تاریخ : Sat 04 Jul 2020 - 10:30
کد خبر : 42762
سرویس خبری : ایده حکمرانی

باید جامعه برای گزارشگران فساد امن باشد؛ چنین وضعی حاکم نیست/ سخن افشاگرانه و ضدفساد، پرهزینه است

گفت‌وگوی «فرهیختگان» با عضو هیات‌علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

باید جامعه برای گزارشگران فساد امن باشد؛ چنین وضعی حاکم نیست/ سخن افشاگرانه و ضدفساد، پرهزینه است

مهدی جمشیدی تاکید کرد: هرچه جامعه برای مفسدان، ناامن‌تر و مخاطره‌آمیزتر می‌شود، باید برای مردمی که فریاد دادخواهی برمی‌آورند و فساد را آشکار می‌سازند، امن و عاری از گزند باشد. اکنون چنین وضعی حاکم نیست؛ به‌طوری‌که سخن افشاگرانه و ضدفساد، پرهزینه است و زندگی فرد را دچار اختلال و آسیب می‌کند.

به گزارش «فرهیختگان»، اخیرا از گزارشگران مردمی فساد به‌عنوان «سوت‌زن» یاد می‌شود که ترجمه‌ای است از whistle blower. از آنجا که این ایده در کشور ما نیز مانند بعضی دیگر از «ایده‌های بهبود اوضاع» مورد توجه قرار گرفته است، باید به‌نحو علمی نیز در آن دقت شود تا بلکه از مزایای احتمالی آن بهره‌مند شویم و از معایب احتمالی آن در امان بمانیم.  یکی از مهم‌ترین سوالاتی که در مواجهه با این ایده در کار می‌آید آن است که وضعیت افشاگری مردمی و سوت‌زنی در ایران امروز را چطور می‌توان ذیل علوم انسانی صورت‌بندی کرد و علوم انسانی آیا می‌تواند فهمی دقیق‌تر از این پدیده ارائه کند یا خیر؛ چه مشتغلان «علوم‌انسانی» و چه اساتید «علوم انسانی اسلامی» لازم است که فهم خود را در باب این مساله و نیز در باب مسائل انضمامی و واقعی کشور ابراز کنند تا عیار آنچه مدافع و مدعی آنند، آشکار شود.  پرسش دوم آن است که آیا بناست این ایده به استخدام غرض‌ها درآید و به اصطلاح مصرف شود یا آنکه بناست مشکلی را حل کند؟ اگر بناست با کمک این ایده به حل مشکلاتی اقدام کنیم، باید برای چالش‌ها و مشکلات آن پاسخی داشته باشیم و بگوییم که چطور می‌خواهیم از ابزارشدن و مصرف آن جلوگیری کنیم. 

متن حاضر پاسخ‌های مکتوب دکتر مهدی جمشیدی، عضو هیات‌علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به سوالات «فرهیختگان» است. او بر آن است که اکنون نوعی «هراسِ جمعی» نسبت به مداخله در ماجرای فسادستیزی وجود دارد و مردم احساس می‌کنند چنانچه در این‌باره عمل کنند، پیامدهایی از ناحیه مفسدان گریبانگیرشان خواهد شد پس باید با تمهیدات قانونی و معتبر، حفاظت از فرد افشاکننده را برعهده گرفت.  جمشیدی همچنین معتقد است مشارکت‌ مردم در روند مبارزه با فساد یک ظرفیت به‌کارگرفته ‌نشده را به صحنه می‌آورد و جبهه مبارزه با فساد را شکل می‌دهد، به‌علاوه نیروی انتقادی مردم را هم در جهت مثبت، تخلیه می‌کند و از هیجان‌های کور و آشوبگونه جلوگیری می‌کند و نیز اعتماد سیاسی مردم نسبت به نظام را افزایش می‌دهد. البته جمشیدی بر آن است که باید نقش مردم را در این زمینه، نقش مکمل و کمکی قلمداد کرد چراکه توانمندی‌ها و دسترسی‌های خاص نهادهای رسمی و قانونی، در اختیار توده‌های مردم نیست.  ایشان درباره آسیب‌ها و مشکلات بر سر راه این ایده و چگونگی مقابله با آنها نیز مطالبی گفته‌اند که در ادامه از نظر می‌گذرانید.

مفهوم سوت‌زنی را در ایران چطور می‌توان صورت‌بندی کرد؟ منظورم فهمی از وضع بالفعل و واقعا موجود سوت‌زنی در ایران است.

من درباره موضع‌گیری افشاگرانه مردم نسبت‌به فساد، تعبیر سوت‌زنی را به‌کار نمی‌برم و معتقدم استفاده از این تعبیر، از چند جهت مخدوش است:

نخست اینکه گویا ما مبارزه مردمی با فساد را از غرب آموخته‌ایم و در سنت خویش چنین مقوله‌ای را نداریم، حال ‌آنکه جزء عالی‌ترین سطوح امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، همین امر است؛ دیگر اینکه به‌کارگیری این تعبیر، موضع مقلدانه و وام‌گیرنده ما را نسبت به غرب نشان می‌دهد، به‌طوری‌که گویا ما حتی در ساده‌ترین مساله‌های روزمره زندگی خود نیز ناچار به اخذ و اقتباس از غرب هستیم؛ و در نهایت اینکه استفاده از تعبیر سوت‌زنی، این اقدام را از مقوله‌ای دینی-اخلاقی به مقوله‌ای سکولار-شهروندی فرومی‌کاهد. به‌این‌‌ترتیب، نباید آنچه را که خود داریم، از بیگانه تمنا کنیم و همچون ظرف تهی، تنها درحال گیرندگی و مصرف قرار بگیریم.

اکنون واقعیتی به‌عنوان گزارش‌های مردمی ضدفساد، چندان در جامعه ما به‌چشم نمی‌خورد و چنین ظرفیتی، معطل مانده است. نه مردم احساس می‌کنند که در این‌باره مسئولیت دارند و نه سازوکار شناخته‌شده و رسمی‌ای در این‌باره وجود دارد که مردم با تکیه بر آن، در این مسیر گام بردارند. چیزی که وجود دارد، نقدها و افشاگری‌های خصوصی و درون‌محفلی است که مردم با یکدیگر، از فسادهای برخی اشخاص می‌گویند و به مشاهدات و اطلاعات خود ارجاع می‌دهند، درحالی‌که این قبیل گفتن‌ها و نقادی‌ها، اثر خارجی و عینی درپی ندارد و راه به جایی نمی‌برد. اینکه مردم در گفت‌وگوهای شخصی و دوستانه و غیررسمی خویش با یکدیگر، گلایه و شکوه کنند و آسیب‌ها و فسادها را با یکدیگر در میان بگذارند، اتفاق جدیدی را رقم نخواهد زد و گرهی را نخواهد گشود. در اینجا نیز مساله عبارت است از خارج‌کردن این اطلاعات و مشاهدات از قلمرو غیررسمی به قلمرو رسمی و بهره‌گیری از آنها در راستای مبارزه با فساد.

از نظر اجتماعی، مشارکت‌دادن مردم در روند مبارزه با فساد، نه‌فقط در زمینه فسادستیزی، مؤثر و نافع است و یک «ظرفیت به‌کارگرفته‌نشده» را به صحنه بازی می‌آورد و جبهه مبارزه با فساد را شکل می‌دهد، بلکه هم نیروی انتقادی و چالشی مردم را در جهت مثبت، تخلیه کرده و از هیجان‌های کور و آشوب‌گونه جلوگیری می‌کند و هم اعتماد سیاسی مردم نسبت‌به نظام را به‌شدت افزایش می‌دهد. هنگامی‌که مردم دریابند مشاهدات معتبر آنها منشأ اثر می‌شود و دانه‌درشت‌ها و مفسدان بزرگ را به دام قانون می‌اندازد، اطمینان می‌یابند که عزم مبارزه با فساد، هرگز شعاری و توخالی نیست. چنانچه مردم از عرصه برکنار باشند و تنها بازی ستیز با فساد را به تماشا بنشینند، ‌چنین توفیقاتی نصیب نظام نخواهد شد، اما استفاده از قابلیت مردم، هم اثر ضدفساد دارد و جامعه را برای مفسدان و حرام‌خواران، ناامن می‌گرداند و هم مردم را دلگرم و همراه می‌سازد و بر حجم همراهی‌ها و همدلی‌های سیاسی آنها می‌افزاید.

اکنون نوعی «هراس جمعی» نسبت‌به مداخله در ماجرای فسادستیزی وجود دارد؛ مردم احساس می‌کنند چنانچه دراین‌باره عمل کنند، پیامدهایی از ناحیه مفسدان گریبانگیرشان خواهد شد و آنها با تکیه بر قدرت خود، زندگی را بر اینان تلخ خواهند کرد. به‌عبارت‌دیگر، احساس امنیت و آسودگی در مردم وجود ندارد و آنها گمان نمی‌کنند پس از افشای فساد، از گزند و توطئه مفسدان در امان خواهند ماند. پس اصل اجرای این برنامه، متوقف بر فراهم‌ساختن امنیت در مرحله پس از افشاگری است و چنانچه این مرحله به‌درستی انجام نگیرد، نباید از مردم توقع داشت که در آن مشارکت کنند. هرچه جامعه برای مفسدان، ناامن‌تر و مخاطره‌آمیزتر می‌شود، باید برای مردمی که فریاد دادخواهی برمی‌آورند و فساد را آشکار می‌سازند، امن و عاری از گزند باشد. اکنون چنین وضعی حاکم نیست؛ به‌طوری‌که سخن افشاگرانه و ضدفساد، پرهزینه است و زندگی فرد را دچار اختلال و آسیب می‌کند. ازاین‌رو، باید با تمهیدات قانونی و معتبر، حفاظت از فرد افشاکننده را برعهده گرفت و اجازه نداد مفسدان بی‌اخلاق و خودخواه، به هویت وی دست یابند و او را آزار دهند. ازاین‌رو، شخص افشاکننده، فقط باید با قوه قضائیه در تماس باشد و درمعرض رویارویی با مفسد قرار نگیرد و مفسد نداند که چه کسی یا کسانی، از وی گزارش داده‌اند.

یکی از تهدیدهایی که از جانب سوت‌زن‌ها متوجه اصل پدیده سوت‌زنی، عدالت و اعتماد اجتماعی می‌شود، آن است که سوت‌زنی‌ها جنگ نیابتی (میان نهادها، گروه‌ها و افرادی که به اطلاعات مخفی دسترسی دارند و به‌دنبال مهندسی قدرت و افکار عمومی هستند، اعم‌از داخلی و خارجی) باشد. چنین تهدید محتملی را چطور می‌شود پاسخ داد یا از آن چطور باید در امان ماند؟

چنانچه اشکال شود که شاید به‌تدریج، گزارش‌های ضدفساد از صورت و هویت مردمی خارج شود و به دستاویزی برای تسویه‌حساب‌های سیاسی میان نیروها و گروه‌های قدرتمند غیرمردمی تبدیل شود، باید گفت حتی در چنین وضعی نیز نباید نگران بود؛ چون این وضع درنهایت، به شکل‌گیری فضای شیشه‌ای و شفاف منجر خواهد شد و افشاگری‌ها و آشکارسازی‌های متقابل، عرصه را بر حیات سیاسی و اقتصادی دانه‌درشت‌های همه جریان‌های سیاسی تنگ خواهد کرد. به‌بیان‌دیگر، از آنجاکه داور نهایی دراین‌باره قوه قضائیه خواهد بود، این قوه نیز بر مدار عدل و حق و قانون عمل می‌کند، نباید از تشدیدشدن اتهامات غیرمردمی و دوسویه هراس داشت؛ چراکه درنهایت، صدق و کذب هر ادعا و اتهامی روشن خواهد شد و چه‌بسا هر دو طرف، به‌واسطه افشاگری‌های متقابل ضربه ببینند.

یکی از مسائل درمورد سوت‌زنان ایرانی، که احتمال آن جنگ نیابتی را بالا می‌برد، منابع اطلاعاتی آنهاست. آیا از گردش آزاد اطلاعات به موارد رسیده‌اند؟ آیا گزارش‌های مردمی آنها را به این اطلاعات رسانده است؟ این مساله چند پرسش پیش می‌آورد: آیا گردش آزاد اطلاعات و شفافیت می‌تواند پاسخ و راه‌حل باشد؟ گزارش‌های [گسترده‌تر] مردمی آیا منبع بهتری نیست؟ اگر هست، چگونه می‌توان از آسیب دیدن گزارش‌دهندگان مردمی حتی‌الامکان پیشگیری کرد؟ آیا به غیر از این دو طریق، راه دیگری هم هست؟

واضح است که بار اصلی مبارزه با فساد، بر عهده نهادها و دستگاه‌های رسمی است و این آنها هستند که باید با تکیه بر اهرم‌ها و مجراهای اطلاعاتی و نظارتی خویش، پرچم مبارزه با فساد را در دست داشته باشند و به مفسدان، مجال رشد ندهند. به‌عبارت‌دیگر، باید نقش مردم را در این زمینه، نقش مکمل و کمکی قلمداد کرد و نه نقش اصلی و عمده. توانمندی‌ها و دسترسی‌های خاص نهادهای رسمی و قانونی، در اختیار توده‌های مردم نیست که بتوان از آنها انتظار داشت در این میدان، نقش اصلی و اول را ایفا کنند و کارکرد نهادهای رسمی را داشته باشند.

در این‌میان، نباید غفلت کرد که گردش آزاد اطلاعات و اینکه مردم بدانند در پس‌پرده سیاست چه می‌گذرد، مقدمه اجتناب‌ناپذیر مبارزه مردمی با فساد است. اینکه شخصیت‌ها و جریان‌های سیاسی و اقتصادی، در فضایی تودرتو و غیرقابل‌دسترس به‌سر ببرند و کسی جز هم‌محفلی‌های آنها نداند که چه می‌کنند، به‌معنی مسدودشدن باب افشاگری و فسادستیزی است. پس مقدمه ساختاری و نامحسوس فسادستیزی، شفافیت روند و مسیرها است و روشن‌‌کردن فضای تاریک و گلوگاه‌های فسادخیز. هنگامی‌که اصل شفافیت جاری نیست و هزارتوهای مختلفی برای پنهان‌سازی و فرار وجود دارد، مردم که هیچ، بلکه حتی قوه‌قضائیه نیز به‌سختی خواهد توانست فسادها را بیابد و بشناسد. پس کار را باید از مرحله «اصلاح ساختاری» آغاز کرد و این به‌معنی ایجاد شفافیت و وضوح است، به‌گونه‌ای که دانه‌درشت‌ها و برجستگان احساس کنند در اتاق شیشه‌ای نشسته‌اند و حریم خصوصی فسادخیز ندارند.

در بحث‌های امنیت اجتماعی‌شده، این موضوع مطرح است که احساس امنیت از امنیت واقعی مهم‌تر است، شاید بتوان این مساله را تعمیم داد و گفت پدیده سوت‌زنی سبب احساس بی‌عدالتی می‌شود، تا آنجا که واقعیت عدالت در کشور تحت‌الشعاع احساس بی‌عدالتی قرار گیرد. ارزیابی و نظر شما در این‌باره چیست؟

شاید در کوتاه‌مدت، تلاطم‌هایی ناخوشایند شکل بگیرد و حجم انبوهی از اتهام‌های نابجا و ناروا شایع شود و ازاین‌رو، فضای ناامیدی و سیاه‌نمایی در جامعه شکل گیرد، اما در بلندمدت ورق برخواهد گشت و فرهنگ مبارزه مردمی با فساد، اصلاح و تکمیل خواهد شد. روشن است که این روند در نقطه آغاز خود، آسیب‌ها و آفت‌هایی را در پی خواهد داشت و پاره‌ای هوچی‌گری‌ها و غوغاسالاری‌ها، فضا را دربر خواهد گرفت، اما در نگاه کلی و برآیندی، کار به‌نفع جریان مردمی مبارزه با فساد تمام خواهد شد و این قبیل حالت‌های مَرَضی، رخت برخواهد بست و فرهنگ متعادل و منطقی فسادستیزی رواج خواهد یافت. پس نباید با اشاره به پیامدهای محتمل ناخوشایند، از اصل آن دست کشید.

سوت‌زنی در ایران تا حد قابل‌توجهی با عدالت‌خواهی همراه شده است. برخی می‌گویند عدالت‌خواهی در ایران وجهه مارکسیستی پیدا کرده و برخی دیگر می‌گویند این نوع عدالت‌خواهی، انتقام‌جویانه و پارتیزانی است. بعضی با غرض انتقام‌کشی کور از هر آنکه به‌لحاظ اقتصادی یا قدرت، بالادست محسوب می‌شود، از آن دفاع می‌کنند و بعضی آن‌را مضر می‌دانند. سوت‌زنی تا چه حد منحصر به عدالت‌خواهان و توابع آنها (که برشمردیم) است؟ و آیا جریان‌های عدالتخواه در صاحبان افکار مارکسیستی یا پارتیزان‌های انتقام‌جو خلاصه می‌شوند؟

شکل‌گیری جبهه مردمی مبارزه با فساد و افشاگری درباره دانه‌درشت‌ها و زیاده‌خواهان، امری است که اندیشه و مطالبه عدالت را از چنبره برخی نیروهای خاص، خارج می‌سازد و تمام جامعه را درگیر مساله عدالت و مبارزه با فساد می‌کند. این امر از چند جهت مطلوب است؛ یکی اینکه تبدیل‌شدن عدالت از مطالبه‌ای محدود و جریانی به مطالبه‌ای گسترده و اجتماعی، بر قدرت آن می‌افزاید و مفسدان را در لاک دفاع فرومی‌برد، چون در این‌حال، آنها با توده‌های مردم روبه‌رو خواهند بود نه چهره‌های خاص و جریان‌های اقلی که بتوانند با لطایف‌الحیل، آنها را از صحنه به‌در کنند؛ دیگر اینکه مردمی‌شدن و اجتماعی‌شدن مبارزه با فساد و گزارش‌دهی درباره مفسدان، مساله عدالت را هم از حدس‌ها و برداشت‌های سیاسی‌کارانه مصون نگاه خواهد داشت و هم تلقی‌های خام‌اندیشانه و ساختارشکنانه از عدالت را به حاشیه خواهد راند، و این دو، جزء نیازهای فوری و حتمی دغدغه عدالت در وضع کنونی هستند.

 * نویسنده: عباس بنشاسته، روزنامه‌نگار