تاریخ : Mon 09 Mar 2020 - 13:40
کد خبر : 38205
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

درباره اهدای جایزه خرس برلین به رسول‌اف و ورود قانونی رحمان ۱۴۰۰ به شبکه نمایش در روزهای کرونایی

«فرهیختگان» گزارش می‌دهد

درباره اهدای جایزه خرس برلین به رسول‌اف و ورود قانونی رحمان ۱۴۰۰ به شبکه نمایش در روزهای کرونایی

حالا که ما نیاز داریم در کوران اخبار کرونایی، هم برای کم کردن از اضطراب کسانی که ترسیده‌اند و هم برای تشویق مردم به ماندن در خانه‌ها، بهشان تماشای فیلم‌های سینمایی را توصیه کنیم، دست‌مان در پیشنهاد آثار داخلی چندان پر نیست. خرس و شیر و نخل نقره و طلا کسی را سرگرم نمی‌کند. این چیزها به درد محافل به‌خصوصی می‌خورند نه مخاطب واقعی سینما.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، وقتی می‌بینیم از میان کوران اخبار کرونایی که به اسفند ماه ۱۳۹۸ ایران شمایلی آخرالزمانی داده‌اند، تنها دو خبر سینمایی مقداری جدی‌تر دیده می‌شود، معنای جز این قابل درک نیست که ساختار سینمای ایران پس از پنجاه سال همچنان در دوگانه کلیشه‌ای (فیلمفارسی/ فیلم‌ایرانی) باقی مانده است؛ همان دوگانه سینمای عامه‌پسند سطح پایین از یک سو و سینمایی گلخانه‌ای از سوی دیگر.

خبر اول خرس نقره‌ای برلین است که «شیطان وجود ندارد» به کارگردانی محمد رسول‌اف آن را دریافت کرد و خبر دوم ورود قانونی «رحمان ۱۴۰۰» به شبکه نمایش خانگی پس از کش و قوس‌های فراوان. هر کدام از اضلاع این دوگانه پنجاه ساله مخاطبانی را به عنوان گروه هدف خود تعیین کرده‌اند که منطقا به آن نخواهند رسید.

سینمای عامه‌پسند ایران با کمدی‌های سطح پایین هیچ‌گاه نتوانست از تمام کسانی که در کشور ما سینما را به مثابه سرگرمی می‌دیدند جلب نظر کند. در کشورهایی که یک ساختار قوی در سینمای تجاری دارند مثل آمریکا یا سرگرمی‌سازان نوظهوری مثل کره و چین هم کمدی فارسی کمترین مخاطب را دارد، اما برای تماشاگر ایرانی تنها همین یک نسخه به عنوان سرگرمی پیچیده شده است.

از طرف دیگر سینمای گلخانه‌ای هم باید بتواند مطابق ادعایش نظر جامعه نخبگان و طیف روشنفکر کشور را جلب کند اما کسر محدودی از افراد تحصیل کرده و نخبه ایران این نوع سینما را به عنوان چیزی بیشتر از کلیشه‌هایی که برای ساختن ژست روشنفکری استفاده می‌شود جدی گرفته‌اند.

سینمای ایران در بعضی از از فرازهای تاریخچه‌اش توانسته مقداری از قالب این دوگانه بیرون بیاید اما همیشه به جای نیروهایی که سیاستگذاری کلان را در حوزه فیلمسازی کشور انجام بدهند، افراد با نفوذی که منافع‌شان در برقرار ماندن این دوگانه است، هدایت سینما را برعهده داشته‌اند.

اما دوگانه (فیلمفارسی/ فیلم‌ایرانی) طی این پنجاه سال چه تغییراتی کرده است؟ همین دو فیلمی که اسفندماه ۹۸ خبرساز شدند و البته پیشینه و سطح کار کارگردان‌هایشان را می‌شود بستری برای بررسی پاسخ‌های احتمالی به این پرسش قرار داد. تغییر اول حاشیه‌سالار شدن سینمای ایران با ژست اپوزوسیون است. هر دوی این فیلم‌ها بیشتر از مایه اصلی خودشان، به خاطر حواشی دیده شده‌اند که در این‌باره بیشتر صحبت شده است. اما تغییر دوم قابل خریداری شده عنوان کارگردانی در سینمای ایران است.

مدت‌هاست که شانس ورود به سینما برای کسانی که از ثروت شخصی یا خانوادگی برخوردار نیستند، تا حد بی‌سابقه‌ای پایین آمده است و فیلمسازان هر دو ضلع این دوگانه (فیلمفارسی/ فیلم‌ایرانی) از میان کسانی هستند که به زبان ساده یا برادرشان رئیس بانک بوده یا پدرشان در کار خرید و فروش مسکن است. برای اینکه صدمات چنین وضعیتی بهتر درک شود، می‌شود تصور کرد که اگر مدارک پزشکی هم در یک کشور مثل عنوان فیلم‌سازی در ایران، قابل خریداری باشد، چه بر سر سیستم درمانی آن کشور خواهد آمد و یا همین فرض را می‌شود راجع‌به مدرک مهندسی در شاخه‌های مختلف کرد.

این همان بلایی است که سر کیفیت فیلمسازی در ایران آمده است. حالا که ما نیاز داریم در کوران اخبار کرونایی، هم برای کم کردن از اضطراب کسانی که ترسیده‌اند و هم برای تشویق مردم به ماندن در خانه‌ها، بهشان تماشای فیلم‌های سینمایی را توصیه کنیم، دست‌مان در پیشنهاد آثار داخلی چندان پر نیست. خرس و شیر و نخل نقره و طلا کسی را سرگرم نمی‌کند. این چیزها به درد محافل به‌خصوصی می‌خورند نه مخاطب واقعی سینما.

????«رحمان۱۴۰۰» و «تگزاس۲» و «مطرب» هم هرچقدر در فراوانی مخاطب پرادعا باشند، درصد کمی از جامعه ایران را راضی خواهند کرد. پرفروش ترین فیلم‌های سینمایی در سالی که ۹۵ درصد از مردم ایران حتی یک بار هم به سالن سینما نرفته‌اند، فارغ از این آماربازی‌های خودفریبانه، در واقعیت می‌تواند چند درصد از جامعه ایران را به خودش جلب کند؟ حالا کلی خرس و شیر و نخل بگیریم یا سر صدرنشینی جدول فروش با هم مسابقه بگذاریم؛ شاید این چیزها ویترین قشنگی داشته باشند، اما وقتی قرار باشد یک کالا را از پشت ویترین بیرون بیاوریم و کاربرد واقعی آن را بسنجیم، عیار واقعی چیزها مشخص خواهد شد.

* نویسنده: میلاد جلیل‌زاده، روزنامه‌نگار