
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، عصر ما از نظر اعتقادات مذهبی در تنگنای سوالات و ابهامات مختلفی قرار دارد که عدم بررسی دقیق هر مسالهای ممکن است در تغییر باورهای دینی شخص موثر باشد. یکی از مسائلی که معمولا همین باورها را نشانه میگیرد، مساله شرور موجود در جهان هستی است که از دیرباز مورد بررسی و نقد عدهای بوده است؛ اما گرفتاری فلاسفه مسلمان در این باب بیشتر از دیگران بوده است، چراکه در بادی نظر چنین مینماید که مساله شر با عدل الهی و قول به قدرت مطلقه و حکمت بالغه و خیرخواهی خداوند ناسازگار است و چون اهل دیانت و حکمای الهی و متکلمان مسلمان و غیرمسلمان، خداوند را عالم و قادر مطلق و بخشنده و مهربان میدانند، لذا این مخمصه فکری و عقیدتی بهوجود آمده و میآید که چرا شر در جهان هست؟ این سوال با اینکه از زمانهای بسیار دور مطرح بوده ولی هنوز نو و جدید است و به طرق گوناگون مطرحمیشود. به دنبال طرح این سوال، عدهای سعی در پاسخ دادن به آن برآمدند. طرح پاسخهای گوناگون و اهمیتی که این مساله طی این سالها در شرق و غرب پید اکرده است، ضرورت بررسی این مساله را برای محققان و پژوهشگران ایجاد کرده است؛ به این صورت که آیا میتوان با بررسی اصل شبهه و پاسخهای گوناگونی که به آن دادهشده، نقص وارده از طرف ملحدان به خداوند و صفات او را ابطال کرد و به پاسخی یقینی و قانعکننده دست یافت؟!
طرح این مساله اکنون بهصورت یک بحران سراسری و با نام ویروس کرونا سر باز کرده است؛ بحرانی که هم ضربهاش را به جسم انسان وارد میکند و هم به تفکر و روان بشریت. این مساله مناقشهبرانگیز در فضای کشور و حتی دنیا مورد نقد و بررسی همه انسانها، چه صاحب اندیشه و چه فرد عامی قرار گرفتهاست. نکته مهم در این راستا بهنظر میرسد حل بحران تفکر و اندیشه بشریت باشد. چراکه نو بودن بلا راهحل جدید نمیطلبد، استحکام فکر و نگاه بنیادین میخواهد که در هر ابتلایی گامی بنهد برای استوارتر شدن اندیشه دینی.
آنچه در این نوشتار موردنظر است بررسی یکی از راهحلهای مساله شرور است که البته فلاسفه اسلامی به نحو مبسوط به آن نپرداختهاند و عدهای هم تنها به آن اشاره کردهاند، اما این نظریه راهحل معناداری بر دفع مساله شرور است، بدیننحو که هدف و غایتی را از خلقت این عالم مشخص کرده و برای انسان اختیاری قائل است که میتواند مسیر کمال را انتخاب کند.
راهحل شر لازمه وصول خیرات برتر، پاسخگوی بسیاری از سوالات میتواند باشد، از آن جمله این سوال: چرا خداوندی که خیرخواه مطلق است، انسانها را مبتلا به انواع شرور و مصیبتها میکند؟
این نظریه چنین میگوید که شرور و بدیها، اسباب رسیدن به کمالات بوده و سعادت و کامروایی واقعی بدون سختی و الم در این جهان میسر نیست؛ بلکه آنچه این جهان برای انسانها فراهم میکند، ایجاد انواع مصائب بهعنوان نردبانی برای ترقی و کمال است که با اعمال نیکو و شایسته، نفس انسانها از شرور تطهیر یافته و زمینه تکامل و تعالی روحی ایجاد میشود. آدمی باید مشقتها و مرارتها را تحمل کند تا به هستی لایق خود دستیابد. آنچه خداوند به هر انسانی میدهد، وجودی است که استعداد کمالات بسیاری در آن نهفته است، لذا در این مسیر، رنجها و سختیهایی پیش پای انسانها مینهد تا او را به آنچه باید بدان برسد، سوق دهد. تضادها و کشمکشهای زندگی، وسیله تکامل موجود زنده و سختیها محرک عزم و اراده انسان هستند که هرچه بیشتر با انسان تماس داشته باشند او را فعالتر و مصممتر میسازند. بنابراین آنچه در این راستا مهم است، نگاه کردن به جنبه ساختاری شرور است. استاد مطهری در این رابطه ابراز میدارد: «گذشته از اینکه بدیها در جلوه دادن به زیباییها و در پدید آمدن یک مجموعه عالی، رل مهمی دارند، مطلب اساسی دیگری در رابطه با بدی و خوبی نیز وجود دارد. بین آنچه ما بهعنوان مصیبت و بدی میخوانیم و آنچه به نام کمال و سعادت میشناسیم، رابطه علل و معلولی وجود دارد. بدیها مادر خوبیها و زاینده آنها هستند. زشتیها مقدمه وجود زیباییها و آفریننده و پدیدآورنده آنهاست. در شکم گرفتاریها و مصیبتها، نیکبختیها و سعادتها نهفته است. همچنان که گاهی هم در درون سعادتها، بدبختیها تکوین مییابند، و این فرمول این جهان است.»
«یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی اللیل» (حج /61) خدا شب را در شکم روز فرو برد و روز را در شکم شب.
اما اگر این عالم دنیای لذائذ و خوشیها بود و جز زیبایی و سعادت چیزی نداشت و در آن همه مردم بدون رنج و درد زندگی میکردند، در این صورت زندگی انسانها مثل زندگی ملائکه بود که بدون اختیار خود دست به کارهای خیر میزدند. اما همانطور که واضح و مبرهن است زندگی انسانها و ملائکه با هم فرق دارد و انسانها برای رشد و تکامل روح خود به زمینهای نیاز دارند که روح آنها را صیقل داده و به مدارج عالی کمال نزدیک کند و این زمینه چیزی نیست جز بستر درد و رنج؛ زیرا اگر انسان مبتلا به سختی و مصیبت نشود، صبر و تحمل را نخواهد آموخت. تا فقر را نبیند، حس شکرگزاری از نعمات و کمک به دیگران در او تجلی نمیکند. وقتی رنجی نباشد، دلسوزی و ایثار معنایی ندارد. وقتی مصیبتی وارد نشود، کسی تلاش و مبارزه با مشکلات را یاد نخواهد گرفت.
شهیدمطهری میگوید: «شداید و سختیها و ابتلائات اثر تکمیل کردن و عوض کردن دارد، کیمیاست، فلزی را به فلزی دیگر تبدیل میکند، سازنده است، از موجودی موجود دیگر میسازد، از ضعیف، قوی و از پست، عالی و از خام، پخته بهوجود میآورد. خاصیت تصفیه و تخلیص دارد، کدورتها و زنگارها را میزداید، خاصیت تهییج و تحریک دارد، هوشیاری و حساسیت بهوجود میآورد، ضعف و سستی را از بین میبرد. پس اینگونه امور را نباید قهر و خشم شمرد، لطف است در شکل قهر، خیر است در صورت شر، نعمت است در مظهر نقمت.»
جان هیک درمورد جهان سراسر لذت و تنعم نقص و کاستی را بر میشمارد و میگوید: «چنان عالمی، هر قدر هم که میل به لذتجویی ما را ارضا کند، برای تکامل کیفیات اخلاقی شخصیت انسان بسیار نامناسب خواهد بود و درخصوص این مقصود ممکن است بدترین عوالم ممکن باشد، ... باید دانست که این جهان با همه آلام قلبی و هزار بلیه طبیعی که جسم و تن در معرض آن است و محیطی است که آشکارا برای حداکثر لذت انسانی و حداقل درد و رنج بشری طراحی نشده، با وجود این ممکن است برای هدف کاملا متفاوت دیگری یعنی «پرورش روح» کاملا مناسب باشد.»
قرآن کریم برای بیان تلازم سختیها و آسایشها میفرماید: «فان مع العسر یسرا، ان مع العسر یسرا» (انشراح/ 5 و6) پس حتما با سختی، آسانیای است، حتما با سختی، آسانیای است.
استادمطهری در مورد لطف این مرارتها میگوید: «از اینروست که وقتی خدا نسبت به بندهای از بندگانش لطف مخصوصی دارد او را گرفتار سختیها میکند، جمله معروفی «البلا للولاء» مبین همین اصل است.»
در اصول کافی در رابطه با ارتباط میزان ابتلاها با صحت دین و حسن عمل حدیثی آورده شده است که سماعه از حضرت صادق(ع) حدیث کند که گفت: «همانا در کتاب علی(ع) است که همانا سختترین مردم از حیث بلا پیغمبرانند، پس جانشینان آنها، پس نیکوتر پس نیکوتر و همانا چنین است که مبتلا میشود مومن به اندازه کارهای نیکویش، پس کسی که درست باشد دین او و نیکو باشد کار او، سخت گردد بلای او. و این برای آن است که خدای متعال قرار نداده است دنیا را ثواب از برای مومنی و نه سزا برای کافری و کسی که تنک است دینش و ضعیف است عقلش، کم باشد بلایش و همانا بلا تندتر است به سوی مومن پرهیزگار از باران به سوی آرامگاه زمین.»
همچنین در تفسیر حدیث شریف «من سخف دینه و ضعف عقله، قل بلاوه.» چنین میتوان گفت که بلایا و مصیبتها اعم از جسمانی و روحانی هستند و تفسیر این حدیث این است که اشخاص ضعیفالعقل و کمادراک به مقدار ضعفی که در این زمینه دارند، از بلایای روحانی و ناملایمات عقلی مصون و محفوظ هستند. متقابلا آنهایی که شدیدالعقل هستند و از ادراک و فهم بالایی برخوردارند؛ بیشتر در معرض بلایا و گرفتاریها هستند؛ لذا هرچه ادراکات کاملتر و قویتر باشد، بلیات افزون میشود.
عالم عظیمالشان، امام خمینی(ره) لذایذ و خوشیها را عامل محبت دنیا میداند و عقیده دارد که هرچه انسان در لذتها و مشتهیات بیشتر غوطه زند، علاقه و حب نفس به این عالم شدیدتر میشود و رکون و اعتمادش بیشتر میشود؛ لذا نفس با علاقه به دنیا تربیت میشود و این علاقه به دنیا، انسان را از توجه به حق در عالم آخرت غافل میگرداند. وی در ادامه مطلب میگوید: «چنانچه اگر رکون نفس به کلی به دنیا شد و وجهه آن مادی و دنیاوی گردید، سلب توجه از حق تعالی و دار کرامت او به کلی گردد.» «و اخلد الی الارض و اتبع هواه» (اعراف / 176) به سوی زمین گرایید و هوای نفس خویش را پیروی میکرد.
پس عشق به دنیا، تنفر از غیر را بهبار میآورد و در مقابل بلا و سختی، تنفر از دنیا را متبلور میسازد که سرمنشأ توجه به آخرت خواهد بود. لذا اگر انسان هرچه از این عالم دید، بلایا و محنتها و انواع آلام باشد، دلبستگی و اعتمادش نسبت به آن کمتر خواهد شد. در مقابل اگر به عالم دیگری معتقد باشد، دلش را به آنجا میفرستد که فضای خالی از هر محنت و المی است. پر واضح است که تمام مفاسد اخلاقی و اجتماعی از حب به دنیا و غفلت از آخرت نشات میگیرد که سرمنشأ انواع خطایاست. لذا با توجه به آیات و روایات میتوان گفت که یگانه راه نیل به برخی از مدارج و کمالات، ابتلا هست، همانطور که حدیثی در اصول کافی میگوید: «همانا بعضی از بندگان مومن من هستند که اصلاح نمیکند آنها را مگر غنا و بینیازی و اگر بازگردانم آنها را به سوی غیر آن، هلاک گردند و همانا بعضی از بندگان مومن من هستند که اصلاح نمیکند آنها را مگر فقر و اگر بازگردانم آنها را به سوی غیر آن، هلاک گردند.»
همانطور که از ظاهر عبارات بر میآید این نظریه برای نظام آفرینش غایت و هدفی را قائل است و غرض و غایت آفرینش این جهان و مصیبتهای موجود در آن، هدفی بزرگ و والاست و آن تکامل و تعالی روحی انسانهاست که جز در بستر این مصیبتها، این تعالی روحی امکانپذیر نخواهد بود و همچنین برای انسان قائل به اختیار است، اختیاری که در مقابل شدائد و بلایا، راه صبر و بردباری را برگزیده و دم از بدبختی و بیچارگی نمیزند و با وجود همه مزاحمتها و دردسرهایی که در مسیر زندگی با آن مواجه است به کمال اختیاری خویش میرسد. با این گرایش و رویکرد، هیچ تناقض و ناسازگاری بین باورهای دینی مومنان و وجود شرور و مصائب وجود نخواهد داشت. همانطور که منکران خدا از شر، بهعنوان قرینهای علیه خدا استفاده میکنند، خداباوران و متالهان نیز از آن بهعنوان قرینهای به نفع خدا سود میجویند. آنان نهتنها شرور و علیالخصوص شرور طبیعی را مدرکی علیه وجود خداوند نمیبینند، بلکه آن را قدرتنمایی خداوند تعبیر میکنند. همچنین با درنظر گرفتن آخرت، شرور کاملا توجیه میشوند. بسیاری از مشکلات راهحلهای شر از کوتاهی عمر انسان ناشی میشود، با ادامه حیات بعد از مرگ برخی از مشکلات مرتفع میشود. درنتیجه رنج نابحق یا بیفایده میتواند در ظرف بزرگتری از تجربه و معنا، جبران شود.
* نویسنده: صغری باباپور، استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد صفادشت