تاریخ : Sat 09 May 2020 - 09:37
کد خبر : 40798
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

درخشش نگین «سلیمانی» در «دیدار ماه»

درخشش نگین «سلیمانی» در «دیدار ماه»

مراسم «دیدار ماه» نشست شعرخوانی شاعران همزمان با شب میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) در حوزه هنری و در جوار مقبره شهدای گمنام برگزار شد.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، فارس نوشت: مراسم «دیدار ماه» نشست شعرخوانی شاعران داخلی و خارجی همزمان با شب میلاد کریم اهل بیت (ع) در حوزه هنری و در جوار مقبره شهدای گمنام با حضور حجت‌الاسلام قمی، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی و محسن مومنی شریف رئیس حوزه هنری برگزار شد.

براساس این گزارش، هرسال همزمان با نیمه ماه مبارک رمضان تعدادی از شاعران از سراسر کشور در محضر رهبر انقلاب شعرخوانی داشتند و شعرا از طیف‌ها و سلیقه‌های مختلف و نیز از شهرهای بزرگ و کوچک کشور در قالب شاعران جوان و پیشکسوت در این دیدارها حاضر می‌شدند، اما امسال به دلیل شرایط پیش آمده به‌وسیله ویروس کرونا، این برنامه به شکل دیگری اجرا شد.

اجرای برنامه بر عهده مرتضی امیری اسفندقه بود. او از سال گذشته به جای علیرضا قزوه که سمتی را در هند عهده‌دار است، اجرای این برنامه را عهده‌دار شده است.

اسفندقه ضمن تبریک میلاد امام حسن مجتبی (ع) از یوسفعلی میرشکاک دعوت به شعرخوانی کرد. در میان شعرخوانی‌ شاعران منویات رهبر معظم انقلاب در دیدار سال گذشته با اهالی فرهنگ و ادب پخش می‌شد.

در بخش دیگر سعید بیابانکی دعوت به شعرخوانی شد. او با تبریک میلاد امام مجتبی (ع) عنوان کرد: غزلی را تقدیم مجاهدان عرصه سلامت می‌کنم:

باغ سپید پوش که بسیاری و کمی
بر برگ برگ خاطر من لطف شبنمی

با هر نفس، بهار مرا تازه می‌کنی
تقویم سبزِ خاطره در شادی و غمی

سال جدید را به تو تحویل می‌دهیم
ای یارِ مهربان که بهارِ مُجَسّمی

تا در بهشت خانه خود زندگی کنم
خاموش و بردبار، میان جهنّمی

 دادی به جان میهن من خون تازه‌ای
سبز سپید پوشی و همرنگ پرچمی

از پا نمی‌نشینی و قد خَم نمی‌کنی 
چون سرو، استواری و چون کوه، محکمی

ما خانه مانده‌ایم و تو شمشیر می‌زنی
یعنی شهید زنده خطّ مقدّمی

بعد از خدا سلامت ایران به دست توست
آه ای دمی که همدم عیسی ابن مریمی...

در ادامه علیمحمد مؤدب غزل ترانه و نیمایی را تقدیم حاضران کرد: (این سروده توسط فریدون آسرایی اجرا شده است)

آدما همیشه بین شادی و غم می‌مونن
شادی و غم تنها جفتین، که با هم می‌مونن

اونا که بین و غم و شادی باشن بهشتین
اونا که غرق یکی شن تو جهنم می‌مونن

بعضی دردا رو با گریه میگی و خلاص میشی
بعضی از غُصه ها هستن که به آدم می‌مونن

یه چیزایی هست که باید با نگفتن بگیشون
مثل بی‌گناهیه حضرت مریم می‌مونن

آدما همیشه بین شادی و غم می‌مونن
شادی و غم تنها جفتین، که با هم می‌مونن

اونا که بین غم و شادی باشن بهشتین
اونا که غرق یکی شن تو جهنم می‌مونن

دلشون هزار تای، چشمه و دریاست آدما
پشت شیشه های دنیا قدِ شبنم می‌مونن

دلاشون تنگه برای جاهای دور آدما
مرغای دریا کنارِ برکه ها کم می‌مونن

مرغای دریا کنارِ برکه ها کم می‌مونن
مرغای دریا کنارِ برکه ها کم می‌مونن

آدما همیشه بین شادی و غم می‌مونن
شادی و غم تنها جفتین، که با هم می‌مونن

اونا که بین غم و شادی باشن بهشتین
اونا که غرق یکی شن تو جهنم می‌مونن

****

نیمایی این شاعر اینگونه بود:

چو دشتی پریشان و تنها

اگر چند عمری

دل آشفته از گردباد تو بودم

ولی باز هر بار

به محض طلوع سکوتی

پر از قاصدک‌های یاد تو بودم

نفیسه سادات موسوی از بانوان شاعر و جوان کشور هم پیش از غزل خود این دوبیتی را خواند:

با عشق قدم نهاده ام در این راه
هرگز نشود دستم از این در کوتاه
این چشمه به چشمهای ما نو نشده ست
ارث پدری ست گریه بر ثارالله

او ادامه داد:

مگو که راه دعا از همیشه بسته‌تر است
که استجابت آن در دل شکسته‌تر است

 زمانه خسته از این های و هوی تکراریست
 دل شکسته ما از زمانه خسته‌تر است

 اگر به عشق رسیدی مدد مخواه از عقل
 که از تمام جهان عقل دست بسته تر است

 عجب نبرد غریبی درون ما بر پاست
 که از مواجهه خیر و شر دودسته‌تر است

 نظر به ظاهر دنیا مکن، دل از دستش
 ز لاله‌های پریشان به خون نشسته‌تر است

علیرضا قزوه شاعر دیگری بود که به دلیل مسئولیت خود در هند به سر می‌برد. او ویدئویی از شعرخوانی خود ارسال کرده بود که پخش شد.

باد جادو می‌وزد، این سحر را باطل کنیم!
بانگ «یا قدّوس» را امشب چراغ دل کنیم

از صراط المستقیم او به دور افتاده‌ایم
قبله‌ی دل را کمی سمت خدا مایل کنیم

کشتی دل را به «مجراها و مرساها» دهیم
هم از این طوفان بیا اندیشه‌ی ساحل کنیم

تا «ولی الله اعظم» دستگیر ما شود
دست شیطان خبیث خیره‌سر را ول کنیم

در سماوات خدا هم گاه‌گاهی پر کشیم
چند روزی ترک این دنیای آب و گل کنیم

خانه‌‌هامان مسجد حق، سینه‌ما‌ن محراب اوست
یک دو روزی در خرابات خدا منزل کنیم

فرصت خوبی است این منزل نشینی‌ها بیا
لااقل فکری برای این دل غافل کنیم

هادی جانفدا از شاعران آئینی کشور قصیده‌ای تقدیم محضر امام مجتبی (ع) کرد.

قلم چو کوه دماوند سخت و سنگین بار
ورق کبوتر آتش گرفته‌ای تبدار

زمان از تو نوشتن ورق کند پرواز
زمان از تو سرودن قلم شود الوار

زبان به مدح تو واکردن آنچنان سخت است
که بین جمع کند یل به ضعف خود اقرار

تو آنچنان که تویی روبروی آینه باش
نه در مقابل این پای تا به سر زنگار

کرامت تو به هر بیت، بیت خواهد داد
مراست در پی هر یک، هزار استغفار

بهل که شاهد عادل ملامتم نکند
که عاقلان نکنند از سفیه استفسار

روایتی است شریف از کتاب القطره
که قطره ایست ز دریا و وصف توست بحار

که بر نشاند تو را جای خویش بر منبر
امیر قصر کلام و عمارت گفتار

امام خطبه طلب کرد خطبه‌ای از تو
ولی راز طلب کرد سری از اسرار

تو بر بلندی کوه تواضع و تسلیم
شبیه فاطمه در مشی و قول و حلم و وقار

کسی ندیده چنین ماهتاب بر منبر
کسی ندیده چنین آفتاب در انظار

زبان به خطبه گشودی و مرتضی مدهوش
شبیه عاشق و معشوق لحظه دیدار

پس از ثنای الهی و نعت مصطفوی
چه گوید آنکه علی راست تاج ایل و تبار؟

علی است باب الهی علی است حصن حصین
علی است پرسش اول علی است آخر کار

موالیان علی مومن اند و گوهر قدر
و منکران علی کافرند و بی مقدار

چنان مدیح علی از زبان پاک حسن
نشست بر دل کروبیان عرش سوار

که مرتضی به تو برزد صلا به نفسی انت
فدای لفظ تو جان نبی بگیر قرار

فدای تو پدر و مادرم که فضل تو را
هزار لوح و مجلد نیاورد به شمار

ثنای حسن تو گفتن بهشت شاعرهاست
ثنای حسن تو گفته است حیدر کرار

ناصر فیض نخستین شاعری بود که شعر طنز خواند. او گفت: بی‌مناسبت نیست در این ایام که فرصت زیارت از حرمین شریف را نداریم از راه دور اظهار ارادتی محضر حضرت رضا (ع) دارم.

هنوز هم نگران باش یا امام رضا
ز این زمانه و اوضاش یا امام رضا

نمانده حرمت و انصاف تازه بدتر از آن
نشسته کبر و ریا جاش یا امام رضا

به قدر یک سر سوزن شکر مربایی
نمانده توی مرباش یا امام رضا

نورعلیپور شاعر جوان این مراسم شعری عاشقانه خواند؛

گفت زیبایان چرا یاران خوبی نیستند

گفتمش زیرا وفاداران خوبی نیستند

ای که ترک عشق را از من طلب کردی

بدان گوش‌های من طلبکاران خوبی نیستند

خنده‌هایم گرچه حاشا کرده بغضم را ولی

چشم‌هایم آبروداران خوبی نیستند

در ادامه نغمه مستشار نطامی شعری را به مناسبت میلاد امام حسن مجتبی (ع) تقدیم ایشان کرد

بر زنده دلان، خنده‌ خورشید مبارک
‌ماه شب من! هر که تو را دید مبارک

‌گلبانگ دعای سحر ای خوب ترین نام
بر گلشن و گلدسته توحید مبارک

باغ نظرت بر همه گل ریخت پیاپی
‌آن باغ گلستان شد و این عید مبارک

در نیمه ماه رمضان‌چشم گشودی
هر ماه تمامی ز تو گردید مبارک

‌آن دم که رخ ماه به چشمان تو افتاد
‌وآن لحظه که خورشید تو خندید، مبارک

‌بعد از غم و بیماری و بعد از شب هجران
‌بر جان جهان،بارش امید مبارک

‌ای اهل نظر دست خدا یار شما باد
هر جا نظری هست و شمایید مبارک

‌خندید جهان،نیمه ماه رمضان شد
‌میلاد حسن (ع)، خنده خورشید مبارک

مرتضی امیری اسفندقه که اجرای برنامه را برعهده داشت گفت: این برنامه «دیدار ماه» یادگاری است از امسال به یاد شب‌های شعری که هرسال در محضر رهبر انقلاب با عنوان «محفل امین» برگزار می‌شد.

اسفندقه سپس به شعرخوانی شاعری از هند با نام «سرویش پارتی» استاد زبان سانسکریت اشاره کرد و پس از آن کلیپ شعرخوانی او که با محوریت شهادت سپهبد «حاج قاسم سلیمانی» بود پخش شد.

الا ای مسند ظلمت مکن فخر سخندانی
که ایران در دلش دارد نگینی چون سلیمانی

مکن بازی باطل در میان قوم ابراهیم
سیاوش را ملالی نیست کز آتش بترسانی

زمین حافظ و سعدی و مولانا همه نور است
تو از ایران و از عرفان ایرانی چه می‌دانی؟

گمان کردی که ایران است تنها پیش روی تو؟
همه هند است آماده برای جنگ و قربانی

شهادت هست تا فرهنگ این مردم نمی‌میرند
ز خون یک سلیمانی ببالد صد سلیمانی

محمدرضا طهماسبی شاعر دیگری بود که شعری را تقدیم به سردار دلها حاج قاسم سلیمانی کرد؛

گرچه شکسته‌ شاخساریم، گرچه ترک‌خورده اناریم
گرچه ز داغ مهربانان آتش‌گرفته لاله‌زاریم

گرچه شبیه آبشاران چون هق‌هق یک‌ریز باران
یک‌چند در اندوه یاران چون گریۀ بی‌اختیاریم

گرچه چو آتش داغداریم، گرچه سیه‌پوش نگاریم
بر سینه گرچه می‌نگاریم ما از شهیدان شرمساریم

باشیم آیا یا نباشیم؟ وقتش شده هم‌شانه باشیم
پنهان چرا در خانه باشیم؟ ما تیغ تیز آبداریم

آمادۀ خون و قیامیم از پای تا سر انتقامیم
ما جان‌نثاران امامیم جنگاوران کارزاریم

این عاشقی گر نیست پس چیست؟ عاشق‌تر از ما خود بگو کیست؟
در ما نشان خستگی نیست ما عاشقان کهنه‌کاریم

دنبال اقیانوس گشتیم از سنگ از صخره گذشتیم
دریادلان کوه و دشتیم، باری چو جوی و جویباریم

برگو به ابن سعد و حجاج ما را نمی‌یابید محتاج
چون چون خلیج فارس مواج چون چون دماوند استواریم

ایرانیان بانجابت فرهنگمان عشق و شهادت
ما فرش خوش‌نقش صلابت با تاروپود اقتداریم

مرد و زن از هر سو رسیدیم ایرانیان روسفیدیم
ما رستم و گردآفریدیم الحق کز این ایل و تباریم

تو عمروعاصی حرف مفتی لات و مناتی و می‌افتی
این‌بار کج‌بین! راست گفتی، ما انحنای ذوالفقاریم

قاسم سلیمانی منم من، قاسم سلیمانی تویی تو
او ما شد و دنیا بداند پیوسته ما در انتشاریم

رباب کلامی فرزند شاعر برجسته استاد کلامی زنجانی غزلی خواند؛

شکوه‌ گلها ز دست باغبان بی‌فایده‌ست
دست بردار از گلایه بی‌زبان، بی‌فایده‌ست

تا خدا مشتاق اشک و آه هجران دیده هاست
خواندن کل مفاتیح الجنان بی‌فایده‌ست!

گریه کردم بلکه برگردی ولی سودی نداشت
پای نخل سوخته آب روان بی‌فایده‌ست

ابر بودم، عشق باراندم، دلت از سنگ بود
بر سر آن قبر، اشک بی‌ا‌مان بی‌فایده‌ست

پای هر زخمی که در دل بود، امضای تو بود
من خوشم با زخم، رحم دیگران بی‌فایده‌ست

دل نخواهد برد از تو چشم و ابروی کسی
امتحان کن باز، این خط، این نشان، بی‌فایده‌ست

پا نمی گیرد گُلی در شوره‌زارِ قلب تو
همچنان دنبال عشقی، همچنان بی‌فایده‌ست

حسین اسرافیلی شاعری بود که شعر ترکی خواند.

محمدصالح سرخوه از کویت هم شعری عربی با محوریت کربلا خواند.

 

 

مسلم حسن شاهی راویز هم دومین شعر طنز این محفل را خواند؛

ملایم، دنده سنگین، با همین سرعت برو بالا
بگیر از دیگران انگیزه سبقت، برو بالا

برای آنکه با ما فرق‌های عمده‌ای داری
همیشه طبق قانون، خارج از نوبت برو بالا

بیا و مثل آدم از خر شیطان بیا پایین
بدون نردبان از خانه ملت برو بالا

زمانش را نپرس از من، نمی‌دانم دقیقا کی!
فقط آماده شو، در اولین فرصت برو بالا

مهم این است رای اکثریت را بقاپانی
ولو با زور و با قدرت، به هر قیمت برو بالا

حریفت را همان اول به کلی ضربه فنی کن
شبیه مار و پله، با دوتا حرکت برو بالا

توجه کن که با دقت خیانت را بیاموزی
نخستین پله را با وعده خدمت برو بالا

از این پایین نشستن ها بخاری برنمی خیزد
دگر افتادگی کافی ست، یک مدت برو بالا

چرا این آخر پیری جهان را سخت میگیری؟
سوار پله برقی شو و راحت برو بالا

شما که آخر مجلس نشستی! با شما هستم!
جسارت می‌شود، برخیز بی‌زحمت برو بالا

تعهدها، تخصص‌ها، برای دیگران شرط است
تو تا عرش خدا با مدرک نهضت برو بالا

برای رفع بیماری مردم نسخه می‌پیچی؟
اگر مردی فقط یک بار از این شربت برو بالا

برو بالا... برو بالا... برو بالا و بالاتر
به هرحال از تو حرکت از خدا برکت، برو بالا

اسفندقه در بخش دیگر اعلام کرد که قرار است همزمان با روز قدس شاعران در فضای مجازی با «#فلسطین ـ آزاد » اشعار خود را در حمایت از قدس منتشر کنند.

قادر طراوت پور در این مراسم اینطور خواند؛

نی می‌نوازد شاعری آتش زبان در من
شاید که باشد این سرآغاز خزان در من

چون دره ای دلگیر در پائیز یک کوهم
انگار زوزه می‌کشد گرگی جوان در من

اینجا برای زندگی کردن مناسب نیست
شاعر برو! شاعر برو! شاعرنمان در من

ازشرق تا غرب وجودم آسمان ابری ست
سرگرم آشوبند ذرات جهان در من

من سال‌ها کوهی مگو بودم که می‌پیچید
آوازهای کودکی آوازخوان در من

اما از آن ساعت که بوسیدی مرا درخواب
روشن شدند آتشفشان‌های نهان در من

حالا شب و روزم پر است از گریه و اندوه
نه پوست مانده برمن و نه استخوان در من

این شعر را گفتم که در تاریکی شب‌ها
روشن شود فانوس یاد رفتگان در من

علی داوودی در این برنامه غزلی خواند؛

یک نفر افتاده مثل سنگ در جان و تنم
این غریبه آشنایم نیست، می‌گوید منم

چشم می‌مالم کجا از خویش دور افتاده‌ام
باز می‌پرسم کجا، دنبال دل دل کردنم

من اگر گمگشته کنعانی خود نیستم
بوی یوسف پس چرا می‌آید از پیراهنم

من نه در مصرم، نه در کنعان، نه در این و نه آن
تا بیابم خویش را، هر روز چاهی می‌کنم

آه معلومم نشد آیینه دار کیستم
محو در خویشم که آیا بشکنم یا نشکنم

بارها خود را شکستم تا نروید جز خودآ
یک تبر باقی است، اما همچنان بر گردنم

روز و شب را سوختم، خاکسترم را باد برد
کی گلستان می‌شود این شعله‌هایی که منم؟؟

درخشان شاعر سومی بود که در این محفل شعر طنز درباره عید دیدنی خواند.

این شنیدم پدر به فرزندش
در شب عید داد آموزش

امشب آماده باش باش پسر
حمله ور می‌شوند چند ارتش

لشکری طالبان آجیلند
لشکری قاتل چلو و خورش

ظرف پر پرتقال خونی را
سر بُرند این گروهک داعش

جامه موز و سیب را بِدرند
میهمانان چاق چاقوکش!

اختلاط حماسه ها فرداست
رستم و پرسئوس و گیل گَمش

هر سه یکباره متفق شده اند
یورش آرند راس ساعت شش

راهکار تو چیست ای پسرم
تا که پایان پذیرد این چالش؟

گفت فرزند با پدر که پدر
سر خود را گذار بر بالش

تا ز رویا رها شوی و دگر
نکنی هی خیال، پردازش

ما که در جیب های خالی مان
گرم پشتک زدن شده ست شپش

با چلو اختلافمان بسیار
با خورش اختلافمان فاحش

میزبانیم و در پذیرایی
میز داریم و اندکی خوش و بش

گشته ام خانه را و پسته که هیچ
نیست حتی کمی نخود کشمش

وضعمان را اگر ببیند فقر
چانه اش تا زمین بیاید کِش

...
حاصل طرز فکر پایین است
که شود قطعه ای چنین چندش:

طنز باید فقط بخنداند
نقد و اصلاح را ولی ولِلِش...

محمود حبیبی کسبی از شاعران کشورمان هم در این محفل بخش‌هایی از قصیده خود پیرامون حضرت خدیجه (س) را خواند.

حسود حسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیه‌ست، مریم هم

ز هر دمت همه سر می‌رود عصارهٔ وحی
که با رسول خدا همسری و همدم هم

تو کیستی؟ جبل النور خانهٔ احمد
چو نور، روشنی و مثل کوه، محکم هم

همین بس است ز شأنت که دخترت زهراست
فدای دختر تو عالم است و آدم هم

قسم به آب! که تو خاستگاه تطهیری
گواه پاکی تو کوثر است، زمزم هم

دمید در برهوت حجاز یاس از تو
بهشت می‌شود از مقدمت جهنم هم

تویی تو سنگ صبور رسول آینه‌ها
برای درد دلش محرمی و مرهم هم

تو لایق لقب ام مومنین هستی
رکاب دین نبی را نگین خاتم هم

کلید قلب نبی دست توست، با این گنج
دگر نیاز نداری به اسم اعظم هم

فقط نه گرد بیابان ستردی از رخ یار
که پاک کرده‌ای از روی مصطفی غم هم

به روی خصم تو شمشیر مصطفی بودی
که در دفاع از او گشت پشت تو خم هم

برای یاری دین مال دادی و جان نیز
به محضر کرم تو گداست حاتم هم

به شرح حال رسول و بتول بعد از تو
فغان کم است، تاسف کم است، ماتم هم

پس از تو فاطمه دیگر غریب ماند غریب
فقط نه فاطمه، بلکه نبی اکرم هم

گفتنی است، هرسال همزمان با نیمه ماه مبارک رمضان تعدادی از شاعران از سراسر کشور در محضر رهبر انقلاب شعرخوانی داشتند و شعرا از طیف‌ها و سلیقه‌های مختلف و نیز از شهرهای بزرگ و کوچک کشور در قالب شاعران جوان و پیشکسوت در این دیدارها حاضر می‌شدند. در این دیدارها، شاعران فارسی‌زبان از سایر کشورها نیز، تازه‌ترین سروده‌های خود را ارائه می‌کردند.