تاریخ : Wed 01 Jan 2020 - 23:50
کد خبر : 35817
سرویس خبری : اندیشه

نمی‌توانیم از استعاره‌ها فرار کنیم

آزیتا افراشی از سازوکار استعاری فکر می‌گوید

نمی‌توانیم از استعاره‌ها فرار کنیم

در نهمین قسمت از برنامه تلویزیونی «چراغ مطالعه» میزبان آزیتا افراشی نویسنده کتاب «استعاره و شناخت» بود.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، در نهمین قسمت از برنامه تلویزیونی «چراغ مطالعه» کوروش علیانی میزبان آزیتا افراشی، عضو هیات‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و نویسنده کتاب «استعاره و شناخت» بود. خلاصه‌ای از آن گفت‌وگو را از نظر می‌گذرانید.

معمولا از میهمانان‌مان می‌خواهم که بگویند کتاب‌شان برای مردم، مردمی که متخصص نیستند چه دارد. شاید توصیف یک کتاب تخصصی برای مردم غیرمتخصص کمی مشکل باشد ولی امیدوارم شما چیزهای خوبی برای ما بگویید.

هدفم نوشتن متنی بود که بتواند دیدگاه‌های جدید را درباره استعاره معرفی کند و آن دیدگاه بین‌رشته‌ای که امروزه استعاره را در جهان معرفی می‌کند، بومی‌سازی کند و به این شکل بتواند به دانش زبان‌شناسی ایرانی اضافه کند. از 1980 میلادی به بعد تحول بزرگی در زبان‌شناسی به‌وجود آمد. آن دیدگاهی که شکل‌دهنده نگاه جدید به استعاره است، «زبان‌شناسی شناختی» است و از آن زمان به بعد تحولاتی در تمام حوزه‌های زبان‌شناسی شکل گرفته که یکی از تاثیرگذارترین آنها، دیدگاه تازه نسبت به استعاره بود.

مطالبی که در زبان‌شناسی غیرایرانی درباره استعاره به نگارش درآمده بود، بیشتر مبتنی‌بر شم [بود] یعنی آن لحظه، آن نویسنده چه مثالی به یادش می‌آید؛ بر آن اساس، یک تحقیق کیفی [بود]. درحقیقت مثال‌هایی که کنار دست نویسنده و مولف هستند خیلی مبتنی‌بر نمونه‌ها نبودند. ولی در ایران و به‌خصوص در «پایگاه داده‌های زبان فارسی» پژوهشگاه علوم‌انسانی -که یک انباره‌ برخط است و ماهیت دیجیتالی دارد- از تعداد زیادی متن شفاهی و کتبی که جست‌وجوی رایانشی اینها میسر است، کمک کرد که نمونه‌های ما واقعی باشند و بتوانیم از متونی که در آنها استعاره‌ها به‌کار رفته‌اند، استفاده کنیم. ما دیگر فقط به شم خودمان، [فقط از] نمونه‌هایی که آن لحظه به ذهن‌مان می‌رسد، بهره نگیریم. بنابراین حمایت علمی از این طرح پژوهشی و دسترسی به پایگاه داده‌های زبان فارسی، این امکان را به‌وجود آورد که اصلا مطالعه استعاره به این شکل در کتاب «استعاره و شناخت»، حتی از آثار مشابه خارج از ایران نیز، متفاوت باشد. دو فصل از این کتاب است که هیچ مشابهی حتی در آثار غیرایرانی ندارد و کاملا نوآورانه است. یکی پرداختن به رابطه استعاره و «حس‌آمیزی» -که واقعا شعر فارسی شاهکاری از حس‌آمیزی را به نمایش می‌گذارد- و دیگر «فعل‌های حسی» و استعاره. این دو فصل در اثر دیگری مشابه ندارد.

عنوانی که برای استعاره در این نگاه جدید زبان‌شناسی به‌کار گرفته می‌شود، «استعاره مفهومی» است. استعاره مفهومی همان استعاره‌ای نیست که در سنت مطالعات ادبی مورد توجه قرار می‌گیرد، بلکه استعاره مفهومی یک «فرآیند تفکر» است. یعنی فرآیندی که براساس آن ما می‌توانیم درباره انتزاعات و چیزهایی که متعلق به جهان مادی نیستند، فکر کنیم. این اساس مفهوم «استعاره مفهومی» به‌حساب می‌آید. ما این میز را می‌بینیم و درمورد آن صحبت می‌کنیم. می‌توانیم بگوییم کوتاه، بلند، بزرگ یا کوچک است. آن چیزی که فراتر از این حواس است را چطور درک کرده و درباره آن صحبت می‌کنیم؟ درباره شجاعت، عدالت، عشق و تمام احساساتی که نماد بیرونی اینها را نمی‌بینیم و لمس نمی‌کنیم؛ اینجاست جایی که ما از طریق استعاره مفهومی، مفاهیم اینها را شکل می‌دهیم و درباره‌شان صحبت می‌کنیم، اینها را منتقل و درک‌شان می‌کنیم. این دست‌کم همان برداشتی است که «زبان‌شناسی شناختی» از «استعاره مفهومی» دارد. حواس در این نگرش فراتر از پنج حس می‌رود و تعداد این حواس در ادبیات علوم شناختی بسیار فراتر رفته است. مثلا امروزه درک ما از حرکت خود و دیگران، با برچسب «حس حرکتی» معرفی می‌شود یا «حس عمقی». بنابراین به تعداد این حواس در این نگرش نو افزوده شده است.

مثال معروف نظریه‌پرداز این حوزه، کسی که استعاره مفهومی را معرفی کرد را نقل می‌کنم. لیکاف می‌گوید ما برای اینکه مفهوم بحث و بحث‌کردن را دریافت کنیم، این مفهوم می‌تواند جنگ باشد. بنابراین ما داریم از «جنگ کردن» استفاده می‌کنیم برای اینکه «بحث» را بفهمیم. در جنگ چه کارهایی می‌تواند صورت بگیرد؟ حمله کردن، شکست خوردن، غلبه کردن و امثال آن. ما دائما ناخودآگاه انتظار داریم که حریف‌مان را در بحث شکست دهیم و بر آن غلبه کنیم؛ سعی کنیم نبازیم؛ ولی این الگو می‌تواند در فرهنگی [دیگر، به گونه] دیگری باشد. مثلا در ورزش؛ ورزیده شدن هم یک هدف به‌شمار می‌آید، سلامت بیرون آمدن و سلامتی را ارتقا بخشیدن. بنابراین اینکه آن حوزه‌ چه باشد بر شکل‌گیری آن مفهوم انتزاعی که استعاری است، تاثیر می‌گذارد. ما نمی‌توانیم از استعاره‌ها فرار کنیم. برای اینکه اینها سازوکارهای فکر ما هستند. ما با اینها داریم فکر می‌کنیم.

یکی از نقاط قوت بازتاب منطق در مقولات است؛ آن مقولاتی که ارسطو معرفی می‌کند. مقدمه پرداختن به استعاره بحث مقولات است و اتفاقا با همین اسم با عنوان مقوله‌بندی و Categorization مطرح می‌شود و استعاره روی دوش آن قرار می‌گیرد. بنابراین مبنای استعاره، منطق است. یک تفکر منطقی می‌تواند به استعاره برسد. فکر می‌کنم به هیچ طریقی نمی‌شود مفهومی را ماندگار کرد مگر آنکه آن مفهوم، قدرت و قابلیت ماندگاری داشته باشد. ممکن است افرادی باشند که بگویند استعاره مفهومی هم یکی از مفاهیمی است که امروز معرفی می‌شود و ممکن است دو روز بعد قابلیت خود را از دست بدهد، ولی اینجا یک نقطه قوت وجود دارد و آن این است که استعاره از مبنای فیزیولوژیک و نورونی برخوردار است. نظام نورون‌های شما و نورون‌های آیینه‌ای‌تان مسئول درک و دریافت استعاره‌ها هستند.

یکی از آموزنده‌ترین درس‌هایی که در زندگی‌ام آن را درونی کردم و واقعا آن را فهمیدم، این بود که استعاره‌ها تا چه حد بر تفکر من تاثیر می‌گذارند. لحظه‌ای که فهمیدم خوشبختی یک استعاره است؛ یعنی من می‌خواهم به خوشبختی برسم پس کی می‌رسم؟ چرا نرسیدم؟ موفقیت یک استعاره است و آن را کی به دست می‌آورم؟ موفقیت را از دست دادم و این موفقیتم چه شد؟ فهمیدم اینها استعاره هستند و اصلا دریافتم نسبت به خوشبختی، موفقیت، شکست و... تغییر پیدا کرد.

تا وقتی‌که مساله شخصی است آدم می‌تواند زندگی را نوع دیگر و براساس نگاه جدید بچیند. ولی وقتی عمومی می‌شود چه؟ می‌دانید من کجا می‌ترسم؟ آنجا که قاضی می‌خواهد حکم دهد و شما می‌گویید پدیده‌ای که به‌عنوان جنایت دارید بررسی می‌کنید ای‌بسا پدیده استعاری باشد. یعنی شما خود پدیده جرم را نمی‌توانید درک کنید. جرم را با چیز دیگر در ذهن‌تان تخمین می‌زنید، آن را استعاری می‌فهمید، خب خیلی ترسناک می‌شود.

بله، درست است. یعنی جنبه‌های روانشناسانه و اجتماعی و فرهنگی استعاره، واقعا کنار هم آمدن‌شان و صلح‌شان بسیار پیچیده است. من نمی‌توانم بگویم زبان‌شناسی شناختی در این خصوص کاملا به موفقیت رسیده است. یک نظریه یکپارچه‌ استعاره می‌تواند به جنبه‌های روانشناسانه و جنبه‌های فرهنگی و اجتماعی استعاره هم‌زمان بپردازد. این یک مسئولیت و یک موضوع است.

پژوهش درخصوص استعاره ادبی بسیار ارزشمند و مهم است هیچ‌کس نمی‌تواند این را نفی کند، ولی استعاره مفهومی یک سازوکاری است که اخیرا در علم معرفی شده [است]. این دو با هم فرق می‌کنند. هر‌کسی که متخصص استعاره است نباید فکر کند که می‌داند استعاره مفهومی یعنی چه. چرا ما اینقدر در پرداختن به این نظریه تاخیر داشتیم؟ [چون] شناخت ما از مغز خیلی جدید است. اصلا مغز یک پدیده‌ای بوده که قابل شناخت نبوده [است]. به‌عنوان یک عضو درونی بدن انسان، شناخت آن و تکنولوژی دریافت سازوکارهای مغز، خیلی دیر اتفاق افتاده است. یکی شناخت مغز و دیگری به رسمیت شناخته شدن پژوهش بین‌رشته‌ای. جایی که علوم توانستند با هم ارتباط برقرار کنند و علوم بین‌رشته‌ای علم محسوب شدند. اینجاست که مسیرها باز می‌شود. مسیر تفکر باز می‌شود.

وقتی دانشمندان از علوم مختلف فهمیدند که مسائل شبیه به‌هم دارند، مثلا یک فیلسوف، روانشناس، زبان‌شناس، متخصص‌رایانه و عصب‌شناس فهمیدند، می‌توانند مسائل مشترک داشته باشند، مسائلی که ممکن است در قالب هر علمی با اصطلاحات آن علم بخواهد مطرح شود، ولی مسائل‌شان به‌هم شباهت دارد، به این فکر افتادند [که] از طریق روش‌ها و داده‌های علوم دیگر به سوالات خود پاسخ دهند، اینجا بود که علوم بین‌رشته‌ای شکل گرفت. تاخیر در شکل گرفتن بین‌رشته‌ها در کنار تاخیر در دستاوردهای شناخت مغز بود که باعث شد درمورد مطالعه استعاره هم ما دیر اطلاعات پیدا کنیم و الان این بستر مطالعه آماده است.

من موقعی که واژه «مغز» را می‌شنوم، با آن سابقه ذهنی که دارم می‌گویم مغز یعنی فکر دقیق، تفکر خط‌کشی شده منطقی؛ بعد کتاب شما را باز می‌کنم، فصل‌ها را ورق می‌زنم، می‌بینم فقط دو فصل درباره احساس داریم صحبت می‌کنیم. یکی احساس در قالب‌های زبانی و یکی احساس در قالب‌های عصب‌شناختی‌تر است. آیا مغز و احساس با هم منافات ندارند؟

مراکز اصلی درک احساسات اصلی مثل ترس، خشم، شادی و... مغز است. این را نمی‌توانیم نفی کنیم.

پس چرا همیشه می‌گفتیم عاطفه و عقل با هم منافات دارد؟

یک دوگانه قدیمی بین عقل و احساس از زمان ارسطو گذاشته شده است. اینقدر تاثیر این نگاه زیاد و شدید بوده که باعث شده اساسا پرداختن به احساسات و عواطف از حیطه علم کنار گذاشته شود. اصلا پرداختن به احساسات و عواطف کار عالِم نبوده [است]. جالب است که مطالعه علمی احساسات و عواطف هم هم‌زمان با همین بحث‌های «استعاره مفهومی» و دستاوردهای جدید شناخت مغز، به همان دوران می‌رسد. یعنی آن‌هم خیلی جدید است. حدود پنج، 6 سال پیش بود که اولین کنفرانس بسیار مهم زبان‌شناسی با محوریت عواطف برگزار شد. در قرن 21‌، دانشمندان علوم‌شناختی متوجه شدند ما بیش از اینکه جهان را از راهکارهای منطقی درک و دریافت کنیم، جهان را حس می‌کنیم. این خیلی نکته عجیبی است. این همان‌جاست که در حقیقت عقل، تفکر، منطق و احساسات قرار است به‌هم پیوند بخورد و پیونددهنده اینها، همان استعاره است.

می‌دانید بین نگاه و بین عملکرد نورون‌های آیینه‌ای و استعاره پیوند بسیار نزدیکی وجود دارد؟ و حتی احساس، عواطف و حس همدلی. [وقتی] شما به یک نفر نگاه می‌کنید، از کجا می‌فهمید که از بودن در محیطی مضطرب است یا اینکه خوشحال است؟ دریافت اتفاقات اطراف و ایجاد رابطه منطقی بین آنها را حس می‌کنیم.

یکی از موضوعاتی که نظریه‌پرداز این حوزه لیکاف، امروزه‌ روی آن کار می‌کند، استعاره‌های اولیه است. برخی از استعاره‌ها بین تمام افراد بشر در هر جای دنیا و هر فرهنگی زندگی کنند، مشترک هستند. به اینها استعاره‌های اولیه می‌گوییم. در تمام فرهنگ‌ها خشم به‌عنوان مایع یا سیالی داغ درون یک ظرف مفهوم‌سازی می‌شود. انگار خشم یک مایع در حال جوش و فشار است که می‌خواهد از این ظرف بیرون بریزد. به این یک «نمونه بارز» می‌گویند که مطالعات بین زبانی نشان داده در همه زبان‌ها وجود دارد. می‌گویم به پاییز رسیدیم. یعنی انگار پاییز یک مکان است [که] به آن رسیده‌ایم. در تمام زبان‌ها این نوع منطق استعاری درمورد زمان حاکم است. اینکه دست‌کم برخی استعاره‌های زمان را براساس مکان می‌سازیم و می‌فهمیم.

تفاوت‌های فرهنگی هم بر استعاره‌ها تاثیر می‌گذارند. مثلا یک استعاره فرهنگی ما ایرانی‌ها این است که ما «زود به نتیجه رسیدن» را خوب می‌دانیم. یعنی می‌خواهیم زود زبان یاد بگیریم، زود به هرجایی برسیم. برای ما «زود»، خوب است. فرمول استعاری آن به این شکل است. ولی این در مورد همه فرهنگ‌ها صادق نیست، یعنی صرفا اینکه یک نفر زود فارغ‌التحصیل شود، معنی خوبی ندارد. در فرهنگ ژاپنی آن چیزی خوب است که سنگین باشد. برای همین ژاپنی‌ها موقع هدیه به همدیگر حتما سعی می‌کنند هدیه‌ای دهند که وزن زیادی داشته باشد. یک سبد از میوه‌هایی دهند که وزنش زیاد باشد. ولی شاید همین سنت و همین رفتار نشانه‌ای، در آداب ‌و رسوم ما جور دیگر باشد. از نظر برخی از هموطنان ما شاید هدیه باید بزرگ باشد. پس بعد را وارد این رفتار نشانه‌ای [در] حوزه آداب ‌و رسوم‌مان کرده‌ایم. بنابراین استعاره‌ها فقط در زبان وجود ندارند، بلکه در رفتار روزمره و فرهنگ ما هم به حیات خود ادامه می‌دهند و همین‌طور از فرهنگی به فرهنگ دیگر می‌توانند با هم خیلی تفاوت داشته باشند و نیز استعاره‌هایی هستند که بین همه فرهنگ‌ها مشترک هستند.

انسان‌ها موقع مواجهه با فرهنگ‌های جدید در حقیقت با فرآیندهای استعاری جدیدی هم مواجه می‌شوند. بعضی از اینها می‌تواند منشأ سوءتفاهم باشد. فرهنگ‌ها از این حیث با هم تفاوت دارند. نه‌تنها ترجمه استعاره‌ها از زبانی به زبان دیگر، بلکه بسیاری از این استعاره‌ها زبانی نیستند، بلکه فقط در رفتارهای ما خودشان را نشان می‌دهند. این فرآینده‌های استعاری فراتر از سطح زبان، بلکه در سطح تفکر هم از سطح فرهنگی به فرهنگ دیگر باید اتفاق بیفتد.

بارها در مقاطع زمانی مختلف در خبرهای زبان‌شناسی دیدیم که دو زبانگی کمک می‌کند ما درست‌تر پدیده‌ها را بفهمیم و از خطاهای زبانی، خطاهایی که زبان ما به ذهن ما تحمیل می‌کند، مصون بمانیم. می‌توانم بگویم که احتمالا می‌شود حدس زد حضور در فضای استعاری چند فرهنگ به ما کمک می‌کند از یک درک بهتری نسبت به جهان خود برخوردار شویم؟

اساسا امروزه پرداختن به دوزبانگی یک تخصص است. یعنی یک تخصصی که یک جنبه‌های عصب‌شناختی بسیار مهم و یک جنبه‌های روان‌شناختی و زبان‌شناختی مهمی دارد. من متخصص دوزبانگی نیستم، ولی به این سوال می‌توانم طوری جواب بدهم که خودم را قانع کند. اینکه درک معنی براساس این نگرش جدید که اسمش را زبان‌شناسی شناختی می‌گذاریم، مبتنی‌بر تجربه است. بنابراین هر‌چه یک انسان فرصت تجربه‌های یادگیری بیشتری داشته باشد حتما به معانی او وسعت و عمق بیشتری می‌دهد. بنابراین بله، دوزبانگی و آشنایی با زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف و هر اطلاعاتی که اینها را دریافت و تحلیل کنیم حتما به ما کمک می‌کند.