تاریخ : Sat 13 Jun 2020 - 09:22
کد خبر : 41999
سرویس خبری : اندیشه

آینده لیبرالیسم به تحرک نظری رقبا بستگی دارد

محمدباقر خرمشاد در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

آینده لیبرالیسم به تحرک نظری رقبا بستگی دارد

اینکه ناسیونالیسم به‌عنوان بدیلی برای لیبرالیسم تبدیل شود باید منتظر ماند و دید، اما قطعا لیبرالیسم تحت فشار جدی قرار گرفته و حتما یکی از گزینه‌هایی که به‌عنوان رقیب لیبرالیسم می‌تواند مطرح باشد، ناسیونالیسم است.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، قتل جورج فلوید، شهروند سیاه‌پوست آمریکایی به‌دست یک پلیس، باب پرسش از ریشه‌های فرهنگی و ساختاری نژادپرستی در ایالات متحده را مجددا گشود. در گفت‌وگو با محمدباقر خرمشاد، استادتمام دانشکده حقوق و علوم‌سیاسی دانشگاه علامه‌طباطبایی، به بررسی اعتراضات ضدنژادپرستی آمریکا نشستیم و نسبت این وقایع را با لیبرال‌ دموکراسی واقعا موجود مورد ارزیابی قرار دادیم. متن زیر مشروح گفت‌وگوی «فرهیختگان» با این استاد دانشگاه است.

بنای لیبرال دموکراسی بر این بود که همه شهروندان را برابر و یکسان به‌رسمیت بشناسد، اما در وضع کنونی دموکراسی لیبرال در نقاط مختلف جهان به‌خصوص در آمریکا به نابرابری‌های اقتصادی و هویتی منتهی شده است. اعتراضاتی که اخیرا در آمریکا به بهانه تبعیض ‌نژادی شاهد آن هستیم، چقدر با این ضعف کارکردی لیبرال دموکراسی مرتبط است؟

سال‌ها قبل الکسی دو توکویل، محقق، جامعه‌شناس و حقوقدان فرانسوی در سفری که به آمریکا داشت کتابی به‌نام «تحلیل دموکراسی در آمریکا» نوشت. او که خود لیبرال بود، آنچه در آمریکا دیده بود برایش جذابیت داشت، لذا کتابی به این نام نوشت. من با محتوای کتاب کاری ندارم ولی در این کتاب تلاش شده بود از یک روش استقرایی جامعه‌شناسی‌ سیاسی استفاده و تا حد امکان واقعیت‌های جامعه آمریکا به‌تصویر کشیده شود. دو توکویل در جمع‌بندی کتاب -که چگونگی شکل‌گیری و دلایل دوام و بقای دموکراسی در آمریکا را در آن نوشته بود- پیش‌بینی کرد که چون دموکراسی لیبرال آمریکا بر مساوات بنا شده، هر چیز که این مساله [یعنی مساوات] را تهدید کند، دموکراسی در آمریکا را تهدید می‌کند. [دو توکویل] در آنجا تحلیل کرده بود که به‌دلیل اینکه مساوات در‌مورد سیاهان برقرار نمی‌شود و در آینده هم بعید است که برقرار شود، مساله سیاهان باعث تهدیداتی در‌مورد دموکراسی در آمریکا خواهد شد.

شاید 100 سال بعد از آن، هانتینگتون کتابی نوشت که همین بحث سیاهان و ساختاری‌بودن تبعیض نسبت به سیاهان را مطرح کرده بود. او از این جهت مخاطره‌ای را متوجه آمریکا می‌دانست. همچنین حدود 6-5 سال قبل، زمانی که اوباما بر سر قدرت بود، یکی از جمع‌بندی‌های او از هشت سالی که در قدرت بود، این بود که تبعیض درمورد سیاهان در آمریکا ساختاری شده است. تلاش اوباما این بود که برخی از روندها در‌مورد سیاهان اصلاح شود، اما او موفق به این کار نشد. این تبعیض نسبت به سیاهان در ایالات متحده نهادینه و ساختاری شده است و تکان دادن آن حتی از عهده رئیس‌جمهور آمریکا هم برنیامد. رئیس‌جمهوری که در میان الگوهای حکومتی موجود در دنیا از بیشترین قدرت نسبت به همه روسای حکومت‌ها برخوردار است.

این تحلیل تاریخی بیش از 100 سال -که من در آن به چند نویسنده و سیاستمدار اشاره کردم- ما را به این جمع‌بندی می‌رساند که یک تبعیض‌نژادی ریشه‌دار، تاریخی، نهادینه‌شده و ساختارمندی در‌مورد سیاهان در نظام سیاسی ایالات متحده وجود دارد که به‌نظر خود طرفداران این سیستم حکومتی -یعنی لیبرال‌دموکراسی‌آمریکایی-، به‌دلیل اینکه بنا بوده در این لیبرال‌دموکراسی مساوات رعایت شود، چون این مساوات در‌مورد سیاهان رعایت نمی‌شود، این مساله می‌تواند به‌عنوان تهدیدی برای آمریکا عمل کند. این تبعیض به‌عنوان یک شمشیر داموکلس بر سر نظام سیاسی آمریکا بوده که هر لحظه می‌توانسته ضربه‌ای به این نظام سیاسی وارد کند. در مقاطع مختلف تاریخ هم به‌دلیل انباشت مجموعه‌ای از شرایط، گاهی این شمشیر فرود آمده و سیاهان به‌صورت انفجاری نارضایتی‌های خود نسبت به این تبعیض را بیان کرده‌اند و به‌ منصه ظهور رسانده‌اند. هر‌چند به‌رغم این اتفاقات هیچ‌گاه این تبعیض قطع نشده و در مصاحبه‌هایی که با سیاهان می‌شود می‌بینید که از این تبعیض‌نژادی خسته شده‌اند و نسبت به آن بسیار معترض هستند.

آنچه در آمریکا در هفته‌های گذشته اتفاق افتاد، ادامه همین روندی است که عرض کردم منتها در چند سال اخیر و به‌طور مشخص با روی کار آمدن ترامپ، انباشت مجموعه‌ای از مباحث باعث شد که این تبعیض ساختاری تاریخی نهادینه‌شده و پیوسته، با یک اتفاق تبدیل به موتور محرک [شده] یا [چون] عامل شتاب‌زایی عمل کند که نه‌فقط جامعه سیاهان را علیه این تبعیض‌نژادی بشوراند، بلکه مجموعه جامعه آمریکا و حتی جوامع دیگر را [هم] در همراهی با سیاهان و اعتراض به آنچه سمبل نژاد‌پرستی است، تحریک به شورش و اعتراض علیه آمریکا کند. آنچه امروز در خیابان‌های آمریکا می‌بینیم نتیجه گرفتار شدن سیستم نظام سیاسی آمریکا در مجموعه‌ای از مشکلات در‌هم‌تنیده طولانی‌مدت تاریخی است.

نقش ترامپ در ایجاد موج نژادپرستی و ناسیونالیسم افراطی در آمریکا چیست؟ آیا می‌توان او را به‌عنوان تشدید‌کننده فضای نژادپرستی -که طی سالیان در ایالات متحده وجود دارد- قلمداد کرد؟

نوع عملکرد ترامپ باعث شد که نه‌تنها مشکلات آمریکا حل نشد، بلکه آمریکا در درون و برون دچار چالش‌های جدیدی شد. برخلاف آنچه ترامپ در سر داشت که می‌خواست با یک‌سری اقدامات رادیکال و پوپولیستی جایگاه ازدست‌رفته آمریکا را برگرداند، نه‌تنها اقدامات او جایگاه قبلی آمریکا را احیا نکرد، بلکه زبان‌ها را علیه حاکمیت تیز کرد و مجموعه اقدامات ترامپ، ایالات متحده را در وضعیت ضعف قرار داد.

در داخل آمریکا بروز برخی از اقدامات تند، بخش‌های قابل توجهی از جامعه آمریکا خصوصا طبقه متوسط به بالا و روشنفکران را آماده اعتراض کرد.

تمرکز ترامپ برای جذب لایه‌های سفیدپوست بود و از موضع‌گیری علیه مهاجران و رنگین‌پوستان ابایی نمی‌کرد. جمعیت مخاطب ترامپ، رنگین‌پوستان نبودند و او نه‌تنها آنها را نادیده می‌گرفت بلکه حرف‌هایی می‌زد که به ذائقه سفیدها خوش بیاید. ترامپ از بدو ورود کمپین خود را براساس تبعیض‌نژادی غیر‌آشکار، قرار داد و در طول این چند سال از زدن نیشتر یا خنجری به بحث نژادپرستی برای تحریک طرفداران خود ابایی نمی‌کرد و همین چراغ سبز او باعث می‌شد فعالیت‌های نژاد‌پرستانه یا زمینه‌هایی که در پلیس وجود داشت، به‌دلیل حمایت معنوی ترامپ فعال شد و تبعیض علیه سیاهان را آشکارتر و بارزتر کرد و این مساله بروز و ظهور بیشتری پیدا کرد.

کرونا نیز باعث شد ضعف‌های لیبرال‌دموکراسی آشکار شود و چون تعداد فوتی‌های رنگین‌پوستان به نسبت جمعیت‌شان دوبرابر سفیدپوستان بود، این آمار در ذهن رنگین‌پوستان زمینه را برای باز شدن عقده‌های تاریخی فراهم کرد که این دائما در رسانه‌ها تکرار می‌شد. همه منتظر بودند این مساله در یک‌جا سر باز کند. لذا در این مورد ضعف در برقراری عدالت و دادن خدمات به رنگین‌پوستان مشهود بود.

در میانه چنین معرکه‌ای است که این اتفاق می‌افتد و یک سیاه‌پوست به‌دست پلیس به‌قتل می‌رسد. این اتفاق به‌عنوان کبریتی در یک انبار باروت عمل کرد.

به‌طور ‌کلی مساله نژادپرستی و ناسیونالیسم افراطی و تاکید بر هویت سفید و... می‌تواند به بحران‌های بزرگی در جامعه آمریکا تبدیل شود؟ یا اعتراضات ضدنژادپرستی اخیر پس از مدتی متوقف خواهد شد؟

اگر اعتراضات اخیر آمریکا به بحث سیاهان و رنگین‌پوستانی مانند سرخ‌پوستان که الان متاسفانه دیگر از آنها اسمی نیست محدود شود، شاید باعث نشود که کیان نظام سیاسی آمریکا را با خطر مواجه کند مگر اینکه ترامپ یک سیاستگذاری اشتباه دیگری را انجام دهد و آن اینکه طرفداران سفیدپوست خود را به میدان بکشد و کاری را که با پلیس و ارتش نتوانسته انجام دهد با مقابل هم قرار دادن مردم سفیدپوست نژاد‌پرست و سیاهان انجام دهد. این می‌تواند خطری مانند جنگ‌های داخلی قرن 17 و 18 ایالات متحده آمریکا ایجاد کند. مادامی که این شورش فقط در میان سیاهان باشد با یک‌سری سیاست‌ها می‌تواند قابل کنترل باشد. خصوصا اینکه دموکرات‌ها آگاهانه تلاش می‌کنند این خشم را به‌سمت ترامپ هدایت کنند، انگار که فقط ترامپ باعث این مساله شده است. همان‌طور‌که قبلا گفتم فرهنگ سیاسی ایالات متحده آمریکا باعث ماندگاری و شکل‌گیری، دوام و بقای این نژادپرستی و ریخته شدن آن در ساختارها شده است. اما دموکرات‌ها تلاش می‌کنند این خشم را به‌سمت شخص ترامپ هدایت کنند. در‌حالی‌که قبل از ترامپ، دموکرات‌ها حاکم بودند و رئیس‌جمهور آنها هم یک فرد سیاه‌پوست بود، ولی او به‌رغم سیاه‌پوست بودن و رئیس‌جمهور بودنش نتوانست این اشکال ساختاری را که در باورها و جهان‌بینی حاکم بر آمریکا وجود دارد، تغییر دهد. لذا دموکرات‌ها شاید صرفا بتوانند این موج را با هدایت به کانال ضد‌ترامپی در سواحلی آرام کنند، در‌حالی که این مساله به‌دلیل ساختاری و نهادی بودن در جامعه آمریکا نیاز به تحولی بیش از اینها دارد.

اگر این اتفاق به‌صورت مقطعی خاموش شود زمینه‌های رشد و اتفاقات بعدی را کاملا دارد و می‌تواند دوباره سر باز کند. این دمل چرکین تاریخی فرصتی برای باز شدن پیدا کرده است که به این سادگی التیام پیدا نمی‌کند.

این مساله در‌کنار کرونا می‌تواند نارضایتی‌ها را علیه حاکمیت ایالات متحده بیشتر کند. الان در جاهایی از ایالت‌ها هر‌چند خیلی ضعیف صحبت از استقلال بیشتر و حتی جدایی از ایالات متحده مطرح می‌شود؛ که نمود آن را در حمل پرچم‌های آمریکا بدون ستاره دیدیم. این دو مساله می‌تواند زمینه تجزیه یا استقلال‌اندیشی و... را با صدای بلندتری مطرح کند و زمینه تحولات جدیدی را در آمریکا به‌وجود بیاورد.

با توجه به تلاش‌هایی که در تاکید بر ناسیونالیسم افراطی صورت می‌گیرد، می‌توانیم انتظار داشته باشیم در آینده الگوی ناسیونالیسم در برابر لیبرالیسم تقویت شود؟

ظاهرا این اتفاق در‌حال رخ دادن است و تنها محدود به جامعه آمریکا نمی‌شود. این مساله در میان برخی متفکران مطرح است که یکی از تبعات سیاسی اتفاقات اخیر مخصوصا بحث کرونا، تقویت ناسیونالیسم خواهد بود. مجموعه داده‌ها نشان می‌دهد که، به‌صورت عام، فضای پساکرونا به‌سمت ناسیونالیسم خواهد رفت و در‌مورد ایالات متحده آمریکا این مساله هم به‌دلیل سیاست‌های ترامپ و هم به‌دلیل بحث کرونا و اتفاقاتی که می‌افتد، می‌تواند ناسیونالیسم را تقویت کند. اینکه ناسیونالیسم به‌عنوان بدیلی برای لیبرالیسم تبدیل شود باید منتظر ماند و دید، اما قطعا لیبرالیسم تحت فشار جدی قرار گرفته و حتما یکی از گزینه‌هایی که به‌عنوان رقیب لیبرالیسم می‌تواند مطرح باشد، ناسیونالیسم است. ولی اینکه فقط ناسیونالیسم به‌عنوان بدیلی برای لیبرالیسم مطرح شود، جای تامل دارد و باید منتظر بدیل‌های دیگری بود که به‌عنوان راه‌حل برای جبران ضعف‌های لیبرال‌دموکراسی در مواجهه با بحران‌ها بتواند خود را مطرح کند.

غیر از ناسیونالیسم و لیبرالیسم آیا جهت دیگر یا راه‌حل دیگری برای آمریکا وجود دارد؟

قبلا لیبرالیسم هر نوع حکومتی که با او رقابت می‌کرد را تحت‌فشار قرار می‌داد و همه حکومت‌های دیگر را -که به‌عنوان رقیب او مطرح می‌شد- به‌عنوان اقتدارگرایی به زیر می‌کشید. ولی الان با توجه به اتفاقاتی که افتاد، دیدیم کشورهایی که نظام‌های سیاسی متفاوتی از لیبرال‌دموکراسی داشتند، توانستند در بحران‌هایی مثل کرونا موفق‌تر عمل کنند؛ مثلا چین، سنگاپور، مالزی حتی ایران و...؛ این مساله در میان متفکران مستقل مطرح شده که اولا و الزاما رقبای لیبرال‌دموکراسی را اقتدارگرایی ننامند و اگر اقتدارگرایی نامیده می‌شود، دامنه‌ای تعریف شود که از اقتدارگرایی با انواع مختلف یاد شود. از سوی دیگر از دموکراسی‌های غیرغربی هم نام برده شده است. یعنی رقیب دموکراسی غربی الزاما اقتدارگرایی نیست، بلکه می‌شود از دموکراسی‌های غیرغربی نیز صحبت کرد.

این مساله فضایی را فراهم می‌کند که زمینه بهتری برای ایده دموکراسی‌های غیرغربی فراهم شود که هم عملکرد خود در کرونا را تئوریزه کنند و هم برخی از مباحث دیگری که به‌دلیل فشار دموکراسی غربی، امکانی برای شنیده شدن آنها وجود نداشت، شنیده شود. از‌جمله آنها تفکری است که در ایران خود را بروز و ظهور داده که به‌عنوان یک دموکراسی غیرغربی و دینی مطرح است و می‌تواند با تقویت قوت‌ها و جبران ضعف‌های خود چه به‌لحاظ نظری و چه به‌لحاظ عملی به‌عنوان یک گزینه در‌کنار دموکراسی‌های دیگری که غیرغربی‌اند یا نظام‌های سیاسی غیر‌لیبرال، مطرح شود. زمزمه‌های درگرفتن این بحث، هم در حوزه نظری سیاست و هم در حوزه سیاست عملی، خود را در نوشته‌ها و آثار برخی خود را نشان می‌دهد.

چه چالش‌هایی پیش روی ناسیونالیسم یا دیگر بدیل‌های لیبرال دموکراسی است؟

ناسیونالیسم الان به‌عنوان آنتی‌تز «جهانی‌شدن» مطرح می‌شود. جهانی‌شدن چند دهه تلاش کرد که خود را مطرح کند و تضعیف ناسیونالیسم و دولت-ملت‌ها و تضعیف مرزها را دنبال می‌کرد. اما الان ناسیونالیسمی که مطرح می‌شود حداقل از نوع نگاه لیبرال‌ها نوعی عقبگرد محسوب می‌شود و این یک نزاع پردامنه‌ای را در درون خود شکل خواهد داد و شاید برگشتن ناگهانی به ناسیونالیسم -که فاصله زیادی با فضای قبل از خودش دارد- موجب چالش‌ها و بحران‌های جدی شود. لذا شاید کشورهای مختلف این مساله را این‌گونه تدبیر کنند که راه‌حل فاصله گرفتن از لیبرالیسم، لزوما پناه بردن به ناسیونالیسم نیست چراکه این ناسیونالیسم می‌تواند وضعیت بدی که وجود دارد را بدتر کند چون فشار گروه‌های رادیکال که بر ملیت خود تاکید دارند می‌تواند به جنگ منتهی شود. ناسیونالیسم افراطی که در جنگ جهانی دوم در قالب فاشیسم، نازیسم و... خود را نشان داد، در این پازل قابل بازخوانی است.

برگشت ناگهانی و تند به ناسیونالیسم، خود تنش‌زا می‌شود و تاکید بر ناسیونالیسم در گذشته نشان داده که نهایتا می‌تواند به جنگ بین همسایگان و ناسیون‌های مختلف بینجامد. شاید در مقام حل این مشکل که بازگشت از لیبرالیسم چاره‌اش پناه بردن به ناسیونالیسم نیست، راه‌حل‌های میانه و تلفیقی و معتدل و متعادل دیگری مطرح باشد که با تعدیل ناسیونالیسم به طرد لیبرالیسم بپردازد. فعلا جهان در‌حال شدن است و در این زمینه کسانی دست بالا را خواهند داشت که هم عملکرد موفقی در حوزه‌های مختلف داشته باشند و هم تحرک نظری را در این دوران‌گذار داشته باشند که بتوانند آن عملکرد را با این تحرکات نظری در قالب‌های نو و قابل ارائه، طرح کنند.

 * نویسنده: عباس بنشاسته، روزنامه‌نگار