تاریخ : Mon 20 Apr 2020 - 10:16
کد خبر : 39761
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

آدم ‌مرموزهای سینمای ایران

به بهانه ورود «رد خون» به شبکه نمایش خانگی ۸ تیپ متفاوت نیروهای امنیتی در سینمای ایران را بازخوانی کردیم

آدم ‌مرموزهای سینمای ایران

از هشت تیپ متفاوت و متنوع نیروهای امنیتی در سینمای ایران، چهار مورد ساخته دست ابراهیم حاتمی‌کیا هستند که همین نشان می‌دهد او متخصص پرداختن به چهره‌های اطلاعاتی و امنیتی در سینمای ایران است.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، مامور اطلاعاتی یکی از جذاب‌ترین کاراکترهای سینماست. واضح است درباره چیزی غیر از پلیس، حتی پلیس‌های مخفی که به درون سازمان‌های تبهکاری نفوذ می‌کنند صحبت می‌کنیم. مامور اطلاعاتی با امنیت ملی کشورش سروکار دارد و کار او لاجرم جنبه سیاسی هم پیدا می‌کند. در سینمای جهان از جدی‌ترین فیلم‌های سیاسی گرفته تا اکشن‌های سرگرمی‌ساز، فیلم‌های متنوعی به این کاراکتر پرداختند و از جکی چان تا آل پاچینو بازیگران جور واجوری این نقش را بازی کرده‌اند. البته این را تقریباً همه می‌دانند که در همان فیلم‌های سرگرمی‌ساز، وقتی قهرمان فیلم یک مامور امنیتی باشد، به‌هیچ‌وجه هدف پروژه صرفا تولید سرگرمی محض و کسب سود تجاری نیست؛ بلکه به‌طور مستقیم و عمدتا غیرمستقیم مسائل دیگری در حال القا شدن هستند. درهرحال نمی‌شود سوژه را سیاسی انتخاب کرد و محصول را کاملا غیرسیاسی درآورد. در ایران با اینکه به‌جز کمدی در تمام ژانر‌های سینمایی دیگر کم‌کاری و کم‌محصولی داشته‌ایم، می‌شود انواع تیپ‌ها را از ماموران امنیتی دید و اتفاقاً تنها قالبی که چنین کاراکترهایی تا‌به‌حال در آن فرو نرفته‌اند، طنز و کمدی بوده است.

برخلاف آنچه غالباً تصور می‌شود، حساسیت نهادهای امنیتی در ایران، چندان متوجه تصویری نیست که از ماموران آنها نشان داده می‌شود. مقایسه «به رنگ ارغوان» و «ارتفاع پست» که هر دو فیلم از یک کارگردان هستند، این را به‌خوبی روشن می‌کند. چهره مامور امنیتی ارتفاع پست چندان مثبت نبود اما حساسیتی روی آن ایجاد نشد در‌حالی‌که به رنگ ارغوان اساسا با مشکل مواجه شد و دلایلش چیزهای دیگری بودند. در تیپ‌سازی از ماموران امنیتی معمولا تعصب کورکورانه وجود ندارد هرچند وفاداری عمیق می‌تواند وجود داشته باشد. اساسا بروز تعصب‌های کورکورانه با ذات چنین شغلی منافات دارد. باقی خصلت‌های انسانی و گاه فرابشری را می‌شود در ترکیب‌بندی ساختار کاراکترهایی که در سینمای ایران از ماموران اطلاعاتی و امنیتی ترسیم شده است، دید.

به بهانه آمدن سری دوم «ماجرای نیمروز» به شبکه نمایش خانگی با عنوان «رد خون» و همچنین اکران دیجیتال فیلم «خروج» که در آن هم تصویری هرچند کوتاه از ماموران امنیتی ایران نمایش داده شد، هشت تیپ برجسته از چنین کاراکترهایی در سینمای پس از انقلاب ایران فهرست شده‌اند. از این هشت تیپ متفاوت و متنوع، چهار مورد ساخته دست ابراهیم حاتمی‌کیا هستند که همین نشان می‌دهد او متخصص پرداختن به چهره‌های اطلاعاتی و امنیتی در سینمای ایران است. البته دو نوع شخصیت از ماموران امنیتی در فیلم خروج هم وجود دارند که نسبتا کوتاه هستند. شاید پرداختن به تصویری که تابه‌حال از ماموران امنیتی در سینمای ایران نمایش داده شده، به‌نوعی بررسی نگاهی که سینمای ایران به مقوله امنیت ملی و سیاست‌های کلان و کلی نظام دارد هم باشد.

نمادی برای واقعیت

سلحشور در «آژانس شیشه‌ای» نماد واقعیت است و درمقابل حاج کاظم قرار می‌گیرد که نماد آرمان‌گرایی بود. مشخص است که فیلم طرف آرمان را می‌گیرد و مخاطبش را هم با خود همراه می‌کند. حتی سلحشور را تنها با نام خانوادگی می‌شناسیم و حاج‌کاظم را به اسم کوچک. سلحشور و حاج‌کاظم هر دو دغدغه امنیت ملی را دارند اما زاویه‌ای که هرکدام از اینها برای نگاه به چنین موضوعی دارند، متفاوت است. آژانس شیشه‌ای فیلم پردیالوگی است و شخصیت‌های آن مقدار معتنابهی از مواضع‌شان را لابه‌لای دیالوگ‌ها به‌طور واضح بیان می‌کنند. سلحشور که یک جنتلمن خونسرد به‌نظر می‌رسد، از این جهت با حاج‌کاظم شباهت دارد که آدمی درون‌گراست. جالب است که هم سلحشور و هم حاج‌کاظم کاراکترهای کم‌حرفی هستند اما اینجا و در آژانس کاکتوس، دیگ واقعیت چنان می‌جوشد که هردوی‌شان را به حرف می‌آورد. چیزی که باعث می‌شود سلحشور به‌رغم جذاب بودنش، دوست‌داشتنی نشود، سردی بی‌رحمانه و منطقی اوست. او در این فیلم نه‌فقط یک مامور امنیتی، بلکه نمادی از یک نوع نگاه سیاسی و مدیریتی به‌خصوص در کشور است.

تردیدی انسانی

به‌ رنگ ارغوان یکی از پرحاشیه‌ترین فیلم‌های سینمای ایران بود؛ البته تا قبل از اینکه اکران شود. هنوز هم وقتی می‌خواهند علیه سختگیری‌های ممیزی سیاسی استدلال کنند، به رنگ ارغوان را مثال می‌زنند که پس از پنج سال نه شنیدن از وزارت اطلاعات، بالاخره اکران شد و هیچ صدمه‌ای به امنیت ملی نزد. مشکل این فیلم نه تصویری که از یک مامور امنیتی نشان می‌دهد، بلکه تصویر آن نوع عملیات اطلاعاتی بود. ارغوان، دختری که مامور امنیتی فیلم در خانه‌اش دوربین کار می‌گذارد، هیچ جرمی مرتکب نشده و دستگاه‌های امنیتی نمی‌خواستند که این دوربین کار گذاشتن نمایش داده شود؛ درحالی‌که وقتی نمایش داده شد هیچ ‌اتفاقی نیفتاد. مامور امنیتی این فیلم رفته‌رفته عاشق سوژه تحت‌نظرش می‌شود. او میان عشق و وظیفه‌گیر می‌افتد و از طرفی شخصیتی خونسرد و فرمان‌بردار نیست؛ بلکه براساس ایدئولوژی کار می‌کند. روی همین حساب، وظیفه برای او جنبه ایدئولوژیک دارد و گیر افتادن بین عشق و وظیفه، معنایی خاص پیدا می‌کند. این کاراکتر جذاب و همدلی‌برانگیز فیلم به رنگ ارغوان یکی از منحصربه‌فردترین شخصیت‌ها در تاریخ سینمای ایران است.

پرادعا و مضحک

«ارتفاع پست» یک فیلم سراسر اعتراضی است. جنگ‌زده‌های خوزستان برای خلاصی از وضعیت‌شان یک هواپیما را می‌دزدند... اینجا طبیعتا باید با ماموران امنیت پرواز روبه‌رو شویم که همین‌طور هم می‌شود؛ اما حاتمی‌کیا همان اول کار این امور را حذف نمی‌کند تا روند فیلم را طور دیگری ادامه بدهد. این فیلم بسیار شلوغ است و شخصیت‌های آن به‌قدری پرتعداد هستند که به هرکدام مقدار کمی فرصت عرضه می‌رسد. حتی شخصیت اصلی این فیلم نسبت به بسیاری از فیلم‌های دیگر، کمتر فرصت دیده شدن پیدا می‌کند. بااین‌حال بخشی هم به مامور امنیتی فیلم رسیده که اگر قرار باشد برای ارتفاع پست یک شخصیت منفی درنظر گرفته شود، این عنوان به همین مامور پرادعا می‌رسد. این مامور امنیتی نه مثل سلحشور در آژانس شیشه‌ای نمادی از یک نوع نگاه سرد و واقع‌گرایانه به مسائل است که شاید در ارکان مدیریتی کشور هم نمود داشته باشد، نه مثل ماموری که در به رنگ ارغوان دیده شد، شخصیتی احساسی و لطیف دارد و حتی رمبو و بزن‌بهادر هم نیست. مامور امنیتی ارتفاع پست حتی آرمان هم ندارد و همه‌چیزش ادعاست. این حالت نمایشی و پرادعا، شخصیت او را به‌رغم شغل خاصش مقداری انسانی و ملموس می‌کند. ادعاهای این مامور امنیتی گاهی شخصیت او را مضحک می‌کند. حتی پس از سقوط هواپیما او بدون اینکه بداند در کجا فرود آمده‌اند، از اینکه در خاک بیگانگان نیستند و اسباب روکم‌کنی برای آنها فراهم نشده، خوشحال است.

آخرین بازمانده عصر آرمان‌گرایی

حاج حیدر «بادیگارد»، تقریباً در همان جایگاهی قرار گرفته که سلحشور در آژانس شیشه‌ای قرار گرفته بود؛ اما شخصیت خودش دنباله‌ای بر حاج‌کاظم است. بازهم آرمان و واقعیت مقابل هم قرار گرفته‌اند اما این بار در فصل جدیدی از تاریخ سیاسی- اجتماعی ایران. عصاره‌ای از شخصیت حیدر ذبیحی در این جمله از زبان خود او خلاصه می‌شود که «من بادیگارد نیستم، من محافظم» او صراحتا اعلام می‌کند که نمی‌خواهد امروزی باشد. حیدر به‌لحاظ ساختار شخصیتی، نه به روزگار فعلی که عصر واقع‌گرایی سرد و بی‌احساس است، بلکه به دوره آرمان‌گرایی تعلق دارد. چالش او با دوران جدید، چالشی است که بیرون از فیلم بادیگارد در شئون مختلف زیست ایرانی نمود دارد. سلحشور در آژانس شیشه‌ای به حاج کاظم می‌گفت که «دوره‌ات تمام شده مربی» و حالا حیدر که دنباله همان حاج کاظم است، خودش در جایگاه شغلی سلحشور قرار می‌گیرد و دوره‌اش طی یک نمایش غم‌بار و دلگیر تمام می‌شود. حتی کسی که ایرانی نباشد و از تاریخ سیاسی این کشور طی چند دهه اخیر خبر نداشته باشد، با دیدن این فیلم و از روی شخصیت حیدر می‌تواند تا حدود زیادی درک کند که این کشور چه مسیری را از آرمان‌گرایی تا واقع‌گرایی در این سال‌ها طی کرده است.

بی‌پروا یا شکاک

شاید خاطرتان نباشد ولی اولین عکسی که از «ردخون» در رسانه‌ها پخش شد، تصویر دو مامور امنیتی این فیلم را نشان داد. جواد عزتی، بازیگر نقش «صادق» و هادی حجازی‌فر، بازیگر نقش «کمال» با همان گریم و شمایل عضو تیم عملیاتی اطلاعاتی «ماجرای نیمروز» بودند. مخاطب با‌ کمال و صادق از قسمت اول «ماجرای نیمروز» آشنا بود و حتی در جشنواره سی و پنجم، گریم جواد عزتی محل بحث‌ شده بود و از شباهتش به سعید امامی گفتند.

سعید امامی یا سعید اسلامی از مأموران بلندپایه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران و ازجمله چهره‌های جنجالی اواخر دهه 70 بود. همان روزها سیدمحمود رضوی، تهیه‌کننده فیلم در پاسخ به سوالی درباره شباهت شخصیت صادق با سعید امامی گفت: «این نقش هیچ شباهتی به سعید امامی ندارد و سعید امامی در آن موقع در سپاه نبوده است.» اما قصه و شخصیت‌پردازی نقش کمال کمی فرق دارد. حجازی‌فر بازیگر نقش کمال گفته که شخصیت او یک همتای واقعی دارد، کسی که در آن زمان عضو تیم عملیاتی بوده. من او را ندیدم ولی فیلمنامه‌نویس‌های‌مان با او صحبت کردند. واکنش‌های احساسی «کمال» در مواجهه با واقعیت زندگی خواهرش، مخاطب را هم در موقعیت واکنش به آرمان «کمال» قرار می‌دهد؛ واکنشی که گاه همراه با خنده به این شخصیت بود و از سر شک به منطق برخورد با منافقین. اگرچه محمد‌حسین مهدویان کارگردان فیلم، شخصیت‌هایی که ساخته را الهام‌گرفته از مابه‌ازای واقعی می‌داند، هر‌کدام از این شخصیت‌ها در فیلم دراماتیک‌تر شدند. برخی از منتقدان هر کدام از ماموران امنیتی که در فیلم نشان داده شده را نمادی از جریان‌ها و تفکراتی می‌دانند که در دستگاه‌های امنیتی هستند. جریان‌هایی که درمورد پدیده‌های مختلف امنیتی اختلاف نظر دارند. مثل کمال و صادق که دو جریان فکری و روشی را در دستگاه امنیتی نمایندگی می‌کنند. کمال بی‌پروا و صادق شکاک.

بااخلاق ولی بی‌عرضه

«شبی که ماه کامل شد» نه قصه عبدالمالک ریگی است و نه قصه دستگیری او توسط نیروهای امنیتی. این فیلم یک قصه تلخ واقعی را تعریف می‌کند. سیر تغییر یک عاشق پیشه به یک قاتل. شاید به خاطر همین باشد که کارگردان زیاد روی ماموران امنیتی و حضور آنها در فیلم تکیه نمی‌کند. دو صحنه در فیلم گذاشته شده که تاکیدی صرف بر این دارد که وجوه انسانی یک مامور امنیتی را تصویر کند. البته همین تاکید اغراق شده نه‌تنها کمکی به نشان دادن تصویر واقعی یک مامور امنیتی نکرده است بلکه باعث شده که این ماموران شبیه آدمک‌هایی منفعل و بی‌کارکرد شوند. یکی از همین صحنه‌ها مربوط به زمانی است که مامور امنیتی می‌تواند عبدالمالک ریگی را بکشد ولی چون بچه‌ای در بغل اوست از انجام این کار امتناع می‌کند. صحنه دیگر هم تلاش یکی از ماموران برای نجات فائزه منصوری قربانی اصلی ماجرا است که بی هیچ توجیه منطقی این تلاش هم ناکام می‌ماند. با اینکه فیلم از مشاوران امنیتی بهره برده ولی هیچ اشاره‌ای به فرآیند عملیاتی ماموران در این دو صحنه ندارد. همین پرداخت دم‌دستی باعث شده که مخاطب با یک مامور امنیتی بی‌عرضه طرف باشد.

کله‌شق

قصه این فیلم آن‌قدر پیچیده است و اطلاعات کمتر شنیده شده زیادی دارد که نیاز بود یک تیم جوان و پرحوصله پای کار بیاید. امیرعباس ربیعی در گام اول فیلمسازی، با تعدادی از بازیگران تئاتر سراغ حزب توده رفت. او قرار بود که اتفاقات پنهان حزب توده در دهه 60 را در قالب یک داستان همه‌فهم تعریف کند. یاسر مامور امنیتی و قهرمان این اتفاقات است. جنبه دراماتیک ماجرا را کله‌شقی یاسر برای اثبات حرفش جلو می‌برد و در این مسیر از تمام تکنیک‌های ادبی و سینمایی ژانر جاسوسی، بیشترین بهره ممکن برده شده است. لابه‌لای بحث‌های یاسر و همکارانش و همین‌طور بازجویی‌هایی که از اعضای حزب توده می‌شود، به بعضی از مهم‌ترین و مطرح‌ترین شبهات تاریخی درباره این حزب پاسخ‌های اقناعی قابل تحسینی داده می‌شود.

این فیلم خواهد توانست باب بحث‌های تاریخی مبسوطی را راجع‌به اتفاقات دهه اول انقلاب باز کند؛ اما سوژه آن یعنی حزب توده، به‌اندازه گروهک منافقین هنوز فعال نیست که پرداخت به آن تا این حد جنجال‌ساز شود. لباس‌شخصی در زمین پاسخ به این سوال بازی می‌کند که آیا حذف چپ‌های مارکسیست از ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، یک اقدام پیچیده و برنامه‌ریزی‌شده توسط طیفی به‌خصوص در نیروهای امنیتی بوده است یا پای شوروی و وابستگی‌های ساختاری این گروه‌ها به آن را باید به میان آورد؟ درهرحال غیر از پاسخ به شبهات تاریخی یا بخشیدن دیدگاه‌های سیاسی به مخاطب و البته غیر از کلاس درس تاریخ، حالا لباس‌شخصی فیلمی است که با توجه به آن می‌توان بلوغ قصه‌گویی سینمای ایران در ژانر جاسوسی و معمایی را تبریک گفت.

رمبوی ایرانی

در این فیلم ریگی و مامور امنیتی مقابل او هر دو تیپ هستند، نه شخصیت؛ و هر دو تیپ، کپی‌هایی از آدم‌های خوب و بد در اکشن‌های عموما آمریکایی به‌حساب می‌آیند. به عبدالمالک ریگی قرائت چند آیه قرآن و یک دست دشداشه و مقداری ریش اضافه شده تا بر شخصیت بخصوصی در تاریخ معاصر ایران دلالت پیدا کند و صرف‌نظر از این چند کلیشه سطحی که شخصیت نمی‌سازند، به‌راحتی می‌شود جای او را با رئیس یک کارتل موادمخدر در هنگ‌کنگ یا دلال اسلحه در آمریکا عوض کرد.

مامور امنیتی فیلم اما همین چند نشانه مختصر را هم ندارد که با آنها بشود فرق او با تیپ معروف ماشین‌های آدم‌کشی در نیروهای امنیتی فیلم‌های آمریکایی را فهمید. این فیلم‌ها تلاش می‌کنند براساس یک قاعده احمقانه، تناقض سرگرمی‌سازی‌شان را با اصول انسانی برطرف کنند و آن قاعده در این عبارت خلاصه می‌شود که «آدم‌کش خوب، یعنی کسی که برای ما می‌کشد». مسلم است که اینجا(حق و باطل) مطرح نیست و (ما و آنها) مطرح است؛ دقیقا مثل یک بازی کامپیوتری با خصوصیات مخدر و اعتیادآورش. در روز صفر تلاش شده تا امیر جدیدی، یک تیپ کپی‌شده از آن چیزی باشد که مثلا جیسون استاتهام در اکشن‌های درجه دو و سه و بفروش هالیوود بازی می‌کند.