تاریخ : Thu 02 Jul 2020 - 15:52
کد خبر : 42708
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

فرهنگ زیر ذره‌بین

فرهنگ زیر ذره‌بین

شاید کسانی که در کمیسیون فرهنگی مجلس یازدهم هستند، بنا‌به خواسته خودشان از اینجا سر درنیاورده باشند، شاید کمیسیون فرهنگی اولویت اول یا حتی دوم و سوم آنها نبوده، شاید تا به‌حال اهل فیلم دیدن، کتاب‌خواندن، تماشای تئاتر و... نبوده‌اند؛ اما هنوز دیر نیست.

به گزارش «فرهیختگان»، تعــارف را اگــر کــنــــار بگذاریــم، کمیسیــــون فــــرهـنــگــی، یکـــی از مظلوم‌ترین  کمیسیون‌های مجلس شورای اسلامی است. از چند سال پیش به این طرف، میزان مصرف محصولات فرهنگی توسط اعضای این کمیسیون، سوژه خیلی از رسانه‌ها شده؛ آخرین کتابی که خواندید، آخرین فیلمی که دیدید، آخرین موسیقی ای که شنیدید؛ چه بوده است؟ آنها به‌طور کلی حتی از یک آدم کاملا معمولی که نسبتی حرفه‌ای با حوزه فرهنگ ندارد، در این زمینه‌ها عقب‌تر هستند. شاید به همین دلیل است که تسلط دولت‌ها بر عرصه فرهنگ تا این حد بالاست و از آنجا که دولت‌ها هر چهار سال و نهایتا هشت سال یک‌بار عوض می‌شوند، ساختار فرهنگی کشور هم تکانه‌های جدی می‌خورد و هیچ‌وقت در هیچ زمینه‌ای پیشرفت یا اصلاح مداومی نداشته است؛ به همین دلیل که مجلس چندان کاری به کار فرهنگ ندارد. نهایت فعالیتی که مجلس نهم در حوزه فرهنگی انجام داد و به چشم آمد، مخالفت با خشونت یکی از فیلم‌های سینمایی و نتیجتا قهرمان ساختن از کارگردان آن فیلم بود و مجلس دهم یک‌بار وزیر فرهنگ را به دلیل ورود پول‌های مشکوک به سینما فراخواند که با پاسخ متهورانه وزیر و انفعال مجلس، از آن پس صاحبان سرمایه‌های مشکوک، با گردن افراشته و جسارت بیشتر از قبل در فضا حاضر شدند.

کمیسیون فرهنگی مجلس نهم که امید است مجلس یازدهم به آن شباهت نداشته باشد، به جز ممیزی و سختگیری در یک‌سری مسائل به‌خصوص، چیزی بلد نبود. مجلس بعدی هم از لحاظ فرهنگی کاملا منفعل عمل کرد. شاید کسانی که در کمیسیون فرهنگی مجلس یازدهم هستند، بنا‌به خواسته خودشان از اینجا سر درنیاورده باشند، شاید کمیسیون فرهنگی اولویت اول یا حتی دوم و سوم آنها نبوده، شاید تا به‌حال اهل فیلم دیدن، کتاب‌خواندن، تماشای تئاتر و... نبوده‌اند؛ اما هنوز دیر نیست. یعنی دیر که هست ولی شاید خیلی نیست! آنها حالا که در مجلس هستند و عضو کمیسیون فرهنگی، وظیفه دارند که با این حوزه آشنا شوند و فعالیت‌هایی مدبرانه در آن انجام بدهند، از مشورت دیگران استفاده کنند و رفتارهای دلسوزانه و هوشمندانه‌ای در این حوزه داشته باشند، هم با مردم و مصرف‌کنندگان محصولات فرهنگی تعامل کنند و هم با تولیدکنندگان آنها، هم ببینند که مردم چه می‌خواهند و هم با دغدغه‌ها و مسائل تولیدکنندگان محصولات فرهنگی آشنا شوند. باید به آنها گفت شاید به دلخواه خودتان به این کمیسیون نیامده‌اید، اما حالا که آمده‌اید، لطفا دل بدهید. این وظیفه شماست. در ادامه، چند نکته‌ای که در حوزه فرهنگ، باید توجه مجلس محترم شورای اسلامی به آن جلب شود، آورده شده‌اند و البته خود این بزرگواران و مردم عزیز حتما می‌دانند که این مساله وسعتی بیش از اینها دارد و نیازمند دقت و همت فراوان و مداوم است.

نبود ظرافت و تدبیر در برخورد با فضای مجازی

پدیده شبکه‌‌های اجتماعی یک مساله جدید و نوظهور در ایران به حساب می‌آید و نوع برخورد‌ها با آن شاید هنوز به بلوغ و پختگی کامل نرسیده است. باید توجه کرد که هر نرم‌افزار یا پیام‌رسان اجتماعی، غیر از امکانات و سرعتی که دارد، در طراحی خود هم ویژگی‌‌های خاصی را قرار داده است. مثلا اینستاگرام یک نرم‌افزار تصویرمحور است و لاجرم فضا را به‌سمت گلچین شدن بخش‌‌های لوکس و اصطلاحا لاکچری زندگی ما می‌برد؛ درحالی‌که بعضی نرم‌افزار‌های دیگر مثل توئیتر و فیسبوک و... چون متن‌محور هستند، در آنها فضای دیگری وجود دارد. درنتیجه در اینستاگرام سلبریتی‌‌ها یا افرادی که به شاخ‌‌های مجازی معروف هستند، بیشترین تعداد دنبال‌کنندگان را دارند و مطرح‌ترین افراد هستند. اما مثلا در فیسبوک، زمانی که در ایران رواج بیشتری داشت، به‌رغم حضور ستاره‌‌های بازیگری و خوانندگی و... مطرح‌ترین افراد نویسنده‌‌ها و مترجمان و روزنامه‌نگاران بودند. در ایران تمام شبکه‌‌های اجتماعی فیلتر هستند و فقط اینستاگرام آزاد است. این یک فضاسازی دوپینگ‌وار برای سلبریتی‌‌ها و شاخ‌‌های مجازی و دادن مرجعیت اجتماعی به آنها برای تعیین سبک زندگی است. شاید چنین کاری را بشود هم‌راستا با سیاست مدیران اجرایی کشور دانست؛ اما درمقابل این مدیران، افراد جناح مقابل هم از به خرج دادن هر نوع ظرافتی در برخورد با قضیه پرهیز کرده‌اند و در سه نوع موضع‌گیری و واکنش قابل پیش‌بینی؛ یا می‌گویند که باید همه‌چیز فیلتر شود یا می‌گویند باید نمونه ایرانی این نرم‌افزار‌ها را ساخت (که مثلا نمونه ایرانی اینستاگرام هم همان سبک زندگی را ترویج خواهد داد و همان تیپ آدم‌‌های سابق را قهرمان خودش می‌کند) و یا در بهترین حالت، برای نشان دادن سعه‌صدرشان می‌گویند که به وضعیت دست نزنیم و اجازه بدهیم همین‌طور بماند. شاید جناحی که مدیران اجرایی کشور به آن تعلق دارند، روی این نوع برخورد جناح رقیب‌شان که خالی از ظرافت است، حساب کرده‌اند و برنامه‌ریزی‌‌ها برای مهندسی فضای شبکه‌‌های اجتماعی را پیش می‌برند. مثلا نرم‌افزار لاین که ژاپنی است، بدون هیچ دلیل موجهی فیلتر می‌شود؛ چون متن‌محور است و رقیبی جدی برای اینستاگرام محسوب می‌شود. اما اینستاگرام که مدیر آن رسما شهروند رژیم صهیونیستی است و صفحه سرداران سپاه پاسداران را در اینستاگرام بست یا به‌محض استفاده از عبارت «حاج‌قاسم سلیمانی»، یک پست یا یک صفحه را حذف می‌کند، همچنان باز است.

مهندسان اجرایی فضای شبکه‌‌های اجتماعی در ایران، می‌دانند که گروه رقیب‌شان به‌هیچ‌وجه، هیچ‌وقت به بسته شدن نرم‌افزاری مثل لاین و هر نرم‌افزار دیگری اعتراض نخواهند کرد. ظاهرا آنها به‌طور کلی طرفدار بسته شدن هستند؛ هرچند این بسته شدن در مواردی مثل وی‌چت و لاین و... باعث شود که در بازه زمانی دیگری، نشود حرف از فیلترینگ اینستاگرام به‌رغم دشمنی‌‌های علنی‌اش با جمهوری اسلامی زد؛ چون جایگزینی ندارد.موضع‌گیری دربرابر فضای مجازی تا وقتی در این دو جمله خلاصه می‌شود که «یا ببندید یا ایرانی‌اش را بسازید»، این‌قدر اشتباه است که تا زمان خلاصی از آن، مهندسی فضای شبکه‌‌های اجتماعی، دست یک‌عده بخصوص باقی بماند. آیا چین که نرم‌افزار‌های اجتماعی بسیار مطرحی در سطح دنیا دارد و به لحاظ امنیتی به نظر می‌رسد قابلیت تعامل بیشتری با ایران را داشته باشد، نمی‌تواند جایگزین تنها شبکه اجتماعی فعال در ایران، یعنی اینستاگرام باشد و یک دوره گذار را برای ما تسهیل کند و آیا نمی‌شود در خاصیت هرکدام از شبکه‌‌های اجتماعی تامل و دقت شود تا ببینیم چه فضای کلی و فراگیری برای جامعه ایجاد می‌کنند و فرضا درصورت خلاصی از اینستاگرام، نمونه مشابه آن را با همین خاصیت از کشوری دیگر وارد نکنیم یا خودمان نسازیم؟ توقعی که از مجلس شورای اسلامی و کمیسیون فرهنگی آن می‌رود، دقت کارشناسی و بحث‌‌های دقیق در این خصوص و ارائه راهکار‌های مدبرانه است.

بی‌عدالتی بین تهران و شهرستان

در سال ۱۳۷۶، تنها ۲۷درصد از مخاطبان سینمای ایران متعلق به تهران بودند اما این نسبت درحال‌حاضر به ۷۰درصد رسیده است. تمرکز فعالیت‌‌های فرهنگی در شهر تهران به‌معنای بزرگ‌تر شدن صنعت فرهنگی این شهر نیست بلکه به‌معنای کوچک شدن باقی شهرهاست. با انگیزه تسلط فرهنگ تهرانی یا فرهنگی که می‌شد آن را در ‌بخشی از جامعه تهران بهتر پرورش داد، طی این سال‌‌ها صدمات زیادی به زیرساخت‌‌های کلی فرهنگ کشور وارد شده است. مثلا در همین سینما طی این سال‌‌ها عمده سالن‌‌ها در شهر تهران ساخته شدند و اگر به چند سال اخیر دقت کنیم، سالن‌‌ها در دل یک پاساژ یا مال قرار داشتند و این درحالی است که در مناطق مرکزی و جنوب همین شهر، یک‌سری سالن‌‌های دیگر متروکه شده‌اند. باز هم بحث مرجعیت دادن فرهنگی به یک گروه اجتماعی بخصوص مطرح است. جداول فروش فیلم‌‌ها را باید تنها آن دسته از مخاطبان تنظیم و رتبه‌بندی کنند که اهل مراجعه به پاساژ‌ها و مال‌‌های شمال شهر تهران یا سایر کلان‌شهر‌ها هستند و سلیقه آنها به‌عنوان سلیقه کل جامعه ایران تلقی می‌شود. در موسیقی و شعر و تئاتر هم وضع به همین شکل است.

موسیقی نواحی ایران سال‌هاست که به‌عنوان مظلوم‌ترین ‌بخش از موسیقی کشور شناخته می‌شود و جای آن را یک موزیک پاپ بی‌هویت گرفته که چتر سراسری‌اش را در کل کشور پهن کرده است. شاعران شهرستانی با اینکه عملا وزن فنی بالایی دارند، حتی در شهر خود غریب هستند و نه مراسمی که آنها را به عموم مردم بشناساند، وجود دارد و نه در شهرستان‌‌ها انتشاراتی‌‌هایی به آن صورت فعال وجود دارند که اینها در منطقه خودشان پایگاهی داشته باشند. در تئاتر هم جشنواره سنتی-آیینی به‌خوبی نشان می‌دهد که چه استعداد‌های درخشانی در شهرستان‌‌ها هست؛ اما نمایش‌‌های تهرانی اساسا رنگ و بوی دیگری دارند و از آن طراوت و اصالت برخوردار نیستند. درنهایت یک هنرمند تئاتر شهرستان، نه‌تنها برای دیده شدن باید به تهران بیاید بلکه باید طراوت و اصالت شهرستانی‌اش را کنار بگذارد و کاملا تهرانی شود تا بتواند در اینجا کار کند. مجلس شورای اسلامی، قو‌ه‌ای است که از نمایندگان شهرستان‌‌های مختلف تشکیل شده و توقع می‌رود که روی این مساله حساسیت و همت بیشتری نشان بدهد.

پول‌‌های مشکوک در حوزه هنر

چند سال است که بحث ورود پول‌‌های مشکوک به سینما، شبکه نمایش‌خانگی، تئاتر، حوزه نشر، موسیقی، گالری‌داری و نقاشی و سایر حوزه‌‌های فرهنگی، به‌طور جدی مطرح شده است و بدون تعارف، دولت که وظیفه داشت در مبادی ورودی سرمایه به این حوزه‌‌ها فیلترینگ قرار بدهد و قبل از روشن شدن منبع تحصیل مال و ارائه یک توضیح واضح برای انگیزه اقتصادی سرمایه‌گذاران، اجازه ورود سرمایه آنها را ندهد، رسما می‌گوید که این کار را نمی‌کند و قبول ندارد. اگر فقط به دادگاه‌‌های بانک سرمایه توجه کنیم، مشخص می‌شود که صنعت فرهنگی ایران طی این سال‌‌ها چقدر به پول‌‌های نامشروع آلوده بوده است. محکومیت هادی رضوی، حسین هدایتی و احسان دلاویز به‌عنوان متخلفان اقتصادی پرونده بانک سرمایه و بازداشت بیش از دو سال محمد امامی در ارتباط با همین پرونده، ازجمله‌ آن هستند. اما در همین حوزه سینما، ابراهیم داروغه‌زاده، معاون ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی و دبیر چندین دوره از جشنواره فیلم فجر، بحث پول‌‌‌های مشکوک در سینما را یک بحث انحرافی می‌خواند و می‌گوید: «قانون اجازه نمی‌دهد یک شهروند را بی‌دلیل از سرمایه‌گذاری در سینما محروم کنیم.»

حسین انتظامی، رئیس سازمان سینمایی در تنها نشست خبری خود طی دوران مسئولیتش، در پاسخ به سوالی که اتفاقا از جانب «فرهیختگان» درخصوص فیلترینگ مبادی ورود سرمایه به سینما طرح شده بود، گفت: «خوب است که هزینه‌‌‌های یک پروژه توسط تهیه‌کننده اعلام شود، اما نمی‌توان آن را به‌عنوان یک تکلیف برعهده آنها گذاشت.» یک‌قدم بالاتر از انتظامی، عباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت دوازدهم هم وقتی به مجلس قبل فراخوانده شد تا درخصوص ورود پول‌‌‌های مشکوک به سینما پاسخ بدهد، همچنان مثل دو مدیر زیردستش رسما اعلام کرد که حاضر به ایجاد سازوکار شفافیت در این خصوص نیست. او به مجلسی‌‌‌ها گفت: «سرمایه‌گذاری در حوزه فرهنگ و هنر باید مورد استقبال قرار گیرد، یعنی نباید سرمایه را از این حوزه فراری داد، چون این به نفع فرهنگ و هنر نیست. ما باید به این سمت حرکت کنیم تا کسانی که علاقه دارند چه شخصی، چه ملی و چه ترکیبی از این دو به سرمایه‌گذاری در حوزه فرهنگ و هنر ترغیب شوند، اما بعضی حرف و حدیث‌‌‌ها باعث می‌شود اینها عطایش را به لقایش ببخشند.»

پس از فراخوانده شدن صالحی به مجلس و ادای این پاسخ متهورانه که البته با انفعال محض مجلس مواجه شد، اتفاقا کسانی که به صاحبان سرمایه‌‌های مشکوک در سینمای ایران شهرت داشتند، با جسارت و اعتمادبه‌نفس بی‌سابقه‌ای شروع به خودنمایی کردند. مثلا یکی از این افراد که رسانه‌‌ها از او به‌عنوان «شبح» یاد می‌کردند و هیچ‌وقت حاضر به کوچک‌ترین توضیحی درباره خودش و دلیل فعالیت‌هایش نبود، به نشست خبری جشنواره فجر آمد تا کارگردان‌‌ها و بازیگرانی که با او کار کرده بودند، خبرنگاران را به کف زدن برایش دعوت کنند. قابل اشاره است که نه در ایران و نه در هیچ‌جای دیگر دنیا رسم نیست که سرمایه‌گذار یک فیلم به نشست خبری آن بیاید، اما حالا کسی که نتوانسته به شبهات واضح و محکمی علیه خودش درخصوص مسائل مالی پاسخ بدهد، پیرو سخنان وزیر فرهنگ و انفعال مجلس قبل، جرات و جسارت صدچندان برای خودنمایی پیدا می‌کند.

سال ۱۳۹۷ که پرمخاطب‌ترین سال سینمای ایران در دهه ۹۰ بود، سینمای ایران مجموعا ۲۲۰میلیاردتومان برای کل فیلم‌‌‌ها هزینه کرد و روی هم ۷۲میلیاردتومان سود عایدش شد. با فراهم شدن دسترسی به آمار‌‌های سال ۱۳۹۸، این نسبت نامعقول‌تر هم خواهد شد، چون در این سال سینما مخاطبان کمتری داشت اما هزینه‌‌‌های فیلم‌‌‌ها همچنان بیشتر می‌شد. بااین‌حال عد‌ه‌ای در سینما (که اکثریت مطلق فعالان امروزی آن را شامل می‌شود)، همچنان مدعی فعالیت در ‌بخش خصوصی هستند؛ بی‌اینکه توضیح معقولی درباره دلایل سرمایه‌گذاری‌شان روی پروژه‌‌‌های زیان‌ده داشته باشند.

سیدجمال ساداتیان، تهیه‌کننده متری شیش‌ونیم و شریک محمدصادق رنجکشان در سینما آستارا در مصاحبه با رادیو نکته‌ای را بیان کرد که وضع سال گذشته را به‌خوبی نشان می‌دهد. او گفت: «از ابتدای امسال تاکنون تنها سه فیلم سینمایی سود کرده‌اند و دو فیلم به هزینه اولیه خود رسیده‌اند و مابقی فیلم‌‌‌ها همگی ضرر کرده‌اند. ما فیلم‌‌‌هایی داریم که حتی هزینه پخش خودشان را هم برنگردانده‌اند. 10 میلیاردتومان هزینه ساخت متری شیش‌ونیم شد، با سه میلیارد هزینه پخش فیلم که مجموعا ۱۳ میلیاردتومان می‌شود، از طرف دیگر فیلم ما ۲۷ میلیاردتومان فروخت که با کسر مالیات بر ارزش‌افزوده ۲۴ میلیارد باقی ماند که نصف آن به سینما‌‌ها و نصف دیگر آن به ما رسیده است.» به‏عبارتی ساداتیان اعتراف کرد که 13 میلیارد هزینه تولید فیلمش و 12 میلیاردتومان عایدی آن بوده است. این درحالی است که بعضی تهیه‌کنندگان دیگر هزینه تولید متری شیش‌ونیم را نه 10 میلیارد بلکه تا 16 میلیاردتومان برآورد می‌کنند.

وضعیت پول‌‌های مشکوک که سینما و شبکه نمایش‌خانگی ایران به‌شدت متاثر از آن زیر سوال رفته‌اند، در حوزه‌‌های دیگری مثل تئاتر، موسیقی و انتشارات و گالری‌داری هم قابل‌مشاهده است که شرح آن تفصیل بیشتری می‌طلبد.

موبایل‌بازی‌

زمانه عجیبی است. اگر 10 سال پیش به ما می‌گفتند موبایل‌ها، همین ابزار‌های کوچک ارتباطی که کنج جیب‌تان جا گرفته، می‌تواند کانال مهمی برای شکل‌گیری خیلی از اتفاقات ریز و درشت باشد، باور نمی‌کردیم. در 10 سال گذشته، پیشرفت‌‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری موبایل‌‌ها تا حدی بوده که این دستگاه‌‌ها از یک ابزار صرفا ارتباطی بین دوکاربر، به دستگاه‌‌های مجهز به سیستم تولید و توزیع محتوا برای گستره وسیعی از مخاطبان تبدیل شده است. یک نمونه همین کشته شدن یک سیاه‌پوست به نام جورج فلوید توسط پلیس آمریکا را ببینید که اگر حاضران این جنایت با موبایل‌هایشان، اقدام به تصویربرداری و انتشارش نمی‌کردند، ابعاد آن واقعه ناقص ارائه می‌شد و چه‌بسا دومینوی اتفاقات پس از آن هم رخ نمی‌داد. چه بخواهیم و چه نخواهیم، همین موبایل‌‌ها مهم‌ترین کانال ارتباطی نسل جدید با دنیای پیرامون‌شان است. براساس آمار تعداد کاربران گوشی‌‌های هوشمند در فاصله سال‌‌های 2016 تا 2020 از حدود 2.5 میلیارد کاربر به 3.5میلیارد کاربر در جهان رسیده است و پیش‌بینی می‌شود این رقم در سال 2021 تا حدود 3.8 میلیارد کاربر افزایش یابد. همچنین آماری در سپتامبر 2019 منتشر شد که براساس آن کشور ایران با حدود43.41 میلیون کاربر در رتبه دوازدهم جدول کاربران تلفن هوشمند قرار گرفته بود که البته پیش‌بینی می‌شود این تعداد طی یک سال اخیر افزایش هم داشته است.

حالا فکر می‌کنید که بیشترین استفاد‌ه‌ای که کاربران اسمارت‌فون‌‌ها یا تلفن‌‌های هوشمند از موبایل‌‌ها می‌کنند برای چه حوزه‌‌هایی است. برخلاف تصوری که وجود دارد بیشتر مصرف و زمان کاربران تلفن‌‌های هوشمند، معطوف به حضورشان در شبکه‌‌های اجتماعی نیست بلکه پرمصرف‌ترین ‌بخش این رسانه، وجه سرگرمی‌ساز آن است. براساس آنچه مدیرعامل بنیاد بازی‌‌های رایانه‌ای گفته است، به‌صورت تخمینی می‌توان گفت هزینه‌کرد بازیکنان ایرانی برای سخت‌افزار و نرم‌افزار بازی، به‌طور متوسط تا پایان سال ۱۳۹۹ بیش از 1500 میلیاردتومان است و تا یک سال بعد به 1900 میلیاردتومان می‌رسد. این عدد در سال ۱۴۰۱ مبلغ دو هزار میلیاردتومان را نیز از سر خواهد گذراند. براساس همین آمار پیش‌بینی می‌شود تعداد بازیکنان موبایلی تا پایان سال ۱۳۹۹ به ۳۱ میلیون نفر و تا سال ۱۴۰۱ به ۳۵ میلیون نفر برسد. نکته جالب این است که مدیران فرهنگی کشور نسبت به بهره‌مندی از این بازار عظیم مصرف‌کننده غافل هستند و ‌بخش مهمی از سرگرمی کاربران موبایل ایران، توسط شرکت‌های خارجی عرضه می‌شود.

* نویسنده: میلاد جلیل‌زاده، روزنامه‌نگار