تاریخ : Sun 08 Mar 2020 - 23:47
کد خبر : 38185
سرویس خبری : نقد روز

در لانه جاسوسی چه خبر بود؟

بازخوانی روایتی از حسین شیخ‌الاسلام

در لانه جاسوسی چه خبر بود؟

آهرن موقع رفتن به من می‌گفت حسین، ایران در مهم‌ترین جای دنیا نشسته. آمریکا به ایران نیاز دارد. این صحبت زمانی بود که ما گروگان‌ها را از لانه خارج کرده و به آنها گفته بودیم امشب آزاد هستید. او آدم تحلیلگری بود، شرایط را می‌فهمید.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، خاطرات حسین شیخ‌الاسلام از سال‌های 58 و 59 در کتاب دانشجویان و گروگان‌ها (تاریخ شفاهی دانشجویان پیرو خط امام) منتشر شده است. او در این کتاب به ذکر جزئیاتی از ماجرای تسخیر لانه جاسوسی پرداخته است. بخشی از این خاطرات در ادامه از نظر می‌گذرد.

 نظرتان درمورد اصل تسخیر لانه جاسوسی چیست؟

تسخیر لانه قطعا باید انجام می‌شد، شک نکنید.

  دلایل شما برای این امر چیست؟

آن روزها ما نمی‌دانستیم دشمن چه تاکتیک‌هایی دارد ولی می‌فهمیدیم آمریکا دشمن است. می‌فهمیدیم که اینها نمی‌توانند دست از شاه بردارند، برای اینکه شاه تمام اساس قدرت آمریکا در منطقه بود. امنیتی که شاه به‌عنوان ژاندارم منطقه در خلیج‌فارس تامین می‌کرد، به آمریکا کمک کرد. آمریکایی‌ها با جریان نفت دنیا را اداره کرده و می‌کنند. نفت کالای خیلی حساسی است؛ مثلا چین نصف نفت خود را از ایران وارد می‌کرد. اگر آمریکایی‌ها با این نفت بازی می‌کردند، می‌توانستندکل چین را ساقط کنند.

آمریکایی‌ها که با اداره جریان انرژی دنیا را اداره می‌کنند، به چین می‌گویند بازی درنیاوری‌ها! من لات محله هستم. پیچ را شل و سفت می‌کنم. به اروپا هم همین را می‌گوید.

شاه برای آمریکا این کار را انجام می‌داد. چرا شاه را ژاندارم کردند؟ چرا تجهیزات به او دادند؟ بعد از کودتای ۲۸ مرداد آمریکا باز شاه را سرکار آورد. به همین دلیل شاه به ملت متکی نبود، به آمریکایی‌ها متکی بود. او در سیستم غرب و برای آمریکایی‌ها تصمیم می‌گرفت و اجرا می‌کرد. یعنی جریان‌های کاپیتولاسیون، ۱۵ خرداد و… یکدفعه در این مملکت ایجاد نشد.

ممکن است یکی از اینها آمریکایی باشد، دیگری ایرانی باشد. اما با هم یک فرقه هستند و یک هویت را تشکیل می‌دهند. آمریکا به اسرائیل F14 نداده بود، اما به شاه داده بود که بهترین هواپیمایی دفاعی آن موقع بود. چهل‌و‌خرده‌ای سال پیش این هواپیما طراحی شده بود و به تنها کشور خارجی‌ای که دادند، ایران بود.

تکنیک‌هایی که ما در سال ۵۸ در برکلی خواندیم، درF14 ‌ای که ۱۵ سال پیش از آن طراحی شده بود و استفاده می‌شد، وجود داشت، درحالی که «برکلی» دانشگاه خیلی پیچیده‌ای بود.

من نمی‌دانستم این تکنیک‌ها وجود دارد، اما وقتی به ایران آمدیم و شروع به کار کردیم، فهمیدم این تکنیک‌ها روی F14 وجود دارد. شاه اواخر انقلاب ۶ میلیون بشکه نفت تولید می‌کرد که ایران مقدار کمی از آن را استفاده می‌کرد و تمامش صادر می‌شد. تولید نفت نیاز ایران نبود، نیاز غرب بود. شاه براساس نیاز ملت و کشورش کار نمی‌کرد بلکه براساس نیاز سیستمی که در آن ادغام شده بود، کار می‌کرد. آنها به شاه احتیاج داشتند و شاه هم به آنها.   

چه کسی دنبال شما آمد؟

از دوستان انجمن اسلامی آمریکا که به برادران لانه نزدیک بود. آنها دنبال فردی بودند که زبان انگلیسی بداند، من هم که شناخته‌شده بودم. چهره‌ام به خاطر مصاحبه‌هایم معروف بود، آن‌موقع در «talk show» با طرفداران شاه مناظره می‌کردم. تلفنی فحش می‌دادند و من دفاع می‌کردم. راهپیمایی از شمال تا جنوب کالیفرنیا گذاشتیم. شهر به شهر رفتیم، همه کلاه‌هایی به سر داشتند که فقط چشم‌شان معلوم بود، اما من علنی مصاحبه می‌کردم. به همین دلیل برایم روشن بود که تسخیر لانه کار درستی است. قسمت «سی‌آی‌ای» برای دانشجویان خیلی مهم بود. آمریکایی‌ها درها را بسته بودند و کاغذها و اسناد را خرد می‌کردند. مرا بردند که از آنها بپرسم چرا این کار را می‌کنند؟ آنقدر شلوغ بود که کسی، کسی را نمی‌شناخت. من که وارد لانه شدم، دانشجویان مشغول بگیر و ببند بودند. یک نفر از پشت در اصلی لانه به نگهبان گفت این فرد باید بیاید داخل. من داخل شدم و گفتم چه کارکنم؟ گفتند تو فلانی هستی که زبان می‌دانی؟ برو به ساختمان اصلی سفارت.  

خاطرتان هست اولین آمریکایی‌ای که با او صحبت کردید که بود؟

خاطرم نیست، اما می‌توانم بگویم مهم‌ترین آمریکایی‌ای که من با او صحبت کردم، آهرن، رئیس بخش سیا در سفارت بود. من و آهرن خیلی صحبت کردیم. او استاد فلسفه بود. آن‌موقع شصت‌وخرده‌ای سال داشت. ۱۸ سال در ویتنام عضو مستتر بود.

چگونه متوجه شدید او مسئول بخش سیا است؟

با پرسش از گروگان‌های دیگر. وقتی وارد ساختمان اصلی می‌شدیم همه‌چیز حیطه‌بندی بود، یعنی افرادی که طبقه اول بودند نمی‌توانستند به طبقه دوم بروند. افرادی که طبقه دوم بودند، نمی‌توانستند به دو قسمت انتهای راهرو بروند. این دو قسمت درهای کامپیوتری گاوصندوقی داشت که کسی نمی‌توانست وارد شود. اگر رو به شمال وارد ساختمان بشوید، در وسط طبقه بالا اتاق سفیر است. انتهای راهرو سمت راست مرکز رمز مخابراتی که جای مهمی بود و انتهای راهروی سمت چپ مرکز سیا بود. در هر دو مکان اسناد را نگه می‌داشتند. سیا اسناد خود و بقیه بخش‌های سفارت هم اسناد خود را نگاه می‌داشتند. آمریکایی‌ها خیلی حساس بودند، چون در ایران جو انقلابی بود. قبل از این هم یک‌مرتبه چریک‌های فدایی خلق به لانه جاسوسی حمله کرده بودند. لذا آمریکایی‌ها عناصر بااستعدادشان به غیر از آهرن را که فردی پخته و کمتر شناخته‌شده در سیستم سیا بود و سیا انتخابش کرده بود، به ایران فرستادند. آقای دروتی، مسئول امحای اسناد بود، خیلی کارکرده نبود و زیاد نمی‌دانست چگونه با ماشین‌های خردکن کار کند.

وقتی بچه‌ها پشت در بودند، او هول می‌شود و به جای اینکه اسناد را دو ورق دو ورق یا پنج ورق پنج ورق بریزد، دسته‌ای ریخته بود و ماشینی که باید اوراق را پودر می‌کرد، گیر می‌کند. پشتوانه آن ماشین، دستگاهی بود که کاغذ را رشته‌رشته می‌کرد. برای امحای اسناد هم قانون داشتند؛ اول باید میکروفیلم‌هایشان را نابود می‌کردند، بعدا در همین پودرشده‌ها میکروفیلم‌ها را پیدا کردیم. یک برادر دارم که پزشک است و در لانه جاسوسی هم بود. او روی اسناد کار کرد. رشته‌رشته‌ها را کنار هم گذاشت. سندهای خیلی مهم سیا از اینجا درآمد.

 قبل از صحبت درمورد اسناد، در رابطه با شخصیت آهرن بگویید.

آهرن از دیدگاه من دیپلمات بسیار ورزیده‌ای بود که تا آخر کار هم خسته نشد. در این یک‌سال حضور لانه حوادث زیادی رخ داد. بعد از حمله طبس، ما مجبور شدیم گروگان‌ها را در مکان‌های مختلف پخش کنیم. آقای بنی‌صدر با آمریکایی‌ها تماس داشت، اسنادش هم از لانه درآمد. صلیب‌سرخ از بنی‌صدر درخواست کرد که می‌خواهد گروگان‌ها را ببیند. بنی‌صدر هم به لانه جاسوسی فشار آورد. آخر هم دستور داده شد که بگذارید صلیب‌سرخ گروگان‌ها را ببینند. ما ناچار شدیم همه گروگان‌ها را دوباره به داخل لانه بیاوریم. بعضی از اینها روزها و هفته‌ها در اتاق‌های خاصی بودند. خدا حفظ کند حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را، ایشان آن زمان نماینده امام در شورای دفاع بودند.

ما دنبال یک نفر عاقل بودیم که به آنجا بیاید. آقا هم حواسش بود که باید از اینها دیدن کند، باید می‌دید وضع لانه برای آمدن نماینده صلیب‌سرخ مرتب هست یا نه و اگر گروگان‌ها مشکلات روحی دارند، تخلیه شوند. ایشان تشریف آوردند و گروگان‌ها را تک‌تک دیدند.

یادم نمی‌رود که این ملاقات روی چند گروگان چقدر اثر گذاشت؟ یکی از این آدم‌ها «مترین کو» بود که خیلی مقاوم بود. زیاد جیغ و داد می‌کرد. اعتقاد داشت دیپلمات است. اما همین شخص بعد از ملاقات با آقا خیلی عوض شد. با ما دعوا کرد که چرا به من نگفتید ایشان می‌آید. حداقل من خودم را تمیز می‌کردم و لباس خوب می‌پوشیدم. او به‌خوبی آقا را می‌شناخت، چون کار سیاسی می‌کرد.

رابطه دانشجویان با گروگان‌ها چطور بود؟

اوایل رابطه خیلی خوبی بین دو طرف حاکم نبود، چون آمریکایی‌ها هنوز به اینکه گروگان هستند، عادت نکرده بودند. فکر می‌کردند زودتر آزاد می‌شوند. از این موضع برخورد می‌کردند که کار دانشجویان غیرقانونی و غیردیپلماتیک است. منتظر بودند که آزادشان کنند. اما بعد از یک مدت هم آنها آرام شدند و هم دانشجویان. بعد از مدتی روابط خیلی انسانی شده بود. مثلا من با آهرن درباره جنگ ویتنام صحبت می‌کردیم. او می‌گفت چرا ما باید در ویتنام می‌جنگیدیم و کمونیست برای بشریت چه خطری است. ما هم به آنها می‌گفتیم شما آدم کشتید، نمی‌شود به خاطر عقیده یک نفر را کشت. بحث‌های سیاسی این مدلی با آهرن داشتیم. در رابطه با شاه، ایران، پشتیبانی آنها از شاه و… صحبت می‌شد.

نظر آهرن درمورد امام خمینی چه بود؟

آمریکایی‌ها معتقد بودند امام آدم عجیبی است. می‌گفتند بزرگ‌ترین اشتباه ما این است که ما امام را نفهمیدیم و امام را نشناختیم. قدرت مذهب و توانایی ایشان در بسیج ملت را نفهمیدیم. جزء وظایف ما بوده که باید با ایشان تماس می‌داشتیم. البته واقع امر این است که تحلیل سفارت در ایران با وزارت خارجه آمریکا مختلف بود.

سفارت در تهران مسائل را بهتر و عینی‌تر متوجه می‌شد. می‌دید که مردم شاه را قبول ندارند. مثلا وقتی هایزر به ایران آمد، حضرت امام، شهید بهشتی را فرستاد که با او ملاقات کند و بگوید کار تمام است، بی‌خودی کاری نکنید که کشتار زیاد شود. این بیانگر کفایت و درک امام از مسائل است. هرچه انقلاب خونین‌تر شود، بیشتر گردن شما را می‌گیرد. آهرن تحلیل‌های کلی داشت، مثلا می‌گفت ما در جهان دنبال آزادی و دموکراسی هستیم، اینها اهداف والای ماست، ممکن است در پی رسیدن به این اهداف مجبور شویم کارهایی انجام دهیم، اما آن هدف مقدس است. کلیت حرف‌های آهرن این بود.

آهرن موقع رفتن به من می‌گفت حسین، ایران در مهم‌ترین جای دنیا نشسته. آمریکا به ایران نیاز دارد. این صحبت زمانی بود که ما گروگان‌ها را از لانه خارج کرده و به آنها گفته بودیم امشب آزاد هستید. او آدم تحلیلگری بود، شرایط را می‌فهمید.