تاریخ : Sun 07 Jun 2020 - 14:23
کد خبر : 41793
سرویس خبری : ایده حکمرانی

سرگرمی VS سرگیجه

علیرضا خباززاده رضایی:

سرگرمی VS سرگیجه

چرا ما انسان‌ها در این روزگار موهومات و فریب‌ها را انتخاب کرده‌ایم و آنان را واقعی پنداشته‌ایم؟ به‌گمان نیچه، این موهومات ویژگى‌هایى دارند که آنها را براى انسان پذیرفتنى کرده است و به‌همین سبب انسان‌ها بر آنها لباس حقیقت پوشانده‌اند.

سینمای کلاسیک و انسان معاصر

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، علیرضا خباززاده رضایی، دانشجوی فلسفه طی یادداشتی نوشت: بسیاری کسان عقیده دارند سینمای کلاسیک به مسائل و عناصری می‌پرداخت که انسان معاصر دیگر با آنها نسبتی ندارد و نمی‌تواند با این‌گونه فیلم‌ها ارتباط برقرار کند، اما مصادیق بسیاری در سینمای کلاسیک وجود دارد که با گذشت زمان با انسان امروز ارتباط بیشتری پیدا کرده و هرچه از ساخت آن گذشته فهم بهتری از آن پیدا شده است.

مثلا هرچه از ساخت «سرگیجه» اثر آلفرد هیچکاک می‌گذرد، بهتر دیده و فهمیده می‌شود. هیچکاک در گفت‌وگویی با فرانسوا تروفو در ۱۹۶۲ گفت که فیلم «سرگیجه» برای او یک «شکست» بود. اما با گذشت زمان این شکست به موفقیت تبدیل شد. در سال ۱۹۸۲ در نظر‌سنجی سایت ‌اندساوند (که هر 10 سال یک‌بار انجام می‌شود) سرگیجه رتبه هفتم را به‌دست آورد. سال ۱۹۹۲ در رتبه چهارم و در سال ۲۰۰۲ در رتبه‌ دوم قرار گرفت و پایین‌تر از «همشهری کین». نهایتا در ۲۰۱۲ از همشهری کین هم پیش افتاد و در ابتدای این فهرست قرار گرفت.

هرچه بیشتر می‌گذرد ما از جهان پیرامون‌مان فریب بیشتری می‌خوریم و بازیچه واقعیت‌هایی ساختگی و مصنوعی می‌شویم و به اتفاقی دچار می‌آییم که برای اسکاتی در سرگیجه رخ داد. اسکاتی فریب واقعیتی را می‌خورد که گرچه ظاهری است ولی در نظرگاه او چنان جلوه واقعی و عینی یافته که او آن را امری واقعی می‌انگارد، حتی پس از مرگ مادلین، او مجددا در پی بازسازی واقعیتی است که ماحصل فریب و دروغ و اصلا واقعیتی ساختگی بوده است. این مساله‌ای است که امروزه ما نیز به آن دچاریم و برایمان رخ می‌دهد، مخصوصا زمانی که اکثر اوقات زندگی خود را وقف شبکه‌های اجتماعی می‌کنیم، درواقع همان اشتباه اسکاتی را تکرار می‌کنیم و به فریبی که او خورد، دچار می‌شویم. این فریب و واقعیت ساختگی گاه ازسوی افراد، گاه رسانه‌ها، گاهی یک معشوقه و گاهی حاصل محصولات است. این مساله شاید یکی از مباحث درون فیلم سرگیجه باشد که به وساطت آن، انسان معاصر می‌تواند با شخصیت اصلی فیلم همذات‌پنداری کند و اتفاقی را که برای او رخ می‌دهد در زندگی خود و اطرافیانش بیابد تا علتی باشد بر اینکه پس از سال‌ها از ساخت آن فیلم همچنان طرفدارانش از گذشته بیشتر شود.

اما چرا ما انسان‌ها در این روزگار موهومات و فریب‌ها را انتخاب کرده‌ایم و آنان را واقعی پنداشته‌ایم؟ به‌گمان نیچه، این موهومات ویژگى‌هایى دارند که آنها را براى انسان پذیرفتنى کرده است و به‌همین سبب انسان‌ها بر آنها لباس حقیقت پوشانده‌اند. این موهومات براى زندگى انسان سودمندند و انسان‌ها به‌دلیل سودمندى و کارآمدى آنها در نزاع براى بقای نوع بشر و اراده معطوف به قدرت‌شان، آنها را حقیقت شمرده‌اند. این اقتضای زندگى امروزی انسانی است که موجب حقیقى شمرده شدن بعضی مسائل شده است، نه اقتضاى طبیعت و ماهیت مسائل، معرفت‌ها و دانش‌ها. حقیقت‌جویى انسان معاصر در امتداد خواست قدرت او قرار گرفته یا جلوه‌اى از آن است و انسان تنها براى برپایى اجتماع یا نیل به اغراض و اهداف خود، در مقام حقیقت‌جویى برمى‌آید. اکنون و با در بحران افتادن ظواهر عالم جدید است که کُنه ذات آن آشکار می‌شود و بعضی آثار کلاسیک که در زمان خود بدبینی به‌نظر می‌آمدند یا فهم آنها دشوارتر بود، اکنون با تجربه زیسته ابناءبشر نزدیک‌ترند و این درحالی است که سینمای امروز در هزارتوی تکنیک و جلوه‌های ویژه و سودای سرگرمی‌سازی، شاید به‌دشواری می‌تواند آن تجربه ساده و آشنا را روایت کند.