
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، علی عسگری، طلبه حوزه علمیه تهران طی یادداشتی نوشت: انتظار بشر از دین، قلمرو دین و گستره شریعت، سه مبحث نظری است که نوع اتخاذ موضع در آن تاثیرات فراوان عملی بهدنبال خواهد داشت. دو قاعده کهن لطف و حکمت که از دیرباز در نزد عالمان مسلمان مطرح بوده، ازجمله مباحث موثر در این موضوع است که براساس هرکدام میتوان از دو قرائت اعتدالی و حداکثری دفاع کرد. این بحث خصوصا با منازعات پیرامون طب اسلامی بیش از پیش شایانتوجه میتواند بود.
مبادی تصوری مساله
الف: قاعده لطف: قاعده لطف در بیان عالمان بهمعنای کاری است از جانب خدا که بهوسیله آن مکلف به طاعت نزدیک و از معصیت دور میشود. درواقع طبق قاعده لطف بر خداوند است هر چیزی را که موجب بعد و قرب، از گناه و طاعت میشود به انسان تعلیم دهد.
ب: قاعده حکمت: مراد از حکمت در اینجا عدم انجام فعل لغو است. درواقع یکی از اوصاف خداوند متعال حکیم است، حکیم در این وصف کسی است که لغو و بیهوده انجام نمیدهد و در نتیجه تمام کارهای وی دارای ثمره و دلیلی خواهد بود.
ج: دین حداکثری: دین حداکثری درمقابل دین حداقلی، قائل به دخالت دین در دنیا و آخرت، و همچنین قائل به دخالت دین در تمام ساحات وجودی انسان است. این قرائت حقیقتا دین را تبیان برای همهچیز میداند. حال این بیان میتواند طبق قرائتهایی بهنحو جزئی باشد یا طبق قرائتهایی بهنحو کلی یا صرفا با بیان مقاصد باشد. اما نکته ملحوظ در این موضوع آن است که چیزی از قلمرو دین خارج نیست.
د: دین اعتدالی: این قرائت از دین از طرفی دین را محدود در قلمرو اخلاق و آخرت نمیکند اما گستره آن را در همهچیز امتداد نمیدهد بلکه تبیان بودن آن را محدود به موضوع دین یعنی هدایت کرده و معتقد است دین اسلام بیانکننده همه امور درزمینه هدایت است.
محل نزاع: قاعده حکمت و دین اعتدالی
برای مشخصشدن محل نزاع لازم است که معنای هدایت در قرائت اعتدالی را بدانیم. علامهطباطبایی در تفسیر شریفالمیزان در تعریف هدایت چنین بیان میدارند: «هدایت، شناختن درست و صحیح هدف، انتخاب راه و طریق صحیح برای رسیدن به هدف و پایداری در مسیر است.» همانطور که ملاحظه شد هدایت یعنی شناخت راه سعادت و عمل بر مؤدای آن حال آنکه دستگاه شناختی انسان برای یافتن چنین امر مهمی ناکافی بوده و در نتیجه خداوند لازم است با ارسال رسل، علم به سعادت و عمل بر آن را به ما آموزش دهد. حال سوال این است که با این تعریف از هدایت بسیاری ظرایف علمی و چهبسا اصولا بسیاری دانشها، عالم یا جاهل بودن به آنها تاثیری در هدایت انسان نداشته باشد درنتیجه ورود دین به آنها از دو جهت لغو خواهد بود:
۱. این موضوعات اجنبی از هدف دین بوده و پرداخت به آنها هیچ تاثیری در برآوردهکردن هدف دین ندارد.
۲. همانطور که گفته شد لزوم ارسال رسل ناشی از ضعف قوای ادراکی ما جهت فهم سعادت بود، اما این بهمعنای بیاعتبار دانستن همه فهمهای انسان نیست. درواقع عقل انسان با مجاهدت میتواند به علوم یا حتی معارفی برسد، حال چه لزومی است که با وجود آنکه عقل با تامل به کشف واقع تواند رسید، وحی الهی اقدام به آموزش این مسائل کند؟ درنتیجه آموزش این مسائل لغو بوده و خلاف قاعده حکمت است.
دفع شبهه مقدر: اشکالی که ممکن است در ذهن مطرح شود آن است که فرضا انسان با یادگیری علومی همچون طب، شیمی، زیست و فیزیک میتواند نظم موجود عالم را بهتر شناخته و این امر موجب افزایش خضوع و اعتقاد انسان به خداوند میشود پس حداقل آموزش اصول کلی این علوم میتواند تاثیر در هدایت داشته باشد. در پاسخ میتوان گفت که این مقصود صرفا با مشاهده زیباییها و آراستگیهای طبیعت، بدون نیاز به فهم دقیق علمی در بسیاری از مردم هرروزه برآورده میشود درنتیجه برای این خضوع لزومی به دقتهای علمی عمیق نخواهد بود.
قاعده لطف و دین حداکثری
از پایگاه این قاعده میتوان ادلهای در دفاع از دین حداکثری اقامه کرد به این نحو که:
۱. بیان برخی نکات در دسترس عقل انسان میتواند جهت تاکید بر مسائلی باشد که در قرب و بعد از خداوند اثرگذار است.
۲. مقتضای لطف عرضه دین کامل است. تصور امکان دین کاملتر بهمعنای آن است که خداوند میتوانست بهواسطه آن دین انسان را بیش از پیش به قرب طاعت نزدیک کند اما چنین نکرده و این خلاف قاعده لطف است. در نتیجه خداوند لازم است که درنهایت کاملترین دین ممکن را ارسال کند. از طرف دیگر کاملترین دین، جامعترین نیز هست چراکه واگذاری برخی مسائل به عقل یا مجاهدت علمی زمینه غلتیدن انسان در خطا را فراهم میآورد.
۳. درهمتنیدگی ابعاد زندگی انسان موجب آن شده که نتوان هدایت را از علم، اجتماع و... تفکیک کرد بلکه همه عرصههای زندگی یا جلوه طاعت است یا جولانگاه عصیان. برای نمونه نمیشود سادهزیستی و زهد را بهعنوان ارزش هدایتی که تاثیر در نزدیکی به خداوند دارد مطرح ساخت اما نظریه اقتصادی که تامین این سبک از زندگی را برعهده دارد از حیطه دین خارج کرد یا نمیشود کسی نظم عالم را امری تاثیرگذار در هدایت بداند اما نسبت به نظریههای زیستشناسی که ریشه نظم را در درون شیء میدانند و نه در خلق منظم سکوت اتخاذ کرده و بیان دارد که این مساله از حیطه دین خارج است. درنتیجه مقتضای قاعده لطف ورود دین به همه عرصههای زندگی ازجمله عرصههای علمی است ولو بهنحو کلی.