به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، همه ما از دوران کودکیمان خاطراتی داریم که پدربزرگ و مادربزرگمان برایمان قصه میگویند... آن هم قصههای دنبالهدار که هر شب منتظر باشیم تا بقیه قصه را بشنویم و درخیالهایمان غرق شویم و خودمان را جای شخصیتهای قصهها بگذاریم. شاید هم همین قصهها باعث شد تا علاقهمند به قصه و داستان شویم و بهسراغ کتاب برویم. تا با همان کتابها بتوانیم دوباره خاطرات کودکیمان را زنده کنیم و در قصهها و روایتهای کتابها غرق شویم. صحبت از قصه و روایت برای این است که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای بیستودومینبار درحال برگزاری جشنواره قصهگویی است، جشنوارهای که هم برای کودکان است هم برای بزرگترها. بهانه سوژه امروز، این جشنواره شد تا نگاهی داشته باشیم به تاثیر قصهگویی در کتابخوان شدن بچهها و علاقهمند کردن آنها به خواندن کتابهای ایرانی. مطمئنا کسانی که کتاب خوان باشند، میدانند که در ایران آمار کتابهای ترجمه به نسبت کتابهای تالیفی چقدر زیاد است و این مساله هم دلایل زیادی دارد، که چندینبار به آن پرداختیم، معمولا ناشران با رفتن سراغ ترجمه یک اثر موفق خارجی، سعی دارند ریسک سرمایهگذاری برای انتشار کتاب را کم کنند. چه قبول کنیم و چه نه، این تصور بین ناشران وجود دارد که سرمایهگذاری روی یک اثر تجربه پس داده و موفق، بهتر از آثار تالیفی نویسندگان ایرانی است.
یکی دیگر از دلایلی که ناشران ایرانی سراغ کتابهای ترجمه شده میروند، تامین هزینههای گرافیکی یک اثر تالیفی است. جلد بهعنوان یکی از بخشهای مهم گرافیک یک کتاب است که برای حوزه کودک و نوجوان از اهمیت زیادی برخوردار است و نقش مهمی در جذب مخاطب دارد. در بیشتر کتابهای ترجمه این اتفاق قبلا رخ داده و فقط کافی است نوشتههای فارسی جای نوشتههای خارجی را روی جلد بگیرند. یک نفر آشنا به نرمافزار فتوشاپ بهسادگی و با هزینهای محدود این کار را برای ناشران انجام میدهد و نیازی به پرداخت هزینه طراح نیست. نکته بعدی حذف تصویرگر است، ناشر میتواند بهجای پرداخت دستمزد به تصویرگر یا گرافیست، کتاب خارجی را روی دستگاه اسکن قرار دهد و تکتک صفحات آن را برای کتاب ترجمه شده بازیابی کند. همه این دلایل باعث میشود تا کتابهای تالیفی کمتری برای بچهها داشته باشیم. اما آماری که در جشنواره قصهگویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان وجود دارد، نشان میدهد اگر بستر مناسب فراهم باشد، کودکان هم عاشق کتاب هستند هم عاشق قصه.
در این گزارش سراغ چند نفری رفتیم تا برایمان از اهمیت قصهها برای کودکان بگویند. مصطفی رحماندوست اولین نفر است، نویسنده و قصهگویی که برای همه بچهها آشناست و چند روز پیش حال خوبی نداشت و در بیمارستان بستری بود، اما الان بهتر شده و وقتی با او گفتوگو کردیم، گفت حال جسمانیاش بهتر شده و از بیمارستان مرخص شده است. محمد میرکیانی هم که این روزها کتاب حکایتهای کمال را با یک اقتباس در شبکه2 درحال پخش دارد، بهقول خودش طرح جشنواره قصهگویی را ابتدا او به کانون پرورشی داده است. افسانه بایگان، مسعود فروتن و رسول صدرعاملی هم که از داوران جشنواره قصهگویی هستند.
مصطفی رحماندوست: 4 دلیل در اهمیت قصهگویی در زمان حاضر
در اهمیت قصهگویی برای بچهها باید چهار دلیل را بگویم. اولین دلیل این است که در دنیا ثابت شده در هر خانوادهای که خواندن کتاب برای بچهها، قصه گفتن و شعر خواندن باب باشد، آن خانواده بیشتر اهل کتاب میشود و وقتی میخواهند سطح مطالعه یک خانواده را در کشوری بالا ببرند با قصهگویی در تمام رسانهها و تشویق مردم به قصهگویی شروع میکنند. دلیل دیگر اینکه بچههای ما نیاز دارند با میراث گذشتگان خود و آن چیزهایی که پدربزرگها برای مادران تعریف میکردند، آشنا شوند. هویت ملی خودشان را طوری در این قصهها بهخصوص قصههای کهن ببینند و این باعث شود هرطوری شده تحتتاثیر قصههای قدیمی قرار گیرند و یک نوع پیوند با قدمای خود برقرار کنند.
سومین نکته این است که دستگاه رادیو و تلویزیون و ارتباطات دیجیتال ارزش این را ندارد که تمام وقت خانواده را بگیرد و دلیل ارزش نداشتن هم این است که عدهای با اهداف و منافع شخصی یا گروهی خود کانال یا تلویزیون و شبکه و صفحهای را راه انداختند و شما را مشغول میکنند. وقتی بزرگترها مشغول این دم و دستگاهها شدند، فرصت اینکه به بچه نگاه کنند، ندارند. درحالیکه اگر این قصهگویی بهصورت منظم در خانوادهها جاری شود، باعث میشود بچهها فرصتی پیدا کرده چشمدرچشم پدر و مادر بیندازند و با پدر و مادر خود شوخی کنند و دست آنها را بگیرند. شاید کمتر کسی به عاطفهورزی و تاثیر قصهگویی و کتاب خواندن در عاطفهورزی فکر کرده باشد، ولی این خیلی مهم است و چنین چیزی وجود دارد و باید باشد.
آخرین نکته هم اینکه بچهها نیاز به این دارند آداب و رسوم و برخوردهای اجتماعی و رفتار و کردار پدر و مادر خود را یاد بگیرند و هم از زبان آنها با زبان عاطفی بشنوند، نه با زبان تحکم! قصه بهترینجا برای گفتن آن حرفهایی است که بعدا در عمل از پدر و مادر خود میبینند و تحت تاثیر قرار میگیرند. فواید قصهگویی در سنین مختلف متفاوت است. این نکاتی که گفتم میتواند از بدو تولد باشد وگرنه برای بچه چهارساله قصه بگویید هم قدرت تخیل بالاتر میرود و هم مهارت شنوایی پیدا میکند و هم سخنور میشود و میتواند سخنوری کند و هم میتواند حرکات چهره پدر و مادر خود را که قصه میگویند، با آنچه در مغز او میگذرد هماهنگ کند و قدرت ارتباطی بیشتری به او بدهد.
قصهای برای آرامش کودک
من وارد فواید قصهگویی نمیشوم و اینها را قبلا همهجا گفتم و نوشتم و این حرفهایی که بیان میکنم بیشتر به این دلیل است که ضرورت دارد، اما به اعتقاد بنده برای قبل از تولد بچهها هم میتوان قصه گفت، قصه نوشت و مادر و پدر برای بچهای که هنوز بهدنیا نیامده قصه بگویند. همین الان در کانون پرورش فکری یک کارگروهی تشکیل شده و برای منهای 6 ماه، یعنی 6 ماه قبل از تولد تا سه سالگی کار میکنیم. وقتی میگویم قبل از تولد هم میشود یعنی شروع قصهگویی برای بچهها از بدو تولد خیلی دیر است. برای بچهای که هنوز به دنیا نیامده میتوان قصه گفت و مادر یا پدر دست روی شکم میگذارد و برایش آرامش ایجاد کند. مادرانی که دوره بارداری را تجربه کردند میدانند با یک صدای زیاد بیرون، بچه درون شکم مادر خود تکان میخورد. با عصبانیت دست و پا میزند، با آرامش انگار میخوابد. ثابت شده که قصهگویی هم تاثیرگذار است، بهخصوص با شعر گفتن حتی اگر شعر بیمعنی باشد، این تاثیر را میتواند بگذارد. حتی در دین خود دستور داریم برای بچهای که هنوز به دنیا نیامده، قرآن بخوانید و برای او حرف بزنید؛ این بیدلیل نیست. اگر بخواهیم تخفیف بدهم و نگوییم از منهای 6 ماهگی قصه بگویید و شعر بخوانید، میگویم قصهگویی و شعر خواندن را از بدو تولد شروع کنید و این ثابت شده که ممکن است بچه واکنش نشان ندهد ولی میشنود. همه اینها از اهمیت قصهگویی است و درنهایت بچه را به سمت کتاب خواندن سوق میدهد.
محمد میرکیانی: قصهها و گنجینه واژگان
طرح جشنواره قصهگویی کانون را که حالا بیستودومین دورهاش درحال برگزاری است، در سال 75 به کانون پرورش فکری دادم. در دوره اول، دبیر جشنواره مصطفی رحماندوست بود، از آن سال تاکنون قصهگویی ادامه پیدا کرده و خوشحال هستم طرحی که آن زمان از سوی من به کانون ارائه شد، الان گسترش یافته و همچنان پایدار است. یکی از نقشهای کاری من در حوزه ادبیات کودک و نوجوان مربوط به قصهگویی بود. بهطور طبیعی یکی از محاسن قصهگویی پربار شدن گنجینه واژگانی مخاطبان یعنی کودکان است.
عمدتا بچههایی که برای آنها قصه گفته میشود یا خوانده میشود اگر از روی کتاب خوانده شود، دوست دارند خودشان متن کتاب را هم بخوانند، بنابراین یکی از فواید قصهگویی علاقهمند کردن مخاطبان قصه به مطالعه است. درباره حکایتهای کمال هم اینچنین است البته کمال پیش از اینکه تبدیل به سریال شود 17 بار چاپ شد. در سال 76 هم کتاب تقدیری سال شد ولی تولید تصویری هر اثری کمک به بحث کتاب و کتابخوانی میکند که حکایت کمال از این امر مستثنی نیست، ولی یک نکته وجود دارد که کتاب باید جاذبه داشته باشد؛ هر اثری که تبدیل به کار تصویری میشود باید جاذبه ذاتی برای مطالعه داشته باشد. به صرف اینکه فکر کنیم هر اثری که تبدیل به اثر تصویری شد مخاطب پیدا میکند، اینطور نیست. خود کتاب باید کشش داشته باشد، یعنی مخاطب اگر برای خواندن کتاب مراجعه کرد، بهویژه در نثر و بیان و زبان دچار دشواری نباشد که مخاطب پس بزند. تولیدات و محصولات تصویری قطعا تاثیر مثبت در مطالعه کودکان و نوجوانان دارد.
چرا کتاب ترجمه کودک بیشتر از تالیفی است؟
مطمئن باشید با جشنوارههایی مثل قصهگویی، بچهها بهسمت کتاب خواندن میروند، طبق آماری که منتشر میشود، میبینیم که تعداد کتابهای ترجمه بهشدت از کتابهای تالیفی بیشتر شده است که یک بخش مهمی از این مساله به ناشران خصوصی برمیگردد. ناشران خصوصی بهدلیل اینکه کتابهای ترجمه با هزینه بسیار پایین به دست آنها میرسد و در ایران قانون کپیرایت نداریم، اقبال بیشتری برای چاپ کتابهای ترجمه نشان میدهند بهویژه کتابهای تصویری را ناشران پرهیز میکنند چون هزینه تولید آن بالا میرود. با مبلغ کمتری و مبالغ بسیار ناچیزی یک کتاب را ترجمه میکنند بههمیندلیل کتابهای ترجمه به نسبت کتابهای تالیفی بیشتر چاپ میشود. بههرحال ناشرانی که وظیفه فرهنگی دارند باید در این زمینه پیشرو باشند و آثار تالیفی که مناسب گروههای سنی کودک و نوجوان است را منتشر کنند، ولی عمده ناشران بخش خصوصی اولین نکتهای که مدنظر دارند منافع مادی و سودی است که از چاپ و انتشار کتاب کودک میبرند و عمدتا خیلی به نیازهای فرهنگی جامعه فکر نمیکنند. دنبال این هستند که کتاب کمهزینه باشد و برای تصویرگری هزینه نکنند و صفحات را با فونت و اندازه حرف کوچکتر چاپ کنند و یک علت عمده همین است. برای کتاب تالیفی باید با صبر و حوصله هزینه کرد و باید تصویرگر مناسب را پیدا کرد و قطعه و فونت مناسب انتخاب کرد. گرافیست توانمند و داستانهای جذاب انتخاب کرد و مجموعهای که خوب چاپ و توزیع کرد، ولی غالبا کارهای ترجمه به دلیل هزینه پایینی که دارند، باعث میشود تا ناشران به سمت آن بروند. ناشران خصوصی باید دلبسته کارهای تالیفی باشند اما تعداد آنها خیلی کم است و از این جهت آمار کارهای ترجمه بالا است، ولی به هر حال هیچ جای دنیا آمار ترجمه کتاب باعث افتخار نیست. هر جای دنیا آمار تالیف نشاندهنده خلاقیت و توانمندی فرهنگی آن کشور است.
افسانه بایگان: همراهی علم روز با قصهگویی
کانون همچون مادربزرگی قصهگو در ذهنم ماندگار شده است. خاطرم است اولین قصهای را که شنیدم خانم عاطفی روایت میکرد؛ آن قصه در آن زمان تاثیر زیادی روی من گذاشت و حتی در سالهای بعدتر هم در منش و کنشهای رفتاری من تاثیرگذار بود. به نظر من قصه میتواند فرمول شخصیت باشد. برای من که اینطور بود چون با شنیدن قصهای در سن نوجوانی، عشق، عاطفه، ایثار و دوست داشتن را یاد گرفتم. من هم اگر بخواهم امروز قصهای را برای دختری در سن و سالهای آن روزهای خودم تعریف کنم، قصه «سیاوش و سودابه» را میگویم. ما صاحب بضاعت فرهنگی، ادبی و عرفانی بسیار غنیای هستیم و آنچنان که باید به آن پرداخته نشده و هرکدام از این قصهها یادآور نکتههای ظریف و عمیقی از پیچیدگیهای شخصیت انسانهاست. در قصههای ما به انسانهای والا و انسانهایی که اسیر اهریمن نیستند، بسیار پرداخته شده که جا دارد آنها را برای بچههایمان روایت کنیم.
نمونهای از این قصهها را اگر بخواهم مثال بزنم باز همین قصه «سیاوش و سودابه» است که داستان پاکی و معصومیت سیاوش را بیان میکند و اینکه چطور اسیر حسادتهای شخصی و بددلی اطرافیانش میشود. این قصه در مراسم و آیینهای بسیاری از نواحی ایران جایگاه خاصی دارد و مراسم «سووشون» از جمله آیینهایی است که هر ساله در این رابطه برپا میشود و جایگاه خاصی در فرهنگ ما دارد. بنابراین پرداختن به آن از ضروریات است.
ما برای داشتن نسلی آرام و عمیق در آینده، نیاز داریم تا هر روز بچهها را بیشتر به سوی این ادبیات سوق دهیم و این کار را با روایت متفاوت، جذاب و گویش درستتر قصههای قدیمیمان میتوانیم انجام دهیم. واقعیت این است که جوانان امروز مثل نسل من نیستند که با یک قصه گفتن بتوانیم توجه آنها را به سمت موضوعی جلب کنیم. باید یاد بگیریم از انواع وسایل و فناوریهای روز استفاده کنیم تا بتوانیم بچهها را پای شنیدن قصهها بنشانیم که با قصه ارتباط برقرار کنند. ما در شاهنامه، گلستان، کلیله و دمنه، قصههای مولانا و... قصهها و بضاعتهای فوقالعادهای داریم که اگر بتوانیم از این فرهنگ عجیب و غریب درست بهرهبرداری کنیم، میتوانیم نسلی را تربیت کنیم که عمیق به زندگی نگاه میکند و حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
قصهها، نقش تربیتی در زندگی کودکان و نوجوانان دارند، کلمه، ظرف معنی است و قصهها کلمههایی هستند که به دنبال هم موضوعی را روایت میکنند بهخصوص که ادبیات غنی و اساطیری ما از این ظروف معنی به بهترین شکل بهره بردهاند و میتوانیم برای تربیت بچهها کمک بسیاری از آنها بگیریم. البته باید در نظر داشته باشیم که کودک امروز آنقدر با سرگرمیهای مختلف سمعی و بصری در فضاهای مجازی مشغول است که ما نمیتوانیم با یک قصهگویی صرف و ساده او را جذب کنیم؛ بهویژه اگر بخواهیم به شکل شعاری قصهای را برای او روایت کنیم. ما نیاز داریم در قصهگویی هم مانند بسیاری از مسائل با علم روز آشنا شویم و از شیوههای نوی روایت، بیشتر بهره ببریم. اگر بتوانیم قصهها را به شیوهای روایت کنیم که مخاطب احساس نکند میخواهیم بهاجبار پیامی را به او منتقل کنیم و این فرصت را در اختیارش قرار دهیم که خودش پیام قصه را دریافت کند، موفقتر خواهیم بود.
مسعود فروتن: فضا سازی با قصهها
قصهگویی از آن پدیدههایی است که برای همه مردم جذاب است، فرق نمیکند مرد باشی یا زن، بچه باشی یا آدم بزرگ. باسواد باشی یا کمسواد، اسم قصه که میآید، ذهن و قلبت مکثی میکند تا ببیند ماجرا چیست. مختص ما ایرانیها هم نیست که شهرزاد قصهگویی داریم، بلکه جهانی است! مهم این است که چهطور از این قصهها و داستانها برای بچهها استفاده کنیم و ذهن آنها را پرورش دهیم. قدیمها، قصهگو، بچهها و حتی آدمبزرگها را دور هم جمع میکرد و برایشان قصه میگفت. همین کافی بود تا بچهها از همان دوران، گروهی زندگی کردن را یاد بگیرند. الان بیشتر خانوادهها تکفرزند هستند و خانهها خلوت است، اما بهنظرم باز هم باید مادرها برای بچههایشان قصه بخوانند و تاکیدم بر این است که داستان را از روی کتاب کاغذی بخوانند، چون کتاب، رابط آدمی با طبیعت است. وقت داستانخوانی دست کودک خود را بگیرند چون باعث ارتباط محکمتر بین بچه و مادر میشود. مادر، پناهگاه و تکیهگاه بچه است و هر چه این تکیهگاه محکمتر باشد، بچه احساس بهتری پیدا میکند.
کسی که قصه میخواند یا قصه میگوید یعنی آنقدر صبور و مهربان است که حاضر است وقت بگذارد و برای دیگران داستانی را تعریف کند تا حال آنها را خوب کند. پس این آدم حتما لحن مهربانی هم دارد چون آدمهای صبور معمولا لحن آرامی دارند برای همین به دیگران آرامش میدهند و یکی از اهداف مهم داستانها و قصهها همین القای آرامش است. معمولا مادرها در این زمینه مهم هستند چراکه در سبک دلبستگی بچهها هم اثرگذارترین هستند.
مادرها میتوانند بهترین قصهها را برای بچههایشان بگویند. کودکی خیلی از ما با قصه شنیدن عجین شده؛ اغلب ما عاشق این بودیم که در کودکی شبها زمان خوابیدن برای ما قصهای تعریف شود. بعد کمکم رادیو جایش را باز کرد و قصهپرداز ما شد. من دبستان که میرفتم، در بازگشت به خانه سعی میکردم سریع به تکالیفم رسیدگی کنم تا فرصت کافی برای گوشدادن به قصههای رادیو در ساعت هشت شب داشته باشم. ما با داستانهایی که ساعت ۱۰ شب پخش میشد، فضاسازی میکردیم. بعد کتاب آمد و ما با آن انس گرفتیم و من هنوز در گذر سالها بارها شده وقتی حتی نیمهشب به خانه میرسم، مشغول کتاب خواندن میشوم. این همان میل به قصهگویی و قصه شنیدن است که رویدادهایی مثل جشنواره قصهگویی میتوانند آنها را در نسل نوجوان و جوان امروز تقویت کنند. به نظر من بچههای امروز از دریچه دوربین قصهها را میبینند. هر چند شاید همین روش هم باعث شود بچهها سراغ کتاب بروند و با دنیای شگفتانگیز آن آشنا شوند. چون با کتاب خواندن دنیای تصویری فرد ساخته میشود، ولی در دنیای فیلم و سریال آن را برایت میسازند. بهتر است قصهها از روی کتاب خوانده شود، اما برنامههای رادیویی هم میتوانند نیاز مردم به شنیدن قصه را برآورده کنند. ما در شاهنامه، گلستان، کلیله و دمنه، قصههای مولانا و... قصهها و بضاعتهای فوقالعادهای داریم که اگر بتوانیم از این فرهنگ عجیب و غریب درست بهرهبرداری کنیم، میتوانیم نسلی را تربیت کنیم که عمیق به زندگی نگاه میکند و حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
رسول صدرعاملی: مجالی برای سفر به قصهها
تا به ما میگویند قصه، ذهنمان پر از رویا و خیال میشود و کنجکاو میشویم تا بدانیم قرار است چه قصهای بشنویم و به کجا سفر خواهیم کرد. باید دید چگونه دل میکنیم و با خیال و رویای قصه همراه میشویم. اگر کسی خوب نقاشی میکشد یا خوب فیلم میسازد. بر این اساس است که استعداد قصهگویی دارد. استعداد قصهگویی از کجا میآید؟ این استعداد از قصه شنیدن میآید؛ اینکه آدم دوست داشته باشد قصه بشنود و وقتی قصهای میشنود، دلش بخواهد آن را بازگو کند.
آرزو میکنم این روزها بچهها بهواسطه انبوه انرژی و دسترسی بیحد و حصری که به اطلاعات دارند چه دیداری و چه شنیداری یک چیز را در ذهنشان مدیریت کنند؛ آن مدیریت یعنی دوستداشتن قصه، قصه گفتن و قصه شنیدن. قصهها پر از راز و رمز و دارای فراز و نشیبهای متنوعی هستند و انسان را فعال کرده و امکان بروز خلاقیتهایش را به او میدهند. قصهگویی میتواند درعین جنبههای رئالیستی، با فانتزی هم پیوندهای عمیقی داشته باشد. جالب است بگویم من تمام ذهنم پر از فانتزی است؛ درحالیکه فیلمهایم جدی هستند و بهصورت اجتماعی ساخته میشوند. همیشه حسرت خوردهام چرا یک کار طنز و فانتزی نساختهام که برآمده از طنز شخصی خودم باشد و نه دیگران.
* نویسنده: عاطفه جعفری، روزنامهنگار