تاریخ : Sun 08 Mar 2020 - 23:01
کد خبر : 38178
سرویس خبری : نقد روز

رویکرد شیخ‌الاسلام باعث رشد نیروهای وزارت خارجه شد

تاجیک در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

رویکرد شیخ‌الاسلام باعث رشد نیروهای وزارت خارجه شد

تاجیک گفت: محیطی که آقای شیخ‌الاسلام در معاونت خود به وجود آورده بود و نیروهایی که در آن رشد کردند هرکدام توانستند وزنه‌ای برای وزارت خارجه باشند.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، سخن گفتن از حسین شیخ‌الاسلام اگرچه این روزها به عرف بسیاری از سیاسیون و رسانه‌ای‌ها تبدیل شده، اما خب شنیدن اوصاف شخصیتی و روحیات کاری و... او از زبان کسی که بیش از دو دهه با این دیپلمات انقلابی همکاری تنگاتنگ داشته، جذابیتی دوچندان دارد.

نصرت‌الله تاجیک، سفیر اسبق ایران در اردن که سال‌ها در معاونت سیاسی وزارت خارجه دیوار‌به‌دیوار اتاق شیخ‌الاسلام به‌عنوان مشاور او فعالیت کرده، حرف‌های جالبی دارد برای شنیدن. از خاطرات معاشرت‌های روزمره و خوش‌مشربی‌های شیخ و دعوت از کارمند و مدیر و آبدارچی و... برای خوردن دسته‌جمعی دو پرس غذا گرفته تا نحوه مدیریتش بر نیروهای تحت امر که به رشد چشمگیر کارشناسان منجر شد و سرمایه‌ای عظیم را در وزارت خارجه به‌وجود آورد.

تاجیک معتقد است اگر شیخ‌الاسلام می‌خواست به‌جای رویکرد انسانی خود در مدیریت، به رویکردهایی چون رویکرد‌های از بالا به پایین یا رویه تکنوکرات‌ها متوسل شود بسیاری از چالش‌های وزارت خارجه در آن مقطع اساسا هیچ‌وقت حل نمی‌شد. اما او با بهره‌گیری از همه ظرفیت‌ها و دادن فضای رشد به کارشناسان زیر دست و احترام گذاشتن به نظرات موافق و مخالف آنها، هم موفق شد بر بسیاری از چالش‌ها فائق ‌آید و هم بدنه‌ای را تربیت کرد که برخلاف رویه فعلی سرخورده نباشند و فقط حرفی را نزنند که رئیس خوشش بیاید، بلکه درعوض نیروهایی را رشد داد که هرکدام بعدها توانستند وزنه‌ای برای وزارت خارجه باشند. متن این گفت‌وگو را در ادامه از نظر می‌گذرانید.

یکی از مهم‌ترین مقاطع حیات سیاسی آقای شیخ‌الاسلام، آن بخشی است که در حوزه معاونت سیاسی وزارت خارجه حضور داشتند و بعد سفیر ایران در سوریه شدند. نقش ایشان در پیشبرد استراتژی‌های جمهوری اسلامی در تحولات منطقه‌ای چه بود؟

من نقش یک فرد را در یک سازمان یا در یک فعالیت، یا یک کشور نفی نمی‌کنم، اما فرد در یک سیستمی تعریف می‌شود. یک مجموعه‌ای از افراد به‌دنبال تحقق اهداف آن سازمان می‌افتند. البته ممکن است در طراحی آن اهداف نقش داشته باشند یا نداشته باشند؛ یعنی سازمانی برای کار خاصی، برای فعالیتی تاسیس شود و این سازمان به‌دنبال این است که آن اهداف محقق شود، بنابراین افرادی را به‌کار می‌گیرد که این افراد در حقیقت به‌دنبال تحقق آن اهداف هستند.

آقای شیخ‌الاسلام به‌عنوان یک ظرفیت فردی علاوه‌بر ویژگی‌های انسانی، انسان‌دوستانه و اخلاقی متعالی و تقید به یک سلسله مسائل عبادی، در مجموع توانست با رویکرد انسانی در مدیریت سازمان‌ها بسیار موفق عمل کند. ما در مدیریت و رهبری سازمان‌ها رویکردهای متفاوتی ازجمله رویکرد تکنوکرات، رویکرد بالا به پایین و... داریم و رویکرد انسانی هم یکی از همین موارد است.

ایشان در طول دوره مدیریت خود از دهه 60 در وزارت خارجه، چه در زمان معاونت سیاسی و بعد‌ها معاونت عربی- آفریقایی و چه بعد از آن که به‌عنوان سفیر ایران به دمشق رفت، همواره سعی داشت با رویکرد انسانی نیروهایی را دور خود جمع کند و به آنها فرصت ابراز نظر موافق و مخالف بدهد. این شرایط باعث شد نوعی سرمایه‌گذاری براساس اهداف و راهبردهای جمهوری اسلامی در صحنه خاورمیانه صورت بگیرد که این سرمایه‌گذاری کم‌کم شروع به میوه دادن کرد و بعدها مزیت نسبی سیاست‌ خارجی جمهوری اسلامی شد. در حقیقت ایشان با نوع رویکرد انسانی در مدیریت و جذب نیروهای سیاسی و توانمندی که اعتقاد به اهداف جمهوری اسلامی داشتند، توانست تحولاتی در سیاست خاورمیانه‌ای ایران به وجود بیاورد و طبیعتا نقش او در این زمینه چشمگیر بود.

با توجه به تجربه سفیر بودن‌تان در اردن، عملکرد ایشان را در چند سالی که سفیر ایران در سوریه بودند چطور ارزیابی می‌کنید؟

در اوایل دهه 80 که ایشان سفیر ایران در سوریه بود، تقریبا به‌طور همزمان من هم سفیر ایران در اردن بودم. بنابراین علاوه‌بر اینکه ما از دهه 60 با هم همکار بودیم، در این مقطع پروژه‌های مشترک زیادی نیز داشتیم و قسمتی از کارهای ایشان را از جنبه محتوایی من انجام می‌دادم، بنابراین با آن سابقه دوستی و رفاقت و همکاری تنگاتنگی که از دهه 60 وجود داشت، در دهه80 تحول نسبتا خوبی از جهت هماهنگی و همکاری‌های منطقه‌ای بین سوریه، لبنان و اردن به وجود آمد. همکاری و هماهنگی از این جهت که چگونه ایران بتواند نقش موثرتری در سه کشور داشته باشد و از توانمندی‌های آنها برای اهداف منطقه‌ای خود استفاده کند. بر این اساس یک تعامل سه‌جانبه بسیار مفید ایجاد شد.

درخصوص پروژه‌های خاصی که ایشان در سوریه دنبال می‌کرد، فکر می‌کنم باید از کسانی سوال کرد که مشخصا در این حوزه فعالیت داشته‌اند. آنچه من به‌عنوان شمای کلی می‌توانم بیان کنم این است که اگرچه در روابط ایران و سوریه یک ظرفیت خیلی خوبی از دوران جنگ تحمیلی و زمان حیات حافظ اسد به وجود آمده بود، ولی پس از آن و در دوران بشار اسد نیز به‌طور مشخص از جنبه‌های اقتصادی تحولات بسیار خوبی در صحنه سوریه اتفاق افتاد. یعنی حضور آقای شیخ‌الاسلام به‌دلیل تسلط به مسائل منطقه فقط منحصر به مسائل سیاسی و امنیتی نشد، بلکه مسائل اقتصادی را نیز خیلی خوب پوشش داد و پروژه‌های مشترک زیادی بین دو کشور آغاز شد. به عقیده من اگر بخواهیم روابط دوجانبه در دوره بعد از انقلاب را بررسی کنیم، باید گفت بعد اقتصادی این روابط در دوره سفارت آقای شیخ‌الاسلام، تحولی جهشی داشت. این جهش البته در زمان سفارت آقای محتشمی‌پور نیز در حوزه سیاسی و امنیتی ارتقایی چشمگیر داشت. مخصوصا چون در دوران جنگ ما باید عقبه حزب بعث در عراق را به نحوی از بین می‌بردیم که به سمت سوریه امتداد پیدا نکند.

به سابقه همکاری با آقای شیخ الاسلام اشاره کردید. لطفا قدری درمورد خصوصیات ایشان در محیط کار بگویید.

من از سال 60 که به وزارت خارجه رفتم، علاوه‌بر مشاورت آقای ولایتی و یکی دو کار دیگر که با خود ایشان داشتم، تقریبا بیشتر وقت خود را با آقای شیخ‌الاسلام در اتاق کناری ایشان می‌گذراندم. ما از نظر اخلاقی و عاطفی خیلی با هم نزدیک بودیم و این رویه بعدا تبدیل به رفت‌وآمد و تعلق خاطر خانوادگی شد. شخصیت آقای شیخ‌الاسلام جاذبه‌ خاصی داشت. ایشان انسانی متخلق بود و تقید ویژه‌ای به عبادات و ارزش‌ها داشت. چون ایشان دانشجوی برکلی بود و جزء بچه‌های تیپ خارج از کشور بود و ما بچه‌های انقلابی هم از زندان بیرون آمده بودیم، در حقیقت دو قطب متفاوت محسوب می‌شدیم. ولی این متخلق بودن به اخلاق اسلامی و تلاش برای اینکه کسی از دست او نرنجد، باعث می‌شد خیلی از بچه‌ها حتی با دیدگاه‌های متفاوت با ایشان بتوانند کار کنند.

یکی از خصوصیات آقای شیخ‌الاسلام این بود که اجازه می‌داد نیروهای مخالف هم حرف خود را بیان کنند و حتی برخی مواقع از این هم فراتر می‌رفت، به‌گونه‌ای که وقتی برای مقامات مافوق اعم از آقای ولایتی و آقای موسوی (نخست‌وزیر) گزارش می‌داد، یا حتی زمانی که نزد آقا (در زمان ریاست‌جمهوری ایشان می‌رفت)، علاوه‌بر ارائه جمع‌بندی خود، واقعا احساس دین می‌کرد نظرات مخالف و دیدگاه‌های کارشناسان مخالف را هم بیان کند و این باعث شد واقعا در دهه60 یک کار تیمی حرفه‌ای صورت گیرد و همان‌طور که بیان کردم، بچه‌ها احساس ایفای نقش و موثر بودن می‌کردند، به‌گونه‌ای که حتی اگر کسی احساس می‌کرد نظر او مخالف است، ولی همین قدر که شنیده می‌شد باعث رشد او می‌شد و این‌طور نبود که همانند کارشناسان الان سرخورده شود و کم‌کم به سمت و سویی برود که همه چیز برای او علی‌السویه شود و فقط حرفی بزند که رئیس خوشش بیاید. ما در دهه 60 و 70 در وزارت خارجه بحث‌هایی می‌کردیم که شاید خیلی تند بود و همدیگر را نقد می‌کردیم، ولی مهم این بود که سعی می‌کردیم در جمع‌بندی به چیزی برسیم که منافع حداکثری کشور در آن وجود داشت، بنابراین طیفی از بچه‌های سیاسی اعم از چپ و راست در آن معاونت حضور داشتند و نقش‌آفرینی و ایده‌پردازی و طراحی می‌کردند و به عقیده من به‌رغم کم‌تجربگی موجود در ابتدای انقلاب و آن حجم مشکلاتی که در سیاست خارجی در دوران جنگ تحمیلی داشتیم، واقعا این رویکرد انسانی آقای شیخ‌الاسلام در مدیریت نیروهای سیاسی نتیجه مثبت داد؛ یعنی اگر واقعا ایشان می‌خواست به رویکردهای دیگر همانند تکنوکرات، بالا به پایین و... متوسل شود و آن مسائل و مشکلات را حل کند، حتما موفق نمی‌شد. در حالی‌که شاهد بودیم در این دوره پروژه‌های متعددی در ایجاد ائتلاف در حمایت از سیاست خارجی جمهوری اسلامی در مقابل عراق یا حتی جریان اجلاس عدم‌تعهد که قرار بود در دهلی برگزار شود و دوره بعدی به عراق منتقل شود یا مثلا در مذاکرات قطعنامه 598 و... با موفقیت انجام شد؛ یعنی مجموعه کارهایی که در آن دوران از وزارت خارجه دیدید ناشی از این بود که نیروهای سیاسی اگرچه مبتدی بودند، ولی از جهت بصیرت سیاسی و توانایی‌هایی که کسب کردند، در این محیط رشد یافته بودند. محیطی که آقای شیخ‌الاسلام در معاونت خود به وجود آورده بود و نیروهایی که در آن رشد کردند هرکدام توانستند وزنه‌ای برای وزارت خارجه باشند.

خاطره خاصی از این همکاری در ذهن دارید؟

ما معمولا ظهر و در زمان ناهار، با هم غذا می‌خوردیم. یک بشقاب برای من بود و یک بشقاب هم برای ایشان. با این حال هرکس را که از در اتاق رد می‌شد دعوت می‌کرد بیاید و کنار ما بنشیند تا با هم غذا بخوریم. مستخدم را صدا می‌زد و می‌گفت نان بیاورد. به دیگری می‌گفت خورشتش را بیاورد و به یکی دیگر هم می‌گفت برنج بیاورد تا دورهم غذا بخوریم. بعضی وقت‌ها هم کار به‌جایی می‌رسید که دو ظرف غذا را هفت، هشت‌نفر باهم می‌خوردند.
سیر هم می‌شدید؟ (خنده)

بله (خنده). یعنی روابط او با افراد براساس شاخص‌های من و تویی نبود. الان پیام‌های تسلیت برای آقای شیخ‌الاسلام را نگاه کنید. از اصلاح‌طلب‌ترین افراد برای او در مملکت پیام دادند تا محافظه‌کارترین افراد! این نکته را هم بیان کنم که ممکن است برخی دوستان نسبت‌به برخی مواضع سیاسی ایشان مخصوصا در سیاست داخلی موضع داشتند. ایشان علاقه‌ای به ورود به سیاست داخلی نداشت. همان زمانی که در دولت آقای موسوی ایشان معاون وزیر خارجه بود روابط بسیار نزدیکی هم با آقای مهندس موسوی و هم با آیت‌الله خامنه‌ای داشت. بنابراین سعی می‌کرد آن حرفه‌ای‌گری در سیاست خارجی را در داخل نیز داشته باشد. کمااینکه عموم بچه‌ها و دیپلمات‌های وزارت خارجه اینچنین هستند؛ یعنی دوستان و کارشناسان وزارت خارجه، وزارتخانه را یک عنصر حکومتی می‌دانند، نه وزارت دولتی! بنابراین دنبال این هستند که منافع ملی را تامین کنند.

برخی رسانه‌ها هنگام انتشار خبر درگذشت مرحوم شیخ‌الاسلام از او به‌عنوان یکی از پدرخوانده‌های حزب‌الله لبنان یاد کردند. لطفا در این خصوص و درباره نقش وی در تشکیل حزب‌الله نیز کمی توضیح دهید.

این تعبیر دقیقی نیست. چون حزب‌الله مولود شرایط سیاسی- اجتماعی لبنان بود که جمهوری‌اسلامی کمک کرد این مولود، خوب به دنیا بیاید و خوب رشد کند. بعد از حمله رژیم صهیونیستی در سال 1982 (سال61 شمسی) که اسرائیلی‌ها تا بیروت آمدند و بیروت را تسخیر کردند، نیروهای سیاسی شیعه و حتی اهل‌سنت، در لبنان به این نتیجه رسیدند که باید یک روش جدیدی در مبارزه خود ایجاد کنند. در آن زمان تنها نیروی مبارز که بیشتر بستر سیاسی داشت تا بستر نظامی، جنبش امل بود. از دل جنبش امل تعدادی نیرو بیرون آمد که اعتقاد داشتند باید از فاز سیاسی به فاز نظامی تغییر وضعیت داد. در اینجا چند نفر یا چند سازمان نقش عمده داشتند. مهم‌ترین نقش‌ها را آقای محتشمی‌پور در سوریه به عهده داشت، چراکه آن زمان یک چیزی به نام شورای لبنان وجود داشت و ماموریت آن این بود که مسائل و مشکلات بین شیعیان و نیروهای مذهبی و سیاسی لبنان ازجمله اهل سنت و... را حل کند. مرکزیت این شورا در دمشق و در سفارت ما در سوریه در دوره آقای محتشمی‌پور (سال 61) بود. در شرایطی که نیروهای سیاسی شیعه برای ورود به فاز نظامی و عملیاتی و مقابله با رژیم صهیونیستی متفق‌القول بودند، سفارت ما در دمشق نقش حلقه واسط را ایفا می‌کرد و در ایران نیز معاونت سیاسی وزارت امور خارجه با مسئولیت آقای شیخ‌الاسلام و من به‌عنوان مشاور ایشان به صورت رسمی پروژه تشکیل حزب‌الله را پیش می‌برد. در خود معاونت سیاسی وزارت امور خارجه نیز ما هم یک اداره و هم یک مدیرکل داشتیم.

وقتی حادثه ترور آقای محتشمی‌پور افتاد، آقای شیخ‌الاسلام به‌عنوان رئیس آن اداره مدتی به دمشق رفت که سفارت بدون سرپرست و سفیر نماند و من علاوه‌بر نقشی که در مشاورت آقای ولایتی و آقای شیخ‌الاسلام داشتم، سرپرست این اداره شدم. یعنی مجموعه این تحولاتی که در سال 61 و 62 برای شکل‌گیری حزب‌الله و حل مشکلات با امل و از بین بردن درگیری امل و حزب‌الله و سپس بین فلسطینی‌ها و شیعیان اتفاق افتاد، در سفارت در دمشق و به علاوه، کارشناسان و نمایندگی ما در لبنان و... پیگیری می‌شد. این تحولات سه، چهارساله از 1360 تا 1364 که دولت اول مهندس موسوی بود، به‌واسطه گرایش‌های ضداسرائیلی که در انقلاب اسلامی و رهبران آن وجود داشت درنهایت به شکل‌گیری حزب‌الله منتهی شد.

* نویسنده: حسن نعمتی، خبرنگار