
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، محمد زعیمزاده، جانشین سردبیر روزنامه «فرهیختگان» در سرمقاله امروز روزنامه نوشت: برای ارزیابی ایدههای سیاسی یک جریان پس از چند سال باید به دو جنس سوال مهم پاسخ بدهیم؛ دسته اول اینکه منطق و اهداف اولیه آنها در زمان تاسیس چه بوده است؟ آیا آن مجموعه توانسته به شعارها پایبند بماند؟ آیا توانسته آنها را به عرصه اجتماعی بکشاند؟ و دوم اینکه آن شعارها چه نسبتی با اقتضائات و مسائل روز دارد یا نه و آن گروه توانسته ضمن حفظ و ارتقای محتوا در روشها خود را بهروز کند یا نه؟ جبهه پایداری هم مانند هر مجموعه دیگری از این قاعده مستثنی نیست و میتوان با این روش آنها را ارزیابی کرد.
پایداری و یک مانیفست نانوشته:
جبهه پایداری مولود انتخابات مجلس نهم است، یعنی اولین انتخابات بعد از 88، این مجموعه سیاسی در شرایطی سامان گرفت که حامیان رویکردهای انقلابی دولت اول احمدینژاد از 88 به بعد دولتی دیگر میدیدند که با جهتگیریهای اولیه تفاوت فاحش داشت.
احمدینژاد انتخابات قطبیشده 88 را برده بود، انتخاباتی که در آن همه شکافهای سیاسی و اجتماعی ممکن فعال شده بود، او توانسته بود در غوغا و هیاهوی دوگانههای متدین-سکولار، مستضعف-متمول و توده-نخبه سبد رای خود را از بخشهای اول پر کند و در اقدامی بلندپروازانه از فردای انتخابات طراحی کرده بود که پایگاه اجتماعی رقیب را هم هدف قرار دهد.
اسفندیار رحیممشایی مامور این کار بود. تشخیص احمدینژاد این بود که میتواند با یک نمایش حداکثری در حوزه مباحث آزادیهای اجتماعی و با استفاده از پولپاشی بین سلبریتیها یا ترویج ادبیات باستانگرایانه کاری کند کارستان و 24 میلیون خرداد 88 را تبدیل به 40 میلیون کند و چهار سال بعد هم به سبک پوتین و مدودف قدرت را به یکی از اعوان و انصارش بدهد و با تکرار این چرخه حالا حالاها کلیددار پاستور باشد. البته آنقدر نمایش مبتذل بود که سرکنگبین صفرا فزود، نهتنها کسی از پایگاه رقیب جذب نشد، بلکه متدینینی که بدنه رایساز او در انتخاباتهای 84 و 88 بودند هم به دولت بدبین شدند. از سوی دیگر رفتن به سوی حاشیهها و رها کردن مسائل اصلی کشور هم داشت روی عملکرد اقتصادی و پایگاه جذبشده از این مسیر تاثیر میگذاشت. جبهه پایداری در چنین شرایطی تاسیس شد تا نسخه اصلی گفتمانی دولت به انحرافرفته احمدینژاد باشد و بتواند دوباره دوگانه مستضعفین و متدینین را جمع بزند و البته گفتمان استقلال را هم پرچمداری کند. با این بکگراند تاریخی حالا و بعد از گذشت حدود هشت سال از تاسیس میتوان ارزیابی نسبی از عملکرد پایداری و این مانیفست نانوشته داشت.
پایداری و عدالت از دست رفته:
پایداری خیلی سریع مهمترین مزیت گفتمانی دولت احمدینژاد را از دست داد، ویترینی که این مجموعه سیاسی تاکنون از خود نشان داده است تقریبا هیچربطی به عدالت و مستضعفان ندارد، جبهه پایداری که ارتباط وثیقی با موسسه آموزشی امام خمینی(ره) به ریاست آیتالله مصباح هم دارد حتی نتوانسته در این مدت هشتساله یک مانیفست عمیق، روشن و کاربردی از موضوع عدالت ارائه دهد، در حوزه عمل هم در مدت ششساله دولت روحانی که به دلیل طرد گفتمانی عدالت ادبیات عدالتخواهی زمینه و امکان بازتولید بیشتری داشته است، اقدام موثری از سوی پایداری نشد تا کار به جایی رسید که حتی بدنه متدین و حزباللهی هم به درست یا غلط برخی چهرههای منفرد و بعضا متضاد سیاسی-اجتماعی مانند صدرالساداتی، مجید حسینی و... را بیشتر به کنشگری درخصوص عدالت اجتماعی میشناسند تا جبهه پایداری.
در حوزه تامین مسکن برای مستضعفان، بحث عدالت آموزشی، مالیات اقشار پردرآمد، تبعیض در حوزه بهداشت و درمان عمومی و... تقریبا هیچ کنش اثربخشی در حد بضاعت و ادعای پایداری از این مجموعه سیاسی دیده نشد، مجموعه مواضع و البته ایدههای ایجابی جبهه پایداری-اگر وجود داشته باشد- به گونهای نیست که در افکار و آرا عمومی دگر و آلترناتیو نئولیبرالیسم خشن حاکم بر دولت حسن روحانی تفسیر شود. لذا میتوان گفت امروز جبهه پایداری خیلی در افکار عمومی گزینه اول عدالتخواهان به شمار نمیرود.
پایداری و استقلال:
حاکم شدن دولتی با مختصات فکری حسن روحانی و شکست ایده آن علاوهبر امکان بازتولید دال طردشده عدالت، زمینههای بازتولید گفتمان استقلال را هم فراهم میکند، اعضای جبهه پایداری در مجلس و پیوستهای رسانه آنها از همان روزهای آغازین مذاکرات و ماجرای برجام صفبندی آشکاری علیه اصل مذاکره داشتند و قطب مخالفت حداکثری را شکل دادند، سادهسازی مساله و تبدیل ماجرا به دو قطب موافق و مخالف مذاکره و هر نوع توافقی یکی از اتفاقاتی بود که حسن روحانی توانست در آن مقطع به مدد آن برجام را راحتتر در افکار عمومی پیش ببرد، شاید اگر با تدبیر بهتر دوقطبی اصلی حول مساله توافق خوب و توافق بد شکل میگرفت کار روحانی در داخل به این راحتی نبود. مساله بعدی این است که در همین چارچوب هم رفتار جبهه پایداری ذیل ادبیات سعید جلیلی تعریف میشود، به این معنا که او به سبب مسئولیتی که در مذاکرات هستهای در دوره قبلی داشته است در افکار عمومی بیشتر از پایداری این گفتمان را نمایندگی میکند، پایداری و جلیلی قرابتهای مهمی با هم دارند، اما هر دو میدانند که دقیقا یکی نیستند کمااینکه گزینه اول و اصلی جبهه پایداری در انتخابات 92 که سعید جلیلی هم حضور داشت فرد دیگری بود.
بدنه ایدئولوژیک و دو ابهام:
از بین حامیان احمدینژاد در انتخابات 88 مهمترین بخشی که با پایداری همراهی دارد بدنه ایدئولوژیک یا ارزشی این جریان است، حضور آیتالله مصباح یزدی بهعنوان ایدئولوگ در راس پایداری در این ماجرا مهم است، وی بهعنوان عالمی که در دوره موسوم به دوم خرداد هزینههای فراوانی برای مبارزه با سکولاریسم داده مورد احترام طیفهای ارزشی جامعه است. از این رو مزیت نسبی اصلی جریان پایداری برخورداری از اقبال نسبی در این پایگاه است.
البته دو عامل میتواند این مزیت را تا حدودی تحتالشعاع قرار دهد، اول اینکه تغییر زیست جهان و دگردیسی الگوی ترجیحات در جامعه که شیب آن به نفع فردگرایی است روی سلایق و سبک سیاستورزی و الگوهای ذهنی قشر متدین هم تاثیر گذاشته و ممکن است در حمایت از ایده پایداری به آن شدت و غلظت قبل نباشند. از سوی دیگر رفتار سیاسی جبهه پایداری در برخی انتخاباتها خصوصا در سال 92 به گونهای بوده است که بخشی از همین طبقه متدین جامعه هم آنها را از عوامل شکستهای سیاسی قلمداد میکنند، لذا ممکن است از منظر اندیشهای با پایداری همراهی داشته باشند اما لزوما به روش سیاستورزیشان خوشبین نیستند.
غلبه وجوه سلبی بر ایدههای ایجابی
مهمترین روش پایداری در سیاستورزی الگوی غیریتسازی است، پایداری سعی کرد در بدو تاسیس با ساخت ادبیاتهای خاص درخصوص فتنه 88 و گسترش محکومان آن به پایگاه اصولگرایان سنتی علاوهبر اصلاحطلبان با آنها هم مرزبندی کند، روشی که حتی در انتخابات مجلس نهم که هم رقیب جدی اصلاحطلبی در میدان نبود و هم گفتمان پایداری طراوت داشت، نتیجه نداد و بزرگترین مصداقی که پایداری از آن بهعنوان ساکت فتنه نام میبرد، رئیس مجلس شد.
مهمترین آسیب غلبه وجوه سلبی بر ایدههای ایجابی، کاهش فراگیری اجتماعی ایده یک گروه سیاسی است، آثار مخرب این مدل کنش سیاسی برای جبهه پایداری در انتخابات ریاستجمهوری 92 به شکل واضحتری خود را نشان داد و شد آنچه شد.
آنچه از بیانیهها و مواضع این جبهه بر میآید، نشان میدهد در سیاستورزی پایداری همچنان بر همان پاشنه میچرخد و جز برخی کلیگوییها خبری از طرح ایدههای روشن و شفاف ایجابی نیست.
پایداری و رفتار تشکیلاتی پستمدرن!
رفتار سیاسی پایداری خیلی شبیه یک حزب حرفهای نیست، اینکه چارچوب فعالیت آن قانونی است یا نه، بحث دیگری است. کنشگری درونی پایداری بهگونهای است که نمیتوان خیلی آن را یک تشکیلات منسجم خواند، آیا پایداری یک تشکیلات پایین به بالاست که ریشههایش به درون شهر و استانها کشیده شده و اعضای شورای مرکزی و دبیرکل و... با یک انتخابات شفاف از این مسیر انتخاب میشوند یا یک مجموعه از بالا به پایین است که چند نفر در آن تصمیم میگیرند و ویترینی هم به نام شورای مرکزی وجود دارد؟ آیا عضوگیری دارد؟ سازوکار عضوگیری آن چیست؟ این موارد خیلی روشن نیست و از آنچه اعضا میگویند هم نمیتوان به یک برداشت روشن تشکیلاتی رسید.پایداری فارغ از محتوا از جنبه شکلی بهگونهای اداره میشود که به هیچیک از مدلهای کلاسیک و غیرکلاسیک، متقارن و نامتقارن یک تشکل، حتی یک تشکل دانشجویی در سطح یک دانشکده هم شباهتی ندارد. احتمالا دوستان برخلاف مبانی نظری خود به یک مدل پستمدرن تشکیلاتی رسیدهاند که مبانیاش درحال تدوین است!
پایداری و سیاستورزی
پایداری از زمان تاسیس تاکنون دو انتخابات ریاست جمهوری و دو انتخابات مجلس را از سر گذرانده است. به نظر میرسد مواجهه با واقعیت سخت سیاست تا حدی روی کنشگری سیاسی آنها اثر گذاشته است.
گزاره «تکلیفی رای دادن بدون توجه به نتیجه» یک دستورالعمل صریح بود که هرچه از عمر سیاسی پایداری گذشت، کمرنگتر و کمکاربردتر شد، گزارهای که خیلی جدی در انتخابات مجلس نهم طرح شد و نتیجهای جز ریاست مهمترین رقیب خودساخته پایداری بر مجلس نداشت. مواجهه پایداری با واقعیتهای سیاست، اما از انتخابات 92 رنگ و بوی دیگری گرفت، آنجا که نامزدی که اصلح بین زمین و آسمان تشخیص داده شده بود به دلایل فرامتنی امکان حضور در صحنه انتخابات را پیدا نکرد و پایداری سراغ گزینهای رفت که انتخاب اولش نبود. نتیجه انتخابات اما نشان داد سیاست بیرحمتر از آن چیزی است که پایداری فکر میکرد؛ هم بیرحمتر و هم پیچیدهتر و این باعث شد در انتخاباتهای 94 و 96 بهگونهای دیگر رفتار کند.
البته نتیجه این انتخاباتها هم پیروزی نبود، عقلایی رفتار کردن در سیاست شرط لازم پیروزی و کسب توفیق است، نه شرط کافی و بعید است هیچ عاقلی بگوید اگر در این دو انتخابات هم مثل قبلیها رفتار میشد، نتیجهاش میشد اولین شکست دولت مستقر. گذر از رای تکلیفی به گزاره «معرفی اصلحی که امکان رایآوری آن فراهم نیست، کار لغوی است» با هزینههای زیادی برای جریان انقلاب اتفاق افتاد، گزارهای که مولفش فعلا هیچ حصر عقلی و زمانی و مکانی هم برای آن قائل نشده است.
پایداری و مساله آزادیهای اجتماعی
جبهه پایداری از ابتدای تاسیس ادعایی در حوزه گفتمانسازی یا کنشگری در حوزه آزادیهای اجتماعی نداشت و البته به شکل شفاف هم موضع خود را با مصادیق آن روشن نکرد، اما مجموعه دیدگاههای فکری، فلسفی و سیاسی برخی اعضا بهگونهای است که به شکل بینالاذهانی حداقل در میان طبقه متوسط جامعه که طبقه فربه و اثرگذاری هم هستند، لایه نخست قطب مقابل آزادیهای اجتماعی تعریف شده است. یکی از عوامل ساخت چنین تصویری حتما ناجوانمردی رسانههای معارض بوده، اما برخی مواضع اعضا و بعضا موضع نگرفتن درخصوص موارد شاذ هم به شکلگیری چنین فضایی کمک کرده است.فارغ از علتها این یک واقعیت مهم درخصوص جبهه پایداری است که امکان برقراری ارتباط موثر با طبقه متوسط را فعلا منتفی میکند.
پایداری و نظام موضوعات کشور
شکست ایده همگرایی با غرب برای توسعه که به شکل حداکثری توسط دولت حسن روحانی طرح شده بود، حتما یک فرصت برای رقباست، اما فقط یک فرصت است!
به فرض اینکه اکثریت مردم به چنین نتیجهای درخصوص دولت و هر نوع ایدهای از این جنس رسیده باشند که احتمالا رسیدهاند-و البته اثبات آن نیاز به پایش علمی دارد- الزاما به معنای گرایششان به منتقدان نیست.
واقعیت این است که رقبای ایده دولت هم دیکته نانوشته نیستند، خصوصا جبهه پایداری که در ویترین خود، نمایی هم از دولت احمدینژاد دارد و یک موجودیت بکر سیاسی به حساب نمیآید و تا طرحی نو نداشته باشند و در حوزه مسائل اصلی کشور ایدههای جزئی و خرد و اطمینانبخش برای حل مسائل مزمن کشور ندهند، کار سختی برای جلب اعتماد مردم دارند.
این مساله برای جبهه پایداری به شکل ویژهتری صدق میکند، نرمافزار گفتمانی پایداری از زمان تاسیس تاکنون خیلی بهروز نشده است و همچنان حول و حوش ادبیات فتنه و ساکتان فتنه میگردد، آن هم در شرایطی که بسیاری از افرادی که قبل از 92 به اصحاب فتنه مشهور بودند، در این 6 سال در دولت آمده و رفتهاند!
مرزبندی با فتنه حتما مهم و لازم است، اما دوستان جبهه پایداری خوب میدانند در انتخابات نمیتوانند در پاسخ به سوالاتی از جنس اینکه ایدهتان برای تحقق شفافیت در مدیریت کشور چیست، نظرتان در حوزه حق اعتراض چیست، با تبعیض آموزشی چه میکنید و غول نقدینگی را چگونه مدیریت میکنید، فقط بگویند مرگ بر ساکتان فتنه و لعنت بر تصویبکنندگان برجام!
بهروزرسانی نرمافزار پایداری کاری بسیار سخت و البته شدنی است، اما اگر بهروز نشود، میتواند کار را برای گفتمان انقلاب سختتر هم کند.