناخته بودن آنان در محیط جدید سبب می‌‏شود که زمینه براى انجام برخى ناهنجاری‌هاى اخلاقى و اجتماعى آماده‌‏تر باشد. همین امر سبب افزایش جرم در محیط‌هاى مهاجرپذیر می‌‏شود.

طبق تحقیقاتى که در کشورهاى اروپا و آمریکا به‌عمل آمده، میزان جرائم و بزهکارى بین مهاجران خیلى بیشتر از بومیان بوده است. ژولى فرانسوى بر پایه تحقیقاتى که انجام داد، معتقد شد که از هر 100 هزار نفر که زادگاه خود را ترک نکرده‌‏اند، فقط هشت تن آنان به اتهام جنایت در دیوان عالى جنایى مورد محاکمه قرار گرفته‏‌اند و حال آنکه از هر 100 هزار نفر که در استان غیر محل تولد خود ساکن بوده‏اند، 29 نفر آنان در دیوان عالى جنایى محاکمه شده‌‏اند. هر قدر فاصله فرهنگى بین مبدا و مقصد بیشتر باشد، احتمال جرم‌زا بودن مهاجرت بیشتر است. یکى از علل عمده این افزایش چشمگیر آن است که این افراد در محیط‌هاى جدید «ناشناخته» هستند.

در کشور ما ممکن است بتوان با تحقیقات تجربی بین مهاجرت دانشگاهی و مهاجرت حوزوی، و یا دیگر انواع مهاجرت، به تبیین‌های جدیدی از گمنامی و مصون‌سازی مهاجرت دست یافت. محور شناخته شدن یا ناشناخته (گمنام) بودن، نام و نام‌خانوادگى نیست. شناخت شناسنامه‌اى، گمنامى را تغییر نمى‌دهد. البته دانستن نام، ممکن است در کاهش گمنامى بى‌تاثیر نباشد؛ ولى با دانستن اطلاعات شناسنامه‌اى، گمنامى به‌طور کلى برطرف نمى‌شود، همان‌گونه که بى‌خبرى از اطلاعات شناسنامه‌اى نیز موجب گمنامى نمى‌شود. گاهى اطلاع از موقعیت اجتماعى افراد، آنان را از گمنامى درمی‌آورد.

یونیفرم و لباس مخصوص هر قشر در این مساله نقش دارد. در گذشته، هر قشرى لباس مخصوصى داشته که به‌وسیله آن، شناخته می‌شده و اکنون، این، مخصوص بعضى اقشار است. اگر مثلا از روى لباس، تشخیص داده شود که فلان‌فرد پزشک یا استاد دانشگاه یا روحانی است، دیگر گمنام به‌شمار نمى‌روند و موقعیت آنها با وقتى که مردم از شغل وى بى‌اطلاع باشند، متفاوت خواهد بود. اساسا در این قبیل افراد، اطلاع از نام آنان، چندان تاثیرى در شناخته شدن آنان ندارد و محور شناسایى‌شان، موقعیت اجتماعى آنان است و هرچه این موقعیت اجتماعى از احترام بیشترى برخوردار باشد، تاثیر آن در شناخته شدن، بیشتر است.

پس از انقلاب اسلامى، کسانى که در نهادهاى انقلابى (مثل سپاه، کمیته، بسیج، جهاد سازندگى و...) مشغول خدمت شدند، اعتبار ویژه‌اى پیدا کردند و انتظارات مردم از آنان، بیش از دیگر اقشار جامعه بود. به همین جهت، وقتى یکى از این افراد به‌عنوانى که داشت، شناخته می‌شد، دید مردم و انتظارات آنان از وى تغییر می‌کرد و همین امر، آنان را بیشتر در موقعیت شرم و حیا قرار می‌داد. بنابراین، به نظر می‌رسد شناخته شدن، پیش از آنکه مرهون نام و نام‌خانوادگى باشد، مرهون عناوین اجتماعى است.

از مجموع آموزه‌هاى دین در این موضوع، چنین به دست آمد که الگوى دینى شهرنشینى، هرگز به گمنامى منجر نمى‌شود. در ادامه، به برخى از این موارد اشاره می‌کنیم:

از آن جهت به شهرنشینى و زندگى در شهرهاى بزرگ توصیه شده که مرکز اجتماعات مسلمانان است. رسول خدا، برترى شهرها را در وجود جماعت‌ها و حلقه‌هاى ذکر می‌داند. امام‌علی(ع) می‌فرماید: در شهرهاى بزرگ سکونت گزین، زیرا آنجا مرکز اجتماع مسلمانان است.(نهج‌البلاغه، نامه69)

در الگوى شهرنشینى اسلامى، اجتماعات دینى نقش مهمى دارند. در هر شبانه‌روز، نمازهاى جماعت در اوقات متعدد، اقامه می‌شوند و مردم، دور هم جمع می‌شوند و یکدیگر را می‌بینند و از حال هم خبردار می‌شوند. این اجتماعات متعدد، هر روز در محله‌ها تشکیل می‌شوند. پس از آن، هفته‌اى یک‌بار همه مردم شهر دور هم جمع می‌شوند و نمازجمعه را اقامه می‌کنند. همچنین نمازهاى عید (مثل عیدفطر و عیدقربان و عیدغدیر) را داریم که معمولا با تعداد افراد بیشترى برگزار می‌شوند. مراسم جشن و عزادارى را هم می‌توان به این مجموعه افزود. به‌هرحال، هریک از این اجتماعات، به‌نوعى مردم را گرد هم جمع می‌کند و در هریک، مجموعه‌اى از افراد حضور دارند که با هم آشنا می‌شوند.

امام‌على(ع) درباره ثمره رفت‌وآمد به مساجد، همواره می‌فرمود: «هر که به مساجد رفت‌وآمد داشته باشد، یکى از این هشت چیز را به دست می‌آورد: برادرى که در راه خدا سودرسان باشد، یا دانش گلچین شده، یا نشانه‏اى محکم و استوار، یا رحمت منتظره، یا سخنى می‌شنود که او را به هدایت راهنمایى می‌کند، و یا گناهى را از سر ترس یا شرم، ترک می‌کند.»(من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص۲۳۷، ح۷۱۳)

دامنه آشنایى در مساجد، باید به‌گونه‌اى باشد که اگر کسى به مسجد نیامد، عدم‌حضور وى محسوس باشد و دیگران نسبت به آن حساس باشند و پی‌جوى وى شوند. به همین جهت رسول خدا در آغاز ورود به مدینه، ساختن مسجد را آغاز کرد و به همین جهت اهل ایمان، در جاى‌جاى شهرها به ساختن مسجد روى مى‌آوردند. این امر در طراحى شهرهاى اسلامى باید بیشتر موردتوجه قرار گیرد.

 فرهنگ همسایگی و کاهش گمنامی

راهکار دیگر در مدل شهرنشینى اسلامى، ارتباط با همسایگان است. اسلام بر مساله ارتباط با همسایه، بسیار تاکید کرده است. حرمت همسایه، یکى از سنگین‌ترین حرمت‌ها در اسلام است (مسند ابن‌حنبل، ج ۶، ص ۸) و همانند خود انسان (السیره النبویه، ج ۲، ص ۱۴۹) و خون انسان (الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۵۷۳ ح ۳۷۰۶) و والدین انسان (الکافی، ج ۵، ص ۳۱) حرمت دارد.

در فرهنگ اسلامى، حد همسایگى از هر سمت، 40 خانه است. اگر براى هر خانه‌اى این حلقه 160 خانه‌اى را ترسیم کنیم، تصور کنید که ارتباط همسایه‌ها، چه شبکه درهم‌تنیده و به‌هم‌پیوسته‌اى را به وجود می‌آورد.

امروز، ارتباط همسایه‌ها، به‌خصوص در شهرهاى بزرگ، رو به کاهش است. گاهى‌وقت‏ها اساسا همسایه‌ها یکدیگر را نمى‌شناسند و حتى شاید بسیار کم یکدیگر را ببینند. گویى هرکدام در جزیره‌اى دورافتاده زندگى می‌کنند. این، همان پدیده گمنامى در جمع است که قلمرو گمنامى را بیشتر و بیشتر گسترش می‌دهد و به موازات آن، بزه و ناهنجارى افزایش می‌یابد، اما مطابق الگوى اسلامى همسایه‌دارى، یک شبکه گسترده ارتباطى میان همسایگان برقرار می‌شود و شناخت افراد از یکدیگر، افزایش می‌یابد و درنتیجه، کسى غریبه و گمنام نخواهد ماند. رخت بربستن پدیده گمنامى، موجب سلامت محله و شهر می‌شود.

 پیمان برادرى‏

آموزه دیگرى که در الگوى دینى شهرنشینى تاثیرگذار است، مساله اخوت و برادرى میان اهل ایمان است. اسلام همه اهل ایمان را «برادر» یکدیگر خوانده است.رسول خدا(ص) وقتى نخستین شهر اسلامى را بنیاد نهاد، میان اهل ایمان پیمان برادرى برقرار کرد. یثرب پس از ورود رسول خدا(ص) به شهر دیگرى تبدیل شد. ترکیب جمعیتى آن تغییر کرد. بخشى از ساکنان این شهر جدید را «مهاجران» تشکیل می‏دادند. همان‌گونه که قبلا توضیح دادیم پدیده مهاجرت براى شهرها یک فاجعه خوانده شده است؛ اما این اتفاق در شهر مدینه رخ نداد. زیرا میان تمام شهروندان چه مهاجر و چه انصار، پیوند برادرى برقرار شد. با این پیوند، گروه مهاجر در بدنه اصلى شهر (یعنى انصار) ادغام شدند.

مهاجران اگر به هر دلیلى از سوى ساکنان اصلى یک شهر موردپذیرش قرار نگیرند و به‌عنوان عضو زائد و تحمیلى خوانده شوند، می‏توانند آسیب‏هاى اجتماعى بی‌شمارى را در پى داشته باشند.اعلام اصل برادرى میان اهل ایمان، مهاجران را به شهروندان پیشین مدینه پیوند زد و آنان را در بدنه اصلى شهر ادغام کرد. در این فرهنگ غربت و گمنامى عنوانى ناشناخته است. اگر این فرهنگ در میان تمام اهل ایمان جاى بگیرد، آنگاه نه‌تنها در یک شهر و نه‌تنها در یک کشور بلکه در تمام کره‌زمین غریبى و گمنامى برچیده مى‏شود و هیچ‌کس در هیچ مکانى ناشناخته نیست و همه برادر یکدیگر خواهند بود و «رفتارهاى برادرانه» و «انتظارات برادرانه» از یکدیگر خواهند داشت و «حرمت برادرى» را نگاه خواهند داشت. در این صورت مشکل کلانشهرها و پدیده‏هاى مهاجرت و مسافرت نیز حل خواهد شد و تمام آسیب‏هایى را که ممکن بود از جانب گمنامى وارد شود، برمى‌چیند. بنابراین یکى از مولفه‌های مهم در الگوى شهرنشینى اسلامى، پیوند برادرى میان شهروندان ایمانى است. این شعار قرآن کریم است که می‌فرماید: إنما المومنون إخوه؛ همانا مومنان با هم برادرند.(حجرات: آیه 10)

 * نویسنده: عباس پسندیده، دانشیار روانشناسی اسلامی دانشگاه قرآن و حدیث