تاریخ : Wed 29 Apr 2020 - 04:34
کد خبر : 40279
سرویس خبری : نقد روز

ضرورت‌‌های بازدارندگی نامتقارن و عقلانیت راهبردی

ابراهیم متقی:

ضرورت‌‌های بازدارندگی نامتقارن و عقلانیت راهبردی

بازدارندگی را می‌توان شکلی از الگوی تعامل با دیگرانی دانست که روابط آنها در چارچوب مذاکرات خلع سلاح معنا پیدا کرد.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، ابراهیم متقی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: بازدارندگی به‌عنوان راهبردی تاریخی و همچنین به‌مثابه گامی موثر برای افزایش قدرت ملی کشور‌ها محسوب می‌شود. الگوی رفتاری قدرت‌‌های بزرگ در دوران جنگ سرد براساس معادله موازنه قدرت و عقلانیت راهبردی شکل گرفته بود و بازدارندگی نماد همکاری‌‌های سازمان‌یافته قدرت‌‌های بزرگ برای امنیت جهانی محسوب می‌شد. هر کشوری که بتواند قابلیت‌‌های خود را درراستای ایجاد بازدارندگی ارتقا دهد، تبعا به صلح جهانی، امنیت ملی و سیاست بین‌الملل کمک بزرگی کرده است.

سازوکار‌های بازدارندگی در هر دوره تاریخی براساس معادله قدرت تغییر می‌کند. قدرت‌‌های بزرگ در دوران جنگ سرد، الگوی کنش سیاسی و راهبردی خود را در قالب بازدارندگی هسته‌ای قرار دادند. از زمانی که اتحاد شوروی به آزمایش بمب هسته‌ای مبادرت کرد، بازدارندگی راهبردی در روابط متقابل قدرت‌‌های بزرگ به وجود آمد. یکی از دلایل گسترش همکاری‌‌های آمریکا و اتحاد شوروی در سال‌‌های 1956 به‌بعد را باید افزایش قدرت بلوک سوسیالیستی دربرابر یکجانبه‌گرایی اتمی و راهبردی ایالات‌متحده دانست.

بازدارندگی در دوران جنگ سرد توانست عامل موثر و تعیین‌کنند‌ه‌ای از روند تخاصم و تعارض قدرت‌‌های بزرگ شود. بازدارندگی توانست زیرساخت‌‌های مذاکرات ژنو را به‌وجود آورد. از سوی دیگر، بازدارندگی را می‌توان شکلی از الگوی تعامل با دیگرانی دانست که روابط آنها در چارچوب مذاکرات خلع سلاح معنا پیدا کرد. مذاکرات سالت یک و دو در دهه 1970 تحت‌تاثیر فضای بازدارنده حاصل شده است.

1- تحول مفهوم و کارکرد بازدارنگی بعد از جنگ سرد

در سال‌‌های بعد از جنگ سرد بازدارندگی معنای جدیدی پیدا کرده است. اولا بازدارندگی هسته‌ای جای خود را به بازدارندگی متعارف داده، ثانیا بازدارندگی از حوزه سیاست بین‌الملل به عرصه‌‌های منطقه‌ای گسترش یافته. فوکویاما بحث اولیه خود را در قالب پایان تاریخ تبیین کرد، اما کتاب «هویت» فوکویاما نشان می‌دهد که کشور‌های منطقه تحت‌تاثیر قالب‌‌های هویتی ظهور پیدا کرده‌اند.

هویت یکی از عوامل اصلی بازدارندگی نامتقارن در عصر حاضر محسوب می‌شود. کشور‌هایی همانند ایران چار‌ه‌ای جز بهره‌گیری از سازوکار‌های مربوط به بازدارندگی نامتقارن در فضای پساجنگ سرد نداشته و نخواهند داشت. هویت را باید زیربنای قدرت‌سازی دربرابر تهدیدات دانست. در شرایطی که نظام جهانی از سازوکار‌ها و الگوی محدود‌سازی اقتصادی ایران بهره‌ می‌گیرد، چنین رویکردی ‌بخشی از معادله قدرت محسوب شده و از سوی دیگر به‌مثابه کنش هویتی برای مقابله با ظهور یک بازیگر منطقه‌ای در محیط آسیای جنوب‌غربی است.

 بنابراین باید به این موضوع اشاره داشت که فرآیند قدرت‌سازی ایران توانست معادله هویت را در خاورمیانه شکل داده و براساس آن سازوکار‌های مربوط به گفتمان مقاومت تعریف شود. اگرچه در ایران وقتی صحبت از جبهه مقاومت می‌شود انگاره‌‌های متفاوتی شکل‌ گرفته و معنا می‌یابد، اما هویت و مقاومت در جهان اسلام و محیط منطقه‌ای به‌عنوان اصلی‌ترین دستاورد و چاره بازیگرانی محسوب می‌شود که احساس می‌کنند جهان غرب آنها را حاشیه‌ای کرده و از همه مهم‌تر اینکه موقعیت بروز استعداد‌ها برای آنان فراهم نشده است.

2- راهبرد موازنه‌گرای ایران در بازدارندگی نامتقارن

ایران قابلیت‌‌های خود را برای هژمونی به‌کار نگرفته بلکه تلاش دارد نقش موازنه‌ساز منطقه‌ای را ایفا کند. ایفای چنین نقشی در شرایطی اهمیت دارد که زمینه‌‌های لازم برای همکاری و همبستگی منطقه‌ای براساس چندجانبه‌گرایی را فراهم آورد. تحریم‌‌های فراملی آمریکا توانست موقعیت ایران در محیط منطقه‌ای را با چالش بیشتری روبه‌رو کند، اما تاکنون چنین تحریم‌‌هایی منجر به پایان عمر سیاسی و اقتصادی ایران نشده است.

بررسی‌‌های تاریخی نشان می‌دهد که هرگاه آمریکا کشوری را با تحریم‌‌های محدود روبه‌رو ساخت، زمینه برای تغییر سیاسی و جابه‌جایی قدرت اجتناب‌ناپذیر می‌شود. تجربه تاریخی کودتای 28 مرداد 1332 را همه به یاد دارند. در آن دوره تاریخی، آمریکا توانست از طریق تحریم‌‌های اقتصادی‌ای که از سوی انگلیس شکل گرفته بود و سایر قدرت‌‌های بزرگ نیز چنین تحریم‌‌هایی را به مرحله اجرا گذاشتند، بحران اقتصادی و اجتماعی در ایران را گسترش دهد.

موج بحران‌سازی از طریق سازوکار‌های تحریم اقتصادی علیه دولت ملی مصدق، زمینه فرسایش و گسست اجتماعی را به‌وجود آورد. زمانی که جامعه با گسست روبه‌رو شد، در شرایطی که نیرو‌های ملی، گروه‌‌های مارکسیستی و مجموعه‌‌های مذهبی در فضای تعارض قرار گرفتند، شرایط از هر جهت برای انجام کودتای 28 مرداد به‌وجود آمد. در سال 1954 یعنی یک سال بعد از کودتای آمریکا و انگلیس علیه دولت مصدق چنین الگویی از سوی ایالات‌متحده علیه حکومت آربنز در گواتمالا به اجرا گذاشته شد.

3- واکنش آمریکا به بازدارندگی نامتقارن ایران

 تحریم‌‌های اقتصادی همواره چالش‌‌های امنیتی را برای حکومت‌‌های ناپایدار به وجود آورده است. در شرایط موجود ایران توانست موقعیت خود را فراتر از حکومت مصدق، دولت آربنز و فضای ساختاری دولت سوسیالیستی آلنده در شیلی فراهم آورد. از 1953 تا 1973 سیاست‌‌های آمریکا برای تحریم اقتصادی، جهت تغییر رژیم موفقیت‌آمیز بوده است. در سال‌‌های 1973 به‌بعد نیز آمریکا توانست موقعیت خود را علیه کشور‌هایی که تحریم می‌شدند، ارتقا دهد.

جنگ سرد دوم جهانی در سال 1983 از سوی ریگان علیه اتحاد شوروی شکل گرفت. اتحاد شوروی در فضای گسست‌‌های اقتصادی مشهودی قرار گرفت و نتیجه آن را می‌توان در کنگره 27 حزب کمونیست شوروی در سال 1987 مشاهده کرد. در این کنگره فضا برای محدودسازی سیاست‌‌های مقاومت و مقابله‌جویانه اتحاد شوروی ایجاد شد.  گورباچف سیاست پرسترویکا و گلاسنوست را درجهت ایجاد رضایت جهان غرب به‌کار گرفت. چنین سیاستی فضا را برای دیپلماسی سازنده آمریکا و اتحاد شوروی ایجاد کرد، اما نتیجه دیپلماسی سازنده را می‌توان در فروپاشی تدریجی و مرحله‌ای اتحاد شوروی دانست. در فضای سیاسی ایران تحریم اقتصادی چالش‌‌های بسیاری را در زندگی شهروندان کشور به‌وجود آورد.  تورم در دوران‌‌های مختلف با شیب تند زندگی جامعه ایرانی را فلج کرد، اما هنوز ساختار سیاسی از قابلیت لازم برای کنترل فضای اقتصادی، هدایت امور اجتماعی و ارتقای قابلیت‌‌های بازدارنده خود در حوزه تکنولوژیک و راهبردی برخوردار است. به یاد داریم ایران دوران شاه امید به ائتلاف همه‌جانبه با ایالات‌متحده داشت.

4- ائتلاف شکننده آمریکا در دوران پهلوی دوم

سیاست‌‌های نظامی شاه از سال 1969 و در چارچوب دکترین نیکسون سازماندهی شد و براساس آن، ایران نقش ژاندارم منطقه‌ای را ایفا کرد. ایالات‌متحده هیچ‌گاه تمایلی به ارتقای قابلیت صنعتی و دانش معطوف به ثروت در ایران نداشت و نداشته است. به‌همین‌دلیل شاه برای اجرای برنامه‌‌های خود ناچار بود به سیاست چندجانبه روی آورد. سیاست چندجانبه شاه در دهه‌های 1960 و 1970 بیانگر این واقعیت است که مولفه ژئوپلیتیکی در فضای موازنه منطقه‌ای و بین‌المللی برای کشوری همانند ایران می‌تواند نتایج و مطلوبیت‌‌های بیشتری را ایجاد کند.

ایران از اواسط دهه 1960 تمایل خود را به همکاری اقتصادی‌ و صنعتی با اتحاد شوروی نشان داد. روابط ایران و چین نیز از اواسط 1970 به‌طور‌ قابل‌توجهی گسترش یافت. ایران درصدد بود موازنه قدرت جدیدی را ایجاد کند، زیرا می‌دانست ایالات‌متحده تمایلی به همکاری‌‌های اقتصادی و صنعتی با ایران دوران شاه نیز نداشته است. در چنین شرایط و فرآیندی، الگوی سیاست خارجی شاه در سال 1353 با تغییر همراه شد.

شاه سیاست مستقل ملی را در پیش گرفت و به این جمع‌بندی رسید که در شرایطی بقا خواهد داشت که بتواند الگوی کنش سیاسی و اقتصادی خود را در فضای جهان غرب، چین و اتحاد شوروی موازنه کند. هیچ‌گاه شاه انگاره بازدارندگی را در حوزه سیاست قدرت و راهبرد منطقه‌ای به‌کار نگرفت، زیرا احساس می‌کرد حوزه نظامی ایران به‌طور‌ قابل‌توجهی به ساختار نظامی ایالات‌متحده وابسته است. به‌همین‌دلیل هایزر نقش تعیین‌کننده‌‌ای در ارتش و سیاست نظامی و دفاعی ایران ایفا کرد.
 
5- درس‌های راهبردی ایران از سیاست‌‌های امنیتی آمریکا

واقعیت آن است که ایران از دوره‌‌های تاریخی گذشته درس گرفته و به این جمع‌بندی رسیده است که ارتقای موقعیت خود را صرفا از طریق سازوکار‌های بازدارنده معنا دهد. اگر اردشیر زاهدی در مصاحبه با BBC  و یا در ارسال نامه به مایکل پمپئو، وزیرخارجه آمریکا به این موضوع اشاره دارد که سیاست‌‌های آمریکا در برخورد با ایران ماهیت ستمگرانه دارد و زندگی اقتصادی ایران را نشانه گرفته، به‌دلیل ارتقای قابلیت‌‌های راهبردی ایران بوده است.

اردشیر زاهدی هنوز در اندیشه ناسیونالیسم ایرانی، قالب‌‌های تحلیلی خود را معنا می‌کند. ناسیونالیسم ایرانی در نگرش ریچارد کاتم با مذهب شیعی و انگاره مقاومت پیوند یافته است.

وقتی زاهدی با صراحت به این موضوع اشاره می‌کند که من به سلیمانی افتخار می‌کنم و ژنرال‌‌های ایرانی توانسته‌اند موقعیت ایران را در محیط منطقه‌ای ارتقا دهند، ژنرال‌‌های ایرانی توانسته‌ا‌ند موقعیت ژئوپلیتیکی ایران را درمقابل عربستان و اسرائیل بازتولید کنند؛ به‌معنای آن است که بازدارندگی نامتقارن ایران دربرابر آمریکا و محیط پرتنش منطقه‌ای توانسته زمینه‌‌های لازم برای صلح و امنیت را به‌وجود آورد. بازدارندگی به‌معنای سیاست جنگی نیست. بازدارندگی بخشی از کنش دفاعی، اقتصادی و تکنولوژی است که می‌تواند هزینه‌‌های کنش سایر بازیگران برای اقدامات تهاجمی را افزایش دهد، به‌همین‌دلیل آنها را وادار می‌کند در فضای هزینه-‌فایده قرار گرفته و سازوکار‌های عقلانی‌تری را به‌کار گیرند. مساله اصلی سیاست اقتصادی و راهبردی ایران آن است که بتواند امنیت ملی را در چارچوب و مفهوم موسع خود شکل دهد. اگر اندیشه سازش در ذهنیت گروه‌‌های اپوزیسیون ایرانی شکل گرفته و تداوم ‌یابد، به‌طور اجتناب‌ناپذیر مخاطرات امنیتی قابل‌توجهی را برای تمام جامعه ایران در آینده ایجاد خواهد کرد.

اپوزیسیون باید بداند در ‌بخشی از جامعه، ساختار اجتماعی، نظام سیاسی و انقلاب اسلامی ایران بوده است. اپوزیسیون درون‌ساختاری باید الگو و سیاست‌‌های پیشنهادی خود را با مجموعه‌‌های مربوط به «شورای گذار» متمایز سازد. اپوزیسیون ‌بخشی از ساختار است و در چنین شرایطی باید اندیشه ساختاری را بازتولید کند.

6- تقسیم کار بین‌المللی و حاشیه‌ای کردن ایران منطقه‌ای‌

اگر ایران در زمره کشور‌های «گروه 20» قرار ندارد، علت آن را باید در شکل‌بندی‌‌های مربوط به اقتصاد جهانی و الگوی تقسیم کار بین‌المللی دانست. طبیعی است که عربستان، متحد راهبردی آمریکا محسوب شده و از الگوی تقسیم کار بین‌المللی پیروی می‌کند. «جان مرشایمر» در کتاب «تراژدی سیاست خارجی» به این موضوع اشاره می‌کند که عاقبت هرکشوری که از سازوکار‌های الحاق استفاده کند، جز شکست و براندازی چیزی نخواهد بود، بنابراین ایران ناچار خواهد بود برای حفظ امنیت ملی و ارتقای انگاره استقلال موقعیت خود را بازتولید کند.

 در زمان کنونی دیپلماسی کشور درجا می‌زند. دیپلماسی کشور در روند برجام نشان داد که از سیاست سازش و مصالحه استفاده می‌کند. شکست دیپلماتیک ایران در برجام به این دلیل بود که قالب‌‌های بازدارندگی را در حوزه کنش دیپلماتیک نادیده گرفت. عاقبت اندیشه «اعتماد به آمریکا» برای ارتقای روابط و بهینه‌سازی موقعیت اقتصادی و سیاسی کشور را باید در فضای مربوط به آشوب منطقه‌ای و بحران‌‌های اقتصادی دوران کنونی بررسی کرد. سرنوشت دیپلماسی هسته‌ای دولت حسن روحانی و امید به آمریکا در دوره دوم ریاست‌جمهوری وی مشخص شد.

  نتیجه:

پیامد‌های هر موضوع را زمامداران باید به‌عنوان زیربنای تفکر خود قرار دهند؛ در چنین شرایطی است که می‌توان به این جمع‌بندی رسید:

یک؛ بازدارندگی ‌بخش محوری سیاست خارجی ایران محسوب شده و به‌هیچ‌وجه ماهیت تهاجمی ندارد.

دو؛ بازدارندگی می‌تواند قابلیت تاکتیکی و عملیاتی ایران دربرابر تهدیدات منطقه‌ای و بین‌المللی را افزایش دهد، افزایش قدرت به‌معنای بهره‌گیری از سازوکار‌های تهاجمی تلقی نمی‌شود.

سه؛ تجربه سیاست بین‌الملل نشان داد بازدارندگی می‌تواند به عقلانیت راهبردی منجر شده و صلح بادوام‌تری را در روابط منطقه‌ای و بین‌المللی ایجاد کند.

چهار؛ بازدارندگی معطوف به قدرت بوده و ‌باید قدرت تاکتیکی، اقتصادی، صنعتی و همچنین اراده عملیاتی ایران را ارتقا دهد.

پنج؛ کسانی که انگاره ذهنی خود را درراستای تمایل به غرب قرار دادند، هیچ‌گاه به اندازه حکومت پهلوی نمی‌توانند وابسته به غرب باشند و یا هیچ‌گاه همانند مصدق نمی‌توانند به سیاست‌‌های آمریکا برای حمایت از انگاره موازنه منفی خوشبین باشند، اما آنان چار‌ه‌ای جز شکست نداشتند.

شش؛ آینده سیاسی ایران به بازدارندگی و ارتقای قدرت جبهه مقاومت بستگی دارد. چنین رویکردی به این مفهوم است که اقتصاد، تکنولوژی، صنعت، تولید براساس ضرورت‌‌های درون‌ساختاری باید از پویایی لازم برخوردار باشد. تبعا پیوند ایران با اقتصاد جهانی چنین قابلیت‌‌هایی را ارتقا می‌دهد اما نکته قابل‌توجه آن است که بازدارندگی در گام اول تهدیدات راهبردی علیه یک کشور را افزایش می‌دهد و اگر بازدارندگی به‌ویژه در شکل‌بندی نامتقارن آن تداوم یابد، در آن شرایط چنین تهدیداتی به‌گونه‌ای تدریجی کاهش یافته و زمینه ارتقای فرصت‌‌های جدید برای ایران را اجتناب‌ناپذیر می‌کند.

*   نویسنده :  ابراهیم متقی،عضو هیات علمی دانشگاه تهران

 
 
ارسال نظر