به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، ا نتیجهگیری متنی که آن را میخوانید درانتها قرار است به اینجا برسد که وجود شفافیت مالی در صداوسیما، حتی به بهتر شدن کیفیت برنامههای آن کمک خواهد کرد. شفافیت مالی صداوسیما اگرچه ممکن است منافع عدهای بهخصوص را در معرض خطر قرار دهد، اما بهنفع بقای کلی این مجموعه و بهنفع تمام مردم ایران است. درباره سازمانی صحبت میکنیم که افرادی با تعداد حداقل 10برابر نیروهای مازاد بر نیازش، تحت عناوین استخدام رسمی و قراردادی از آن حقوق میگیرند، اما هنوز ساخت مهمترین برنامهها را برونسپاری میکند و حسابوکتاب همه اینها دور از دسترس عموم و غیرقابل سنجش است. وظیفه صداوسیما این است که رسانه مردم باشد و صدای آنها را بازتاب بدهد. بهعلاوه، این صداوسیماست که وظیفه دارد بدون چشمداشت سود مالی، به تقویت زیرساختهای فرهنگی و رسانهای و کشف استعدادهای نو در کشور بپردازد.
چیزی که چنین مجموعهای را از این ریل خارج میکند، ملزم شدن آن به رعایت منافع کسانی است که منابع مالی آن را از محلی غیر از خزانه عمومی تامین میکنند؛ سادهاش میشود اسپانسرها. آنچه اسپانسرها میپسندند، لزوما همان چیزی نیست که همه مردم میپسندند یا به نفع آنهاست. کوچک شدن این مجموعه تاحدی که در چند شبکه اصلی محدود بماند، بهتر از آن است که شبکههای متعددی داشته باشد تا بتواند آنتن بیشتری در اختیار متقاضیان تجاری قرار دهد، اما درعوض کیفیت کار را هرروز پایینتر بیاورد. مسئولان این مجموعه عظیم مرتب در توجیه بسیاری از رفتارهای غلط مدیریتی و ضعفهای کیفی، کمبود بودجه در صداوسیما را بهانه میکنند؛ حال آنکه صورتهای مالی این مجموعه هیچگاه بهطور کامل، شفاف و قابل بررسی منتشر نشده است و جز مدیران سازمان هیچ مرجعی تایید نکرده که صداوسیما واقعا بهدلیل تنگناهای مالی است که مجبور به انجام بسیاری از رفتارهای غیرقابلقبول میشود. اساسا چه کسی به صورتهای مالی این مجموعه دسترسی کامل دارد که بتواند چنین ادعایی را راستیآزمایی کند؟ صداوسیما به دلیل اینکه دست بهکار کسب درآمد شده و قاعدههای این کار را اولویت خود قرار داده، از رسالتهای اصلیاش بازمانده است؛ رسالتهایی که برای بعضی از آنها هیچ نهاد یا مجموعه جایگزینی در ایران وجود ندارد. تجاری شدن اولویتهای سازمان صداوسیما درکنار عدم شفافیت مالی آن، به کیفیت ارتباط مردم با مسئولان کشور از طرفی و تربیت اجتماعی مردم از طرف دیگر و مسائل بنیادین دیگری از این دست صدماتی جدی زده است.
تقویت و تربیت زیرساختهای فرهنگی، علمی و رسانهای کشور وظیفه سازمان صداوسیماست. صداوسیما باید دانشگاه باشد نه بنگاه. تنها جایی که میشود در آن به کشف استعدادهای نو در هر زمینهای امید داشت، مجموعهای بود که از منابع عمومی تامین مالی میشد و قدرت ریسک برای کشف استعدادهای جدید را داشت، اما اگر با یک بنگاه رسانهای طرف باشیم، این بنگاه ناچار است چهرههایی را که قبلا مطرح شدهاند با یمتهای گزاف خریداری کند تا در رقابت تجاری جا نماند. رقمهای شوکهکنندهای که هرازچندگاهی درباره دستمزدهای نجومی بعضی چهرههای مشهور در صداوسیما برملا میشود، نشان میدهند که این مجموعه چقدر از رسالت اصلیاش فاصله گرفته است. بسیاری از چهرههایی که امروز برای کار با صداوسیما دستمزدهای افسانهای طلبمیکنند، در دورهای که این سازمان هنوز تا اینحد شکل بنگاه اقتصادی پیدا نکرده بود، در همین مجموعه توانستند استعدادهای خودشان را نشان بدهند و آرامآرام بهشهرت برسند. امروز اما صداوسیما عقیم شده است و نمیتواند چهره جدیدی معرفی کند، چون چهرههای نو در جذب اسپانسرهای تجاری بختی ندارند. با ادامه این روند در مجموعه صداوسیما، چند سال بعد مرجعیت کشف و معرفی چهرههای مشهور به بیرون از این سازمان منتقل خواهد شد و همین هزینههای صداوسیما را حتی از امروز بالاتر و کیفیت کار آن را حتی از امروز پایینتر میآورد.
واکنش تعدادی از تهیهکنندگان حاضر صداوسیما در گفتوگو با «فرهیختگان» نسبت به سوال شفافیت مالی برنامههای تلویزیون
طفره، پنهانکاری، رقمهای بالا
جنجالی که انتشار مبلغ دستمزد رضا رشیدپور برای اجرا و تهیهکنندگی برنامه «حالاخورشید» ایجاد کرد، باعث شد بحث لزوم شفافیت در صورتهای مالی صداوسیما دوباره بهطور جدی مطرح شود. این چندمینبار است که طی سالهای اخیر انتشار یا بهتر است گفته شود افشای چنین رقمهایی از قراردادهای صداوسیما، جنجال بهپا میکند. دیگر حتی نمیشود مطالبه شفافیت مالی صداوسیما را به جناح سیاسی یا گروه و فرقه بهخصوصی نسبت داد، زیرا جز ذینفعان این نوع قراردادها، تقریبا تمام ایران خواستار شفاف شدن موضوع هستند. دراینباره سراغ تعدادی از تهیهکنندههای تلویزیون رفتیم تا نظرشان را بگویند. غیر از کسانی که پیش از دانستن موضوع بحث، به دلیل مشغلهکاری و مسائلی از این دست، گفتند صحبت کردن برایشان مقدور نیست، تهیهکنندههای دیگری هم بودند که حاضر به گفتوگو شدند، اما با شنیدن اولین سوال، علنا گفتند چون با سازمان صداوسیما کار میکنند، حرف زدن دراینباره برایشان دردسر میشود. از بین افراد دیگری که درباره گفتوگو با آنها توافق شد، دونفر مدافع وضعیت فعلی صداوسیما بودند و بهطور توامان هم میگفتند لزومی ندارد مردم از جزئیات مالی سازمان مطلع شوند و هم ادعا میکردند جزئیات مالی سازمان همین الان شفاف است و در دسترس عموم قرار دارد. اما گروه دوم نظر متفاوتی داشتند و استدلالهایشان را هم مطرح کردند. اصلا اغراق نیست اگر گفته شود تلویزیون جولانگاه اسپانسرها شده است. این دو گروه در این زمینه هم اتفاقنظر نداشتند.
در گزارشی که میخوانید نظر سهنفر از تهیهکنندگان برنامههای تلویزیونی سیما گنجانده شده است. این سه همگی برنامهساز هستند، اما بین آنها جواد فرحانی در موضع دفاع از وضعیت فعلی سازمان قرار گرفت و محمود اسلامیان و ناصر مقدمپور از این وضع انتقاداتی داشتند.
بیعدالتی بین تهیهکنندههای سازمان
مسئولان اداره مالیات و بازرسان صداوسیما که به سازمان بازرسی کل کشور متصلند، تنها کسانی هستند که گفته میشود تحت هر شرایطی میتوانند به قراردادهای سازمان صداوسیما دسترسی داشته باشند. غیر از این حتی خود تهیهکنندگان سازمان هم اطلاع رسمی و موثقی از چندوچون کار هم ندارند. ممکن است عوامل پروژهها یکی باشند و حرفوحدیثهایی راجعبه دستمزدشان در پروژههای مشابه، پیش همکارانشان بزنند. البته بین عوامل فنی خبر چندانی از دستمزدهای نجومی نیست، مثلا تصویربردار یک برنامه معمولی شبکه خبر مبلغی بالاتر از تصویربردار «دورهمی» یا «خندوانه» نمیگیرد. حالت دیگر این است که تهیهکنندگان تلویزیون شاید چیزهایی را بهعنوان در گوشیهای دوستانه به بعضی همکارانشان بگویند، اما اینها نهایتا به آنجا منجر خواهد شد که هرازچندگاهی خبر یک قرارداد نجومی در صداوسیما لو برود و بمب خبری ایجاد کند؛ بیاینکه بشود در اکثر موارد حتی جلوی همان قرارداد لورفته را گرفت، چه رسد به قراردادهای مشابه. این وضعیت قبل از اینکه عموم افراد جامعه را حساس کند، بعضی از تهیهکنندگان سازمان صداوسیما را دلخور کرده است. چنان که پیداست در عقد قراردادهای سازمان، عدالت بین فعالان مختلف در عرصه برنامهسازی رعایت نمیشود و ارقام نجومی تنها نصیب عدهای بهخصوص میشود.
ناصر مقدمپور در اینباره میگوید: «آنچه به نظر من شفاف نیست، معمولا بودجههایی است که به گروهها اختصاص مییابد. معلوم نیست این بودجهها چه مقدار است و درضمن توزیعشان بین تهیهکنندگان با میزان یکسان نیست، مثلا من بهعنوان تهیهکننده میخواهم برنامهای ترکیبی تولید کنم، برآورد آن با 15نفر عوامل و با کدهای مختلف هزینهای، دقیقهای 100هزار تومان میشود. تهیهکنندهای دیگر با همین کیفیت و با همین موقعیت و همین تعداد افراد، چنان برآورد میکند که دقیقهای 400هزار تومان میشود. این اتفاق جای سوال دارد؛ برنامه ترکیبی با تعداد آدم مشخص نهایتا باید تفاوتی جزئی در رقمها داشته باشد و این میزان تفاوت عادی نیست. یک تهیهکننده آنجا (در گروه) آشنا است و برآورد 400هزار تومانش قبول میشود، تهیهکنندهای دیگر شرایط موظفی را انجام میدهد و برآورد او 50هزار تومان میشود. این چیزی نیست که برای آن معیار و میزانی درنظر گرفته شود که مشخص کند چرا یکی 400هزار تومان و دیگری 100هزار تومان و هر دو با یک کیفیت دریافت میکنند. مدیرگروه در یکجا از مبالغ بالاتر دفاع میکند و در جایی دیگر دفاع نمیکند. این اتفاقی است که برای خود من بارها رخ داده است.»
محمود اسلامیان هم مثل مقدمپور حرف میزند و از موضع تعداد زیادی از تهیهکنندگان صداوسیما به پرداختهای نجومی معترض است. او میگوید: «درمورد مباحث هزینههایی که در برنامهها میشود خود برنامهسازها هم معترضند. الان برنامهای هست که با کیفیتی بهتر از هر برنامهای که در آن هزینههای هنگفت میشود و با یکدهم مبلغ تولید میشود. این نشاندهنده آن است که شفافیت ابتدا باید در داخل سازمان اتفاق بیفتد. این وضعیت فعلی، برنامهساز را هم دلسرد میکند. یکباره برنامهساز میگوید من هم برنامه صبحگاهی با این میزان یا یکدهم آن مبلغ تولید میکنم و کلی پول هم از صداوسیما طلب دارم، ولی فلان برنامه 10برابر من میگیرد و پول خود را بهموقع هم دریافت میکند.» اما جواد فرحانی درباره شفافیت مالی صداوسیما میگوید: «همه چیزهای درونسازمانی را دادوبیداد نمیکنند. این را همهجا جار نمیزنند. بالاخره یک مدیریتی وجود دارد. یک عقل سالمی وجود دارد. آنوریها برای اینکه فالوور جمع کنند صداوسیما را میزنند و متاسفانه مطبوعاتیهای ما و خبرنگارهای روزنامههای زرد به این آتش فوت میکنند.»
چه کسی از شفافیت ضرر میکند؟
طبیعتا برای تهیهکنندگانی که با شرایط فعلی مشغول بهکار در صداوسیما هستند، شفافشدن تمام صورتهای مالی، یک شوک بزرگ محسوب میشود؛ اما بهترین برنامهسازان مجموعه و خلاقترینهایشان همانهاییاند که کمتر از چنین ناحیهای صدمه میخورند. اگر تفاوت تهیهکنندگی در تلویزیون و دلالی برای آن روشن شود، اینهم مشخص خواهد شد که چرا آدمهای خلاقتر، کمتر از تهیهکنندگان دیگر بابت شفافیت مالی صدمه میخورند. خلاقیت هنری و مخاطبشناسی یک تهیهکننده، میتواند او را بهسمت کشف استعدادهای نو سوق دهد، اما وضعیت موجود در صداوسیما تنها کسانی را میداندار اصلی صحنه کرده است که در دلالی بین شرکتهای اسپانسر و چهرههای معروف با صداوسیما فعال هستند.
مقدمپور چنین چیزی را متاثر از ضعف و ناپختگی در مدیران سیما میداند. او میگوید: «مثلاً مهران مدیری برنامهای مثل «دورهمی» یا یک برنامه ترکیبی میسازد که دقیقهای 30-20 میلیون تومان برآورد آن است و من همان را با دقیقهای 400 هزار تومان باید تولید کنم. تفاوتها خیلی زیاد است و این به مدیریت برمیگردد. مدیریتهایی که در سازمان اتفاق میافتد، واقعاً به مقوله برنامهسازی و تولید، اشراف کافی ندارند. سازمان بهاشتباه چنین مسیری را میرود. به یک نفر آنقدر بها میدهند و بزرگش میکنند تا در روی خود سازمان برمیگردد و نقطه مقابل آن قرار میگیرد. بارها اتفاقات مشابه این افتاده و شاهدش بودهایم. این روند خیلی جالب نیست. موقعیت و فضایی را برای یکفرد ایجاد کردند و رفتهرفته آنقدر این فضا برای این فرد بزرگ و وسیع میشود که به خود سازمان هم پاسخگو نیست.»
اسلامیان باز در این مورد هم تقریبا همان نظر مقدمپور را دارد: «پرسیده میشود چرا این میزان برای برنامه تلویزیونی هزینه میشود یا چرا میهمان، این میزان دریافت میکند، چندین میلیون تومان به خواننده یا بازیگری که خود تلویزیون او را بزرگ کرده است، پول میدهند تا نیمساعت خاطرات دوران کودکی خود را تعریف کند یا پرتو پلاهای حاشیه زندگیاش را بگوید. وقتی سوال میشود که چرا چنین است، میگویند این برنامه اسپانسری است یا پول این برنامه از بیرون تامین شده است. اسپانسر دنبال منافع شخصی خودش است. برای اسپانسر زمان و وقت مردم یا حتی آموزش و تاثیری که برنامه روی مخاطب دارد مهم نیست.» اما جواد فرحانی که معتقد است این رقمهای بسیار بالا در عقد قراردادها مطلقا استثنا هستند و پرداختن به آنها را مفید نمیداند، میگوید: «تخلف همهجا ممکن است صورت گیرد، ولی نمیتوانید به کل سازمان تعمیم دهید. هر مثالی بزنید نهایتا دورهمی و خندوانه است، برنامه سومی وجود ندارد که چنین مبالغی گرفته باشد. تازمانیکه من در خندوانه بودم چنین اتفاقی نیفتاد و بعد از آن را خبر ندارم. شاید خنداونه هم استثنا شد و بههرحال این دو برنامه را نمیتوان به کل سازمان تعمیم داد.» البته چنین مواردی اگرچه محدود در برنامههای ستارهمحور تلویزیون میشود، اما لااقل بنابه اخباری که تاکنون درز پیدا کرده، محدود به همین دو برنامه که فرحانی اشاره میکند، نبوده است.
چه کسی از وضع موجود حمایت میکند؟
عدهای از تهیهکنندههای سیما هستند که تمام تمرکزشان روی استفاده از چهرههای مشهور و جذب اسپانسرهای تجاری از این طریق است. اگر شیوه ستارهمحوری صداوسیما بههم بخورد، طبعاً در چنین افرادی استعداد بهخصوصی برای نوع دیگری از فعالیت نیست و آنها روی همین حساب اصرار دارند که وضع موجود را تنها گزینهای که پیشروی مدیران سازمان است، جا بزنند. در سینما هم این مساله وجود دارد. کسانی که بسیاری از سینماگران ایران از آنها با عناوینی مثل «مافیای اکران» یاد میکنند، حتی اجازه نمیدهند که یک فیلم بدون ستاره پرفروش شود تا مبادا الگوهایی که جا انداختهاند و خودشان در آن یکهتاز هستند، بههم بخورد. سال گذشته فیلمهایی مثل «تختی» یا «23 نفر» از همین ناحیه صدمه خوردند.
نظیر چنین رویکردی در صداوسیما، تهیهکنندهای است که برخلاف واضحترین نشانههای موجود، ادعا میکند سریال «نون خ»، چون ۸۰درصد بازیگرانش چهره نیستند، اصلا مخاطب ندارد. او دقیقا درباره سریالی این را میگوید که تعداد بالای مخاطبانش همه را غافلگیر کرده است. مشخص است که اگر جا بیفتد بدون ستارهسالاری هم میشود مخاطبان انبوهی را جذب کرد، بازار دلالان اسپانسر و چهرههای مشهور بههم میخورد و روی همین حساب آنها نمیتوانند دل خوشی از مجموعه پرطرفداری مثل «نون خ» داشته باشند که این الگوی کلیشهای و این بازار مکاره را بههم میزند. جواد فرحانی، تهیهکننده برنامههای ستارهمحور تلویزیون میگوید: «از «نون خ» چهکسی تعریف کرده است؟ کدام مطلب خوب برایش نوشته شده؟ مردم به این راحتی کار بدون ستاره را نمیپذیرند. مردم دوست دارند آدمهای چهره ببینند. تلویزیون هم باید به این سمت برود. منکر این امر نیستیم که تلویزیون باید استعدادیابی کند و افراد جوانتر را هم وارد کنند، اما بهخاطر استعدادیابی نمیتوانند کل برنامهها را زیرسوال ببرند.» وقتی از فرحانی پرسیده میشود که خود مدیری و آقاخانی وقتی در برنامه ساعتخوش برای اولینبار روی آنتن آمدند، هیچکدام شناختهشده نبودند، او پاسخ میدهد: «آن زمان اینترنت و ماهواره بود؟ این مقدار گستردگی رسانه بود؟ اینطور نبود. الان را نمیتوانید با 25 سال پیش مقایسه کنید. الان باید بهروز جلو بروید. الان مردم فستفودی هستند. الان سریال میسازید در قسمت دوم میخواهند کل سریال مشخص شود. تحمل ندارند. وقتی در سریال 10 چهره بگذارید، در برنامهای چهره بگذارید، آن را تماشا میکنند.»
اما اسلامیان حرفهای دیگری میزند که میشود آنها را نقطه مقابل نظرات فرحانی درنظر گرفت: «وقتی قانونی بگذارید که واحد باشد، خودبهخود همهچیز درست میشود. تمام این اسامی که بیان میکنید، این آدمهای مشهور که دستمزدهای نجومی از صداوسیما میگیرند، کجا رشد کردند؟ بستر رشد این افراد کجا بود؟ در تلویزیون رشد کردند. در مملکت ما یک تلویزیون هست که قهرمان تنهاست و برای خود آمارسازی میکند و میگوید برنامه من 90درصد مخاطب دارد. کسی میگوید دروغ میگویید؟ مردم شاید بگویند دروغ میگوید ولی کسی از او بازخواست نمیکند چون یکی است. میگوید من هستم و از همه بهترم و پرمخاطبترین هستم. همه این افرادی که اسم میبرید یا استعدادهای جوانی که وارد تلویزیون میشوند، در همین تلویزیون رشد میکنند و دستمزدشان از 200هزار تومان به 20میلیون تومان میرسد. وقتی خود تلویزیون قواعدی بگذارد و این قواعد را برای همه محکم رعایت کند، آن آدم اگر نخواست باید از تلویزیون بیرون برود. این همه آدم از تلویزیون بیرون رفتند، مگر اتفاقی برای آن افتاد؟ این همه بازیگر به شبکه جم رفتند، این همه بازیگر و مجری اعلام کردند که با تلویزیون همکاری نمیکنم، اتفاقی افتاد؟ هیچ اتفاقی برای تلویزیون رخ نمیدهد، چون تنها است.»
فرحانی میگوید: «مثل رضا رشیدپور چند نفر داریم؟ میتوانید دو نمونه مثال بزنید؟ رشیدپور در سازمان اجرا نرود و همین اجراها را برود جای دیگر انجام دهد، 10برابر سازمان پول درمیآورد. نه استرس دارد و نه فحش میشنود و نه گرفتاری دارد و نه چیز دیگری هست. شهرستان که برود بیشتر هم میدهند. مثل یک آقا اجرا میکند و 10برابر پول میگیرد. اینها خالصانه برای مردم و تلویزیون کار میکنند.» اما پاسخ او را میشود از اسلامیان شنید که به ناکامی رشیدپور در برنامهسازیاش خارج از تلویزیون اشاره میکند: «آن آدم وقتی از تلویزیون خارج شود، تنها جایی که میتواند برای خودش مخاطب جذب کند، فضای مجازی است. همین رشیدپور وقتی از تلویزیون بیرون رفت در کجا فعالیت میکرد؟ علیه تلویزیون در اینترنت برنامهسازی میکرد. بعد ناگهان برگشت و گفت که تلویزیون خانه دوم او شده است و حالا رقم هنگفتی هم دریافت میکند.» اما مقدمپور در این زمینه به الگوی سالمی که همچنان موجود است ارجاع میدهد تا همان چیزی را ثابت کند که اسلامیان به بیانی دیگر میگفت. او از فضای سالم رادیو در برابر فضای تلویزیون حرف میزند: «آدمهایی هنوز هم هستند که در اندازه و خطومیزانی معین برای خود کار میکنند و جلو میآیند. هیچ توقع بیجایی ندارند و منتظر نیستند که وقتی مطرح شدند، دستمزد آنچنانی پیشنهاد بدهند و اگر به آنها ندادند، قهر کنند و پشتسر سازمان هم هزارجور حرف بزنند. اینجور افراد در رادیو بیشتر هستند. آنها هنوز با برآوردهای کم و ناچیز، عاشقانه کار میکنند و خانه اصلی خود را رادیو میدانند. اما بودند کسانی که مثلا طرف با چند برنامه مطرح شد و رفت آنور آب و حالا چنگودندانی هم نشان میدهد. در تلویزیون بیشتر این اتفاق افتاده است.»
چارچوب مالی داریم یا نداریم؟
جواد فرحانی میگوید که 80درصد از برنامههای سیما چارچوبهای مشخصی برای عقد قراردادها دارند و دستمزدهای کلان متعلق به کسر محدودی از برنامههاست. او کمکم حرفش را اصلاح میکند و حتی رقم 90درصد را دقیقتر میداند. نگاهی کوتاه به سابقه فرحانی نشان میدهد که او خودش جزو همان 10درصدی است که اعتقاد دارد باید استثنا را در موردشان پذیرفت: «مگر چند تا مهران مدیری داریم؟ چندتا رضا رشیدپور داریم؟ اگر این چهرههای معروف نباشند که مردم تلویزیون نگاه نمیکنند.» اما اسلامیان دستمزدهای نجومی ستارهها در سیما را نه مواردی استثنایی و پذیرفتهشده توسط قانون، بلکه نوعی دور زدن قانون معرفی میکند: «چارچوبی که برای هر برنامهای سطح تعیین کند و به همه طبق رتبهای که در آن قرار دارند، دستمزد یکسان پرداخت شود، الان وجود دارد. اگر این چارچوب وجود نداشته باشد نمیتوان برای تلویزیون برنامهسازی کرد. منتها دوستان این چارچوب را میشکنند. مثلا برنامه «کلاهقرمزی» چطوری برآورد میشود که دقیقهای 7.5 میلیون میشود درحالیکه کل فضای آن پلاتوی مجری است و اصلا سریال محسوب نمیشود؟ همین برای من جای سوال بود. علاقهمند بودم دفترچه برآورد این برنامه را ببینم و بررسی کنم که این کدها را چطور تنظیم میکنند که این رقم درمیآید. 45 دقیقه میایستند، 12-10 عروسک با یک مجری هستند. حتی اگر دستمزد اینها را در 100 ضرب کنید، بازهم این مقدار درنمیآید.» البته اسلامیان به استثناهایی که مورد اشاره فرحانی قرار گرفت هم اشاره میکند، منتها با لحنی دیگر: «برای تولید برنامه در تلویزیون و برآورد مالی کردن، چارچوب، اسلوب و جدول کد وجود دارد؛ یعنی مجری برنامه طبقه الف، مجری برنامه طبقه ب، مجری برنامه طبقه ج، هرکدام نرخهای مشخصی دارند؛ ولی مثلا احسان علیخانی را نمیتوانید در این چارچوب بیاورید. چون میگویند این احسان علیخانی است و گفته برنامهای این مقدار میگیرم و اگر نمیخواهید میروم. مدیران میگویند آنتن به این مجری نیاز دارد، پس این میزان را پرداخت میکنم. این را مدیر بالاسری او میدهد. این سوال را باید از چهکسی بپرسید که چرا این مبلغ را میدهید؟ از مدیر باید پرسیده شود که بههردلیلی نمیپرسند. اگر کسی هم سوال بپرسد او جواب نمیدهد.» و جواد فرحانی لحنی متفاوت با همکارش راجعبه تصمیمات مالی مدیران صداوسیما دارد: «نه در شأنیت من بهعنوان تهیهکننده است و نه در شأنیت افرادی است که کار میکنند بخواهند مستقیم در این موارد دخالت کنند؛ مسئولیت با مدیر ارشد است.»
با این همه کارمند رسمی و قراردادی، چرا برونسپاری تولیدات؟
جواد فرحانی که در برنامهاش از هنرپیشهها بهعنوان میهمان استفاده میکند درباره چارچوب مبالغی که به این افراد پرداخته میشود، میگوید: «هرکسی هرچقدر بخواهد میگیرد. براساس بودجهها آدم میآوریم.» اما مساله فقط میهمانان برنامههای تلویزیونی نیستند. مرتب گفته میشود که هزینههای سرسامآور صداوسیما بهدلیل آن است که باید حقوق کارمندان پرتعدادش را بپردازد. حتی عنوان شده که تمام بودجه سازمان صرف پرداخت حقوقها میشود و هزینه تولیدات باید توسط اسپانسر تامین شود. اما با این حجم انبوه از کارمندان، چرا صداوسیما هنوز تولیداتش را برونسپاری میکند؟
اسلامیان اینگونه پاسخ میدهد: «ترجیح تهیهکننده این است که برای بالابردن کیفیت کار آن را به بیرون سازمان ببرد. ممکن است تولید کار در داخل با عوامل رسمی قدری کیفیت را کاهش دهد. بههرحال کارمند رسمی خیلی دل بهکار نمیدهد چون حقوق ثابت خود را دریافت میکند و چنین خصلتهایی در اینها ایجاد شده است. تهیهکننده هم برای اینکه کار را بهتر کند، برونسپاری میکند. ولی اینها روی برآورد و هزینهها تاثیری ندارد. همان دستمزدی که به نیروهای داخل میدهد را باید به آنها هم بدهد. مساله اینجاست که همین برونسپاری خودش راه فرار است چون وقتی برنامه را بیرون میبرید، عددها و هزینهها و مبالغی که هزینه میکنید، شفاف نیست. وقتی عوامل بیرون را استفاده میکنید، قرارداد بین شما با آنهاست. قرارداد با تهیهکننده است و با صداوسیما نیست. سازمان از قرارداد من با مجری برنامهام اطلاعی ندارد. هرچقدر پرداخت کنم سازمان کاری ندارد، تلویزیون به عدد نهایی تولید کار دارد.»
اسپانسرها با ما چه میکنند؟
«ممکن است برنامهای اسپانسر داشته باشد و پول از پشتپرده به مجری بدهد و سازمان هم عین شماست، از کجا باید خبر داشته باشد؟ این بین برنامهساز و اسپانسر است. یعنی سازمان هم خبر ندارد. متاسفانه در سازمان چون بحث منافع ملی وجود دارد، این مجموعه نمیتواند از خودش دفاع کند و توضیح دهد.» این را جواد فرحانی میگوید که همچنان مدافع حضور اسپانسرها برای تولید برنامههای تلویزیونی است و عنوان میکند: «اسپانسر نمیتواند برنامه را بالا و پایین کند، بلکه فقط شرایط پرداخت را تسهیل میکند.» اما اسلامیان اعتقاد دارد که «ورود اسپانسرینگ به تلویزیون، آن را نابود میکند.»
او غیر از حذف شایستهسالاری، این جریان را از لحاظ محتوایی هم بهضرر تلویزیون و طبعا کلیت جامعه ایران ارزیابی میکند: «الان شبکههای ماهوارهای قطعات برنامههای تلویزیونی را گرفتهاند و پخش میکنند. علی ضیا و افراد مختلفی هستند که اسپانسر را جلوی اینها نشاندهاند و 10 دقیقه درباره داروی ریزش مو صحبت میشود. میبینید که بعضی شبکههای ماهوارهای همان بخش را جدا کرده و پخش میکنند. اسپانسر میخواهد دیده شود و تلویزیون هم این امر را رها کرده است. حضور اسپانسر در برنامهها باید قواعد داشته باشد. میخواهید وارد شوید و استفاده کنید، این چارچوب تلویزیون است و باید رعایت کنید وگرنه تبلیغ نمیکنیم. چون تلویزیون مشکلات مالی دارد و نمیتواند هزینههای هنگفت را جبران کند و حقوق بدهد و تولید برنامه داشته باشد. مجبور است راه ورود اسپانسر را باز کند و اینها بیایند و هر برنامهای دو اسپانسر داشته باشد. خب، کل محتوای برنامه تبلیغات آن اسپانسر میشود.»
آیا این رقم را باید باور کرد؟
اعلام رقم دستمزد رضا رشیدپور در برنامه «حالا خورشید» پس از جنجالی که در فضای مجازی بهراه انداخت، با واکنش روابطعمومی شبکهسه مواجه شد. روابطعمومی شبکهسه اعلام کرد که برای ساخت هرقسمت از این برنامه 22میلیون و 500 هزار تومان پرداخت شده که سهم رشیدپور از آن تنها یکمیلیون تومان است. آیا این رقم را باید باور کرد؟
مقدمپور دراینباره میگوید: «طبیعتا برنامه زنده، برآورد هزینه پایینتری نسبت به برنامه تولیدی دارد. یکی از دلایلی که خیلی از شبکهها بهسمت برنامه زنده رفتند همین داستان بود. تصویربرداری که سر آفیش برنامه زنده میآید از نیروهای موظفی سازمان است و شما بهعنوان تهیهکننده نباید هزینهای پرداخت کنید. عوامل دیگری همانند مدیرصحنه، منشیصحنه، ناظرپخش، کارگردان تلویزیونی، همه بهصورت موظفی از سازمان تامین میشوند و طبیعتا برآورد بالایی در برنامه زنده نخواهید داشت. شاید آیتمهایی که تولید میشود یا جوایزی که داده میشود باعث شود هزینهها بالا برود و اینها قابل ارزیابی است. باید ببینید در پکیج برنامه چه اتفاقی افتاده که به رقم 22میلیون رسیدید. ضمنا رشیدپور طبیعتا دستمزد بالایی میخواهد. در همان برنامه خودشان تهیهکننده بوده و این رقم هم اضافه میشود.»
فرحانی هم میگوید: «درهرصورت قرارداد رضا رشیدپور مشخص است. محل استودیویی که ایشان داشتند، اجاره است. الان در اطراف تهران سوله زیر 60-50 تومان نیست. رشیدپور در مرکز تهران فیلمبرداری میکرد و قیمتها بالاتر است. چیزی برای خودش باقی نمیماند. ما الان کار تولید میکنیم و میدانیم 20 تومان و 40 تومان شوخی است. پول زیادی نیست.» از فرحانی رقمی که برای تولید هر قسمت از برنامه «هزاردستان» دریافت میکند را پرسیدیم که به عدد 40میلیون تومان اشاره کرد.