تاریخ : Wed 25 Dec 2019 - 10:42
کد خبر : 35508
سرویس خبری : نقد روز

ورود رهبری به ماجرای بنزین، به‌معنای ناکارکردی نهادهای مسئول است

تقی آزادارمکی، استاد جامعه‌شناس:

ورود رهبری به ماجرای بنزین، به‌معنای ناکارکردی نهادهای مسئول است

من فکر می‌کنم دولت بی‌کارکرد فعلی که نمی‌تواند کاری کند و توانایی خروج از این وضع را هم ندارد بهتر است که کنار برود.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، عملکرد دولت در ماجرای افزایش قیمت بنزین چالش‌هایی برای کشور به وجود آورد که اعتبار مسئولان نزد مردم را کاهش داد؛ چیزی که از آن به‌عنوان ریزش سرمایه‌های اجتماعی یاد می‌کنند. در این میان عده‌ای نگران از دست رفتن جایگاه و قدرت خویش شدند و طرح استعفای رئیس‌جمهور را مطرح کردند. عباس عبدی که به‌زعم برخی مبدع طرح ایده عبور از خاتمی هم بود، در گفت‌وگو با هفته‌نامه صدا بحث استعفای رئیس‌جمهور را کلید زد. این ایده از طرف برخی اصلاح‌طلبان مورد استقبال قرار گرفت و پای رسانه‌های این جریان هم به ماجرا باز شد. اما دم‌خروس جایی بیرون زد که عبدالله ناصری در گفت‌وگو با روزنامه آفتاب گفت رفتن روحانی هم به نفع اوست و هم به نفع اصلاح‌طلبان. در واقع پشت صحنه ایده استعفای رئیس‌جمهور مسئولیت‌گریزی کسانی است که با حمایت بی‌چون و چرا از دولت و ایده‌هایش مسبب اصلی وضع فعلی هستند. عماد افروغ هم در گفت‌وگو با «فرهیختگان» بر این موضوع صحه گذاشت که طرح استعفای رئیس‌جمهور ایده کسانی است که نمی‌خواهند مسئولیت کارهایشان را بپذیرند. با این حال در میان حامیان استعفا چهره‌های دیگری هم دیده می‌شود.

تقی آزاد ارمکی، ‌استاد جامعه‌شناسی و عضو هیات‌علمی دانشگاه تهران یکی از کسانی است که از استعفای رئیس‌جمهور و کناره‌گیری دولت حمایت می‌کند. اما ظاهرا میان حمایت او و حمایت اصلاح‌طلبان تفاوت‌هایی هست که همین موضوع باب گفت‌وگو با او را گشود. این استاد دانشگاه معتقد است که عاجل‌ترین اقدام برای پاسخگویی به اعتراضات مردم و جلوگیری از ریزش سرمایه‌های اجتماعی کناره‌گیری رئیس‌جمهور و دولت است. حتی مهم نیست که دولت بعدی کیست و وابسته به کدام جریان است، ‌بلکه مساله صرف برگزاری انتخابات زودهنگام است. شاید در انتخابات جدید رئیس‌جمهور فعلی مجددا کاندیدا شود و برخی هم به او رای بدهند، -اگر چه در همین گفت‌وگو تاکید می‌کند که دولت روحانی کار خود را انجام داده و پروژه‌اش شکست خورده است- اما صرف برگزاری انتخابات نشاط و امید را به جامعه تزریق می‌کند. با او در این باب به گفت‌وگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

طی روزهای گذشته برخی چهره‌ها و رسانه‌ها به بهانه ریزش سرمایه‌های اجتماعی موضوع استعفای رئیس‌جمهور را مطرح کرده‌اند. عباس عبدی و عبدالله ناصری شاخص‌ترین حامیان این ایده هستند که از نظر آنها استعفای رئیس‌جمهور هم به نفع روحانی است و هم به نفع جریان اصلاحات. یک گرفتاری همیشگی که در غرب آسیا داریم، این است که کوچک‌ترین اعتراض‌ها مورد سوءاستفاده قدرت‌های خارجی قرار می‌گیرد و دموکراتیک‌ترین اعتراضات تبدیل به بحران و چالش می‌شود. به نظر می‌رسد ایده استعفای رئیس‌جمهور که از طرف شما نیز مطرح شده به این موضوع بی‌توجه است و چالش‌های امنیتی و سیاسی ناشی از دخالت کشورهایی مثل آمریکا و گروه‌های تحت حمایت آنها را در نظر نمی‌گیرد. فکر نمی‌کنید استعفای دولت در این برهه از زمان زمینه‌ساز ورود مجدد آشوبگران باشد و کشور را با چالش جدی‌تری مواجه کند؟

شما چند مفروض دارید و من هم همینطور. به همین دلیل اگر به مفروضات توجه نکنیم احتمالا بحث ما دو سرنوشت متفاوت پیدا می‌کند. مفروض شما این است که استعفای دولت به‌منزله فروپاشی نظام سیاسی است و دشمن یا رقیب اینجا طبل پیروزی خواهد زد. من اعتقاد دارم اتفاقا تغییر دولت یا استعفای آن به معنای فروپاشی نظام نیست، حتی به معنای قوت نظام هم هست، چراکه اعتقاد دارم دولت به معنای عام در ایران از مدت‌ها پیش فروریخته است. در مقابل هر حادثه‌ای که پیش می‌آید قبل از موضع سیاست، موضع امنیت است که غالب می‌شود، یعنی در شرایط بحران گفت‌وگوهای سیاسی قوت نمی‌گیرد، احزاب وارد نمی‌شوند، معترضان نمی‌توانند از دریچه احزاب در صحنه حضور پیدا کنند. پس به یک معنا نظام سیاسی و پایه‌های نظام سیاسی که سه جریان راست‌گرا، چپ‌گرا و میانه‌رو هستند، فروریخته‌اند. در ماجرای دی ماه 96 اگر جریان‌های سیاسی حضور داشتند موضوع تبدیل به بحران نمی‌شد. شاهدید که همه سکوت کرده‌اند و به همین دلیل وجه امنیتی غالب شد. بنابراین مفروض من این است که در حال حاضر دولت فروریخته است. وقتی در یک حادثه‌ رهبری مستقیم وارد می‌شود این چه معنایی دارد؟ این به معنی ناکارکردی نهادهای مسئول است. احزاب که پایه‌های نظام سیاسی هستند، بعد هم اصولگرایان و اصلاح‌طلبان نمی‌توانند این پدیده را مدیریت کنند و سروسامان دهند. رهبری وسط می‌آید و همه‌چیز را برعهده می‌گیرد. یعنی مساله غیر از چپ و راست، اصلاح‌طلب و میانه‌رو، مدافع حاشیه‌نشینی، قومیت‌ها و... است. در این وضعیت راه‌حل این است که یک چیز فروریخته ضعیف را همچنان حفظ کنیم؟ دولت قدرت ندارد و نمی‌تواند کاری کند، راهی برای عمل ندارد یعنی دولت به‌عنوان کسی که از بخش مدنی جامعه آمده و انتخابات منشا آن بوده است نمی‌تواند بازی مدنی کند و جامعه مدنی را مجاب کند و اتفاقا بیشترین واکنش‌ها هم نسبت به دولت است، یعنی معترضان بیشترین اعتراض را به دولت و بخش مدنی دارند که دولت از آن برخاسته و همه فشارها، چه معترضان، چه آشوبگران، چه منتقدان و چه رقبا، روی دولت است. بنابراین من فکر می‌کنم دولت بی‌کارکرد فعلی که نمی‌تواند کاری کند و توانایی خروج از این وضع را هم ندارد بهتر است که کنار برود.

اما در کنار این، همان‌طور که گفتم مساله دخالت و حمایت خارجی و احتمال گسترش بی‌ثباتی پس از استعفا مطرح است. به نظر می‌رسد ایده استعفای رئیس‌جمهور و کنار رفتن دولت این موارد را در نظر نمی‌گیرد.

گفتم که کنار رفتن دولت به معنای فروپاشی نخواهد بود و احتمالا دخالت‌های خارجی هم نمی‌توانند کاری از پیش ببرند، چون بدنه اجتماعی نظام و حوزه امنیتی پای کار هستند. بدنه اجتماعی خواهان تغییر رویه است، یعنی نمی‌گوید بروید، بلکه می‌گوید تغییر رویه بدهید. این موضوع بخش مدنی را تقویت می‌کند و بخش مدنی به صحنه می‌آید و در مقابل کسی به نام ترامپ مدافع کشور و نظام می‌شود. ترامپ در اینجا پیروز از میدان درنمی‌آید و شکست می‌خورد. دخالت خارجی در شرایطی که دولت بی‌کارکرد سرکار باشد بیشتر فشار می‌آورد تا زمانی که دولت کنار برود. دو اتفاق با همین منطق واحد در دو کشور همسایه رخ داده...

و اوضاع بهتر نشد...

بهتر شد. اتفاقا دموکراسی در این کشورها جان گرفت. درست است که چند آشوب دیگر اتفاق افتاد، اینکه مشخص است. معلوم است که گروه‌های آشوبگر به میدان می‌آیند و فکر می‌کنند که صدای بلندتری دارند، ‌اما چیزی که اتفاق می‌افتد این است که دموکراسی معنی پیدا می‌کند و نظام عراق و لبنان فرونمی‌ریزد. جامعه ما قوی‌تر است یا جامعه لبنان؟ جامعه ما قوی‌تر است یا جامعه عراق؟ معلوم است که جامعه ما جلوتر است، پس چطور او می‌تواند استعفای نخست‌وزیر را اعلام کند ولی جامعه ایران نمی‌تواند انتخابات زودهنگام ریاست‌جمهوری برگزار کند؟ به نظرم به نفع کلیت نظام است و اتفاقا این وسیله‌ای می‌شود که نظام رو به جلو حرکت کند، قوت بگیرد و از فروریختگی عبور کند. این نوع دولت نیمه‌کاره، این راست‌گرایی و چپ‌گرایی نهفته دچار دگردیسی می‌شود و جامعه قوت می‌گیرد. چرا می‌گویم این اتفاق رخ نمی‌دهد؟ چون بحث عبور کردن از وضعیت فعلی مطرح نیست. به نظر من حتی مهم نیست که دولت بعد اصولگرا یا اصلاح‌طلب است، چیستی دولت بعد مطرح نیست.

به نظر شما تنها راه عبور از وضع فعلی استعفای رئیس‌جمهور و کناره‌گیری دولت است، ‌در حالی که علاوه‌بر دولت، نهادی چون مجلس هم حداقل طی چهار سال گذشته بی‌کارکرد بوده است. فرض کنید که دولت تغییر کند، ‌آیا این به مظلوم‌نمایی دولت فعلی کمک نمی‌کند؟ اینکه روی موج «نگذاشتند کار کنیم» سوار شوند و... . ضمن اینکه با توجه به اینکه شما می‌گویید اصلا مهم نیست چه دولتی سر کار می‌آید، چه تضمینی هست که این مساله در دولت بعد حل شود؟

شما یک انتخابات برگزار می‌کنید که طی آن حرکتی اجتماعی اتفاق می‌افتد و نوگرایی، نوآوری و نوجویی در عرصه اجتماعی پیش می‌آید. جامعه معترض است و وقتی دولت کنار برود و انتخابات برگزار شود احساس می‌کند که برای اعتراض خود پاسخ گرفته است. جامعه می‌گوید وقتی من بحق اعتراض کردم روش‌ها عوض شد. به نظر من این خیلی خوب است. وقتی می‌خواهیم جامعه زنده و تازه بماند و مردم مشارکت کنند و انقلابی بمانند راه‌حل این است که وقتی کسی اعتراض کرد رویکرد سیاسی بر رویکرد امنیتی غالب باشد، راه‌حل این است که پاسخ معترض را از مسیر درست بدهیم. چرا قبل‌تر این کار را نکردیم؟ روش‌های‌ دولت در مدیریت جامعه روش‌های خوبی نیست، این کاملا مشخص است. مسائل اساسی جامعه فراموش شده است. مسائل اساسی بحث کاهش فقر و نابرابری است و این از زمان پیروزی انقلاب وجود داشته است. چالش فقط بحث قومیت‌ها نیست، چالش اساسی فقط بحث شیعه و سنی نیست، چالش‌های پراکنده متکثر فراگیر در کل نظام اجتماعی پیدا شده و اینها باید به رسمیت شناخته شوند. در حال حاضر چالش اصلی چالش جوانی است. این همه تئوری‌های جوان و نیروهای انقلابی ارائه می‌شود، باید اینها را جواب بدهیم. چالش دیگر موضوع تحصیلکرده‌هاست. افتخار جمهوری اسلامی این است که میزان تحصیلکرده‌ها را بالا برده و دانشگاه‌ها را تاسیس کرده است. بخشی از معترضان تحصیلکرده‌های بیکارند و باید به آنها پاسخ درست داده شود. این چالش‌های جدیدی است که به وجود آمده اما فراموش شده است، مشکلی نیست که برای قدیم باشد. بحث دین‌گرایی و دشمنی با غرب، استقلال و... نیست، این مسائل را که ما حل کرده‌ایم. تنها راه هم راه‌حل مدنی است. یک وزیر ناتوان است، چرا کنار نمی‌رود؟ یک نماینده مجلسی نمی‌تواند کار کند، ‌چرا کنار نمی‌رود؟ چرا می‌مانند و می‌میرند و بعد کس دیگری جایگزین می‌شود؟ چرا یک رئیس دانشگاه، یک استاد یا یک روزنامه‌نگار وقتی نمی‌تواند، کنار نمی‌رود؟ این را به لحاظ سیاسی عرض نمی‌کنم، به لحاظ مدنی می‌گویم.

اما طرح استعفای رئیس‌جمهور از طرف جریانی مطرح شده که از ابتدا حامی دولت بود و تمام ظرفیت‌هایش را برای روی کار آمدن روحانی در دو دوره پای کار آورد. از این جهت به نظر می‌رسد طرح موضوع استعفا از سوی اینها در راستای ترمیم سرمایه اجتماعی یا منافع ملی نیست، بلکه حفظ منافع حزبی و گروهی مطرح است.

من جناحی نگاه نمی‌کنم و می‌گویم ملی نگاه کنیم. دو سال است که دولت نمی‌تواند کار کند و توانایی ندارد. فرض بر اینکه به شما اجازه کار نمی‌دهند، کنار بروید و اجازه دهید دولت دیگری بیاید. اینکه دولت چه خواهد بود به منطق اجتماعی برمی‌گردد. هرقدر که سیستم و نظام اجتماعی توانایی داشت. شاید جامعه اصلا از راست‌گرایی و چپ‌گرایی عبور کرده است که من مطمئن هستم از اصولگرایی و اصلاح‌طلبی عبور می‌کند و به جریان سوم رای می‌دهد. نه جریان سوم به معنای چیزی که الان برخی مدعی آنند، جریانی غیر از اصولگرایی و اصلاح‌طلبی. با برگزاری انتخابات یک گام رو به جلو برداشته خواهد شد. بحث استعفا از طرف من مال امروز نیست. من این بحث را دو سال پیش مطرح کردم که دولت آقای روحانی دولتی بود که خود را با تنش‌زدایی در منطقه و جهان گره زده و همه‌چیز را در برجام صورت‌بندی کرده بود. برجام شکست خورده و دولت تمام شده است.

به نظر شما دولت آنچه بلد بود انجام داده و پروژه‌اش به اتمام رسیده است؟

دولت کار خود را انجام داد و تمام شد. من این را دوسال پیش اعلام کردم. گفتم دولت روحانی تمام شد و از آنجا به بعد دنبال دولت دیگری باید می‌رفتیم که نرفتیم. کسانی که در کشور کار می‌کنند نتوانستند یک مفهوم از فردای دولت‌ها بسازند. دوسال دیگر انتخابات ریاست‌جمهوری خواهد بود و انتخابات مجلس هم دو ماه دیگر است، کسی مفهومی ایجاد نمی‌کند که برای جامعه هیجان بسازد و مشارکت بالا برود. خیلی چیز عجیبی است که همه در روز آخر و در میانه دعوا و درگیری‌ها مفهوم تولید می‌کنند. بالاخره نیروهای فکری جامعه نباید بحث کنند و مفهومی در باب مجلس ایجاد شود؟ بگویند که دو مشکل در این مجلس بوده و به آن جهت بدهند و مطالبه کنند که در مجلس بعدی باید این کار را بکنند؟ همواره صبر می‌کنیم تا در روز آخر دعوایی شکل گیرد، یکی فاشیست، یکی لیبرال-دموکرات شود و درنهایت هم یکی برنده میدان باشد.

منظورتان این است که دوقطبی‌های کاذبی ساخته می‌شود؟

بله، دو قطبی‌های بی‌نتیجه. در مقابل کارهایی مثل آنچه درباره مفهوم‌سازی گفتم به نظر من شجاعت جامعه را بالا می‌برد و گروه‌های سیاسی تازه و نو می‌شوند و صورت‌بندی‌های اجتماعی جدید ایجاد می‌شود و آنگاه داوری دقیق‌تری در باب دولت‌ها می‌توان در ایران انجام داد.

به نظر شما اکنون زمان و بزنگاه مناسبی برای مفهوم‌سازی و ورود به مرحله جدید است؟

بله، ما نمی‌توانیم دولت‌های هشت‌ساله داشته باشیم و بعد از هشت‌سال آن را فراموش کنیم. اتفاقا بحث خوبی است که دولت و رئیس دولت بگوید من توانایی ندارم یا نمی‌توانم و استعفا می‌دهم و درخواست می‌کنم انتخابات جدید انجام شود. اگر توانست خودش هم دوباره کاندیدا شود. گروه‌های سیاسی استعفا را برای ماندن در قدرت مطرح می‌کنند. بحث من این است که جامعه می‌گوید اجازه دهید من به رسمیت شناخته شوم. حتی شاید دوره بعد همین دولت را انتخاب کردم، اما با استعفای دولت می‌فهمم که اعتراض من جوابی داشته است. من اعتراض کردم و پاسخ من از طرف آشوبگران آتش زدن بود و از طرف دولت هم رهاشدگی، من این را نمی‌خواستم. نباید جامعه را بی‌پاسخ بگذاریم تا هزینه تازه‌ای ایجاد شود.

پس امکان بروز چالش‌های امنیتی را منتفی می‌دانید؟

اصلا چنین چیزی نیست. اتفاقا طراوت و روحیه شادی جدید در جامعه شکل می‌گیرد و نیروهای سیاسی مجبور می‌شوند وارد یک کنش فعال مدنی شده و مدافع ملت و جامعه شوند و بعد دولت دیگری- که نمی‌دانم آن دولت چه خواهد بود- بر سر کار می‌آید. اجازه دهیم انتخابات اتفاق بیفتد و بعد کسانی که اهل انتخابات هستند و دیسکورس انتخاباتی را سروسامان می‌دهند یا کسانی که مناقشه‌های جدید را تولید می‌کنند و نیروهایی که علاقه‌مند هستند پای کار بیایند. بعد مطبوعات و روشنفکری باید جامعه را مجاب کنند. اساسا احزاب مسئول مجاب کردن طرفداران خود برای انتخابات هستند. نمی‌شود روز آخر حزبی ساخته شود و مثلا مش‌قنبری را معرفی کند. اتفاقا این به جامعه طراوت می‌دهد و سرمایه اجتماعی مرده یا به حاشیه رفته پای کار می‌آید و بعد ممکن است فرماسیون جدیدی پیدا شود. به نظر من جامعه به صحنه خواهد آمد. شما دوسال دیگر باید صبر کنید آن‌وقت ریزش سرمایه اجتماعی بیشتر می‌شود. به جای این کار انتخابات برگزار  و مسیر را عوض می‌کنید و از این طریق نفس جدید به جامعه می‌دمید. بعد از این فرماسیون جدید در ساختار سیاسی شکل می‌گیرد و وقتی فرماسیون جدید شکل گرفت پارلمان فرم جدیدی پیدا می‌کند. نیروهای جدیدی در مجلس تولید  و حرف‌ها و مناقشات جدیدی مطرح می‌شوند. لازم نیست دولت شکست‌خورده و تمام‌شده را در تاریخ ثبت کنیم. دولتی نیمه‌تمام ثبت کنیم، مگر چه می‌شود؟ دولتی که شجاعانه خودش می‌گوید من نمی‌توانم. من راه دیگری ندارم یا نمی‌شود کار دیگری کرد یا اصلا همه کارها را کرده‌ام.

برخی برآنند که مجلس یازدهم احتمالا می‌تواند دولت را به حرکت دربیاورد و به آن تحرک ببخشد.

مجلس هیچ‌کاری نمی‌تواند انجام دهد. وزیر را استیضاح و یک وزیر مانند همان معرفی کند. وزرا یکی از یکی پیرتر و ناکارآمدترند. اگر مساله دولت و رئیس‌جمهور است، کل کابینه را عوض کند. نمی‌خواهید بروید و کابینه هم نمی‌خواهید عوض کنید، دست‌کم روش خود را عوض کنید. در سیاست جدید مساله مهم این است که جامعه می‌گوید کسی با من کاری ندارد. مردم می‌گویند ما را رها کرده‌اند. ما همواره نمی‌توانیم بگوییم تحریم هست و باید گران بخرید. مردم می‌گویند خودتان این کار را می‌کنید. بنزین را گران کردیم و فکر می‌کردیم مردم می‌گویند چون تحریم هست همه‌چیز گران شده و بنزین هم حق دارد گران شود. واکنش مردم را دیدیم. مردم نیاز به دولتی دارند که با آنها متعامل باشد. این دولت با این جامعه اصلا تعاملی ندارد.

برخی این‌طور القا می‌کنند که این عدم تعامل به نبود اختیارات کافی دولت باز می‌گردد. آیا اختیارات دولت برای تدبیر و مدیریت امور کافی است؟

بله، می‌توانست اقدام دیگری انجام دهد. باید به مسیرهای سیاسی توجه شود و معطوف به جامعه واگذاری اتفاق بیفتد. وقتی می‌گوییم واگذاری اتفاق بیفتد فکر می‌کنند منظور واگذاری شرکت‌هاست؛ مساله واگذاری حقوق مردم به خودشان است. اخیرا جایی رفته بودم، نزد یکی از کارآفرینان بزرگ ایران، می‌گفت همین که دولت به من کاری نداشته باشد ممنون هستم و همین که نیاید بزرگ‌ترین خدمت را به من کرده است. منظورش فقط دولت روحانی نبود، کل شهرداری و نهادهای مربوطه هم بود. می‌گفت آنجا که نیاز دارم به آنها می‌گویم کمک کنند، نه اینکه آنها بگویند چه کار کنم و گرفتاری من را روزبه‌روز بیشتر کنند و هر روز کسی چیزی از من بگیرد و کار من هم پیش نرود. به من کاری نداشته باشند و آنجا که من خلاف کردم سراغ من بیایند. الان جامعه ایران هم همین است. آن جاهایی که خودش تصمیم گرفته درخشان تصمیم گرفته و کار را پیش می‌برد. دولت اگر می‌خواهد کاری کند باید به عرصه رفع مشکلات وارد شود. این جامعه تحت فشار است و نمی‌داند فردا کجا خواهد بود. دولت باید با جامعه پیش برود و رفتار خود را عوض کند. دولت در یک جایی مستقر شده و همه‌چیز را برای خود گرفته و به مردم می‌گوید از من اطاعت کنید، چه راست و چه چپ فرقی نمی‌کند. یکی می‌گوید رای بدهید و دیگری می‌گوید رای ندهید. این جامعه زده می‌شود و به حاشیه می‌رود. به نظر من این شوک لازم است. نمی‌خواهید رئیس‌جمهور استعفا دهد کابینه را کامل عوض کنید. پیام و مسیر خود را عوض کنید. چرا سرمان را در لاک فرو برده‌ایم؟ غیر از آشوبگران اینهایی که اعتراض کردند به چه چیزی معترض بودند؟ به گرانی و بی‌مسئولیتی. اینها مکانیسم‌های پاسخ به اعتراضات است. به من بگویید در این دوساله یا چهارساله یا 6ساله اخیر کدام مسئولیت را به نهادهایی واگذار کرده‌ایم که بتوانند میاندار نظام سیاسی و اجتماعی باشند؟

با این وصف به نظر شما در حال حاضر جریان‌های سیاسی ما به مانعی برای مدنی شدن امور تبدیل شده‌اند.

بله، برای اینکه کار از دست آنها خارج شده است. گروه‌های سیاسی تشکل و سازمان یافته و موقعیت اقتصادی و اجتماعی و تعیین‌کنندگی پیدا کرده‌اند و حاضر نیستند  بروند، ولی جامعه می‌گوید من از این دوگانه شما چیزی نمی‌فهمم و خودتان اتفاقا این دوگانه را به سخره می‌گیرید. در این کشور اصولگرایی دشمن اصولگرایی و اصلاح‌طلبی دشمن اصلاح‌طلبی است. به من بگویید اصولگرایی امروز چقدر به ریش اصولگراهای کلاسیک خندید و به آنها طعنه زد؟  به من بگویید اصولگرایی کدام یک از این سه کار را انجام داده است؛ سامان اقتصاد ملی، اخلاق عمومی و دینداری؟ اصلاح‌طلبی هم بحث مدیریت فضای عمومی و مدنی جامعه، حوزه رسمی و بروکراسی و دفاع از دموکراسی و شفاف‌سازی را در شعارهای خود دارد. چه زمانی این را انجام دادند؟ در حوزه اقتصاد چپاول کردند، در واردات چین‌گرایی را در ایران به وجود آوردند و ضداقتصاد ملی عمل کردند. اینها بنیان‌های اقتصاد کشور را به هم ریختند، اخلاق و دین را خراب کردند. فکر نکنیم جامعه اینها را نمی‌بیند. باید از اینها عبور و مسیر را عوض کنیم و مطالبات جامعه را بپذیریم. صدای جامعه را بشنویم. گروه‌های جدیدی را که در جامعه متولد شدند در کشور بپذیریم؛ گروه‌هایی که می‌خواهند جامعه را بسازند.

پس به نظر شما باید گروه‌هایی سر کار بیایند که دنبال منافع مردم و پیگیر مطالبات آنها هستند؟

همین‌طور است. در قصه جامعه مدنی و جامعه ایرانی چقدر نهادهای کوچک تشکیل شده و بی‌اعتنا به دولت مشکلات را حل می‌کنند؟ جهیزیه می‌خرند، بیماران سرطانی را پیگیری و زباله جمع می‌کنند و اصلا کسی نمی‌بیند این جامعه چطور ساخته می‌شود و فکر می‌کنند همه آشغال‌های تهران را شهرداری جمع می‌کند. دیگران این کارها را انجام می‌دهند. جامعه دارد به این سمت می‌رود. این نیروهای جدید اجتماعی هستند و اجازه بدهید کار در جامعه انجام شود. خانواده و اطرافیان خود را نگاه کنید چقدر واکنش مدنی انجام می‌دهند؟ هیچ‌کدام راست و چپ نیستند. اصلا ربطی به جریان‌های سیاسی ندارند و حتی جریان‌های سیاسی را نمی‌شناسند، اما این کارها را انجام می‌دهند و اجازه نمی‌دهند جامعه نابود شود و باید این را به رسمیت شناخت. انقلاب اسلامی کردیم قرار بود تئوری خدمت را تقویت کنیم. قرار بود به هم خدمت کنیم و قرار بود به هم لطف کنیم و با هم مهربان باشیم. همان را باید در دستور کار قرار دهیم.

* نویسنده: محمدحسین نظری، روزنامه‌نگار