تاریخ : Wed 19 Feb 2020 - 12:36
کد خبر : 37556
سرویس خبری : نقد روز

شهرداری و منطق دستفروش خوب، دستفروش بد

روایت میدانی «فرهیختگان» از نظارتی که بر دستفروشی در تهران نیست

شهرداری و منطق دستفروش خوب، دستفروش بد

فارغ از همه درآمدهای نجومی که دستفروشان در مناطق مختلف تهران دارند، سوالی که در اینجا پیش می‌آید این است که شهرداری با چه منطقی از دستفروشان پول می‌گیرد، پیش از این قرار بود مکان‌های مشخصی برای دستفروشان ساماندهی شود اما نه‌تنها این اتفاق نیفتاد بلکه به نظر می‌رسد متولیان امر چندان تمایلی برای جمع کردن بساط آنها ندارند.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، قانون نانوشته‌ای وجود دارد که آخرین ‌ماه‌های سال همیشه با حضور گسترده دستفروشان در کنار خیابان گره خورده است. همین که از بهمن عبور کرده و به اسفندماه می‌رسیم، خیابان‌های مرکزی شهر پر از زنان و مردانی می‌شود که در این شرایط سخت اقتصادی چاره‌ای جز دستفروشی ندارند و سرمای هوا را تحمل می‌کنند تا با دست‌پر به منزل بازگردند. شاید این کار در نگاه اول، آسان و راحت به نظر برسد اما مشکلات متعددی برای رسیدن به یک درآمد ثابت سر راه آنها قرار دارد. درگیری با ماموران شهرداری، پیدا کردن یک جای ثابت برای دستفروشی و راضی کردن باندی که اجازه اضافه شدن فرد جدیدی را در محدوده‌شان بدهد، کار هرکسی نیست. برای آنهایی که کل سال دستفروشی‌ می‌کنند، مساله تازه‌ای نیست و شاید تنها مشکل آنها در شب عید، افزایش تعداد دستفروشانی باشد که شب عید به فکر انجام این کار افتاده‌اند. با وجود این اگرچه بیشتر این افراد ساکنان مناطق حاشیه‌نشین و اطراف تهران هستند اما در میان‌شان دستفروشان تهرانی هم وجود دارند که در اوضاع کسادی بازار، جنس مغازه خود را در کنار خیابان عرضه می‌کنند تا بتوانند میزان فروش‌شان را بیشتر کنند. درسال‌های اخیر اگرچه ماموران شهرداری سختگیری‌های خود را برای حضور دستفروشان در شب عید کمتر کرده‌اند اما درعوض پول بیشتری از دستفروش‌ها می‌گیرند.

به گفته یکی از دستفروش‌های تازه‌وارد، ساماندهی دستفروشان راهکاری ساده برای ممانعت از افزایش بیشتر دستفروشی و گرفتن پول بیشتر از افرادی است که چاره‌ای جز کنارآمدن با شهرداری ندارند. درنتیجه افرادی همچون او یا باید قید این شغل را بزنند یا باید چندبرابر بقیه به ماموران شهرداری پول بدهند، در غیر این صورت هر لحظه باید نگران اجناس خود و کتک‌خوردن از ماموران شهرداری باشند. با همه این سختی‌ها درآمد مالی دستفروشان به‌خصوص در شب عید اصلا بد نیست و برخی از آنها تنها در یک ماه، دو تا دوونیم برابر درآمد سالانه یک کارمند عادی درآمد دارند که این رقم در روزهای شلوغ و شب عید بیشتر هم می‌شود.

 چهارراه علاءالدین؛ بازاری که تازه‌واردان جایی در آن ندارند

پاتوق اصلی دستفروشان قطعات و لوازم موبایل نزدیک چهارراه علاءالدین و زیرپل حافظ است؛ چهارراهی کوچک که با تعداد محدودی از کاسبان اداره می‌شود و باندبازی در آن به ‌شدت رواج دارد تا جایی که هرکس در محدوده خاصی فعالیت دارد و برای تازه‌واردان عملا جایی نیست. از یکی از دستفروشانی که بساطش از همه بزرگ‌تر است، قیمت شارژرها و کالاهای موجود در بساطش را می‌پرسم و او قیمت‌های متفاوت جنس‌هایش را برایم شرح می‌دهد. از لحنش مشخص است بچه تهران نیست و برای کار کردن و درآوردن یک لقمه نان حلال دستفروشی می‌کند. تعللم را برای خرید می‌بیند، رک و راست در چشمم زل می‌زند و می‌گوید: «آبجی اگر خریدار نیستی، برو بذار به کارمون برسیم. خیلی از کالاهایی که من با این قیمت به مشتری‌ها می‌فروشم، چند برابر اینا قیمت دارن و اگر باور نداری کافیه یه سری تو پاساژ بزنی تا قیمتا دستت بیاد.» از او درباره محل زندگی و پولی که به ماموران شهرداری می‌دهد، می‌پرسم که در جوابم می‌گوید: «چندسالی هست که صبح و شب‌مون کنار این بساطی‌ها و دستفروش‌ها می‌گذره و خداروشکر وضع زندگی‌مون بد نیست. البته چند سال پیش وضعیت بهتر بود و مردم هم دست‌شون برای خرید کردن بازتر بود اما امسال مردم پول ندارن و امیدوارم شب عید یکم بازار بهتر بشه. هرچند من پارتی ندارم و تو روزهای عادی هفته‌ای پنجاه‌ هزارتومان باید به شهرداری بدم که احتمالا این پول برای شب عید بیشتر می‌شه.»

از این دستفروش شهرستانی جدا می‌شوم و نگاهی به بساط‌ موبایل‌فروشانی می‌اندازم که همه نوع گوشی از دست‌دوم و کارکرده تا نو و سالم وجود دارد. قیمت و نرخ مشخصی برای گوشی‌هایشان وجود ندارد و هرکس کالایش را به هر نرخی که بخواهد به مشتری می‌فروشد. با این وجود یکی از موبایل‌فروشان می‌گوید هیچ‌کس حق ندارد کالایش را ارزان‌تر از بقیه به مردم بفروشد و در غیر این‌صورت بقیه شاکی می‌شوند. جلوی در اصلی پاساژ به یکی از دستفروشانی می‌رسم که در بساطش خبری از گوشی کار کرده و دست‌دوم نیست. قیمت یکی از گوشی‌هایش را می‌پرسم و او ابتدا ویژگی و مشخصات گوشی مدنظرم را می‌خواهد. از او پرسیدم مگر به جز اینها گوشی‌ دیگری هم در بساط‌تان دارید که از بین‌شان انتخاب کنم و او پاسخ می‌دهد که خودم از کاسبان طبقه چندم علاءالدین هستم و برخی گوشی‌های داخل مغازه را در کنار دستفروش‌ها می‌فروشم. کارش را بیشتر بازاریابی برای مغازه‌شان می‌داند؛ مغازه‌ای که او در آن شاگردی بیش نیست و سهم او از درآمد این کار به جز اجاره مغازه، پول ناچیزی است که به وقت و زمانش نمی‌ارزد، با این وجود اما او در تلاش برای جمع‌کردن سرمایه‌ای است که بتواند همچون دیگران خودش در اینجا بساط مجزایی داشته باشد و دستفروشی کند؛ کاسبی سودآوری که نهایت آرزوها و آمال بسیاری از جوانانی همچون اوست. هرچند در ادامه سخنانش تاکید دارد ماموران شهرداری خیلی کاری با دستفروش‌های نزدیک پاساژ ندارند و دعوا بیشتر بین خود دستفروش‌هاست.

 غذای خانگی؛ پرسودترین کسب در میان دستفروشان

اگرچه این منطقه در قرق فروشندگان موبایل است اما بخش کوچکی از این بازار به دستفروشان غذای خانگی اختصاص دارد که سودش چندان بد نیست و بسیاری از آنها را زنانی تشکیل می‌دهند که به خاطر سرپرست خانواده‌بودن‌شان چاره‌ای جز این کار ندارند. دستفروشانی که ساعت کاری آنها نسبت به بقیه کمتر است و آفتاب غروب‌نکرده مواد غذایی‌شان تمام می‌شود. زن روی جدول کنار خیابان زیرپل حافظ نشسته است و چند نوع ساندویچ کتلت، الویه و فلافل را با قیمت‌های هفت، 10 و 15هزار تومان به فروش می‌رساند. از او درباره فروشش می‌پرسم که جواب می‌دهد بسیاری از کاسبان پاساژ علاءالدین و دستفروشان مشتری ثابتم هستند. روزانه 50 تا 60 ساندویچ مختلف آماده می‌کنم اما بسیاری از ساندویچ‌ها تا نزدیک ظهر هم باقی نمی‌ماند و خوش‌شانس باشم شاید در دو ساعت اول کل آنها به فروش برسد. فروش متوسط 500 تا 600هزار تومان در روز است که بسته به شرایط متغیر است. به جز او که غذاهای خانگی می‌فروشد، مردان هم در فروش غذا دست‌ کمی ندارند و شاید پرسابقه‌ترین حضور آنها به دستفروشان باقالی و لبوفروشی برسد که با چرخ‌دستی در شب‌های سرد زمستان اقدام به این کار می‌کنند. کنار آنها دو دکه سیار وجود دارند که ساندویچ سیب‌زمینی کبابی و تخم‌مرغ به دست مردم می‌دهند و روزانه نزدیک به 80 تا 100 مشتری دارند. درآمد آنها نیز روزانه به 800هزار تومان می‌رسد؛ درآمدی که شب‌های عید تا یک‌و‌نیم میلیون هم می‌رسد. از او درباره پولی که به شهرداری می‌دهد، می‌پرسم و او در جواب می‌گوید که به اینجا کاری ندارند و تاکنون پولی به شهرداری نداده‌ایم. در جواب تعجبم می‌گوید برادرم آشنایی در شهرداری دارد و به این واسطه تاکنون به مشکل برنخورده‌ام.

 نرخ متفاوت دستفروشی در مناطق مختلف تهران

در کنار غذافروشان و موبایل‌فروشان البته باید از لباس‌فروش و کفش‌فروشانی یاد کرد که آنها نیز وضع‌شان نسبت به بقیه چندان بد نیست و شاید به تناسب بقیه، درآمد متوسط رو به بالا دارند. با یکی از کفش‌فروشان بساط‌کننده در چهارراه حافظ صحبت می‌کنم که از درآمد دو تا سه میلیونی‌‍‌اش به‌طور روزانه و فعالیت‌خانوادگی آنها در این مسیر می‌گوید. وقتی راز درآمد ‌میلیونی‌اش را می‌پرسم جواب می‌دهد کفش‌های ورزشی را 20هزار تومان می‌خرم و 40هزار تومان می‌فروشم که میزان فروشم در روز به 70 تا 100 عدد کفش در روز می‌رسد. در ادامه از برادرش که در فلکه‌صادقیه و یکی از پسرعموهایش که در چهارراه ولیعصر اقدام به دستفروشی می‌کند، می‌گوید و نرخ‌های متفاوتی که باید به ماموران شهرداری در مناطق مختلف بپردازند. گویی در همه‌جا آشنا و پارتی دارند؛ چراکه آمار خوبی از وضعیت دستفروشی در اکثر نقاط تهران دارد و بساط کردن در فلکه‌صادقیه را گران‌ترین منطقه دستفروشی می‌داند که حدودا نزدیک به یک تا یک‌و‌نیم‌میلیون در ماه آب می‌خورد. چهارراه‌ولیعصری‌ها از ساعت پنج بعدازظهر اجازه بساط کردن دارند و روزانه 20هزار تومان و ماهانه 600هزارتومان باید به شهرداری پرداخت کنند. سمت شرق همچون هفت‌حوض شهرداری چندان همراهی با کاسبان ندارد و تنها 10روز مانده به عید دستفروشان در ساعات پایانی شب اجازه دستفروشی دارند که باز هم تضمینی برای ثبات وضعیت آنها وجود ندارد. دلیلش را می‌پرسم که او مخالفت کاسبان منطقه هفت‌حوض را در کساد شدن کارشان دلیل برخورد شهرداری می‌داند. از او مشورت می‌خواهم که اگر بخواهم یک دیگ آش‌رشته را در کنار این چهارراه بفروشم، چقدر برایم هزینه برمی‌دارد که او پاسخ می‌دهد ابتدا باید مشخص کنی در کنار کدام یک از بساطی‌های پل‌حافظ می‌خواهی بایستی. از تفاوت‌شان می‌پرسم و او در جوابم پاسخ می‌دهد می‌توانم در کنار دستفروشان کیف‌فروش جایی برایت پیدا کنم. او هم مانند برخی دستفروش‌ها از عدم‌پرداخت پول به شهرداری می‌گوید و تاکید می‌کند که اگر پارتی داشته باشم، دیگر نباید از هیچ موضوعی بترسم و برای روز مبادا خوب است. او درباره هزینه‌هایش نظر جالبی دارد و می‌گوید اوایل امسال خانمی در ماه رمضان دیگ بزرگ آش رشته را علم می‌کرد که درآمدش هم به شبی یک تا دومیلیون می‌رسید. از او می‌‌پرسم حداقل فروش این کار چقدر است که او در جوابم می‌گوید حتی اگر در ظرف کوچکی 30 کاسه آش را به قیمت 10هزار تومان بفروشی، روزانه 300هزار تومانی خواهی داشت که در یک ماه به 9 میلیون می‌رسد. از او بابت اطلاعاتی که داد تشکر می‌کنم اما پیش از رفتنم درباره دستپختم سوال می‌کند و می‌گوید که تنها در این کار باید زبر و زرنگ باشی و دستپختت هم خوب باشد.

به سمت چهارراه‌جمهوری می‌روم که این روزها بخشی از شلوغی و ترافیکش به خاطر حضور دستفروش‌ها و بساطی‌های این منطقه است. عمده بساط‌کنندگان را فروشندگان مانتو، لباس‌های پشمی و حتی زیرانداز و لوازم‌خانگی تشکیل داده‌اند که پاتوق خانم‌های خانه‌دار است. کنار پاساژ شانزه‌لیزه که بیشتر لباس‌های شب زنانه دارد، هم دلیل مضاعف بر این مساله شده است تا دستفروشان هم در همین حال و هوا کالاهایشان را بفروشند. بخشی از بازار در دست فروشندگان کاپشن و لباس‌های گرم است که به دنبال فروختن اجناس خود و خرید لباس‌های بهاره هستند. با چند نفر از دستفروشان صحبت می‌کنم، رضایت چندانی برای میزان درآمدشان و پولی که به شهرداری می‌دهند، ندارند و تنها به این مساله اکتفا می‌کنند که بخش عمده‌ای از این منطقه نیز در دست کاسبانی است که فروش مغازه‌شان آنچنان بالا نیست و برای بازارگرمی دست به دستفروشی می‌زنند.

 فلکه‌صادقیه و دستفروشانی که صاحبخانه شده‌اند

از متروی صادقیه که پیاده می‌شوم در دو طرف ایستگاه اتوبوسرانی و ایستگاه تاکسیرانی، دستفروشان متعددی وجود دارند. ابتدا به سمت ایستگاه اتوبوسرانی می‌روم و با مرد مسن سیگارفروشی روبه‌رو می‌شوم که سال‌هاست در این مکان حضور دارد و همه دستفروش‌ها را به اسم می‌شناسد. درباره شرایط بساط‌کردن در این منطقه از شهر می‌پرسم که او جواب می‌دهد شهرداری اجازه نمی‌دهد تازه‌واردی به این منطقه اضافه شود. به او می‌گویم که با جمعی از دانشجویان دنبال کار دانشجویی هستیم و اگر دستش می‌رسد کاری انجام دهد تا بتوانیم در این روزهای آخر سال کمی کار دانشجویی انجام دهیم. اولش مردد است اما بعد می‌گوید که ساعت دو بعدازظهر اگر بیایی، قول می‌دهم با مامور شهرداری صحبت کنم تا بشود در بخش تاکسیرانی ایستگاه کار کنی. اصرارش برای رفتن به طرف دیگر ایستگاه متروی صادقیه را می‌پرسم و او در جواب می‌‌گوید این طرف دو نفر آش می‌فروشند و فکر نمی‌کنم اجازه بدهند کاسبی‌شون را خراب کنی ولی اون طرف هم مشتری‌هات بیشتر هستند و هم وضعیت کاری بهتری خواهی داشت.

از نرخی که باید به شهرداری بدهم می‌پرسم و او می‌گوید شاید مجبور بشوی هفته‌ای 200 تا 300هزار تومان به شهرداری بدهی. می‌گویم با این وضعیت درآمدی برایم می‌مونه که مرد جواب داد حداقل روزی 500هزار تومان درآمد داری. برو دخترم نگران نباش. فردا منتظرتم. از او دور می‌شوم و به سمت دیگر ایستگاه صادقیه می‌روم تا تفاوت دستفروشی را از نزدیک حس ‌کنم. لباس، مانتو، کلاه، شلوارلی و ورزشی تنها بخشی از اقلامی است که در این سمت فروخته می‌شود که نسبت به ایستگاه اتوبوسرانی صادقیه از تنوع بیشتری برخوردار است. وقتی از برخی دستفروش‌ها میزان درآمدشان و نرخ‌اجاره به شهرداری را می‌پرسم، جواب می‌دهند این منطقه ساماندهی شده است و ما پولی به شهرداری نمی‌دهیم. با تعجب پرسیدم مگر می‌شود شهرداری رایگان این منطقه را در اختیارتان قرار داده باشد که پیرمرد می‌گوید اینجا همه دستفروش‌ها شناسنامه‌ دارند و من خارج از اجناسی که به شهرداری اعلام کردم، حق فروش جنس دیگری را ندارم. کمی دورتر از این دستفروش‌ها جوان ساده‌ای تعدادی روسری روی زمین پهن کرده و با نگرانی اطراف را می‌پاید. به سمت او می‌روم و نگاهی به اجناسش می‌کنم و از شرایطش می‌پرسم که با ترس و لرز می‌گوید دستفروشان این منطقه با شهرداری هماهنگ هستند و همه اینها به شهرداری پول می‌دهند و حرف‌شان را باور نکنید. من هم با پول دادن به شهرداری توانسته‌ام چند روزی اینجا مستقر شوم. درباره تصمیمم برای فروختن آش‌رشته می‌گویم و او جواب می‌دهد من خودم هم دانشجوی فوق‌لیسانس عمران هستم و اضافه‌کاری عصرهایم را در اینجا پر می‌کنم.

 بازار زنانه دستفروشان در متروی تهران و کرج

در کنار همه این دستفروشانی که به شهرداری پول می‌دهند تا بتوانند بساط کنند، دستفروشان مترو هم بازار جدایی برای خودشان دارند. هرچند این بازاری زنانه است و بسیاری از مردان دستفروش مترو هم ترجیح می‌دهند کالاهایشان را در قسمت زنانه مترو بفروشند که بخشی از آن به دلیل استقبال و‌اگن‌های زنان از کالاهای موجود در دست دستفروشان است. لباس‌های خانگی، روسری، بدلیجات، ادویه‌های خانگی، دونات و کیک‌های شکلاتی تنها بخشی از بازاری هستند که در مترو در دست فروشندگان است. اینجا برخلاف دیگر مناطق تهران پاتوق ثابتی وجود ندارد و دعوا بیشتر بر سر این است که کدام یک زودتر وارد واگن مترو شده‌اند تا محصولات‌شان را به مسافران مترو معرفی کنند. از یکی از زن‌های دستفروشی که جوراب در بساطش دارد، متوسط درآمدش را سوال می‌کنم و او پاسخ می‌دهد قبل‌ترها بازار بهتر بود ولی هر روز باید همان اجناس را با قیمت بیشتری بخریم. دوست داشتم از او سوالات بیشتری بپرسم اما قطار به ایستگاه رسید و با مشتریانش پیاده شد و به جای او خانمی با ظاهری متفاوت وارد قطار می‌شود و محصولات آرایشی‌اش را تبلیغ می‌کند. وقتی درباره درآمدش از او سوال می‌کنم خود را ویزیتور یک شرکت آرایشی معرفی می‌کند که به جز درآمد حاصله از فروش لوازم آرایشی، پورسانت خوبی هم از شرکت می‌گیرد. از او درباره وضعیت دستفروشان مترو می‌پرسم که او جواب می‌دهد اصلا به اینکه آنها می‌گویند وضع‌مان بد است، توجه نکن. من که روزی دو، سه ساعت در مترو کار می‌کنم نزدیک به یک‌میلیون درآمد دارم. آنهایی که 24 ساعته در مترو حضور دارند درآمدشان از پنج‌میلیون بیشتر است. از نگرانی‌اش درباره اینکه ماموران شهرداری اجناسش را بگیرند، می‌پرسم و او در جواب می‌گوید این هم از سختی‌های کار ماست که البته چاره‌ای جز این نداریم.

 یک بام و دو هوای مدیریت شهری در مواجهه با دستفروشی

فارغ از همه درآمدهای نجومی که دستفروشان در مناطق مختلف تهران دارند، سوالی که در اینجا پیش می‌آید این است که شهرداری با چه منطقی از دستفروشان پول می‌گیرد، پیش از این قرار بود مکان‌های مشخصی برای دستفروشان ساماندهی شود اما نه‌تنها این اتفاق نیفتاد بلکه به نظر می‌رسد متولیان امر چندان تمایلی برای جمع کردن بساط آنها ندارند. آن هم در شرایطی که وضعیت اقتصادی کسبه معتبر با پرداخت عوارض و مالیات و اجاره مغازه چندان مناسب نیست. البته این انتقاد به معنای آن نیست که بخواهیم فعالیت این دستفروشان به‌طور کلی جمع شود بلکه بهتر است مکانی مشخص در اختیار این افراد قرار داده شود که حداقل منافع کسبه معتبر از آن متضرر نشود. با وجود اینکه مجموعه مدیریت شهری پیش از روی کار آمدن، وعده‌های متعددی را برای ساماندهی وضعیت دستفروشان در مترو داد که آن هم طی این سال‌ها نه‌تنها بهتر نشده بلکه در شلوغی روزهای آخر سال شاهد هرچه بیشتر حضور دستفروشان در غرفه‌های مترو هم هستیم. هرچند از این نکته هم نباید غافل شد که رکود و تورمی که در این چند وقت بر وضعیت اقتصادی سایه افکنده مردم را به این مساله سوق داده که همه به سمت دستفروشی بروند و بخشی از این مساله معلول عملکرد ضعیف دولت در بخش اقتصادی است.

* نویسنده: الهه قاسمی، روزنامه‌نگار