به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، محمدجواد روح، روزنامهنگار و عضو دفتر سیاسی حزب اتحادملت طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت:
1 _حزب اتحاد ملت در فضای بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال 92 و پیروزی آقای روحانی و طبعا فضای بعد از آن چهارسال سخت و سنگین بعد از انتخابات 88 شکل گرفت. در آن مقطع، تقریبا همه سران و نیروهای درجه یک حزب مشارکت بازداشت و به احکام طویلالمدت محکوم شده بودند. حزب مشارکت هم رسما منحل شد (اگرچه اعضای مشارکت این انحلال را نپذیرفتهاند و آن را قانونی نمیدانند). در چنین فضایی، اعضای حزب مشارکت تاثیر جدی و محوری در پیروزی روحانی در سال 92 ایفا کردند. آندسته از چهرههای ارشد مشارکت که بیرون زندان بودند، در قالب عضویت در شورای مشاوران خاتمی و بعد از آن هم تشکیل ستاد جوانان اصلاحطلب و ستادهای انتخاباتی، در فاصله زمانی کمتر از 48ساعت موقعیت روحانی را از نامزد چهارم، پنجم انتخابات به رئیسجمهور ارتقا دادند. این حرفی نیست که ما بخواهیم بیان کنیم؛ بلکه همان زمان خود نوبخت که دبیرکل حزب اعتدال و توسعه و از مسئولان ستاد روحانی بودند، ابراز کردند و گفتند تا زمانی که نیروهای مشارکت با اینکه الان رسما حزبی هم ندارند، نیامده بودند برنامهها و سخنرانیهای روحانی و حامیان ایشان اصلا هیچ رونقی نه در تهران و نه در شهرستانها نداشت. به عبارت دیگر، در کنار خاتمی که هم تدبیر به خرج دادند که عارف به نفع روحانی کنار بروند و هم حمایت خود را اعلام کردند، نیروهای حزب مشارکت در سطح سازماندهی آن حرکت و ایجاد موج اجتماعی، نقش و تاثیر جدی داشتند.
موقعیت روحانی تا قبل از اینکه خاتمی و حزب مشارکت و در کنار آن بقیه احزاب اصلاحطلب به ایشان بپیوندند، در نظرسنجیها، آمار و ارقام کاملا مشخص و روشن است که با حمایت اصلاحطلبان، ایشان از چه وضعیتی به کجا رسیدند. این درحالی بود که حتی محکومیت برخی از اعضای موثر و سران حزب مشارکت هنوز تمام نشده بود. بنابراین، حزب اتحاد ملت بهعنوان حزبی که تقریبا تداوم حزب مشارکت شناخته میشود و اغلب اعضای آن اعضایی هستند که در حزب مشارکت سابقه داشتند، در چنین شرایطی شکل گرفت. ازاینرو، با توجه به اینکه خیلی از نیروهای آن در زندان بودند یا امکان فعالیت سیاسی نداشتند، حزب اتحاد ملت در سال93 با سطح پایینتری از نیروها نسبت به حزب مشارکت شکل گرفت. خیلی از چهرههایی که در حزب مشارکت، نقش گفتمانسازی یا سازماندهی تشکیلاتی حزب را داشتند، در اتحاد ملت نبودند؛ همانند آقایان حجاریان، تاجزاده، رمضانزاده، میردامادی، صفاییفراهانی، رضا خاتمی و خانم کولایی. البته، برخی از این افراد همانند آقایان میردامادی و رمضانزاده بعدها به شکل کمرنگ به حزب اتحاد ملت اضافه شدند.
بهعبارتی، حزب اتحاد ملت نسبت به حزب مشارکت ژنرالهای کمتری داشت. این درحالی بود که مهمترین ویژگی حزب مشارکت گفتمانسازی و پیشرو بودن این حزب در جبهه اصلاحات بود؛ اما اتحاد ملت در آن حد و قامت نه میخواست و نه میتوانست ایفای نقش کند. حزب مشارکت سعی میکرد با گفتمانی که ایجاد میکند، بقیه اصلاحطلبان را بهدنبال خود بکشاند و حتی در برخی مواردی چون انتخابات یا مقاطع دیگر که بقیه همراه مشارکت نمیشدند، این حزب بنا به تصمیم و استراتژیای که داشت خود با چند حزب همسو کار را انجام میداد. نمونه بارز آن حمایت از دکتر معین در سال 84 بود که کارگزاران، خانه کارگر، بخشهایی از مجمع روحانیون و... از دکتر معین حمایت نکردند، ولی حزب مشارکت بنا به تحلیل و برنامهای که داشت این کار را انجام داد. درواقع، مشارکت درگیر ائتلاف و تصمیمات جبههای نبود و خود پیشرو بود. ولی اتحاد ملت بنا به تجربهای که در انتخابات 92 کسب کرده، تصمیم خود را گرفته بود که فعالیت سیاسیاش در قالب جبههای باشد. ازاینرو، طی چند سال اخیر اتحاد ملت با وجود اینکه از لحاظ نیروهای کیفی و کمی و تشکیلات قویتر از سایر احزاب اصلاحطلب و حتی موثرترین حزب محسوب میشود؛ ولی راهبرد آن حرکت جبههای بوده است و خیلی مواقع از آن چیزی که ظرفیت و حداقل حق این حزب بوده، بهنفع مجموعه و بهنفع کل ائتلاف اصلاحطلبان چشمپوشی کرده است. تا آنجا که حتی شاهد هستیم برخی از اصلاحطلب در روزنامهها و سایتهای خود به عناوین مختلف حملات و اتهاماتی را متوجه حزب اتحاد ملت میکنند، ولی این حزب خیلی کم نسبت به پاسخگویی آنها اقدام کرده و سعی داشته با جلسات داخلی و رایزنی با برخی بزرگان اصلاحات این مسائل را رفع رجوع کند.
2 _حزب اتحاد ملت در میان اصلاحطلبان بیشترین چهره کیفی از نظر تحلیلگر، فعال تشکیلاتی، کارشناسان دانشگاهی و حتی مدیران اجرایی دارد. این چیزی نیست که نیاز به پردهپوشی داشته باشد. بقیه احزاب چون در این حد نیستند -برخی فاصله کمتری و برخی فاصله بیشتری دارند- ازاینرو، با پررنگ کردن داستانهای تاریخی و قدیمی یا بهکاربردن تعابیری که گویا اتحاد ملت «لانه توطئه» است یا این ادعا که «اتحاد برای تاثیرگذاری بر شورای عالی اصلاحطلبان احزاب اقماری برای خود درست کرده»، سعی دارند وزن و موقعیت اتحادملت را زیر سوال ببرند و از این جهت، خود در جبهه اصلاحات موثرتر باشند. بهنوعی میخواهند با وارونهنمایی، واقعیت سیاسی و وزن و جایگاه احزاب را تغییر دهند.این درحالی است که بهنظر من، مهمترین نقطه ضعف اتحادملت ناشی از همین حرکت جبههای است. وقتی حرکت جبههای انجام میدهید در نتیجهگیری انتخابات و تجمیع آرای مجموعه یک جناح سیاسی ممکن است اثرات مثبت مقطعی را شاهد باشیم، کمااینکه در انتخابات 92، 94 و 96 دیدیم این ائتلاف بهنفع مجموعه اصلاحطلبان شد. ولی درعینحال، ائتلاف این ضرر را دارد که کل مجموعه ائتلاف و هریک از احزاب را بهسمت محافظهکاری و ملاحظهکاری سوق میدهد و اتفاقا، محافظهکارترین گفتمان و استراتژی را مشروعیت میبخشد. بنابراین، برخلاف مشارکت که پیشرو بود و سعی داشت بقیه احزاب اصلاحطلب را دنبال خود بکشاند، اتحادملت چون میخواست در قالب ائتلاف عمل کند، عملا گفتمانسازی را تا حد زیادی از روز اول کنار گذاشته است.
اصلاحطلبان در این 6 سال به این مساله بیتوجهی کردند که مهمترین نقطه قوت مشارکت و اصلاحطلبان از دوم خرداد تاکنون، گفتمانسازی بود و بعد از آن بحث سازماندهی، ائتلاف و کارهای دیگر تاثیر داشته است. بههمیندلیل درحالحاضر میبینیم با گذشت 6 سال از انتخاب روحانی، موقعیت و پایگاه اجتماعی همه اصلاحطلبان بهشدت افول کرده است. بهخصوص در دو سال اخیر و در جریان اعتراضات سال 96 و 98 هم عملا جامعه همانطور که علیه جریان راست و بهاصطلاح اصولگرایان بود، تا حد زیادی علیه اصلاحطلبان هم موضع گرفت. این، به این دلیل بود که اصلاحطلبان حرف متفاوت و گفتمان جدی نداشتهاند و عملا دنبالهروی دولتی شدهاند که خود او هم، جز در حوزه سیاستخارجی، در سایر عرصهها فاقد نظریه، گفتمان و حتی هویت تعریف شده است. بخشی از این مساله به این برمیگردد که وقتی حزبی محور گفتمانسازی بوده و جریانی که در اصلاحات گفتمانساز بوده، گفتمانسازی را کنار گذاشته با این هدف که بتواند با دیگران کار کند و درواقع در یک سطح باشد و هر بحثی را درون ائتلاف مطرح میکند؛ ناگزیر است برای حفظ ائتلاف با ضعیفترین و محافظهکارترین حزب و مجموعه حاضر در ائتلاف به توافق برسد تا ائتلاف حفظ شود. مثالی میزنم، فرض کنید میخواهید به کوه بروید. یک زمانی خودتان تنها هستید و بستگی به قدرت بدنی و تجربهای که دارید، با سرعت n متر بر ساعت از کوه بالا میروید. ولی وقتی با یک جمع از کوه بالا میروید که مثلا در این جمع بچه یا فرد پیر و ناتوان هم هست، شما باید سرعت خود را با آرامترین و ضعیفترین فرد گروه تطبیق دهید. به همین دلیل است که در انتخابات مجلس دهم مجبور شدیم، نهتنها با محافظهکارترین اصلاحطلبان بلکه با طیف روحانی و طیف لاریجانی هم همراهی نشان دهیم. به عبارت دیگر، خیلی از حرفها و ایدههایی که میتوانستیم برای جذب جامعه بیان کنیم، بنابر ملاحظات ائتلافی و جبههای و هر ملاحظه دیگری بیان نکردیم و در نتیجه در حال حاضر با عبور افکار عمومی از اصلاحطلبان مواجهیم. درحالی که در دهه 70 و 80، حزب مشارکت بهطور جدی مباحث گفتمانی و هویتبخش را بیان میکرد و بر اساس آن، جریانسازی میشد. اما در 6سال اخیر، کلیت اصلاحطلبان مجبورند با محافظهکارترین احزاب همراه شوند؛ از این رو، حرف جدی برای گفتوگو با پایگاه اجتماعی خود و نیز با نیروهایی که از اصلاحطلبان عبور کردهاند، ندارند و این مهمترین ایراد کل اصلاحطلبان و بهطور ویژه حزب اتحاد ملت است.
بعد از انتخابات سال92 احزاب اصلاحطلب معتقد بودند دلیل شکست ما در سال84 و روی کار آمدن احمدینژاد این بود که در آن انتخابات چند دسته شدیم. در حالی که من شخصا این مساله را قبول ندارم. اگر در سال84 مشکل ائتلاف بود، در مرحله دوم انتخابات که دیگر فقط یک کاندیدا داشتیم و همه اصلاحطلبان از هاشمی حمایت کردند، چرا رای نیاوردند؟ اگر صرف ائتلاف باعث میشد آرا تجمیع شود و در دوره اول مجموع آرای معین، کروبی، مهرعلیزاده و هاشمی 17-16 میلیون بود، چطور هاشمی در دوره دوم 10میلیون رای آورد؟ پس مساله ائتلاف نبوده است. به هر حال، همه اصلاحطلبان از سال92 به این تصمیم رسیدند که به هر شکلی شده اولا راهبرد سیاستورزی انتخاباتی باشد، یعنی هیچ انتخاباتی را (حتی در سطح ردصلاحیتهای خبرگان پنجم) تحریم نکنیم و عدم شرکت نداشته باشیم. ثانیا به هر شکلی شده همه با هم و در قالب جبههای و ائتلافی شرکت کنیم. اینکه در انتخابات92 عارف که به نفع روحانی کنار رفته بود و روحانی پیروز شده بود، این ایده را خیلی قوی کرد که اگر با هم باشیم یک کاندیدا را میتوانیم یکشبه رئیسجمهور کنیم. در نتیجه این راه را پیش گرفتند و حزب اتحاد ملت هم از بقیه احزاب جدا نبود. بنابراین، این تصمیم عمومی اصلاحطلبان بود که حرکت جبههای را ادامه دهند و همچنان هم، این راهبرد بر جریان اصلاحات حاکم است.
3 _حرکت جبههای تبعاتی دارد. حرکت جبههای در انتخابات شاید همیشه نتیجهبخش باشد، ولی از سوی دیگر، وقتی قدرت گفتمانسازی خود را از دست بدهیم و گفتمان جریانات محافظهکار محور و لیدر گفتمان کل جبهه سیاسی شود، حامیان خود را از دست میدهیم و درنتیجه، کلا انتخابات را هم از دست خواهیم داد. چنانکه در حال حاضر هم میبینیم تعداد معدودی از چهرههای شاخص اصلاحطلب برای مجلس یازدهم ثبتنام کردهاند. از حزب اتحاد ملت فکر کنم چهار، پنج نفر ثبتنام کردند که شاخص آنها شکوریراد و خانم منصوری هستند؛ در حالی که از همه درخواست شده بود، ثبتنام کنند. یعنی درون احزاب هم تمایلی به مشارکت انتخاباتی وجود ندارد. از حزب کارگزاران هم، ظاهرا فقط نقیبزاده شرکت کرده است. حتی مرعشی که از لاریجانی دعوت میکند بیاید، خودش شرکت نکرده است. اینکه صلاحیت آنها تایید میشود یا خیر؛ بحث دیگری است. ضمن اینکه همینهایی هم که آمدند با هزار درخواست و نامه و به واسطه خاتمی و تلفن و به اصطلاح من بمیرم و تو بمیری به میدان آمدهاند. این واقعیت نشان میدهد انگیزه مشارکت سیاسی حتی بین خود نیروهای حزبی از بین رفته است؛ چه برسد به بدنه اجتماعی! به عبارتی، راس جریان اصلاحات هم بیانگیزه شده است و اکثریت در «کار نکردن» و «کنار کشیدن» با هم همراه هستند. دلیل این بیانگیزگی هم این است که بدنه اجتماعی را از دست دادهاند. اگر در حال حاضر هم مانند دو سال پیش (سال 96) با سوت خاتمی دو، سه میلیون نفر در تهران رای میدادند امروز بین اصلاحطلبان برای ثبتنام کردن و در لیست رفتن کشتوکشتار بود، اما الان چون میدانند کسی پای صندوق نمیآید و درواقع قبر خالی است؛ کسی هم سر آن گریه نمیکند!
از دست رفتن موقعیت اجتماعی اصلاحطلبان به این دلیل است که خرج خود را از روحانی جدا نکردند. موضع رسمی حزب اتحاد ملت مثل سایر اصلاحطلبان از روز اول دولت روحانی، در سال 92، و حتی بعد از 96 موضع «اتحاد و انتقاد» بوده است. ممکن است جایی (مثل ماجرای بنزین) به دلیل عملکرد ضعیف دولت انتقادات هم تند شود، ولی نه اصلاحطلبان و نه حزب اتحاد ملت از رئیسجمهور، اعلام جدایی رسمی نکردند. به نظر من، این یک اشتباه راهبردی بود. من حتی در آذر 96 اعلام کردم که اصلاحطلبان باید برای حفظ موقعیت و سرمایه اجتماعی خود از روحانی عبور کنند. اگر آن زمان این کار انجام شده بود، الان در این شرایطی که جامعه دچار بحران است، یک سرمایه اجتماعی حداقلی برای اصلاحات وجود داشت. ولی امروز، مردم اصلاحات، خاتمی، روحانی، حتی موسوی و کروبی را یکی میدانند و آنها را در کنار جناح راست قرار میدهند و از همه عبور میکنند. از این رو، به نظر من اصلاحطلبان مسئولیت عدمپایبندی روحانی به شعارها و وعدههای اصلاحطلبانه و گردش به راست او پس از انتخابات96 را پذیرفتند و درنتیجه، موقعیت اجتماعی خود را از دست دادند. تا آنجا که رضا خاتمی گفت ما ضامن روحانی هستیم و پایبندی وی به تعهدات را ضمانت میکنیم. دو روز بعد دیدیم رئیسجمهوری کابینهای تشکیل داد که اصلا مایه تعجب همگان بود و هیچ ضمانتی هم دست رضا خاتمی و اصلاحطلبان نداد. اصلاحطلبان در برابر عملکرد روحانی بلاتکلیف و منفعل عمل کردند و نتیجه این شد که پایگاه اجتماعی روحانی از بین رفت و اصلاحطلبان را هم همراه خود به ته دره کشاند. بر این اساس، مشکل اصلاحطلبان و حزب اتحاد ملت برای انتخابات مجلس «بیبرنامگی» نیست. مشکل «بیپایگاهی» است. مانند اینکه به شاپور بختیار که دولت را در آن زمان به دست او دادند، بگویید چه برنامهای داشتید؟ بهترین برنامه دنیا را هم داشت، دولت او سقوط میکرد؛ چون دولت او هیچپایگاهی نداشت. الان هم اینچنین است. البته این به این معنا نیست که جریان راست در وضعیت بهتری قرار دارد، یعنی به قول تاجزاده که خوشبینانه بیان کرده است، پیش از این اصلاحطلبان و اصولگرایان در مجموع اکثریت جامعه ایران را داشتند و مجموع رای دو جریان 70 یا 60درصد واجدان حق رای میشد، ولی الان مجموع این دو گروه به نظر ایشان به زیر 50درصد رسیده است؛ البته من فکر میکنم 30درصد هم نمیشود.