تاریخ : Sun 07 Jun 2020 - 13:46
کد خبر : 41776
سرویس خبری : اندیشه

آفات شرق شناسی و آداب استنطاق

مروری انتقادی بر ایده‌های تفسیری میلاد دخانچی

آفات شرق شناسی و آداب استنطاق

برخی اجمال‌های دخانچی تا وقتی اجمالی‌اند، صحیح‌اند ولی باید تفصیل‌شان روشن شود. مانند این مطلب که بازار فی‌نفسه امر مذمومی نیست یا اینکه قرآن کتابی ایدئولوژیک نیست. یا اینکه منظور از تأویل قرآن براساس علوم‌انسانی، پرسش‌های بیرونی است.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، تلاش میلاد دخانچی برای تفسیر قرآن از منظر علوم‌انسانی که در لایوهای اینستاگرامی‌اش به‌مناسبت ماه رمضان شروع شد، همان استنطاق از قرآن است. توجه به این نوع استنطاق‌های جوانان موجب بحث و گفت‌وگو درباره ظرفیت‌های بی‌پایان قرآن می‌شود و توجه به آنها لازم است. پرسش‌هایی که براساس نیاز زمان مطرح شوند و نه پرسش‌هایی روشنفکرانه و غرب‌زده و نه پرسش‌هایی محدود به خوانش‌های سنتی و روزآمدنشده در حوزه یا در رشته‌های قرآنی دانشگاه. دخانچی نشان داد کمابیش در بحث تأویل و محکم و ‌متشابه و راسخون تحقیقی کرده و تصویر بالنسبه خوبی به‌دست آورده است. او روی موضوعی مهم و مورد نیاز دست گذاشته است ولی ضمن جدی‌گرفتن پرسشگری‌های امثال او، نباید از بی‌دقتی‌هایش ساده گذشت.

دخانچی می‌گوید: «قرآن زاییده گفت‌وگوی خدا با انسان است و منبع، چه‌بسا اگر قرآن امروز نازل می‌شد محورها و چینشی متفاوت می‌داشت.» گرچه براساس ادعای خود او، این نظر با دیدگاه عبدالکریم سروش درمورد ماهیت وحی یکی نیست و دخانچی باید موضع خود را در این باب شفاف کند.

نکته مهم اینکه او متوجه است که امی بودن پیامبر قبل از دریافت وحی، حاکی از آن است که پیامبر واجد ایده‌های پیشینی نبوده است. این مرزگذاری مهمی با دیدگاه روشنفکرانه است.

نهایتا او معتقد است قرآن کتاب خداست نه پیامبر، ولی باید آن را همراه با سنت پیامبر خواند.

دخانچی به این نتیجه رسیده که کیستی «راسخان در علم» کلیدی‌ترین مساله حل‌نشده الهیاتی تاریخ معاصر ماست و تأویل قرآن را وظیفه رسوخ‌کنندگان در دانش می‌داند؛ آنها را کسانی می‌داند که با تسلط بر علم به باطن قرآن برسند. درحالی که این سخن دقیق نیست. علامه‌طباطبایی بین «اولوالالباب» و «راسخان در علم» فرق می‌گذارد و دخانچی متوجه این تفاوت نیست. حتی درمورد عاطفه یا استینافیه‌بودن واو در والراسخون هم بحثی نمی‌کند و به‌سادگی می‌گوید قرآن در آیه 7 سوره آل‌عمران «راسخون فی‌العلم» را مجاز برای تاویل می‌شمارد. راسخون در علم قبل از اینکه به مقام تسلط بر علم برسند، به جهل و فقر علمی اعتراف می‌کنند و از راه این عرض نیاز، به‌دنبال کسب علم هستند. این اشتباه وقتی او آیه دیگری را شاهد می‌آورد، همچنان ادامه پیدا می‌کند؛ آنجاکه می‌گوید راسخون در علم درمورد یهودیان هم بیان شده است پس حتی مسلمانی، شرط راسخ‌بودن نیست. اما اولا گفته شد راسخون مانند اولوالالباب نیست که همیشه متذکر ام‌الکتاب باشد و ثانیا تعبیر الرَّاسِخُونَ فِی‌الْعِلْمِ مِنْهمْ (نساء:164) در ابتدا به‌معنی راسخون در قرآن نیست بلکه از این جهت سخن از علم است که در اینجا این تعبیر بر کتاب مقدس خود یهودیان منطبق می‌شود و منظور این است که از راسخون در علم اگر در کتاب خود راسخ باشند به قرآن هم می‌رسند و به آن ایمان می‌آورند. خلاصه اینکه صفت اعتراف به جهل، ویژگی مهمی در راسخون است که منجر می‌شود از همین طریق غیرمعصومین هم راهی به درک قرآن بیابند.  دخانچی برای تبیین مساله راسخون وارد موضوع اساسی و بنیادین «محکم و متشابه» می‌شود و شاید اگر محکم و متشابه را نسبی می‌دانست بهتر بحث را پیش می‌برد ولی ظاهرا متوجه ‌این نکته نیست. اینکه او محکم و متشابه را امر مردانه و زنانه می‌داند شاید درست باشد به‌شرط اینکه بتواند مطلبش را تفصیل دهد. مثلا معنای محکمات این نیست که آنها آیات ساده و بدون پیچیدگی هستند، بلکه آیاتی چند لایه‌اند که در لایه اول مخاطب را از سردرگمی خارج می‌کنند. برای درک این نکته باید معنای تأویل در نظر علامه‌طباطبایی را بررسی کنیم که آن را حقیقتی خارجی می‌داند که از جنس الفاظ نیستند پس به این جهت است که علامه می‌گویند علاوه‌بر متشابهات، محکمات هم تأویل دارند. تأویل داشتن محکمات نظریه علامه‌طباطبایی است که باید بیشتر مدنظر قرار گیرد.

دخانچی معتقد است اداره استیت می‌تواند از اداره ملک هستی الهام بگیرد. این ایده کلی، قابل مناقشه است. آیا از تقدیر الهی در خلقت می‌توان لزوم تقدیر در مدیریت جامعه را به شکل مشابه نتیجه گرفت؟ آیا ملک همان استیت است؟ قواعد خلقت همیشه برای تقلید نیستند بلکه اصولا برای تسلیم‌اند. مثلا او از نفی فرزند برای خدا نفی حکومت موروثی را نتیجه می‌گیرد که به‌نظر نمی‌رسد این دو مطلب به‌هم ربطی داشته باشند. نفی فرزند برای خدا برای اثبات احدیت و صمدیت اوست تا همه عبد خداوند باشند.

مورد دیگر اینکه او مساله تقدیر در خلقت را به علم آمار در دولت مدرن ربط می‌دهد، درحالی که نباید تشبه به خدا و تقلید از خدا ما را به دام خداانگاری انسان بیندازد. بسیاری قواعد خلقت برای این نیست که ما مانند خدا عمل کنیم بلکه باید بنده‌وار مواجهه عبادی با آن داشته باشیم. البته خود او در جایی دیگر متوجه است که اگر پیامبر State داشت، بحث عاملیت و اراده و اختیار از بین می‌رفت. یعنی همیشه استیت نباید شبیه خدا عمل کند، بنابراین لازم است ملاک الهام از ملک در اداره دولت روشن شود.

دخانچی دانش‌آموخته حوزه یا الهیات نیست. لحن شرقی‌شناسانه در کلامش قابل ردیابی است و لحن تفسیری‌اش گاه ساده و دم‌دستی به‌نظر می‌رسد و‌ خودش هم می‌گوید که می‌داند گاهی حرف‌هایش کاریکاتوری می‌شود.

گفته شد پرسشگری و گفت‌وگوی دخانچی با قرآن در دام تفسیر به رای لغزیده است. همچنین تفسیر او از آیات گاه بدون دقت در سیاق است. مثلا «احسن تفسیرا» را شاهدی می‌گیرد بر اینکه با پرسش و شبهه، متن بهتر تفسیر می‌شود، درحالی که این آیه ادامه پاسخ به این شبهه است که چرا قرآن نزول دفعی و‌ واحد نداشت و خداوند می‌گوید در هر بار مثلی تازه می‌آوریم که همراه است با تفسیر احسن. پس این آیه حکمت مثل‌آوری و تدریج را تفسیر احسن دانسته است نه اینکه اساسا دیالکتیک با پرسش‌ها و شبهات را موجب درک بهتر دانسته و ‌تفسیر احسن بنامد.

دخانچی (شاید به اقتضای اندیشه چپ نومسلمان) اصطلاح عاملیت را زیاد به‌کار می‌برد و منظور او اختیار و آزادی انسان در عمل است؛ چیزی که بسیار مورد تاکید و تکرار اوست. بر این اساس به‌درستی بر نقش آزادی انسان براساس قرآن تاکید می‌کند ولی آنجاکه نتیجه می‌گیرد تفسیر استعاره شبان و گله با عاملیت انسان در تضاد است، گویی هنوز درک درستی از این مساله ندارد. استعاره شبان (چنانچه کار بسیاری از انبیاء شبانی بود) اشاره به بحث ولایت ولی بر مومنین دارد و اهمیت تسلیم و عبد بودن را می‌رساند و این مطلب باید در قاعده امر بین‌الامرین و میان جبر و اختیار درک شود.

برخی اجمال‌های دخانچی تا وقتی اجمالی‌اند، صحیح‌اند ولی باید تفصیل‌شان روشن شود. مانند این مطلب که بازار فی‌نفسه امر مذمومی نیست یا اینکه قرآن کتابی ایدئولوژیک نیست. یا اینکه منظور از تأویل قرآن براساس علوم‌انسانی، پرسش‌های بیرونی است. در شرایط کنونی معمولا این وظیفه را مستشرقان برعهده دارند، حال آنکه این وظیفه خود ماست. او اسلام‌پژوهی و نگاه از بیرون را (به‌نحو‌ ضابطه‌مند نه ‌لجام‌گسیخته) تایید می‌کند و می‌گوید: «آیا مفسران به‌نحوی شایسته با جهان مدرن آشنایی دارند؟ مفسر باید «ما»ی جمعی و دغدغه‌های ما را نمایندگی کند.» او معتقد است عاملیت مفسر و متن باید به توازن برسد، نه مفسر منفعل باشد و نه متن مصادره به مطلوب شود. اصل این دغدغه البته مفید است اما برای درک این مساله باید آفات شرق‌شناسی و آداب استنطاق، مورد بررسی قرار گیرد.

 * نویسنده: رضاکریمی، دانشجوی دکتری تفسیر تطبیقی