به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، دانشگاههای ایران از سالهای ابتدایی آغاز به کار خود تاکنون، روزهای پرفراز و نشیبی را طی کردهاند؛ گاهی به صورت خط مقدم بوده و برخی مواقع نیز از گامهای دیگران تاثیر پذیرفتهاند. اما در این میان قطعا دورههای اوج دانشگاه بیشتر از افول آن بوده است. با این حال پس از گذشت 66 سال از واقعه 16 آذر که به «روز دانشجو» نامگذاری شد و یکی از درخشانترین روزهای دانشگاه نیز هست، اوضاع دانشگاهها را بررسی کردهایم. شاید دانشگاهها این روزها همانند سابق نباشند اما چندان هم بیرونق نیستند که بتوان از کنار آنها به راحتی گذشت. به این بهانه سراغ غلامرضا ظریفیانشفیعی، معاون وزیر علوم در دوران اصلاحات رفتهایم تا پیرامون وضعیت دانشگاهها از او بپرسیم و وی ترسیمی از وضعیت فعلی دانشگاهها برایمان داشته باشد. او معتقد است از دانشگاهنخبگی به دانشگاهتودهای رسیدهایم و دلسردی دانشجویان و ورود به دنیای دیجیتال و... را علت این موضوع بیان کرد. درنهایت او با ترسیم دانشگاه ایدهآل خود، که دانشگاهی «جامعهمحور» است و میتواند علاوهبر مسائل خود مسائل جامعه را نیز حل کند، به بیان راهکارهایی پرداخت.
وضعیت امروز دانشگاهها و فعالیتهای دانشجویی را چگونه ارزیابی میکنید؟ چه دلایلی باعث شده دانشگاهها دچار این وضعیت شوند؟
تشکلهای دانشجویی ازجمله انجمنهای اسلامی از قدیمیترین تشکلهای مدنی ایران محسوب میشوند. انجمنهای اسلامی و تشکلهای دانشجویی حدود سال 1320 شکل گرفتند و در 70 سال گذشته با فراز و نشیبهای مختلفی همراه بودهاند و در طول این دوران اشکال مختلفی از جریانات دانشجویی از چپ تا مذهبی را پیدا کردند و درنهایت حتی در پیروزی انقلاب اسلامی نقش مهمی ایفا کردند. ما نمیتوانیم تاریخ سیاسی ایران چه پیش و چه پس از انقلاب اسلامی را بدون نقش مهم تشکلهای دانشجویی مرور کنیم. جریانات دانشجویی هم در مبارزه با رژیم گذشته و هم در پیوندشان با جریانهای فکری قبل از انقلاب نقش مهمی داشتند. این گروهها پیوند محکمی با نهضت امامخمینی داشتند و امام به یکی از ارکان اصلی این گروهها تبدیل شد که به او تکیه کردند. امام(ره) حامی جریانهای دانشجویی بود.بعد از انقلاب نیز انجمنهای اسلامی نقش موثری در دفاع و تثبیت انقلاب ایفا کردند. برای مثال دانشجویان دانشگاهها دومین رتبه را در عرصه شهدای کشور به نسبت جمعیت خود داشتند. با این حال جریان تشکلها و فعالیتهای دانشجویی، نه یک فعالیت حرفهای بلکه یک فعالیت آماتوری است. فعالیتهای حرفهای سیاسی معمولا منوط به احزاب، سندیکاها و کانونهای پایدار است اما در جریان دانشجویی هرچند تشکلها حفظ میشوند، اما افراد در دورههای چندساله دچار تغییر میشوند و به همین جهت میگوییم فعالیت تشکلهای دانشجویی، فعالیتی آماتوری است که دانشجویان در این دوران خود را برای جامعهپذیری و ورود به جامعه آماده میکنند.
بخش عمدهای از نیروهای تاثیرگذار کشور چه قبل و چه بعد از انقلاب در چنین تشکلهایی ساخته و پرداخته شده و در این دوران تجریه زیستی خود را طی کردهاند.ما به دلایل عدیدهای در دهه اخیر با نوعی افول فعالیتهای دانشجویی و تشکلهای دانشجویی روبهرو بودهایم، با آنکه دلایل مختلفی را میتوان برای این موضوع ذکر کرد اما بخش مهمی از آن به نوع فعالیتهای سیاسی احزاب برمیگردد، هرچند باید بار سنگین سیاستورزی را احزاب به دوش بکشند اما متاسفانه احزاب ما از بلوغ لازم برخوردار نبودند و حتی اکنون نیز تا بلوغ مسیر زیادی در پیش دارند، به همین جهت بار سنگین سیاستورزی به دوش این تشکلها افتاد. این مساله بیشتر تشکلهای دانشجویی را رنجاند و موجب شد این تشکلها تا حدی مسیر سختی را طی کنند.نکته بعد به اتفاق مهمی برمیگردد که در عرصه فضای مجازی و دیجیتال افتاد و بخش زیادی از نیاز به فعالیتهای اجتماعی و سیاستورزی را به عرصه دیگری برد، شبکههای مجازی نیازهای دانشجویی را تامین و به یک معنا نقش جایگزینی برای این فعالیتها ایفا کردند. از این پس دیگر تشکلها و فعالیتهای سیاسی، مرکز و منحصربهفردی برای سیاستورزی نبودند، بنابراین رقیبهای جدید و نویی پیدا کردند.موضوع دیگر درمورد نوع انتظاراتی است که تشکلهای دانشجویی از نظام و دولتهای مختلف داشتند. تشکلهای دانشجویی؛ چه اصلاحطلب، اصولگرا، مستقل و عدالتخواه، در دورههای متفاوت، در کنار دولتهای مختلف قرار گرفتند و انتظار داشتند پس از موفقیت دولتها، آنها نقش مهم و تعیینکنندهای را برای بالندگیشان ایفا کنند اما به دلایلی این اتفاق کمتر افتاد و به نوعی باعث سرخوردگی در ارتباط با مسائل سازمانی و تشکیلاتی دانشجویان شد.بدنه دانشگاه نیز از یک بدنه کوچک به یک بدنه خیلی بزرگ تبدیل شد و به اصطلاح از دانشگاهنخبگی به سمت دانشگاهتودهای رفت.
ما نیز پیش از انقلاب حدود 170هزار دانشجو داشتیم و اکنون بیش از چهارمیلیون دانشجو داریم، طبیعتا این دانشجو مانند دانشجوی گذشته نیست، این دانشجو به طبیعت جامعه نزدیک میشود. در طبیعت جامعه ما با مجموعه عظیمی از گرایشها روبهرو هستیم که ضرورتا همه آنها سیاسی نیستند و تنها بخشی از جامعه به شکل جدی سیاستورزند. بنابراین فعالیتهای دانشجویی، از گرایش سیاسی به سمت صنفی، انجمنهای علمی و کانونهای مختلف تغییررویه پیدا کرد و آن شکل از جنبش دانشجویی -که عمدتا از سال 1320 شکل گرفت و تا دهه هشتاد محورهای سیاسی را دربرمیگرفت- به جنبش اجتماعی تغییر پیدا کرد. جنبش اجتماعی نیز در عرصههای مختلف دچار تکثر و تنوع شد و شکل واحد خود را از دست داد. طبیعتا در چنین شرایطی این احساس وجود دارد که آن فعالیتهایی که عمدتا در عرصه سیاسی ظهور و بروز داشتند دیگر مانند گذشته نمودی ندارند. ولی با همه مسائل و مشکلاتی که فعالان جنبش دانشجویی داشتند، شاهد هستیم که در آخرین انتخابات ریاستجمهوری دانشجوها در ورود به عرصه تعیین سیاسی و اجتماعی نقش فعالی ایفا کردند، هرچند امروز به نظر میرسد جنبش دانشجویی شور و نشاط گذشته را ندارد و همین امر جای نگرانی دارد. دانشجو و دانشگاه به دلیل آنکه از نوعی استقلال برخوردارند همواره نبض دفاع از عدالت، آزادی و فرهنگ روشنگرانه جامعه هستند و اگر به این جریان مستقل آسیب وارد شود و به انزوا برود، بیمار میشود. باید مراقب بود که این نشاط از دانشگاهها رخت برنبندد.
درمورد سیاستورزی دانشجویان صحبت کردید. در برخی موارد شاهد هستیم که تشکلها وارد عرصه سیاست شدهاند و به جای سیاستورزی بازیچه احزاب میشوند، اما هرچقدر از زمان انتخابات عبور میکنیم شاهد فاصله و در واقع ناامیدی این تشکلها میشویم، آیا جمعشدن همین ناامیدیها سبب رخوت فعلی دانشجویان نشده است؟
کانون دانشگاه در جهان و آسیا همواره یک کانون سیاسی بوده است، زمانی که پرنشاط و فعال است نشاندهنده یک سیاستورزی است و حتی زمانی که به حاشیه رانده شده و قهر کرده، بازهم نشاندهنده سیاستورزی اعتراضگونه است. فعالیتهای احزاب، حرفهای است و از آنجا که جریان دانشجویی یک جریان آماتوری است و بهمنظور آمادهشدن دانشجو برای ورود به عرصه اجتماع است، نباید خلطی میان این دو ماموریت صورت گیرد. البته طبیعی است که هر دانشجویی میتواند با توجه به هویت کلی خود در حزب موردعلاقهاش فعالیت کند.مساله رکود نسبی که امروز در دانشگاهها شاهدیم، تنها بحث برخورد ابزاری با دانشجویان نیست بلکه دانشجو احساس میکند که دیگر زمان گذشته و طنین صدا و نقش آوانگاردی و پیشتازی خود را تا حد زیادی از دست داده است، بنابراین به جای حضور در عرصه فعالیتهای سیاسی به سمت فعالیت در عرصههای اجتماعی، کانونهای علمی و اینگونه مسائل میرود. دانشجو خود را در انواع و اقسام کانونهای فرهنگی بازیابی میکند.
جامعه ما قطعا به سیاستورزی آماتور نیازمند است و این حالت دانشگاه میتواند به شکل مدنی و بدون شائبه قدرتطلبی یک هشدار باشد، نباید بگذاریم این هشدار و ظرفیت در خود فرو برود. تجربه سیاستورزی دانشجویی، غیر از آن بخشهای اندکی که دچار افراط شدند، نشان داده است هر زمان دانشگاه در عرصه سیاستورزی پرنشاط است و حضور بهتری دارد، اولا تعهد اجتماعی دانشجو پررنگتر شده و ثانیا به میزانی که دانشگاه نشاط فرهنگی و سیاسیاش بیشتر میشود، آسیبهایی که نسل جوان با آن روبهرو هستند، چه روحی و روانی؛ ناامیدی، در خود فرورفتگی، خودکشی و حتی آسیبهای اخلاقی و فرهنگی بهشدت کاهش پیدا کرده است. وقتی دانشگاه خموده میشود باید نگران بود، چراکه زمانی که با مجموعهای از آسیبهای روحی، روانی، فرهنگی، و اخلاقی روبهرو میشود. بنابراین همه دستاندرکاران و همه کسانی که نقش تاثیرگذاری دارند باید کمک کنند تا این نشاط به دانشگاه بازگردد. نبود این نشاط یک ضایعه ملی است و بیماریها و آسیبهای جدیتری را به دنبال خواهد داشت.بخشی از غربالگریها و پیمایشهایی که در دانشگاهها توسط مراکز مشاوره، بخشهای فرهنگی و اجتماعی انجام میشود، حکایت از این دارد که ما با رشد برخی آسیبها روبهرو هستیم و این رشد برای جامعه جوان، پرنشاط و تاثیرگذار دانشجویی بسیار خطرناک است. نباید دانشگاه را ابزار کنیم و تنوع و تکثر در دانشگاه را در چارچوب همان قواعد مدنی، به نحوی که به فعالیتهای علمی و اصلی دانشگاهها آسیب نزند، به رسمیت بشناسیم. باید اجازه دهیم این میدان، پرنشاط باشد وگرنه ما با مسائلی روبهرو خواهیم شد که بسیار نگرانکننده خواهد بود.
شما به نوعی به رخوت یا کاهش فعالیت سیاسی دانشجویان اشاره کردید، به نظر میرسد این رخوت تنها مربوط به فعالیتهای سیاسی نیست بلکه حتی شرکت در برخی فعالیتها مانند فعالیتهای صنفی نیز کاهش پیدا کرده است. ما در برخی دانشگاهها شاهد هستیم که حتی انتخابات شورای صنفی هم به حد نصاب لازم نمیرسد، آیا وضعیت کنونی نتیجه همان دانشگاه تودهای است یا دلایل دیگری دارد؟
دانشگاه تودهای به صورت طبیعی رخ میدهد. در کل جهان اساسا دانشگاه، دانشگاه نخبگی بوده است اما به دلیل آنکه نیاز به آموزش عالی افزایش پیدا کرد و بخش زیادی از جامعه طالب ورود به دانشگاه شد، در نتیجه دانشگاه تودهای در همه جای دنیا شکل گرفت. در این میان باید مقتضیات این دانشگاه را با توجه به ظرفیتها، تنوعها و نوع سلیقهها شناخت؛ جدا از سرخوردگیهایی که برخی دولتها ایجاد کردند یا بر اثر عدم دقت کافی به این محیط یا محافظهکاریهایی که برخی مدیران دانشگاهی ایجاد و سعی کردند به دانشجو بگویند «بهتر است آهسته بروی و آهسته بیایی، به هیچ کاری هم کار نداشته باشی» یا اگر در جایی شورای صنفی بحق، بلندگوی دانشجو شد، سعی کردند بیتفاوت از کنار آن رد شوند و نمیدانستند حضور دانشجو در شورای صنفی به مدیریت بهتر آنها کمک میکند. بخشی از این که گفته میشود فعالیتهای سیاسی و اجتماعی کم شده، به خاطر وجود یک رقیب بزرگ است و آن فضای مجازی است؛ رقابتی که در دنیای مجازی ایجاد شد؛ بخشی از نیازهای این نسل را به شکل بسیار سادهتر و بدونصرف هزینههایی خاص تامین میکند.معتقدم تحولاتی در عرصههای معرفتی و سبک زندگی نسل جدید ایجاد شده است ولی مدیران دانشگاهی ما، در سطوح مختلف؛ چه رئیس دانشگاه و چه مدیران فرهنگی و چه دفاتر نهاد نمایندگی رهبری متناسب این تحولات آموزش ندیدهاند. در واقع آشنایی جدی با این تحولات نسلی ندارند و ما با نوعی انقطاع ارتباط روبهرو هستیم. به نظر میرسد بحرانی در حال شکل گرفتن است و آن، بحران «اقناع» است. درگذشته این ارتباط خیلی عمیقتر بود، اما اکنون یک ناهمافقی و ناهمزبانی بین مدیران در سطوح مختلف و این نسل ایجاد شده است، زمانی که این ناهمافقی و ناهمزبانی رخ بدهد، نتیجهاش فاصله است و درنهایت هرکس سعی میکند تا در جهان خودش زندگی کند و در مقابل تلاش نمیکند جهان طرف مقابل را بفهمد.
وضعیت مطلوب دانشگاهها چیست و چگونه باید بتوانیم دانشجویان را فعال کنیم؟
ما باید انتظارات خود را از دانشگاه مشخص کنیم، گاهی ما از دانشگاه انتظارات بسیار متعالی داریم که این غلط است. دانشگاه و جامعه و مدرسه و اداره پیوستاری مرتبط به هم هستند. معتقد هستم در مجموع زمانی که محیطهای فرهنگی و اجتماعی کشور را بررسی میکنیم -به دلیل ارتباطی که با دانشگاه دارم- وضعیت دانشگاهها از سایر نهادها بهتر است، اما این مساله نباید ما را فریب بدهد. ما باید اولا درک درستی از تحولاتی که در نظام معرفتی، زیستی و سبک زندگی رخ داده است، پیدا کنیم. ثانیا باید شاخصهای دانشگاه مطلوب را -که چه انسانهایی را تربیت کند- مشخص کنیم. زمانی دانشگاه نسل اول، تنها آموزشدهنده یکسری نیرو بود، نسل دوم آن وارد عرصه پژوهش شد و نسل سوم هم وارد عرصه کارآفرینی، امروز دانشگاهی مطلوب است که به حل مسائل جامعه بپردازد که اصطلاحا به آن دانشگاه «جامعهمحور» میگویند. ما باید در سازوکارهای درون دانشگاه، نه بهعنوان فوقبرنامه، بلکه در برنامههای روزمره درسی و با مشارکت آنها، دانشجویی تربیت کنیم که پس از فارغالتحصیلی، دغدغه اصلیاش حل مسائل جامعه باشد و در همه زمینهها، بتواند عرصهای ایجاد کند که از دانشگاه به صورت کارآمد بیرون آید و بتواند تاثیرگذار باشد.به نظر من باید یکبار دیگر ماموریت دانشگاهها را نه از موضع دیکته کردن بالا به پایین بلکه با مشارکت دانشگاه بازیابی کنیم. بخش عظیمی از کارهایی که ما تاکنون از بالا به پایین دیکته کردهایم، جواب نداده است. صریح بگویم، ما به سمت اسلامی کردن دانشگاهها رفتهایم و کلی آییننامه، بخشنامه و تغییر در برنامههای دانشگاهها ایجاد کردهایم ولی درمجموع حاصل دانشگاه تفاوتی نکرد. چه استاد و چه دانشجو، اگر در یک فضای تعاملی قرار نگیرند، پاسخی نمیگیریم.
اکنون دانشجو حتی آن نقش استاد و دانشجوی گذشته، نقش پدر و فرزند را بر نمیتابند، بلکه باید در کنار او قرار بگیرند و احساس دو برادر و دو دوست را فراهم کنند و یکبار دیگر باید کل ماموریت دانشگاه را مرور کرد. ما نباید به دنبال جامعه ایدهآل بگردیم، چراکه گشتیم و پیدا نکردیم. اگر خروجی دانشگاه به این تبدیل شود که دانشآموخته دانشگاه با جامعه و جهان پیرامونی خود آشنا شود و احساس تعهد به جامعه کند، درنهایت وقتی از دانشگاه خارج میشود، بسیار کارآمد و توانمند خواهد بود و میتواند نقش بیشتری ایفا کند. این کاری است که برخی کشورها انجام دادهاند و به نظر من ما هم میتوانیم با توجه به ظرفیتهایی که داریم، این فرصتها را ایجاد کنیم. کسانی که این توانمندی برایشان ایجاد میشود مسیر بیرون رفتن از کشور را جلوی خود میبینند و کسانی که دانشگاه نتوانسته این توانمندی را برایشان ایجاد کند، درنهایت به لشکر بیکاران و ناامیدان افزوده میشوند.
به نظر من با استفاده از تجارب و نگاه ملی و با یک بررسی نسبت به گذشته، فرصتها، تهدیدها، ضعفها و قوتها و خارج از نگاه جریانی و جناحی ما این توانایی را داریم که مروری دوباره بر فعالیتها و فرآیندها داشته باشیم. مطمئن هستم خروجی آن از وضعیت فعلی بسیار بهتر خواهد بود.
با توجه به مسائلی که بیان کردید، آینده دانشگاه را چگونه میبینید؟
ما ظرفیتهای زیاد و توانمندیهای خوبی داریم، اگر به سمت افتراق و افزودن بر شکافها برویم طبیعتا آینده خوبی نخواهیم داشت، همان تعبیری که قرآن میفرماید هر زمان دچار اختلاف شوید، «فتفشلوا»، فشل میشوید، ولی اگر تجارب 40 ساله که تجارب ارزشمندی است فراروی ما قرار بگیرد، با نگاه ملی و با اتکا بر نسل جوان میتوانیم آینده بهتری را رقم بزنیم، منتهی راهبردهای کنونی ما توجهی به تعامل ندارند و همچنان بر طبل عدم انسجام میکوبد، ما هر کدام در حال سیر کردن در دنیاهای خودمان هستیم، باید این دنیاها را به یکدیگر نزدیک کنیم و با یک نگاه ملی آینده روشنی خواهیم داشت.