تاریخ : Tue 07 Jul 2020 - 11:15
کد خبر : 42973
سرویس خبری : اندیشه

هیاهو بر سر هیچ

نگاهی به نزاع عجیب ملکیان و دیگران در تخفیف یا تکریم شریعتی

هیاهو بر سر هیچ

از شریعتی در طول این سال‌ها خوانش‌های مختلفی نیز صورت گرفته است که می‌توان تطور این خوانش‌ها را هم مورد مطالعه و هرکدام از آنها را نیز مورد سنجش قرار داد. از شریعتی به‌مثابه یک مصلح اجتماعی تا شریعتی دین‌پژوه یا شریعتی عدالت‌طلب.

به گزارش «فرهیختگان»،  گویا بحث در باب دکتر علی شریعتی تمامی ندارد. گهگاه برخی به تعریف و تمجید از وی می‌پردازند و برخی به تخطئه و تخفیفش. بعضی برآنند که شریعتی فاقد تفکر فلسفی است و برخی دیگر می‌گویند شریعتی لباس جامعه‌شناسی پوشیده اما زبانش فاقد ارزش علمی است و نمی‌توان در مورد ایدئولوژی شریعتی گفت‌وگوی علمی کرد. عده‌ای نیز خوانش ایدئولوژیکی شریعتی از تشیع را دلیل شرایط کنونی می‌دانند و مدعی‌اند که از درون این خوانش ایدیولوژیک، جمهوری اسلامی بر پایه امت- امامت متولد شد. بعضی دیگر نیز شریعتی را روشنفکر زمان نهضت نامیدند و گفتند اکنون که زمانه‌ استقرار است، پس دوران او سپری و اندیشه‌هایش منقضی و منسوخ شده است.  

اما کدام شریعتی؟ از شریعتی در طول این سال‌ها خوانش‌های مختلفی نیز صورت گرفته است که می‌توان تطور این خوانش‌ها را هم مورد مطالعه و هرکدام از آنها را نیز مورد سنجش قرار داد. از شریعتی به‌مثابه یک مصلح اجتماعی تا شریعتی دین‌پژوه یا شریعتی عدالت‌طلب. به هر تقدیر باید گفت همه بحث‌های صورت‌گرفته در نقد یا در دفاع از شریعتی، نشان از اهمیت وی در وضع فکری ما دارد، خواه او را خطیب بنامیم یا فیلسوف و معلم بدانیم یا جامعه‌شناس.

موضوعی که به‌تازگی بازار بحث از شریعتی را گرم کرده است، عباراتی از مصاحبه مصطفی ملکیان در مورد او و واکنش‌های مختلف به آن عبارات است. ملکیان گفته است: «شریعتی، بیش از هرچیز سخنران بود. منظورم این است که با احساسات، هیجانات و عواطف مخاطبان بازی می‌کرد. ولی روشنفکران بعد از انقلاب، بیشتر معلم و مدرسند. در سخنرانی‌ها‌یشان هم درس می‌دهند. شما وقتی به سخنرانی دکتر علی شریعتی گوش می‌کنید، خیلی احساسات و عواطف و هیجانات دارید و غلیان پیدا می‌کنید. می‌گویید حق با اوست، آفرین و هورا... اما وقتی سخنرانی‌اش تمام شد، اگر کسی از شما بپرسد که عصاره‌ سخنرانی دکتر شریعتی چه بود، آنگاه می‌بینید مثل ماهی که از چنگ‌تان می‌گریزد و چیزی در مشت ندارید. نمی‌توانید مثلا بگوید سخنرانی یک مقدمه داشت، سه تا ذی‌المقدمه داشت، یک مدعا و دو تا دلیل داشت. چون خطیب بود. از خطه‌ خراسان بود و در آن خطه سخنرانان قهار داشتیم. مثل فخرالدین حجازی. «هیاهو بر سر هیچ.» خدا رحمتش کند اما هر وقت به ایشان فکر می‌کنم یاد گفته‌ شکسپیر می‌افتم که «هیاهو بر سر هیچ.» شریعتی خطیب بود و منظورم همان خطابه‌ [صناعتی میان] صناعات خمس ارسطویی است. یعنی با هیجانات، احساسات و عواطف سروکار داشت... شما آیا از دکتر شریعتی سخنرانی [ای] سراغ دارید که بگوید من در این سخنرانی دو مدعا دارم؟ مدعای اول را یک دلیل تایید می‌کند و مدعای دوم را سه دلیل. در تمام سخنرانی [های] شریعتی یک مورد نمی‌توانید بیابید که این‌گونه باشد.»
حسن محدثی از اولین افرادی بود که به این سخنان واکنش نشان داد. وی در مطلبی با عنوان «خطیبی چون تو‌ام آرزوست!» نوشت: «اگر خطابه، حاوی حقیقت و سخن استدلالی نیست و صرفا بر احساسات تکیه می‌کند و شیوه‌ای از سخنوری برای متقاعد کردن و اقناع کردن صرف است، نباید حیاتی ماندگار و زایا داشته باشد و چون درختی ریشه‌دار و پربار ظاهر گردد و پس از سپری شدن زمان محدودی باید چون برگ‌وباری خشک و بی‌ریشه، از قلمرو فرهنگ تارانده شود و بی‌اعتبار گردد... خطابه در این معنا چندان بهره‌ای از خردمندی ندارد. «هیاهو بر سر هیچ» است یا آن نوع سخنوری است که عصاره‌ای اندیشه‌وارانه و تأمل‌برانگیز ندارد. اگر خطابه‌های شریعتی چنین اوصافی داشته باشند، لاجرم نباید ماندگار و در درازمدت، تاثیرگذار باشند.»

محدثی چند نکته و پرسش نیز مطرح می‌کند:

الف) 43 سال از زمان وفات علی شریعتی گذشته است، اما گفت‌وگو درباره‌ او ادامه دارد. پس دیگر نمی‌توان گفت که او اید‌ئولوگ عصر نهضت بوده است.

ب) اگر او «خطیبی» بود که بر بال احساسات و عواطف مخاطبان خود سوار می‌شد و بر امواج احساسات سوار گشته بود و از سخنان او عصاره‌ای و اخگری از اندیشه قابل برگرفتن نبود، چگونه توانست این همه تاثیر بر صاحب‌نظران گوناگون بگذارد؟

ج) چگونه اندیشه‌ او توانست از سطح مرزهای کشور و خاورمیانه فراتر برود و در سطح آسیا و آفریقا و حتی فراتر از آن تاثیر بنهد؟

د) باید فرم سخن متفکران و صاحب‌نظران را از محتوای آن، یا معنای سخن را از صورت آن جدا کرد. اگرچه نسبتی وثیق بین این دو هست، اما نمی‌توان اهمیت هر یک از آنها را جداگانه مدنظر نداشت و یکی را به دیگری فروکاست.

ه‍) ملکیان در ریزبینی و موشکافی بسیار تواناست و از این جهت از او می‌توان بسیار آموخت. اما در میان روشنفکران معاصر، کسانی چون شریعتی و سروش در نظریه‌پردازی بسیار تواناتر عمل کرده‌اند؛ صرف‌نظر از اعتبار نظریات‌شان. شریعتی در ارائه‌ نوعی الاهیات انتقادی یا رهایی‌بخش و نظریه‌ اجتماعی دینی بسیار توانا و تاثیرگذار بوده و دکتر سروش در ارائه‌ نظریه‌ قبض و بسط تئوریک شریعت و نظریه‌ رویاهای رسولانه.

محدثی در ادامه نیز بر آن است عصر ما اینک به «خطیبی» شریعتی‌گونه نیاز دارد که همچون او ما را همزمان به اصلاح خود و اصلاح جامعه فراخواند و شور و شعوری تازه برانگیزاند.

محمدجواد غلامرضاکاشی نیز بر آن است که هیاهو بر سر هیچ نمی‌تواند 43 سال تداوم پیدا کند و می‌نویسد: «اگر هیچ‌چیز نبود الا هیاهو بر سر هیچ، چرا شریعتی هنوز این همه موضوع منازعه است؟ مخالفینش مدعی‌اند هر چه بلا در این چهار دهه بر سرشان آمده، تقصیر شریعتی است. موافقینش، آثارش را می‌خوانند و فکر می‌کنند رها شدن از تنگنای موجود با شریعتی ممکن است؟ یعنی یک هیاهو بر سر یک هیچ که به قول استاد یکی دو لحظه پس از ایراد سخنرانی از دست می‌پرد، 43 سال، همین‌طور می‌تواند تداوم پیدا کند؟»

کاشی در یادداشت خود ادامه داد: «در پرتو کلام یک خطیب است که مردم می‌فهمند چه امکان‌هایی در دین و روایت‌های تاریخی و امور مقدس انگاشته‌شان برای رهایی وجود دارد. خطیب به خلاف مدرس، چیزی به مردم نمی‌آموزد. یک یادآور است. یک مذکر. همان که دکتر شریعتی آن همه بر آن اصرار می‌کرد. یادآور پیمان‌هایی که در نظام‌ دانایی جمعی‌ مردم به فراموشی سپرده شده است. خطیب والا، همان است که با مدد گرفتن از نیروی یادآوری و تخیل خلاق، دست‌به‌کار تغییر جهان می‌شود. خطابه خطیب هنگامی شنیده می‌شود و منشأ اثر واقع می‌شود که کلام، سوراخی در واقعیت طبیعی و ابدی ‌انگاشته‌شده می‌سازد و یک‌باره می‌بینی مردمانی که خاموش و تسلیمند به نیروی تغییر دوران‌ساز تبدیل می‌شوند. و شریعتی چنین بود و چنین کرد.»

رحیم محمدی، مدرس دانشگاه نیز در یادداشتی با اشاره به بحث‌های صورت‌گرفته در مورد شریعتی، رویکرد آنها در مورد بحث از شریعتی را مورد نقد قرار داد و نوشت: «بحث‌های آقایان را به‌سرعت مرور کردم، چیزی در آنها در پیوند با «مساله‌ زمینه و زمانه‌ کنونی» نیافتم و اساسا این نوع بحث کردن‌ها را یک نوع انحراف از مساله اصلی و شرایط زمینه و زمانه یافتم.» او ادامه می‌دهد: «اینکه مرتب تکرار کنیم فلان حرف یا فلان قضاوت در مورد شریعتی غیرمنصفانه یا غیراخلاقی است یا بگوییم من هم می‌خواهم خطیبی مثل شریعتی باشم، امروز اینها دیگر موجی در گوش و هوش اهل زمان نمی‌آفرینند و فقط حرفی است که در گعده نسل دیروزی محبوس می‌ماند.»

محمدی بحث‌های اخیر صورت گرفته در مورد شریعتی را روی نهادن به «مساله‌ای خیالی» و پرسش‌های «قلابی» می‌خواند و «پرسش‌های حقیقی» در مورد شریعتی را این‌گونه توصیف می‌کند: «چگونه می‌توان شریعتی و همگنان او را پرابلماتایز (problematize) کرد؟ حتی می‌توان پرسش را وسیع‌تر کرد و پرسید: چگونه می‌توان روشنفکران و ضدروشنفکران «پیشاانقلاب» را به مساله گفت‌وگو تبدیل کرد که پیوندی با شرایط و مشکلات زمینه و زمانه‌ کنونی داشته باشد؟» وی راه فهم تاریخ تجدد ایرانی را شناخت منورالفکری و ضدمنورالفکری می‌خواند چراکه دو روی سکه‌ زمانه‌ واحد بودند گرچه با انقلاب اسلامی جنبش ضدروشنفکری به صورت کاملا قهرآمیز بر حریف قدر و تاریخی خود غالب شد.

کاشی و محدثی سخن ملکیان راجع به خطیب بودن شریعتی را تایید کرده‌اند اما با ذکر دلایلی کوشیده‌اند تا خطیب بودن او را از یک «انگ» به یک «مدال افتخار» بدل کنند: شریعتی ۴۲ سال مانده است پس نمی‌تواند «هیاهو بر سر هیچ» باشد. ملکیان بر آن بود که با عقلانی‌تر شدن، بساط خطابه محدودتر می‌شود و ادعا نکرده بود که تمام عالم را عقلانیت فراگرفته است. پس دلایل کاشی و محدثی نمی‌تواند تنقیص سخن ملکیان باشد. محدثی نوشته است که «اگر شریعتی خطیب بود، چطور بر صاحب‌نظران تاثیر گذاشت؟» اگر این عبارت محدثی استفهام‌انکاری باشد- سوالش ناظر به یک دلیل است با این صورت که: شریعتی بر صاحب‌نظران تاثیر گذاشت پس صرفا خطیب نبود- لابد محدثی تاثیرگذاری را منحصر در تاثیرگذاری عقلی فرض کرده است و نیز صاحب‌نظران را موجودات عقلانی محض درنظر گرفته است. اما محدثی تاثیر را چنین فرض نکرده، بلکه حتی آرزوی خطیب موثری مثل شریعتی را دارد. پس نتیجه‌گیری او درست نیست و در مقدمات با ملکیان مشترک است گرچه نداند که مقدمات خطابه مشهورات و مظنونات و مقبولات است و این است محتوای خطابه، به معنی صناعات خمس ارسطویی. استدلال محدثی ناظر بر شیوع و رواج مطالب شریعتی در اکناف عالم نیز نمی‌تواند شریعتی را از انگ «صاحب خطابه‌های احساس‌برانگیز» برهاند چراکه گفتیم – به اذعان محدثی- آدمیان «موجوداتی صرفا عقلانی» نیستند. اما کاش محدثی به صراحت ابراز کند که آیا اقناع غیرعقلانی و «تحریک غیرعقلانی اجتماع» را حسن می‌پندارد؟ آیا این غیر از فریبکاری و «آلت دست کردن اجتماع» است؟ از عبارات او چنین برمی‌آید و اگر تصریح کند، لااقل خوانندگان او تکلیف خود را با او و نوشته‌هایش بهتر خواهند دانست.

قیاس شریعتی و سروش با ملکیان نیز گرهی از کار مدافعان شریعتی – در فقره نقد ملکیان- باز نمی‌کند. اینکه سروش و شریعتی - به‌قول محدثی فارغ از اعتبار نظریه‌هایشان- «نظریه‌پرداز» و «نظام‌ساز» بوده‌اند و در کار «تغییر جهان» توفیقی یافته‌اند، تایید سخن ملکیان است. ملکیان نیز بر آن است که آن «تغییر جهان» و آن نحوه «نظریه‌پردازی» راهی به دِهی باز نمی‌کرد و هیاهویی بود بر سر هیچ.

رحیم محمدی هم که اصلا کاری با شریعتی ندارد و صرفا بر آن است که اگر شریعتی به درد مسائل مد‌نظرش می‌خورد، او را به مصرف بگیرد و الا فلا. از نظر محمدی(در همان یادداشت فوق‌الذکر) انسان پس از انقلاب خصائلی دیگر یافته است و دیگر نمی‌توان با تکیه به شریعتی و امثال او، اغراض را دنبال کرد.

اما نکته مهم‌تر اینجاست که ملکیان نیز در نقد خود از شریعتی، با ارجاعی به ارسطو گمان کرده است که خطابه، بالکل غیر از تفکر است و این حرفی کهنه است. خطابه نیز از انحای تفکر است – که اتفاقا فرم و محتوایش در کمال تناسبند- اما تبیین ارسطویی از خطابه، تنها یکی از تبیین‌های ممکن است و قابل‌دفاع‌ترین آنها هم نیست. برای مشاهده تلقی‌ای متفاوت از خطابه خوب است به کارهای خطابی کی‌یرکه‌گور و نیز تلقی هیدگر و گادامر از خطابه نگاهی بیندازند. البته ملکیان که خود گفته بود نتوانسته است یک‌بار «وجود و زمان» را بخواند، بعید نیست نتواند از عهده خواندن متن‌های مربوط به آن هم برآید.

شریعتی تاثیری در نسل‌های پیش و پس از انقلاب داشته و پس از حدود 40 سال از درگذشت او هنوز هم بحث‌انگیز است و نمی‌توان او را نادیده گرفت. اما آنچه مشهود است این است که منتقدان شریعتی دست در کار تحلیل روشمند آثار او یا طرح بحثی جدی نیستند بلکه –در این مورد اخیر- صرفا با استخدام ارسطو سعی می‌کنند تا انگی به شریعتی بزنند. گویی ارسطو تنها متفکر عالَم است و نظرش تنها نظر در عالَم تفکر است یا اینکه شأن تفکر، استخدام کسی برای انگ‌زدن به دیگری است. آیا کل کار شریعتی قابل تقلیل به خطابه- برهان است؟ آیا صناعات ارسطو منحصرند در همن دو صنعت و شعر یا جدل یا سفسطه در کار نیست؟ آیا تفسیر ارسطو از خطابه تنها تفسیر یا قابل‌دفاع‌ترین تفسیر است؟ مدافعان شریعتی نیز در این فقره نشان دادند از عهده دفاع دقیق و متفکرانه از او برنمی‌آیند. این مظلومیت شریعتی است در میان «آری‌گویان» و «نه‌گویان» به او.

* نویسنده: ابوالفضل مجاهدی،روزنامه‌نگار