به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، حسن روحانی رئیسجمهور کشورمان دیروز در بیستوششمین همایش ملی بیمه و توسعه اعلام کرد که رژیم صهیونیستی و عربستانسعودی سر دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا کلاه گذاشتند. او گفته است: «این دو کشور به ترامپ گفتند اگر از برجام خارج بشوی و تحریم فوقالعادهای را اعمال کنی، نظام ایران سقوط میکند و آنوقت تو پیروز بزرگ تاریخ هستی و میگویی بعد از 41 سال، من رئیسجمهوری بودم که ایران را درهم شکستم.» روحانی ادامه داده است: «ترامپ میخواست ادایی شبیه ریگان راجع به شوروی سابق دربیاورد ولی نمیدانست که کشور ایران، ملت آن [...] برای استقلال و عزتشان و برای کشورشان تا پای جان میایستند.» روحانی در این سخنان از ریگان و تلاش او بهخوبی سخن گفته است اما از میخائیل گورباچف، کسی که در طراحی ریگان شکست خورد، سخنی نگفته است. اگر ریگان در آمریکا هنوز شخصیتی قابل احترام است، در شوروی گورباچف چیزی بیشتر از یک خائن در چشم اکثریت مردم نیست. او تنها کسی بود که به آمریکا اعتماد کرد و در مسیری گام برداشت که واشنگتن میخواست و درنهایت هم اتحادیه جماهیر شوروی را به خاک سیاه نشاند و تکهپاره کرد. حال که روحانی از ریگان و تلویحا از گورباچف سخن به میان آورده، بررسی سیاستی که ریگان در برابر شوروی در دستورکار خود قرار داد، حاوی درسهای قابلتاملی است. در این گزارش به این مساله و تفاوت ایران با شوروی پرداخته شده است.
ریگان با گورباچف چه کرد؟
«رونالد ریگان» همان کسی است که دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا در آرزوی تکرار او و دستاوردهایش است. ریگان در جوانی یکی از بازیگران هالیود بود ولی به آرامی و به تدریج وارد فعالیتهای سیاسی شد. او در ابتدا عضو حزب دموکرات بود اما سال 1962 رسما به حزب جمهوریخواه پیوست. دو سال بعد پس از انجام یک سخنرانی هیجانانگیز در حمایت از نامزدی «بری گلدواتر» در انتخابات ریاستجمهوری 1964، تواناییهای سیاسیاش را در سطوح ملی به اثبات رساند. ریگان در حزب جمهوریخواه رشد تدریجی داشت و توانست فرماندار پرجمعیتترین، ثروتمندترین و مهمترین ایالت آمریکا یعنی کالیفرنیا شود. رویاهای ریگان پایانپذیر نبودند و همین رویاها او را در سال 1980، در برابر جیمیکارتر رئیسجمهور وقت قرار داد. در عین ناباوری، ریگان توانست کارتر را شکست دهد و بهعنوان چهلمین رئیسجمهور آمریکا به کاخ سفید راه پید کند. این موفقیت البته با دو شکست در انتخابات ریاستجمهوری ۱۹۶۸ و ۱۹۷۶محقق شده بود. در عصر جهان دوقطبی، ریگان با رقیبی به نام «برژنف»در شوروی طرف بود. او البته عمرش به دنیا نبود و دو سال بعد فوت کرد تا در سال 1982 «آندروپوف» جایگزینش شود. او هم دو سال بعد، از دنیا رفت و «کنستانتین چرنینکو» جانشینش شد. چرنینکو نیز یک سال بعد فوت کرد تا قرعه حکومت بر شوروی در سال 1985 به نام «میخائیل گورباچف» برسد. ضعف ناشی از کهنسالی رهبران شوروی و نیز مرگ پی در پی آنها باعث شد از سویی آمریکا فرصت مناسب برای اجرای برنامههای خود علیه شوروی را پیدا کند و از سوی دیگر روسها براساس این ترس و برای مقابله بهتر با واشنگتن رهبر جوانتر و جسورتری به نام گورباچف را در کرملین به قدرت بنشانند.
گورباچف گرچه جوان به حساب نمیآمد اما ضمن کمسنتر بودن نسبت به دیگر رهبران پیشین حزب کمونیست، بیشتر به جسور بودن در صحبت و تصمیمگیری شهره بود؛ مسالهای که به جای آنکه به راهحلی برای مشکلات روسها تبدیل شود، به عملیتر شدن نقشههای واشنگتن کمک کرد. برای آمریکا و شوروی، پایان جنگ جهانی دوم، آغازگر دوران جدیدی از جنگ سرد بود. هر کشور با تمام امکانات خود به دنبال حذف طرف دیگر بود تا «جهان دوقطبی» تبدیل به «جهان تکقطبی» شود. روی کار آمدن گورباچف، فرصتی به ریگان داد تا کار ناتمام سایر روسای جمهور آمریکا را تمام کند. ریگان برای پایان دادن به امپراتوری شوروی، یک برنامه چندوجهی را طراحی و اجرا کرد. اساس برنامههای ریگان علیه شوروی را میتوان اینگونه بیان کرد:
تخریب وجهه
ریگان سعی میکرد با زمینهسازی در حوزه اخلاقی، چهرهای شیطانی و سیاه از شوروی در مقابل افکار عمومی بسازد تا هرگونه اقدام خصمانه کشورش علیه مسکو را توجیه کند. او در یکی از سخنرانیهای خود در سال 1983 گفت: «من اعتقاد دارم کمونیسم یکی دیگر از فصلهای تلخ و نامأنوس تاریخ بشر است که اکنون آخرین صفحههای آن نگاشته میشود.»
مقابله با نفوذ جهانی
ریگان برای مبارزه با نفوذ شوروی در جهان پیگیری دکترین کارتر مبنیبر حمایت از جنبشهای ضدکمونیستی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را ادامه داد و شدت بخشید. بر مبنای همین سیاست واشنگتن اعلام کرد با فعالیت نیروهای کمونیست در هر کجای جهان سوم که باشند مقابله خواهد کرد.
ممانعت از دسترسی به تکنولوژیهای پیشرفته
ریگان، همچنین تحریمهای گسترده بینالمللی برای ممانعت از صدور فناوریهای پیشرفته به شوروی از سوی کشورهای غربی را علیه شوروی اجرا کرد. او اقدام به جذب نخبگان روس کرد و این کار باعث شد عقبماندگی شوروی در عرصه فناوری از آمریکا، غیرقابل دستیابی باشد.
کاهش قیمت نفت
آمریکا برای اینکه اقتصاد ضعیف شوروی را فلج کند، در دهه 80 میلادی با کمک عربستان قیمت نفت را در بازارهای جهانی بهشدت کاهش داد. یکی از اهداف اصلی این کاهش قیمت، شوروی بود که 60 درصد از درآمدهایش را از محل صادرات نفت خام تامین میکرد. بر اثر این توطئه تولید نفت عربستان که در اوایل سال 1985 روزانه دو میلیون بشکه بود در اواخر همین سال به 9میلیون بشکه در روز رسید. این مساله قیمت نفت را که در نوامبر 1985 بیش از 30 دلار در هر بشکه بود، در ماه مارس 1986 به 12 دلار در هر بشکه رساند.
افزایش هزینههای دفاعی آمریکا
ریگان همانند بسیاری از سیاستمداران معتقد بود امنیت کشورش تنها از طریق افزایش قدرت نظامی برقرار میشود. بر این اساس بودجه وزارت دفاع آمریکا بین سالهای 1981 تا 1986 از 171 میلیارد دلار در سال به 376میلیارد دلار در سال رسید؛ افزایشی که برای یک کشور در حال صلح در تمام تاریخ بیسابقه بود. این افزایش بودجه صرف ساخت سلاحهای جدیدی شدند که در مقابله با شوروی دست برتر را به آمریکا میداد.
سراب رفاه
مقابله روانی با شوروی در افکار عمومی کشورهای تحت نفوذ آن بهخصوص در اروپای شرقی یکی از اصلیترین راهبردهای ریگان در مدت ریاستش بر کاخ سفید بود. ضربات ریگان به شوروی در کنار ضعفهای اقتصادی و فساد اداری در مسکو باعث شده بود تا نفوذ این کشور در حوزه پیرامونیاش تضعیف شود. از سوی دیگر آمریکا در این زمان سعی کرد با استفاده از نقاط ضعف عملکردی شوروی در مناطق تحت نفوذ مسکو، این کشور را وادار به عقبنشینی از مواضع منطقهایاش کند. یکی از این نقاط ضعفها دیوار برلین بود که مخالفان بسیاری در اروپا داشت. ریگان که به این ضعف و نیز اهمیت تاریخی دیوار برلین پی برده بود، از بین بردن آن را شروع نمادینی برای فروپاشی شوروی میدید. ریگان در 12 ژوئن سال 1987 در سخنرانی مشهور خود در برلینغربی اعلام کرد: «آقای گورباچف اگر به دنبال صلح هستی، اگر برای شوروی و اروپای شرقی ثروت و رفاه میخواهی و اگر به دنبال آزادی هستی به مقابل این دروازه بیا، این دروازه را بازکن، آقای گورباچف این دیوار را جمع کن.»
تفاوتهای ترامپ و ریگان
ترامــــپ خیلــــی دوست دارد پس از پایــــــان ریاستجمهوریاش، از او همانطور که از ریگان سخن میگویند، تعریف کنند.او گاهی در تعامل یا تقابل با کشورها سعی کرده از روش ریگان بهره ببرد. بسیاری از تحلیلگران، رفتار ترامپ در برابر ایران را بسیار شبیه اقدام ریگان با شوروی میدانند. هالیوود و دانش ناچیز بهویژه در مسائل بینالمللی، از اصلیترین اشتراکات این دو نفر است. تفاوتها ولی بیشمار است. بسیاری میگویند نه ترامپ شبیه ریگان و نه آمریکا، آمریکای دوران او و نه ایران، شوروی است. تفاوت میان ترامپ و ریگان از سابقه و نوع رفتار سیاسی آغاز میشود و به قدرت و جایگاه آمریکا میرسد. ترامپ تا قبل از ریاستجمهوری، هیچ سابقه سیاسی مستقیمی نداشته است و تنها بهعنوان حامی مالی احزاب در انتخاباتها مشارکت کرده است. این درحالی است که ریگان به صورت ناگهانی به ریاستجمهوری نرسید و پلههای سیاست را گامبهگام طی کرد. او تا پیش از ریاستجمهوری دو دوره فرماندار مهمترین ایالت کشورش بود. از سوی دیگر ریگان بر خلاف ترامپ سعی کرد در عرصه سیاست داخلی براساس قواعد و عرف حرکت کند. اکثر اعضای دولت ریگان را اعضای دو رئیسجمهور دیگر جمهوریخواه یعنی نیکسون و فورد تشکیل میدادند. این درحالی است که ترامپ براساس خواستههای شخصیاش افرادی را وارد دولتش کرده و براساس همین میل شخصی 10 نفر را از دولت اخراج کرده است.
مساله بعدی به جایگاه این دو فرد در ساختار سیاسی آمریکا باز میگردد. ریگان در دوران زمامداریاش هیچگاه حتی در اوج مشکلاتش با پروندههایی که ترامپ در آنها درگیر است، مواجه نشد. بزرگترین مشکل ریگان در دوران ریاستجمهوریاش رسوایی ایران - کنترا در سال ۱۹۸۶ بود که باعث کاهش اندک محبوبیتش شد اما ترامپ همزمان با تحویل گرفتن کلید کاخ سفید با پرونده دخالت روسیه در انتخابات ریاستجمهوری 2016 و شبح استیضاح روبهرو شد و در سال 2019 با پرونده اوکراین که او را به مرحله استیضاح در مجلس نمایندگان رسانده است. تمام تفاوتهای ترامپ و ریگان اما به خود آنها مربوط نیست بلکه بخش اساسیتر آن مربوط است به تنزل جایگاه آمریکا در جهان. آمریکا همچنان در جهان دارای قدرت و جایگاه است اما نکته مهم، سطح این قدرت است که دیگر «برتر» شناخته نمیشود. ریگان در دوران حکومتش در جهان دو قطبی رهبری بلامنازع بلوک غرب را در دست داشت اما امروز ترامپ علیه متحدان آمریکا جنگ تجاری راه انداخته و آنها را به کاهش حمایت امنیتی تهدید میکند. ضمن اینکه در آن زمان ریگان میتوانست ادعا کند تنها یک دشمن دارد و آن هم شوروی است اما ترامپ حداقل با سه کشور چین، روسیه، ایران مواجه است و نمیتواند تمرکز خود را تنها روی یکی از این سه کشور بگذارد.
ایران شوروی نیست
مهمتر از آنکه گفته شود ترامپ، ریگان است یا خیر، این است که آیا گورباچفی وجود خواهد داشت که به آمریکا اعتماد کند و در این مسیر تن به همهجور توافق را اعم از کاهش توان نظامی تا باز کردن فضای فرهنگی، سیاسی و... به غرب بدهد و درنهایت کشور را به فروپاشی برساند؟ حتی اگر ترامپ ریگان باشد، این گورباچف است که سرنوشت یک جنگ سرد را مشخص میکند. در چند دورهای که در ایران انتخابات ریاستجمهوری برگزار شده است، در دو دوره رسانههای غربی، فرد پیروز در انتخابات را که بهدنبال فضای باز سیاسی و اصلاحات اساسی بود با میخائیل گورباچف مقایسه میکردند. یکی از این افراد، حسن روحانی بود. در چند سال گذشته رسانهها و تحلیلگران غربی سیاستهای او بهویژه تمرکز بر تنشزدایی را بسیار شبیه به سیاستهایی که گورباچف در شوروی پیاده کرده است، میدانند. شاید بخشی از این مشابهتسازیها بهخاطر این باشد که روحانی و گورباچف هر دو فارغالتحصیل رشته حقوق هستند. البته این تنها استناد آنها نیست.
گورباچف همچون روحانی در دوره زعامت خود، اقداماتی را برای بهبود روابط با غرب انجام داد. گورباچف بیشتر سعی در افزایش ارتباطات و تجارت با غرب داشت. بهعنوان نمونه او در سال ١٩٨٨ در سازمانملل اعلام کرد: «اتحاد شوروی بهطور یکجانبه موشکهای هستهای خود را کاهش خواهد داد.» هدف گورباچف از این اقدامات، ارتباط بهتر با غرب و کمک آنها برای بهبود بخشیدن به اوضاع اقتصاد شوروی بود. گورباچف اولویت سیاست خارجی خود را روی آمریکا گذاشته بود و میگفت اولویت ما برقراری ارتباط با ایالات متحده است، چون اروپاییها دنبالهروی آمریکاییها هستند. این دقیقا همان مسیری است که دولت به شکلی از سال 92 آغاز کرد و در ادبیات سیاسی کشور از آن با نام «بستن با کدخدا» یاد میشود. مقامات ایران در دوران حیات برجام، تمرکز خود را روی همکاری با شرکتهای غربی گذاشتند و حتی آمادگی این را داشتند که همچون گورباچف در سایر موضوعات مورد اختلاف ازجمله موشکی و منطقهای نیز وارد گفتوگوهای جدی با طرف غربی شوند؛ اما شاید بتوان شباهتهای رفتاری بین آنچه مقامات ایران میگویند با گورباچف یافت، اما روند سیاست خارجی ایران را این رفتارها و اظهارات و این اعتمادها مدیریت نمیکند، که اگر اینطور بود، در همان دوره برجام که اعضای تیم مذاکرهکننده هستهای یک امضا را به «تضمین» میخواندند، فرصت تکرار گورباچف در ایران وجود داشت. رد این تلاش آمریکا را میتوان در سخنان دیروز حسن روحانی رئیسجمهور کشورمان در بیستوششمین همایش ملی بیمه و توسعه یافت.
او در بخشی از سخنانش به گفتوگوی تلفنی با باراک اوباما رئیسجمهور سابق آمریکا اشاره کرده و گفته «در این گفتوگوی تلفنی چارچوب مذاکرات را مشخص کردیم و رئیسجمهور آمریکا سه موضوع را برای مذاکره مطرح کرد و من در آن مکالمه گفتم که راجع به سه موضوع آمادگی برای مذاکره نداریم، اما اگر موضوع اول که مذاکره در مساله هستهای است به نتیجه برسد و شما آن را درست انجام دهید، موضوع دوم و سوم هم میتواند در دستورکار مذاکره قرار بگیرد.»
روحانی اشارهای به دو موضوع دیگر که در آینده درباره آن قرار به صحبت بوده، نکرده اما مشخص است منظور اوباما توانمندی موشکی و مسائل منطقهای ایران بوده است. گفته میشود بیش از 80 درصد روسها، اشتباهات گورباچف را «خیانت به وطن» میخوانند و از همین رو کسانی همچون «گنادی زوگانوف»، رهبر کمونیستهای روسیه که دل در گرو اتحادیه جماهیر شوروی دارند، از گورباچف بهعنوان خائن و کسی که سیستم اتحاد شوروی را نابود کرد، یاد میکند.
* نویسنده: سیدمهدی طالبی، روزنامهنگار