به گزارش «فرهیختگان»، واقعیت این است چیزی که مردم را بهسمت سریالهای شبکه نمایش خانگی میبرد، گرایش مردم به تمایز و تفاوت است. کمبود سریالهای جریانساز مطرح و بهنوعی جذاب در تلویزیون، بخشی از جامعه علاقهمند به قصهگویی را بهسمت شبکه نمایشخانگی سوق میدهد. بخشی از مردم بهدنبال پیدا کردن نیازهای خود در شبکههای ماهوارهای میروند و بخشی نیز که در اینجا نیاز خود را برطرف میکنند، بهسمت دیدن این سریالها میروند به امید این که چیز جدیدتر و تازهتری وجود داشته باشد. البته بدیهی است که یک کاری خوب از آب درمیآید و مردم پیگیری میکنند و یک کاری را خوب نمیدانند و نیمهراه رها میکنند.
آن چیزی که نیاز و عامل اصلی است که مردم بهسمت شبکه نمایش خانگی میروند حتما نیاز به تفریح و پرکردن اوقات فراغت است. آن هم در چارچوبی که مردم میپسندند. برخی سریالها این جواب را به نیازها میدهد و برخی جواب نمیدهد. نکته مهم این است که اساسا شبکه نمایش خانگی یا حتی در دنیا شبکههای غیررسمی و تلویزیونی، چه کابلی و چه DVD، حاصل همین نیاز بوده که راه افتاده است، اما در نوع استاندارد جهانی به آن مفهومی که جدای از تلویزیون رسمی وجود دارد، کیفیت قصهگویی و داستانگویی است که متمایز میکند. یعنی آنها در آن ابعاد سعی میکنند تا نسبت به تلویزیون بهتر عمل کنند.
در کشور ما متاسفانه از این خلأ و کمبود استفاده سوء میشود یعنی به عبارتی بهجای اینکه آثار کیفیتری از نظر مجموعه مولفههای دراماتیک ارائه کنند، بهسمت استفاده از برخی از خطوط قرمز میروند، یا بهسمت برخی گرایشها میروند که ممکن است در تلویزیون تابو باشد و بر گرده آنها سوار میشوند و به آنها محوریت میبخشند و از آن برای جلب مشتری سوءاستفاده میکنند. تفاوت در این زمینه است، اما عامل اصلی نیاز است. در برخی از فصول سال یکباره تلویزیون خالی از سریالهای خوب و جذاب میشود و شبکه نمایشخانگی از این فرصت استفاده میکند و اوقات فراغت مردم را پر میکند. این اتفاق البته بدین معنی نیست که آثار بهتری از تلویزیون از نظر مضمونی و محتوایی ارائه میدهد و به نظر من توان این را ندارند. تاکنون هیچ یک از کارها را ندیدیم که بتوانند در ساختار فیلم و ویژگیهای هنری سرآمد نسبت به تلویزیون باشند و فقط در آن حواشیها جلوتر بوده است.
مثلا در فیلم مطرب میگوید پرده را پایین بکشید، و در سریال دیگری دو نفر را در ارتفاعات و ماشین میگذارند و بعد از اینکه با هم صحبت میکنند، یکباره میگوید من سرما میخورم و صحنه را بهتدریج تاریک میکند. سریالهای شبکه نمایش خانگی در اینجور ویژگیها سعی میکنند دست را بالاتر از تلویزیون ایران بگیرند، نه در بحث کیفیت آثار هنری. فکر میکنم این موجی است که آقایان سوار آن شدند و استفاده پولی و استفادههای دیگر از این امر میبرند.
نکته دیگر درباره سریالی مثل «همگناه»، حضور چهرههاست. وجود چهرهها اساساً تضمینی برای فروش فیلم است. در همگناه از چهرههای معروف یک حرکت هنرمندانهای نمیبینیم که در خاطر ما بماند و من و شما فکر کنیم آن فصل و آن نما و آنجا بازی فلان بازیگر خاص بود، بازی حسی بود و تاثیر بسیاری روی ما گذاشت، همانند بازی پرویز پرستویی در آژانس شیشهای نیست که بدهبستان بین کیانیان و پرستویی را شاهد بودیم. مثلا اینچنین نیست سکانسی از بازیها را به یاد بیاورید و بگوید این سکانس خاص بود. اتفاقا بازیگران فرعی و ناشناس بهتر بازی کردند. از چهرهها صرفاً استفاده کردند بهدلیل خاطراتی که مردم از این چهرهها دارند و علاقهای که وجود دارد، تا بتوانند فروش خوبی داشته باشند. ممکن است این نوع سریالها مخاطب هم داشته باشند که بهنظر من البته مخاطب به آن مفهوم ندارند چون در نسبت جمعیت ایران به نسبت فروش تعداد نسخه چیزی به حساب نمیآید ولی اینها را در جمع فهرست کارهای ایرانی پرفروش حساب میکنیم، هم فیلم مطرب را در سینما و هم همگناه را در شبکه نمایش خانگی پرفروش محسوب میکنیم. آن دسته از افرادی که به دنبال تامین آن نوع نیازهای خود هستند، فکر میکنم وجود برخی تابوشکنیها همچون آوردن ترنس در کار یا روابط عاشقانه پررنگ و یا شکل زندگی جمعی که اساسا به شکلی است که کار ضدفرهنگی و ضدارزشی است، شیوه زیست و سبک زندگی عوامل دیگری هستند که باعث میشود نسخههای بیشتری از کار فروش برود. برای همین است وقتی میخواهیم درباره همگناه صحبت کنیم و یا برخی کارهای دیگر که قبلاً منتشر شده است، نمیتوانیم از منظر کیفی ورود کنیم و ارزشگذاری هنری روی این فیلمها انجام دهیم.