تاریخ : Sun 09 Feb 2020 - 11:13
کد خبر : 37235
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

شیرینی میوه درخت گلابی

مهران زارعیان:

شیرینی میوه درخت گلابی

آتابای یکی از فیلم‌های خوش‌ساخت در جشنواره امسال است که از طریق همذات‌پنداری عمیق بین شخصیت اصلی و مخاطب، تجربه درگیرکننده و اثرگذاری می‌آفریند و با اتکا به ظرفیت بصری چشمگیر آذربایجان جذابیت‌های مضاعفی ارائه می‌کند.

نقدهایی بر فیلم «آتابای» تازه‌ترین اثر سینمایی نیکی کریمی

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، مهران زارعیان، روزنامه‌نگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت:  «آتابای» فیلمی رمانتیک با ساختار مدرن است. قصه محور نیست، بار درامش را بر دوش موقعیت‌ها و شخصیت‌ها گذاشته است. تمام تلاشش را می‌کند نهایت برقراری ارتباط مخاطب با فیلم را از طریق تماس حسی برقرار کند.

پیش از این فیلم‌های «بمب یک عاشقانه»، «در دنیای تو ساعت چند است» و «درخت گلابی» نیز چنین حالتی داشتند. جوزپه تورناتوره ایتالیایی نیز با «سینما پارادیزو» و «افسانه ۱۹۰۰» آثار ماندگاری در همین فضا خلق کرده است.

در سینمای ما ساختار مدرن توسط اصغر فرهادی رونق یافت و به همین دلیل آثار مدرن پس از او تحت‌تاثیر مولفه‌های سینمای فرهادی است. آتابای اما ابدا از این الگو پیروی نمی‌کند و تقلید از سبک فرهادی از این فیلم قابل بازخوانی نیست. مثلا فرهادی سراغ موقعیت‌ها و سوالات سخت اخلاقی می‌رود، روی نسبی‌گرایی تاکید دارد، روابط خانوادگی و زناشویی موتیف آثار اوست و از عنصر غافلگیری بسیاری بهره می‌برد. در آتابای با چنین مواردی مواجه نمی‌شویم.

در آتابای عنصر اقلیم، هویت منحصربه‌فردی برای فیلم می‌سازد. بخش اعظم دیالوگ‌های فیلم ترکی است، داستان در خطه آذربایجان روایت می‌شود و فرهنگ آن منطقه نمود پررنگی در فیلم دارد. چنین نیست که اگر فیلم در اقلیم بلوچستان می‌گذشت باز هم حاصلش همین می‌شد. موسیقی و رنگ و تصویر و لباس و صحنه و زبان و... کاملا در این اقلیم برای ما ساخته شده‌اند. آتابای داستان مردی با همین نام را روایت می‌کند که گذشته تلخی را پشت سر گذاشته و در طول فیلم می‌خواهد معمای گذشته‌اش را حل و ناکامی‌اش را جبران کند. نیکی کریمی در پنجمین تجربه کارگردانی‌اش، ایده فیلم را از داستان کوتاه «عشق و کاهگل» علی‌اشرف درویشیان الهام گرفته است که ماجرای عشق یک کودک روستایی کُرد به یک دختر شهری را روایت می‌کند. فیلمنامه را هادی حجازی‌فر نوشته، کسی که نقش اول فیلم را اجرا و در هماهنگی لهجه بازیگران نیز کمک کرده‌ است. با توجه به اینکه آتابای اتکای زیادی به بازی حجازی‌فر و موقعیت‌های دراماتیک و حسی فیلمنامه دارد، نقش حجازی‌فر در غنای اثر پررنگ‌تر از نیکی کریمی به نظر می‌رسد.

در آتابای شخصیت‌ها کاملا شبیه به انسان‌های واقعی هستند، نه به این خاطر که مختصات خاکستری دارند، بلکه به این دلیل که اغراقی بر هیچ کدام از شاخصه‌های فردی‌شان وجود ندارد. قهرمان و ضدقهرمان نداریم، خیر و شر چندان معنا نمی‌یابد و تقابلی از جنس آرمانگرایی بین آنها نیست.

چالش فیلم‌های شخصیت‌محور، پرگویی است؛ آتابای دچار این آفت نمی‌شود و عنصر سکوت تناسب خوبی با حجم دیالوگ‌ها دارد، مثلا در جایی از فیلم قرار است متوجه حضور یک کاراکتر بر مزار دخترش باشیم، وقتی آتابای کنار مزار می‌رود قلوه‌سنگ‌هایی می‌بیند که به شکل یک تپه کوچک مرتب شده‌اند. در چند صحنه بعد، می‌بینیم که آن پدر قند‌های یک قندان را به شکل یک تپه در قندان دیگر مرتب کرده است. پس حضور پدر بدون اینکه دیالوگی رد و بدل شود، صرفا از طریق تصویر ساخته می‌شود.  چالش دیگر حجازی‌فر در فیلمنامه مساله گذشته است. در فیلم فلاش‌بک نداریم. حجازی‌فر در یک اقدام جسورانه، اتفاقات گذشته را اندک اندک و در خلال مواجهه کاراکتر‌ها برای ما ترسیم می‌کند. نتیجه البته درخشان است. چون اطلاعات را کم‌کم دریافت می‌کنیم انتظار برای دیدن ادامه فیلم انباشت می‌شود و جذابیت گشایش گره‌ها در لا‌به‌لای فیلم بُر می‌خورد.  تنهایی و بی‌معنا شدن زندگی بدون عشق، درون‌مایه فیلم است.

در ابتدای فیلم، آتابای اعدادی را ده تا ده تا می‌شمارد که بعد‌ها متوجه می‌شویم گذر سن مقصودش است. این شمارش در انتها نیز انجام می‌شود. تکرار اتفاق ابتدای فیلم در انتها یعنی در کل طول فیلم، مساله اصلی حل نشده است. آتابایِ ابتدا و انتهای فیلم، هر دو تنها هستند. این تنهایی و پوچی قابل تعمیم و گویی حرف اصلی فیلم است.  کمدی و تراژدی به‌طور سینوسی در فیلم حضور دارند. لطافت موقعیت‌های فیلم به دلیل لحظات تلخ و شیرین آن است. رابطه بین آتابای و خواهرزاده نوجوانش که او را الگوی خود می‌بیند، بخش پررنگی از بار درام را بر دوش دارد. گاهی با هم شوخی می‌کنند، گاهی دعوا دارند و گاهی درددل می‌کنند. مشابه این رابطه بین آتابای و پدرش نیز وجود دارد. وقتی گله‌مندی‌ها هست، صمیمیت‌ها بهتر ساخته می‌شود. 

چندین صحنه ماندگار در فیلم هست که به دلیل زیبایی بصری، غنای دراماتیک مضاعف یافته‌اند، مثلا در جایی آتابای برای تنبیه خودش در باغ آلبالو می‌دود و صورتش بر اثر برخورد با شاخه‌ها زخمی می‌شود. این صحنه به‌طور چشم‌نواز فیلمبرداری شده است. در صحنه دیگری آتابای در مزرعه آفتابگردان برادرزاده‌اش را دنبال می‌کند یا نماهایی از غروب آفتاب می‌بینیم. تنوع همین زیبایی‌های بصری باعث می‌شوند که اقلیم آذربایجان نقش محوری در فیلم داشته باشد.  موسیقی فیلم توسط حسین علیزاده ساخته شده و در تقویت حس فیلم نقش قابل‌توجهی دارد. البته نوای موسیقی بر لحظه به لحظه فیلم سوار شده و به چشم نمی‌آید. ترانه پایانی نیز که پس از دیالوگ غم‌انگیز حجازی‌فر پخش می‌شود، جذابیت پایان را به اوج می‌رساند. علاوه‌بر نقش موسیقی و تصاویر و زبان، افسانه‌های محلی هم باعث هویت‌دار شدن اقلیم آذربایجان در فیلم می‌شود.  بازیگران بسیار به قوت فیلم کمک کرده‌اند. بار سنگینی از ظرفیت فیلم بر دوش بازی حجازی‌فر است، او با صدای گرم و غمگینش نریشن‌هایی در فیلم دارد که تنهایی را برای ما بازنمایی می‌کند.  جواد عزتی علی‌رغم آنکه ترکی بلد نبوده، در فیلم به این زبان حرف می‌زند. امسال عزتی چندین بازی درخشان داشته است که آتابای نیز جزء آنهاست.  بازیگران محلی در فیلم زیاد هستند، آنها نیز به قوت فیلم و باورپذیری آن کمک کرده‌اند.

لوکیشن اصلی آتابای یک روستا در نزدیکی شهرستان خوی است. برخلاف بسیاری فیلم‌ها، بافت روستای آتابای عقب مانده نیست. روستاییان فیلم بهره هوشی پایین ندارند. روستا قطعه‌ای از پازل اقلیمی فیلم است که نما‌های بکری را برای نیکی کریمی فراهم کرده است.

  آتابای یکی از فیلم‌های خوش‌ساخت در جشنواره امسال است که از طریق همذات‌پنداری عمیق بین شخصیت اصلی و مخاطب، تجربه درگیرکننده و اثرگذاری می‌آفریند و با اتکا به ظرفیت بصری چشمگیر آذربایجان جذابیت‌های مضاعفی ارائه می‌کند.