تاریخ : Wed 13 Nov 2019 - 23:08
کد خبر : 33659
سرویس خبری : جهان شهر

چرا ضدآمریکایی‌ها  به قدرت بازگشتند؟

هم‌پیمانان سیاسی و فکری ایالات متحده در آمریکای جنوبی وضعیت خوبی ندارند

چرا ضدآمریکایی‌ها به قدرت بازگشتند؟

دهه‌هاست التهابات ناشی از رقابت دو اردوگاه چپ و راست در این آمریکای جنوبی در جریان است. شیلی و آرژانتین فعلا محل شدیدترین منازعات و محل نبردی برای آزمون عزم و توان طرفین است.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،  تقریبا همه قاره آمریکا جز ایالات متحده و کانادا به دلیل زبان مردم، لاتین نامیده می‌شود. جایی که جز زبان، تفاوت‌های معنادار دیگری با برادران بزرگ‌تر انگلوساکسون خود در آمریکای شمالی دارد. همچنان که آمریکای ساکسونی خود را در دامان لیبرالیسم و مدل‌های کلاسیک و جدید آن انداخته، آمریکای لاتین در طول دهه‌ها درگیر نوسانات شدیدی میان گرایش‌های چپ و راست در عرصه‌های سیاسی و اقتصادی بوده است. این کنش و واکنش‌ها تاریخ سیاسی قاره لاتین را شکل داده‌اند؛ جایی که آمریکا برای حفظ سیادت خود در دوره‌های مختلف، برنامه‌های لیبرال را به آن تزریق کرده و در مقابل با افزایش شکاف در این کشورها -به دلیل برنامه‌های آمریکایی- واکنش مردم، میل به سمت سوسیالیسم بوده است؛ البته به دلیل برخی تحولات بین‌المللی و بحران‌های اقتصادی، سیاست‌های سوسیالیستی چپ‌گرایان که مورد اقبال مردمی هم بود، کارایی خود را از دست می‌داد و این باعث روی کار آمدن دولت‌های راست‌گرایی می‌شد که مطلوب واشنگتن بودند. دهه‌هاست التهابات ناشی از رقابت دو اردوگاه چپ و راست در این منطقه در جریان است. شیلی و آرژانتین فعلا محل شدیدترین منازعات و محل نبردی برای آزمون عزم و توان طرفین است.

ونزوئلا اردوگاه چپ‌گرایان

جنگ میان دو اردوگاه شرق و غرب در سال 1989 و با فروپاشی دیوار برلین در تمام جهان به اتمام رسید جز آمریکای لاتین. دهه‌ها بود آمریکا با دکترین مونروئه تمام قاره آمریکا را به مدت دو سده حیاط خلوت خود به حساب می‌آورد و با هرگونه تلاش وطن‌پرستانه در آمریکای لاتین به‌شدت برخورد و آن را سرکوب می‌کرد. تلاقی مطالبات آمریکا و عدالت‌خواهی مردم کشورهای آمریکای لاتین گردونه‌ای از کودتا، دخالت‌های انتخاباتی، نفوذ و تحریم را در این قاره ایجاد کرد. همزمان با فروکش کردن درگیری‌های چپ و راست در دنیا، کاراکاس دچار خیزشی بی‌سابقه شد. روز 27 فوریه 1989 کاراکاس، پایتخت ونزوئلا شاهد آغاز اعتراضاتی شد که امروز به‌عنوان نقطه تغییر انقلاب در آمریکای لاتین شناخته می‌شود. دلیل خیزش مردم ونزوئلا شکاف طبقاتی و درخواست آنها از دولت برقراری عدالت بود، موضوعاتی که همچنان مسائل اصلی این منطقه هستند. این اعتراضات پس از کاراکاس، به سرعت به 26 شهر دیگر ونزوئلا نیز کشیده شد. برخورد کارلوس آندرس پرز، رئیس جمهور راست‌گرای ونزوئلا در آن زمان اعمال حکومت نظامی بود. ارتش برای اجرای فرمان رئیس‌جمهور این جمله را به واحدهایش مخابره کرد: «تیراندازی کنید و بکشید و نظم را برقرار کنید.» نتیجه صف‌آرایی نظامیان در مقابل مردم بی‌سلاح از پیش مشخص بود. تنها طی چند روز، صدها و حتی هزاران نفر از معترضان ونزوئلایی کشته و تعداد بیشتری نیز زخمی شدند. با این سرکوب تردیدهای طبقات مختلف برای نخواستن دولت، شروع یک دور جدید در تاریخ ونزوئلا بود. در این دوره اغلب دولت‌های آمریکای لاتین با اجرای سیاست‌های راست‌گرایانه دیکته شده از سوی واشنگتن، دچار کسری بودجه و بی‌ثباتی‌هایی در پی بودند. در ونزوئلا کاهش درآمدهای نفتی نرخ تورم را در آگوست ۱۹۸۹ به 84.5درصد و در سال ۱۹۹۶ به 99.9درصد رساند. اما آنچه ونزوئلا را به مدلی متفاوت و الگویی قابل پیروی بدل کرد، وجود جنبش انقلابی بولیواری بود؛ گروهی نظام‌یافته متشکل از افسران انقلابی به رهبری هوگو چاوز که در سال 1982 داخل ارتش ونزوئلا تاسیس شده بود. اقدامات این گروه و هوشیاری مردم ونزوئلا سرانجام باعث شد مردم بتوانند در سال 1999 در انتخابات ریاست‌جمهوری به هوگو چاوز رای بدهند و یک دولت چپ‌گرا و ضدامپریالیستی را برسرکار بیاورند.

شیلی آزمایشگاه اقتصاد نئولیبرالی

یکی از بهترین نمونه‌ها برای فهم اثرات و تبعات اجرای سیاست‌های نئولیبرالی کشوری به نام شیلی است؛ کشوری که بهترین اقتصاد آمریکای لاتین است و همزمان نیز بیشترین میزان شکاف را در موضوع درآمدها دارد. افزایش قیمت بلیت مترو منجر به بروز اعتراضات مردمی از 18 اکتبر (26 مهر) شد و بیش از یک میلیون نفر به خیابان‌ها آمدند. با وجود خشونت پلیس که منجر به کشته شدن ده‌ها نفر شد، مردم حاضر به ترک خیابان‌ها نشدند تا دولت مصوبه افزایش قیمت بلیت را لغو کند. با عقب‌نشینی دولت، مردم اصلاحات واقعی در این کشور و رسیدگی به دستمزدهای پایین، هزینه‌های بالای بخش آموزش و بهداشت و شکاف عمیق بین فقیر و غنی را خواستار شدند. شکاف گسترده در شیلی با اقتصاد فعال، به چند دهه قبل باز می‌گردد. آمریکا که مخالف به قدرت رسیدن چپ‌گرایان بود، در سال 1970 و پس از اینکه «سالوادور آلنده» به ریاست‌جمهوری رسید، شیلی را تحریم کرد. آلنده چند دور قبل نیز کاندیدای ریاست‌جمهوری بود ولی آمریکا با تزریق پول و استفاده از رسانه، مانع از انتخاب او شد. در سال نخست حکومت آلنده، دستمزدها افزایش پیدا کرد، ساخت 120هزار واحد مسکونی آغاز شد و معادن و دیگر بخش‌های صنعتی ملی شد، اما همان زمان تحریم‌ها اثر خود را نشان دادند و با توقف رشد اقتصادی شیلی، نظامیان کودتا کردند و آلنده را کشتند. پس از او ژنرال «آگوستین پینوشه» قدرت را در دست گرفت. در دوره او بود که شیلی به‌عنوان اولین کشور، دستورالعمل‌های دکترین نئولیبرالیِ تجویزشده از سوی مکتب شیکاگو را به کار بست. در زمان دیکتاتوری ژنرال پینوشه، شاگردان میلتون فریدمن [اقتصاددان آمریکایی، برنده جایزه نوبل ۱۹۷۹ و مدافع پرشور نئولیبرالیسم] مسئولیت یافتند کشور را با پیاده‌سازی سیاست‌های مبتنی‌بر خصوصی‌سازی، کاهش نقش دولت و آزادسازی کمابیش کامل اقتصاد اصلاح کنند. با آغاز این برنامه آزمایشی، تحریم‌های آمریکا به‌سرعت برداشته شدند. دولت شرکت‌ها و دارایی‌های خود را به سرمایه‌گذاران و در راس آنها شرکت‌های آمریکایی فروخت. مرحله بعد کاهش مالیات ثروتمندان و شرکت‌ها، خصوصی‌سازی گسترده، کاستن از مقرری‌های بازنشستگی، خدمات تحصیلی و دیگر خدمات عمومی بود. اقداماتی که از این پس تبدیل به الگویی برای کشورهای جهان شد. به‌لطف پیاده‌سازی اصول نئولیبرالی شیلی «جگوار آمریکای لاتین» نام گرفت تا جایی که رشد اقتصادی‌ آن حتی با کشورهای اروپایی نیز قابل‌ مقایسه نبود. روبنای اقتصادی شیلی آباد شد، اما همزمان زندگی مردم این کشور به ویرانه تبدیل شد. شیلی درواقع از نظر میزان نابرابری در منطقه به‌اتفاق برزیل در جایگاه اول قرار دارد. در اعتراضات اخیر مردم به تبعیض و بی‌عدالتی، خصوصی‌سازی کامل نظام سلامت و آموزش، هزینه‌های بالای خدمات عمومی همچون حمل‌ونقل و درآمدهای پایین و حقوق بازنشستگی ضعیف معترض بودند و به خیابان آمدند. حالا پس از هفته‌ها اعتراض و تظاهرات خشونت بار، اکثر نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که جنبش اعتراضی شیلی از حمایت ۷۵درصد از مردم این کشور برخوردار است. نئولیبرالیسم در شیلی بی‌دستاورد نبوده اما مشکل اینجاست که تمام دستاوردها مربوط است به خالی کردن ثروت از دست مردم و انتقال آن به دستان ثروتمندان. مردم در شیلی اکنون همان چیزی را می‌خواهند که حداقل در آمریکای لاتین، چپ‌ها آن را نمایندگی می‌کنند.

برزیل و چپ‌های داسیلوایی

در برزیل «فرناندو انریکه کاردوسو» از بنیانگذاران میانه‌رو نظریه وابستگی ساختارگرای دهه 60 و 70، سیاست آزادسازی اقتصادی نولیبرال را یگانه راه برون‌رفت از ناکامی‌های اقتصادی در برزیل معرفی کرد. او خصوصی‌سازی شرکت‌های دولتی را به‌سرعت شروع کرد و موفقیت‌هایی به دست آورد، اما ارزش پول برزیل را صددرصد کاهش داد. سیاست کاهش ارزش پولی، رشد اقتصادی برزیل را در سال 2002 به منفی 2 درصد و نرخ بیکاری را تا بیش از 12 درصد افزایش داد. رئیس‌جمهور برزیل با همین سیاست‌های لیبرالی توانست در سال 98 وام 40میلیارد دلاری از صندوق بین‌المللی پول در ازای تشدید سیاست‌های اقتصادی نولیبرال و انضباط مالی اخذ کند و از سال 95 تا 2000، میزان سرمایه‌گذاری خارجی را از چهار میلیارد دلار به 32 میلیارد دلار افزایش دهد. با این حال مردم به وضع اقتصادی خود معترض بودند و از سیاست‌های نولیبرالی تنفر داشتند. به همین دلیل آنها به «لولا داسیلوا»ی چپ‌گرا رای دادند تا به نابرابری‌های اجتماعی و درآمدی پایان دهد. داسیلوا که در ژانویه 2003 قدرت را در دست گرفت، صراحتا برنامه‌های اقتصادی خود را متمرکز بر مبارزه با مساله حاد نابرابری‌های درآمدی در جامعه برزیل کرد. اساس برنامه‌های اقتصادی داسیلوا، با هدف فقرزدایی شکل گرفت و او برنامه ریشه‌کنی فقر تحت عنوان «گرسنگی صفر» و «سبد خانوار» را اجرا کرد. او حتی یک وزارتخانه مستقل تحت عنوان «وزارت توسعه اجتماعی و ریشه‌کنی فقر» ایجاد کرد و یک الگوی اقتصادی حمایت‌گرایانه به نفع طبقات کارگری و توده‌های فقیر را به اجرا گذاشت. داسیلوا توانست ضریب شاخص جینی را در طول دوره هشت ساله ریاست‌جمهوری خود از 60 واحد به 54 واحد کاهش دهد که به منزله انقلابی اجتماعی در توزیع عادلانه‌تر ثروت برزیل بود. گفته می‌شود او 40 میلیون برزیلی را از فقر نجات داد. در دوره داسیلوا سرانه تولید ناخالص داخلی برزیل از 3100 دلار به 12500 دلار رسید و ارزش پول ملی در برابر دلار حدود صددرصد تقویت شد.

پس از پایان داسیلوا و ناکامی «دیلما روسف»، در ژانویه 2019 «ژائیر بولسونارو» که یک لیبرال و دشمن سرسخت چپ‌هاست، در برزیل به قدرت رسید. او از زمان روی کار آمدن در ماه اکتبر ۲۰۱۸ میلادی علیه دانشگاه و به‌ویژه اساتیدی که گرایش چپ دارند اعلام جنگ کرده است. سیاست‌های لیبرالی او در چند ماهی که از آغاز به کارش می‌گذرد باعث شده است که ده‌ها هزار دانشجو و استاد دانشگاه در سراسر برزیل در اعتراض به سیاست‌های لیبرالی او همچون کاهش شدید بودجه آموزشی، دست به اعتراض بزنند. هرچند تا پایان دولت بولسونارو زمان زیادی باقی مانده است اما استقبال مردمی از لولا داسیلوا که روز جمعه از زندان رها شد، نشان می‌دهد احتمال چرخش برزیل به سمت چپ‌ها بیش از آن چیزی است که تصور می‌شود. داسیلوا در نخستین اظهارنظرش با بیان اینکه «آنها می‌خواستند چپ‌ها را مجرم نشان دهند. آنها یک نفر را زندان نکردند. آنها یک عقیده را به بند کشیدند. اما یک عقیده هیچ‌گاه نابود نمی‌شود.» نشان داد آمده تا یک‌بار دیگر چپ‌ها را به قدرت برساند. او بر همین اساس از رشد افراد گرسنه و بیکار در دوره فعلی گلایه کرد و گفت که این روند با خصوصی‌سازی در عصر بولسونارو رشد چشمگیری داشته و اقدامات رئیس‌جمهور فعلی برزیل به سود صاحبان کسب‌وکار تمام شده است. از این به بعد برزیل صحنه رویارویی چپ‌ها و راست‌ها حداقل تا انتخابات بعدی خواهد بود.

فتح دژهای سقوط کرده در آرژانتین و اروگوئه

در دسامبر 2015 یعنی زمانی که «موریسیو مکری» در آرژانتین به قدرت رسید، وعده داد با سیاست‌های نئولیبرالی و حمایت از بازار آزاد، آرژانتین رشد اقتصادی را به مدت 20سال تجربه خواهد کرد. اما در پایان دوره چهارساله وی، فقر حدود 10 درصد افزایش یافته، تورم سالانه به بالای 50درصد رسیده، میزان بالایی از ذخایر ارزی از کشور خارج شده، اقتصاد در رکود به‌سر می‌برد و دولت جدید باید با صندوق بین‌المللی پول و دیگر وام‌دهندگان داخلی و خارجی درباره بدهی ۱۰۰ میلیارد دلاری مذاکره کند تا پرداخت‌ها به تعویق بیفتد. این وضعیت درنهایت باعث شد مردم در آرژانتین به ایده جریان رقیب یعنی همان چپ‌گرایان رای دهند. در انتخابات اخیر این کشور، مردم به «آلبرتو فرناندز» رای دادند و او را به‌عنوان رئیس‌جمهور برگزیدند. معاون او «کریستینا کرشنر»، رئیس‌جمهور اسبق آرژانتین خواهد بود و هر دو نفر گرایش‌های چپ دارند. علاوه‌بر آرژانتین، در اروگوئه نیز «دانیل مارتینز»، نامزد ائتلاف چپ‌گرایان هرچند نتوانست اکثریت آرا را به دست بیاورد اما با رای قابل‌توجهی به دور دوم انتخابات که قرار است سوم آذرماه برگزار شود، راه یافت. مجموع اتفاقات در آرژانتین، ونزوئلا، شیلی، اروگوئه، برزیل و...  نشان می‌دهد چپ‌ها در حال فتح سنگر به سنگر قدرت هستند. خیلی دور نبود زمانی که آنها بیش از سه‌چهارم از جمعیت 350 میلیون نفری آمریکای لاتین را تحت پوشش دولت‌های چپ‌گرا قرار داده بودند. در آن زمان چپ‌ها، به کمک رشد اقتصاد چین، نیاز به مواد اولیه و... سیاست‌های حمایت اجتماعی و مبارزه با نابرابری را عملیاتی کردند، اما تغییر فضای بین‌المللی آنان را برای یک دوره از حکومت در برخی کشورها محروم کرد و محافظه‌کاران توانستند دژهای اصلی چپ، از جمله در برزیل، آرژانتین و شیلی را سرنگون کنند. حالا اما ناکامی گسترده نئولیبرال‌ها در آمریکای لاتین و گسترش شکاف طبقاتی، بار دیگر اقبال را به سمت چپ‌ها برده است. مردم در آمریکای لاتین به این مهم رسیده‌اند که سران و دولت‌های چپ‌گرا برای آنها بهتر از راست‌گرایان وابسته به آمریکا هستند.

* نویسنده: سیدمهدی طالبی، روزنامه‌نگار